عماد افروغ: چه کسی میتواند بگوید خانمی که حجاب ندارد عفیف نیست؟
آرمان ملی نوشت:
رعايت حجاب؛ بحث اين روزهاي جامعه است. بحثي که هر روز در تيررس نقد و نظر مسئولان ذي ربط و گاه، بيارتباط با موضوع مربوطه و بعد هم مردم قرار ميگيرد. ويدئوهايي از چگونگي مواجهه ماموران نيروي انتظامي و گاه آمران به معروف و ناهيان از منکر با سمت ديگر ماجرا يعني زنان و دختران بدحجاب، در فضاي مجازي دستبهدست ميشود. مسئولان ستادهاي مربوطه هر روز نظر تازهاي ميدهند که اجرايي شدن آنها حکايت از سختگيري بيشتري در بحث حجاب دارد. اما اين سختگيريها تا چه حد ميتواند بر افزايش رعايت پوشش اسلامي، تاثيرگذار باشد؟ اما آيا بحث پيرامون مساله حجاب و بازکردن موضوع، ميتواند کمک کننده باشد؟ نظر جامعه شناسان و افراد باتجربه در اين زمينه تا چه حد ميتواند مانع وقوع مسائل پس از برخوردهاي غيراصولي شود؟
عماد افروغ از آن دسته افراديست که ريشهيابي جامعه شناختي موضوع را امري اساسي ميداند. او در اظهار نظرهايش، افرادي را که بعضا تند رفتهاند و حرفهاي ناشايستهاي در موضوع حجاب مطرح کردهاند، خطاب قرار داده و ميگويد که «نميشود با استفاده صرف از قانونهاي سلبي و بدون توجه به قانونهاي ايجابي و فرهنگ سازي ضروري و کرامت بخشيدن به انسان شاهد نشر حجاب باشيد.» از نظر او «حفظ وضع موجود اصولا امکان ندارد. همه چيز در حال تغيير است منتها شما بايد جهت تغيير را عوض کرده و شدت تغيير را بيشتر کنيد.»
با اين جامعهشناس و سياستمدار ايراني، به گفتوگو نشستهايم در حالي که اين جمله او مکررا در ذهنمان تکرار ميشود: «چه کسي ميتواند بگويد خانمي که حجاب ندارد، عفيفه نيست؟»
اين روزها شاهد بحثها و اظهار نظرهاي متفاوتي در مقوله حجاب هستيم. در کنار اين بحثها و بعضا برخوردها (آنچه در فضاي مجازي شاهد هستيم)، بحث گفتوگو يا گفتماني که در اين زمينه، بايد شکل بگيرد، هم مطرح است. عدهاي از کارشناسان و صاحب نظران در حوزه اجتماعي ميگويند که بياييم و فرهنگي به اين قضيه نگاه کنيم. هرچند که اخيرا سردار کارگر، معاون اسبق نيروي انتظامي هم گفته «اکنون بعضيها همصدا با شبکههاي خارجي شدهاند و حرفهاي آنها را تکرار ميکنند که بايد کار فرهنگي صورت بگيرد.» نظر شما در خصوص بحث حجاب به مثابه يک قانون، چيست؟
از نظر من، حجاب باطن، بر حجاب ظاهر فضيلت دارد. سازو کارهاي دروني، انسان را به يک نماد بيروني هدايت ميکند و اين يک واقعيت است که هرچه انسان رشديافتهتر و کمال يافتهتر باشد و به فعليت بخشي به قابليتهاي دروني خود بيشتر توجه کند، کمتر دلمشغول ظاهر خود ميشود. انسانهايي که رشديافتهتر هستند، کمتر به ظاهرشان توجه ميکنند به اين معنا که به شکل ديگري به خود نگاه ميکنند و نوعي خويشتن نگري خاص دارند و احساس ميکنند انسانند و رسالتي بر دوششان است و در واقع کمتر فرصت اين را دارند که به ظاهرشان بپردازند. البته رشد افراد را هم نبايد ناديده گرفت؛ جامعه، روابط و ساختارهاي سياسي و فرهنگي بايد به نحوي بسترسازي کنند که انسانها به رشد دروني خود بپردازند و بينديشند و آن هم وقتي است که به انسان به مثابه يک انسان کريم نگاه کنند. يعني بايد به کرامت انسان توجه کنند و اين کرامت بر انسان اثر ميگذارد. بايد گفت که در کنار بحث قانون حجاب که کسي هم منکر قانوني بودن، ضروري بودن، فرهنگي و تاريخي بودنش نيست اما ما قوانين ايجابي زيادي داريم که به قوانين حجاب کمک ميکنند؛ مثل مد و لباس، تسهيل ازدواج جوانان، فصل سوم قانون اساسي و مثل بحث عدالت اجتماعي. ما نميتوانيم به اين امور توجه نکنيم و توقع داشته باشيم که حجاب نشر پيدا کند. همانطور که گفتم، در ضروري بودن و قانوني بودن و فرهنگي و تاريخي بودن حجاب شکي نيست اما نحوه ترويج آن صرفا نميتواند با يک قانون سلبي صورت بگيرد. اين مساله ظريف و پيچيدهاي است که برميگردد به نوع مواجههاي که حکومت، جامعه و فرهنگ با ملت و شهروند خود دارد؛ هرچه شخصيت بيشتري به اين شهروند بدهد و نيازهاي واقعي او را بيشتر تامين کند، خب او هم به فکر ديگري ميافتد؛ به اين فکر که خودش را رشد دهد.
