(۱) بانگ درای
انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه
یک بار دیگر هلال ارغوانی رنگ محرم از افق سوگ و حماسه دمیده است و با اولین تلاقی کوبهها بر طبل عزا، غبار ماتم است که بر چهرۀ هر شهر و دیار مینشیند و غریو شیون است که از هر کُنج و زاویه بر میخیزد. هُرم نفسهای داغداری که از عمق سینههای نالان بر میآید و با گونههای اشک آلود همدم میشود، کوچه به کوچه و کوی به کوی میچرخد و هر شهر را در شعلههای مصیبت بزرگ خاکستر میکند.
بیرقهای سیاه به یاد سوزناکترین حماسۀ تاریخ برافراشته میشود و جنبش علامتهای پر رمز و راز در همۀ مویهها خبر از انقلابی دیگر در جان و جهان میدهد. گویی جشنی دیگرگونه برپاست برای پیروزی از گونۀ دیگر: سپاه کوچک حسین سرزمین دلها را برای همیشه فتح کرده است.
در نخستین خلوت تو با خود اما، فریشتۀ اندیشه در جانت نجوا میکند که عاشورا فقط یک حادثه یا تنها قطعهای از زمان و لحظهای در تاریخ نیست بلکه قلبی تپنده در سرتا پای تاریخ است. مدرسهای است که درسهای آموختنی بسیار دارد و آموزگار آن نیز حسین(ع) است که منزل به منزل از مدینه تا مکه و از آنجا تا سرزمین رنج و ابتلا راه پیمود تا به آن مقصد اقصی برسد که منتهای آمال عارفان حق و عاشقان فناست. او حج ناکرده از خانۀ خدا بیرون شد تا خدای خانه را در کربلا بیابد. حسین برای بقا نمیکوشید بلکه به سوی فنا میشتافت تا برات لیلة القدر خود را در زیر تیغ آفتاب ظهر عاشورا دریافت کند. حسین آموزگار این مدرسۀ سیار بود و منزل به منزل وادیها را پیمود تا به سالکان و سایران درس همت، شجاعت، آزادگی، از خود گذشتگی و بسیار درسهای دیگر بیاموزد. این مدرسه همچنان دایر است و حسین همچنان برای همۀ نسلها در همۀ عصرها درسها دارد برای آموختن و نکتههای نهفته دارد شایستۀ بازگفتن.
عاشورا جرقۀ خشمی نبود که در بامداد دهم محرم سال 61 هجری بر جَهَد و سپس در واپسین لحظههای همان روز فرو نشیند، بلکه درخشش ماندگار یک آئین است. این مصیبت پایان ناپذیر جشن همیشگی پیروزی و سربلندی سپاهی کوچک است که از آتش همۀ آزمونها بیگزند و سربلند بیرون آمد و بر بلندای عزت و شرف در سایهسار خرسندی خدا خیمه زد.
مصیبت این حادثۀ تلخ و سوزناک تنها در کشته شدن پسر پیامبر(ص) و خویشان و یارانش نیست. تلخی و گزندگی ماندگار این مصیبت تنها در فرو افتادن پیکرهای خسته و زخم خوردۀ شهسواران از پشت اسبها بر زمین کارزار نیست. عطش آتشین کودکان و زنان بی پناه و گریز ناگزیر و بی هدفشان بی سرپوش و پای افزار، از خاکستر خیمهها به خارزار صحرا، یا تاختن تازیانه بر نازک آرای تن ساقه گلان روئیده و بالیده در گلستان مهبط وحی فاجعهای تلخ است و اسفبار اما اینها هم مقوم جوهرۀ سوگ ماندگار آن رخداد هولناک نیست. رخدادی که یادکرد حاشیههایش نیز ستونهای هر جان استوار را میلرزاند. مصیبت عاشورا از جنسی دیگر است و رمز تازگی همیشگیاش نیز همین دیگرگونگی شگفت انگیز و گیج کننده است. مصیبت عاشورا تکرار همیشگی یک فاجعۀ هولناک است که هر سال و هر سده تکرار میشود و گویا تا انجام تاریخ نیز سرِ باز ایستادن ندارد. مُصِیبَه مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلَامِ وَ فِی جَمِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض. و همزمان در ترکیبی شگفت، مصیبت عاشورا جشن بی پایان یک پیروزی است و نه افسوس یک شکست.
درونمایۀ این قصۀ پر غصه از این قرار است که حسین(ع) از ستم دشمنانی که رحم نمیکنند به سوی جفای دوستانی کوچید که وفا نمیکنند؛ با کاروانی که بار نجابت محزون و عظمت مظلوم خاندان پیامبر(ص) را با خود میبرد، از مدینۀ مدنیت تا کربلای ابتلا. حسین(ع) از حجاز آهنگ عراق کرد تا مگر در کوفۀ تردید، محافظه کاری، مقدس مآبی و پیمان شکنی؛ نشانی از پایداری و نیک عهدی پدید آید که نیامد. حسین(ع) گرفتار تیغهای برهنۀ جهالت مقدس و بدعهدی رسوایی شد که امام بیعت کردۀ خویش را به قصد قربت یا به طمع قدرت میکشند. همان جهالت مقدسِ هماهنگ با پیمانشکنی یاران بدعهد، که پیشتر از آن علی(ع) را از پای انداخته بود در روز عاشورا نیز بر چهرۀ آفتاب شمشیر ناسپاسی کشید و همچنان تا امسال و امروز بر روشنایی حقیقت آن پردۀ سیاه تحریف و مسخ میکشد و میکوشد بزرگترین حماسۀ تاریخ را به متلهای مبتذل بی سرو ته تقلیل دهد و فاهمۀ مخاطبان را بدزدد یا به بازی بگیرد.
انتهای پیام
یک پیام