(۳) کوفه و تکرار دعوتهای پرشور
انصاف نیوز – سعید رضوی فقیه
حسین(ع) هنوز در مکه بود که نامه در پی نامه از کوفه رسید. در آن نامهها بزرگان کوفه با امام اظهار بیعت نموده و وی را به شهر خویش دعوت کردند. میگفتند ما با حاکم کنونی نماز نمیگزاریم و چنانچه تو بیایی وی را تا دروازههای دمشق دنبال خواهیم کرد.
کوفه قریب پنج سال مرکز حکومت علی(ع) و کانون حوادث و تنشها و التهابات آن دوره بود. کوفیان در جنگ جمل که نخستین معرکه در آغاز خلافت علی(ع) بود در پیروی از او پا در رکاب شدند. با دشمنانش جنگیدند و در پیروزیاش پای کوبیدند. علی(ع) پس از جنگ جمل همچنان که اصرار اهل بصره را بر امر باطل نکوهش کرد پایداری کوفیان را در حق ستود و گفت: “خداوند از سوی خاندان پیامبر(ص) بهترین پاداشی را که به مطیعان و شاکران خویش عطا میکند به شما دهد که فرمانم را شنیدید و فرمان بردید، و چون شما را فراخواندم فراخوانم را پاسخ گفتید.” (نهج البلاغه/نامۀ2)
کوفه مسکن و ماوای جمعی از بزرگان اصحاب رسول اکرم(ص) و یاران امیر المومنین علی(ع) بود، همچون سلیمان ابن صُرَد خزاعی، حبیب ابن مظاهر و عبدالله ابن وائل و دیگران. اینان هیچگاه تن به متابعت از رقیبان دیرینۀ خویش در دمشق نمیدادند خاصه آنکه در صفین نیز با شامیان رو در روی شده و بر چهرۀ یکدیگر تیغ خصومت کشیده بودند اما در پی بازی حکمیت ناکام مانده و بیست سال به سختی تاوان آن ناکامی حسرتبار را پرداختند.
و اینک زمینه مهیای آن است که اشرف امت را به خلافت برگزینند و جبران مافات کنند. هم بر خاطرات عذابآور سرپیچی از علی(ع) و حسن(ع) لعابی از ندامت بکشند و هم عظمت از دست رفتۀ کوفه را در برابر دمشق نورسیده بازیابند. دمشق شهری باستانی بود و در شکوهِ دنیایی بی رقیب، و کوفه شهری نوبنیاد و فراهم آمده در کنار پادگانها برای فتوحات مشرقی خلافت اسلامی. اما حضور چند ده سالۀ اصحاب پیامبر(ص) و جمعی کثیر از بزرگان امت، اصالتی به کوفه میداد که دمشق پر زرق و برق از آن بی بهره بود و یکسره تهی مینمود. کوفیان میخواستند هر چه در حق پدر و برادر حسین(ع) کوتاهی کرده بودند در حمایت از خود وی دریغ نکنند.
با رسیدن اخبار سفر حسین(ع) از مدینه به جانب مکه و سر باز زدن او از بیعت با ولیعهد معاویه، یاران پیشین علی(ع) در کوفه در خانۀ سلیمان ابن صُرَد گرد آمدند و پیمان بستند شیعۀ حسین باشند چنانکه شیعۀ پدرش بودند، او را یاری دهند و با دشمنش بجنگند. آنگاه با فرستادن نامه حضورش را در دارالخلافۀ علی(ع) خواستار شدند و دعوت خود را به سوگندهای سخت استوار کردند و چنین بود که در مکه نامه از پس نامه با هزاران امضا به امام(ع) میرسید.
اما چه کسی بود که نداند کوفه شهر پیمانهای نااستوار و امضاهای بیاعتبار است. ذهن شاعرانۀ فرزدق این واقعیت عریان و تلخ را چنین تصویر کرد که در کوفه قلبهای مردم هماهنگ با محبت حسین میتپد اما ساز شمشیرهایشان نوایی مخالف با وی خواهد نواخت.
هر هوش سادهای میتوانست دریابد دل بستن به پیمان نااستوار کوفیان که در ماجرای حکمیت و پس از آن نیز با نافرمانی در امر جهاد سرافکنده مانده بودند شرط حزم و احتیاط نیست. نه تنها مشاوران دلسوزی چون محمد ابن حنفیه و عبدالله ابن عباس رضی الله عنهما بلکه همه میدانستند اهل کوفه با پدر و برادر حسین در بزنگاههای کارساز چه بدعهدیها که نکردهاند. پس چگونه ممکن است حسین(ع) که خود در ستیغ عقل و تجربه ایستاده بود و در دانش و حکمت و تدبیر و درایت سرآمد اهل روزگار خود بود از این نکته غافل باشد؟
اینک اما حاضران مدعی حضورند و بند پیمان خویش را به گره سوگندها محکم میکنند و با ادعای نصرت حسین(ع) بر او اقامۀ حجت مینمایند. حسین نه تشنۀ قدرت است و نه شیفتۀ حکومت. نه در سر سودای سروری دارد و نه در دل اعتمادی به یاوری کوفیان. اما چون بدعت سلطنت را در اسلام میبیند و سقوط نشانههای دین را یکی پس از دیگری نظاره میکند، و ظلم و جور طُلَقا را بر احرار و ابرار مینگرد چارهای جز اجابت دعوت مردمان کوفه ندارد که لشگر گران بسیج کرده و حضور امیر خویش را برای قیام به قسط انتظار میکشند.
