«هنرمند باید آزاد باشد»
روزنامه همدلی نوشت: رضا والی از جمله نامدارترین موسیقیدانهای ایرانی است که چهار دهه از عمرش را دور از ایران سپری کرده، اما لحظهای نیست به سرزمین مادری فکر نکند. محمدامین شریفی، دیگر موزیسین این سرزمین نیز چند سالی است بار سفر بسته و در آمریکا به تحصیل، تدریس و ساخت موسیقی مشغول است. این دو هنرمند درباره موسیقی امروز با یکدیگر همکلام شدند و به بحثی تخصصی در این خصوص پرداختند. از المانهای مرتبط با هویت تا احساس و الهام؛ در مباحثه میان این دو بررسی شد. ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
محمدامین شریفی: آنهایی که رضا والی را میشناسند و موسیقیاش را دنبال کردهاند، میدانند او بسیار به پایه موسیقی ایرانی وفادار است و با الهام از المانهایی که در موسیقی ایرانی وجود دارد، آهنگسازی میکند. این موضوع همیشه یکی از ویژگیهای منحصربهفرد، خاص و قابل تشخیص کارهای او بوده است، به همین دلیل تصمیم گرفتم درباره هویت و ملیت در موسیقی امروز با او صحبت کنم. یکی از موضوعات اصلی که میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم؛ مسئله ارتباط موسیقیدان ایرانی از نسلهای متفاوت که امروز آهنگسازی میکند با آنچه است که بهعنوان فرهنگ و موسیقی ایرانی شناخته میشود. در واقع بخش وارداتی و کلاسیک غربی که وارد موسیقی ایران شده و ترکیبی که اتفاق افتاده، مد نظر ماست. جناب والی، اگر بخواهید موسیقی و نگاه خودتان را دستهبندی کنید، در کدامیک از سه دستهبندی مذکور قرار میگیرد؟ فکر میکنید نگاه آهنگسازان دیگر به موسیقی ایرانی چطور است و چگونه در طول زمان میتواند تحولاتی در آن اتفاق بیفتد؟
رضا والی: دوست دارم صحبتم را با بیان داستانی آغاز کنم؛ رودی در شمال غرب آمریکا به نام «کلمبیا» به اقیانوس آرام میریزد. ماهیان سمن (سالمون) معمولاً در اقیانوس زندگی میکنند، اما این ماهیها برخلاف جریان آب، بالا رفته و تا سرچشمۀ رود کلمبیا میروند تا به جایی برسند که به دنیا آمدهاند؛ همانجا زاد و ولد میکنند و میمیرند. این چرخه مدام تکرار میشود و اساساً باعث تعجب تمام بیولوژیستها شده است. البته این پدیده در میان حیوانات دیگر نیز دیده میشود. من هم تجربیات مشابهی داشتهام. در شهر پیتسبرگ آمریکا زندگی میکنم. دو دانشگاه بسیار بزرگ پیستبرگ و کارنگی ملون در این شهر قرار دارند. کارنگی ملون، دانشگاهی است که من در آن تدریس میکنم. این دو دانشگاه به یکدیگر چسبیدهاند و در بخشی از محوطۀ دانشگاه، درختان چنار بسیار بزرگی در محوطهای به وسعت 100 متر در 100 متر وجود دارند. ماه اکتبر هر سال، هزاران کلاغ روی درختان مینشینند؛ شبیه به فیلم «پرندگان» اثر آلفرد هیچکاک. مردم زیادی از دیدن کلاغها وحشت میکنند. همانطور که گفتم کلاغها هر سال به این محوطه میآیند، اما سؤال اینجاست کلاغها چگونه همان درختان را پیدا میکنند؟ این مثال درمورد پروانهها نیز صدق میکند. پروانه زیبایی به نام مونارک (شهریار) حدود شش هزار کیلومتر را از شمال کانادا تا مکزیک پرواز میکند. این پروانهها نیز در مقصد زاد و ولد میکنند و میمیرند. این چرخه نیز بهصورت مداوم ادامه دارد. به نظر بعضی از دانشمندان، کد ژنتیکی در موجودات وجود دارد که آنها را به محلی که زاده شدهاند، برمیگرداند. اگر این موضوع، نظریهای علمی باشد، انسانها نیز به نظر من، کد ژنتیکی مشابهی دارند. حداقل من چنین کدی را به اندازۀ زیادی دارم، چون تمام هدفم این است به جایی بروم که زاده شدهام.