روزی که خانۀ علی ابن ابی طالب(ع) از انبوه مردمانی پر شد که سراسیمه بر بیعت با او پای میفشردند، امام عاقبت کار خویش را میدانست و به نیکی بر ناشکیبایی اعیان امت نسبت به موازین حق و عدل آگاه بود و به همین سبب از پذیرش امر خلافت سر باز زد تا همچنان مشاور دلسوز مردم باشد. اما چون اصرار جماعت رنجیده و بیتاب از تبعیض و اسراف و زیادهخواهی و حرامخواری را دید، بار این مسئولیت را بر دوش خود پذیرفت و گفت: «اگر حضور حاضران و برخاستن حجت به ایستادگی یاوران نبود و اگر خداوند از آگاهان پیمان نستده بود که بر سیری و تنعم ظالم در برابر گرسنگی و تهیدستی مظلوم آرام نگیرند هر آینه رشتۀ این کار را از دست مینهادم” (نهج البلاغه/خطبۀ 3). وی سپس مردم را فراخواند تا با پارسایی و خویشتنداری و کوشش و استواری در انجام وظایفِ پیشِ رو یاریاش دهند.
و اینک بر حسین(ع) نیز حجت تمام شده. اگر او انبوه نامههای اهل کوفه را که بر آمدن وی اصرار و تعجیل بسیار میکنند بی پاسخ نهد، تاریخ در بارۀ سکوت او چگونه داوری خواهد کرد؟ آیا بعدا نخواهند گفت حسین آسایش و تندرستی خود و خاندانش را برگزید و مردم ستمدیده را به حال خود وانهاد؟ آیا نخواهند گفت پسر پیامبر(ص) انحرافات و بدعتها را در دین محمد(ص) به عیان دید اما سخنی نگفت و گامی برنداشت؟
مخالف و موافق معترفند که حسین سودای قدرتطلبی و سرکشی و ستیزهجویی در سر نداشت و در چشم او حفظ مصالح دین و امت و پایبندی به فضیلت اخلاقی و شرافت انسانی بسیار مهمتر و گرانمایهتر از امر خلافت بود. او هیچ چشمداشتی به متاع پر زرق و برق حکومت نداشت الا آنکه حقی را بستاند یا باطلی را بزداید. برای او خلافت صرفا ابزاری بود برای احقاق حق، اقامۀ عدل و دفع باطل. همچنانکه حکومت چندروزۀ دنیا در چشم علی(ع) از پاپوشی وصلهدار یا حتی عطسۀ بزی بیمار خوارتر بود.
باری، پیوسته نامه میرسید و اهل کوفه به حسین اصرار میکردند به شتاب از حجاز آهنگ عراق کند. هزاران نفر بر پیروی از او سوگند یاد میکردند و امام همچنان پاسخ نمیداد تا آخرین نامه نیز رسید که در آن جمعی از مردمان کوفه نوشته بودند:
«این نامهای است برای حسین ابن علی از سوی پیروان او و پدرش. هر آینه مردم را همه چشم به توست و به دیگری ننگرند. پس شتاب کن و شتاب کن ای زادۀ رسول خدا. بیابانها سبز است و میوهها رسیده. زمین گیاه بر آورده و درختان برگ و بار دادهاند. اگر خواهی جانب ما بیا که تو را لشگری آراسته و آماده فراهم است».
پس از دیرزمانی درنگ و اندیشه در کار دعوت کوفیان و امساک از پاسخ به نامههای ایشان، امام به اعتبار نام کسانی که این نامه را نوشته بودند قصد پاسخ نمود. میان رکن و مقام در مسجد الحرام نماز گزارد و از خدا طلب خیر کرد. سپس مسلم ابن عقیل عموزاده و یار نزدیک خویش را به ماموریت ارزیابی اوضاع کوفه فرستاد تا صدق گفتار و استواری و اعتبار پیمان کوفیان را عیار کند.
امام در نامهای از مردم کوفه خواست چنانچه بر عزم خویش پایدارند با مسلم به نیابت از وی بیعت کنند و خود نیز کاروان زنان و کودکان اهل بیت پیامبر(ص) را در پناه مردان بنی هاشم و یاوران وفادار از مکه راهی عراق کرد.
انتهای پیام