محمدامین شریفی: فروید در مقالات خود اشارهای به این موضوع دارد و میگوید: «مجموعه حسهای انسان مثل یک پکیج است و وقتی یکی از حسها را تحریک میکنیم، پکیج باز میشود»، به همین دلیل بویی که در لحظهای احساس کردیم، صدایی که شنیدیم و تصویری که دیدیم با همدیگر بهیکباره یادآوری میشوند. آنچه شما میگویید، موضوعی ثابتشده است؛ حسهای مختلف میتوانند یکدیگر را یادآوری کرده و خاطرات را از ابتدا بازسازی کنند.
رضا والی: باید به مسئلهای نیز توجه کنیم؛ مسئلهای که دغدغه هنرمند است. باید بدانیم مهمترین مسئلۀ هنرمند، هنر اوست. هنرمند باید آزادی داشته باشد تا بتواند احساس و تفکری که دارد را بیان کند. بارها گفتهام: «موسیقی، پلیس ندارد.» ما پلیس موسیقی نیستیم و نمیتوانیم بگوییم شما چگونه باید آهنگسازی کنید. بههیچوجه در کلاسها به دانشجویانم نمیگویم چگونه آهنگسازی کنند زیرا هرگونه خودشان میخواهند باید این کار را انجام دهند. زمانی که در اروپا تحصیل میکردم، متأسفانه با این مسئله سروکار داشتم. معلمی که آهنگسازی درس میداد، هرچند بهطور علنی دانشجو را مجبور نمیکرد، اما دانشجو بهنوعی تحت فشار قرار میگرفت تا عین آنچه را بنویسد که مقبول زیباشناسی استاد است. استاد من، آلفرد اول ، معلم بسیار خوبی بود. او یکی از بهترین آهنگسازان نئوکلاسیست اروپا بود، اما هیچگاه دانشجو را مجبور به تقلید از شیوۀ خود نمیکرد. استادم مدام به زبان آلمانی میگفت: «کوشش کنید و دوباره انجام دهید». او همیشه ما را تشویق میکرد تا هر نوع از موسیقی را که میخواهیم دنبال کنیم. آنچه از او یاد گرفتم، این است که من بهعنوان معلم نمیتوانم پلیس موسیقی باشم، بلکه باید به شاگرد اجازه دهم هرگونه دلش میخواهد آهنگسازی کند. هنرمند و آهنگساز جوان باید بتواند خودش را بروز دهد؛ به قول معروف «بگذار هزار گل بشکفد». یکی از مسائلی که اهمیت زیادی در موسیقی ایران دارد، این است که هنرمند باید آزادی داشته باشد تا بتواند آنچه را خودش احساس میکند بیان کند. به چه زبانی؟ بستگی به هنرمند دارد. مسئلۀ دیگر، مسئلۀ شخصی است. در دورهای از موسیقی که من گذراندهام؛ مسئلۀ شخصی، احساس و مغناطیس به ایران بسیار شدید بود. اساساً با هیچ زبان دیگری نمیتوانستم مسائل شخصی خودم را بیان کنم، بهجز با آنچه در کودکی زندگی کردم و در آب و خاک جایی که به دنیا آمدم، نفس کشیدم. اصلاً اینگونه نیست که مغناظیس موردنظر ما با دوری از کشور محل تولدمان کمرنگ شود. این حس همیشه با ما است. بهشخصه دقیقهای نیست به ایران فکر نکنم.
محمدامین شریفی: در واقع با وجود اینکه چندین سال است به ایران نرفتهاید، هنوز همان حس شدید را دارید…
رضا والی: بله 40سال است در ایران نبودهام، اما دقیقهای نیست که بو، رنگ و موسیقی ایران در ذهنم تداعی نشود. هیچیک از موسیقیها بهاندازۀ موسیقی ایران، مرا منقلب نمیکند. البته بعضی از موسیقیهای غربی نیز روی احساس من تأثیر زیادی میگذارند، ولی وقتی نغمهای از موسیقی ایران یا آواز استاد محمدرضا شجریان را میشنوم، گویی تمام قلب من درگیر میشود. احساسی است که اصلاً نمیتوان با کلام توصیف کرد.
محمدامین شریفی: آقای نادر مشایخی، ایدهای دارد و معتقد است موسیقی رنسانس را میتوان با سازهای ایرانی اجرا کرد، چون فواصل و سازها بسیار به یکدیگر شبیه هستند و هارمونیک عمودی خیلی کمرنگ است، در واقع رفتار افقی اصوات در آن موسیقی، اهمیت بیشتری دارد.
رضا والی: این مسئله بسیار بزرگ و پیچیده است، اما دو نکته را بیان میکنم؛ یکی اینکه وقتی اروپاییها، موسیقی خود را به نقاط مختلف دنیا بردند، «گام معتدل» را بینالمللی کردند. «گام معتدل»، گامی مصنوعی محسوب میشود، یعنی 400سال است هفت کلاویه سفید و پنج کلاویه سیاه داریم و هیچ تغییری را شاهد نبودهایم. «گام معتدل» برای موسیقی اروپا بسیار عالی است. اصلاً «گام معتدل» به این دلیل به وجود میآید که حرکت چند صدایی عمودی را تسهیل کند.
محمدامین شریفی: وقتی «گام معتدل» نداشته باشیم، امکان چیدمان عمودی خیلی سخت میشود، چون «برخورد هارمونیک» به وجود میآید.
رضا والی: بله دقیقاً. برای پلیفونی (چندصدایی) عمودی باید سازها با یکدیگر «ژوست» (همکوک) باشند، به همین دلیل سیستمی را درست کردند که برای موسیقی و پلیفونی عمودی، بسیار عالی و «ظریف» است ولی وقتی این سیستم در تمام دنیا پخش میشود، با سنتهای شفاهی دنیا مثل موسیقی ایران، هند، ژاپن و چین تطابق ندارد، چون این کشورها، فواصل و تاریخ خود را دارند.
مسئلۀ دوم به آموزش موسیقی برمیگردد. کنسرواتوار پاریس در سال 1795 به وجود میآید. طرح کنسرواتوار پاریس در زمان انقلاب فرانسه ریخته میشود. قرار بود کنسرواتوار پاریس، تعدادی دانشجو جذب کند، دولت هزینۀ تحصیل آنها را بدهد و این دانشجویان، سرودهای انقلابی بخوانند. در اوایل قرن نوزدهم بهویژه در دورۀ ناپلئون، اصلاحاتی صورت میگیرد و سیستم کنسرواتوار بسیار بهتر میشود، بهطوریکه دانشجویان همانند امروز با کنکوری خیلی سخت وارد میشوند و هر فردی نمیتواند به کنسرواتوار پاریس راه پیدا کند. تمام درسهای کنسرواتوار با سیستمی بسیار منظم تدریس میشود؛ درسهایی ازجمله سلفژ، دیکته موسیقی، خواندن کلیدها، انتقال و غیره. این سیستم بهقدری خوب بوده که دیگر کشورهای اروپایی نیز از این سیستم، الگو گرفتهاند. وقتی اروپاییها، موسیقی خود را به تمام نقاط دنیا بردند، این سیستم را بینالمللی کردند. ولی دو مشکل در این پروسه پیش آمده است. مشکل اول این است که فرهنگهای دنیا، سیستمهای آموزشی مخصوص به خود را دارند، مثل ایران، هند و ژاپن. دوم اینکه در دورۀ حرکت انتقالی سیستم آموزش موسیقی به سبک اروپایی به دیگر کشورهای دنیا، فعل و انفعالاتی پدید آمده است، بهطورمثال آن کنکور خیلی سخت در بسیاری از کشورها از میان رفته است و دروس منظم و مرتبط کنسرواتوار، تغییر داده یا بهکلی حذف شدهاند.
انتهای پیام