خب در اين سالها نوع مواجهه مسئولان با شهروندان به چه شکل بوده است که در حال حاضر به نقطهاي رسيدهايم که قرار است صرفا با قوانين سلبي حجاب را ترويج دهند؟
قبل از پاسخ به اين سوال، خاطرهاي را برايتان بگويم؛ دوستي، سالها پيش(حدودا سالهاي 56 و 57) براي من تعريف ميکرد که خانمهايي که به حسينيه ارشاد ميآمدند، الزاما محجبه نبودند اما بعد از مدتي محجبه ميشدند. چرا؟ مگر آنجا قانوني بود؟ مگر زور و اجباري بود؟ براي اينکه در کلاسهاي خاصي که در حسينيه ارشاد برگزار ميشد، به انسانها بها و شخصيت داده ميشد و انسانها احساس ميکردند که ديگر بايد به فکر نماد ظاهرشان هم باشند يعني بيشتر از اينکه به زيبايي ظاهر توجه کنند، به زيبايي باطن توجه کنند و زيبايي ظاهرشان را ابزار هوسراني عدهاي قرار ندهند. اينها مقولات پيچيده و لايهمندي است که بايد به آن توجه کنيم. دوستم ميگفت که خانمها در روزهاي اول، همانطور و با همان ظاهرشان شرکت ميکردند. بعد به تدريج خانمهايي که حجاب خاصي نداشتند، کلاسور را روي زانوي خود ميگذاشتند. و بعد از مدتي شلوار ميپوشيدند و بعد از مدتي روسري روي سرشان ميگذاشتند. اين در واقع يک واقعيت است که نوع مواجهه ما صرفا نميتواند امنيتي و سياسي باشد. زماني که شما فضا را سياسي و امنيتي ميکنيد، آن چيزي را که کشت کرديد، درو ميکنيد. من بارها گفتهام که فعاليتهاي برخي نهادهاي فرهنگي ما، متأسفانه امنيت زده است. يعني اينکه خود آنها به نحوي فعاليتهاي فرهنگي و توليدات و مصنوعات فرهنگي را هدايت ميکنند که عملا قصدشان سياست زدا کردن افراد است.
سياست زدا کردن افراد چه نسبتي با تفکرات آنها و نحوه مواجههشان با پوشش شخصيشان دارد؟
زماني که افراد سياست زدا شدند يعني از سياست کنده شدند، ديگر به فکر رشد خودشان نيستند. من بارها گفتهام آن زمان که مقطع کوتاه، در شوراي صنفي نمايش بودم، هرچه فيلم سياسي بود و تنه به تنه سياست ميزد، به تيغ مميزي گرفتار ميشد، اما هر فيلمي که لوده بود، به راحتي اجازه پيدا ميکرد. اين يعني اينکه برخي ميخواهند که افراد از سياست بري بشوند. وقتي رشد ميکنند، آگاه ميشوند و وقتي آگاه شدند، حقوق خود را ميفهمند و ديگر درگير لذتهاي روزمره نخواهند بود و به اين رشد و کمال و نجات خود و ديگري ميپردازند برخي با سياست زدگي و امنيت زدگي ميخواهند ديگران سياسي نشوند؛ ميخواهند فقط خودشان سياسي باشند و خودشان متنعم شوند. تا موقعي که فعاليتهاي فرهنگي ما ذيل سياست زدگي و امنيت زدگي و همراه با آن سياست زدايي هست، شما نميتوانيد شاهد رشد افراد باشيد و اينکه افراد کمتر دلمشغول لذات و هوسهاي زودگذر و ظاهر خودشان باشند و به باطن خودشان بيشتر بينديشند. اين مساله اصلي ماست. اگر شما حجاب را ميخواهيد، و عفاف را ميخواهيد، اولا بايد اولويت را به حجاب باطن بدهيد و ثانيا بايد توجه بکنيد که بالاخره اين باطن، يک تجلي ظاهري به نام حجاب هم بايد داشته باشد و مساله ديگر اين است که همينطور نميشود با استفاده صرف از قانونهاي سلبي و بدون توجه به قانونهاي ايجابي و فرهنگ سازي ضروري و کرامت بخشيدن به انسان شاهد نشر حجاب باشيد.
از سالهاي پيش از انقلاب اسلامي ياد کرديد و نحوه مواجهه خانمهايي که به حسينيه ارشاد ميرفتند، با مقوله حجاب. آن شرايط زماني، داراي چه ويژگيهايي بود که زمينه رعايت حجاب در بانوان را فراهم ميکرد؟ در واقع جاي چه علل و عواملي در حال حاضر خاليست که در آن زمان وجود داشت؟ در واقع چرا در شرايط انقلابي و در زماني که انقلاب در حال شکل گيري بود و در آن فرآيند، به گفته خودتان، خيلي از خانمها محجبه شدند؟
بايد اين را در بستري از مجموعه عوامل ديد و همانطور که در انقلاب اسلامي، خيلي از بيحجابها باحجاب شدند، اين قضيه را فهم کردند. من هميشه آزمايشگاهي به نام انقلاب اسلامي را مثال ميزنم؛ اين مورد تاريخي مهمي است که چه شد که عدهاي که تلاش کردند و کشف حجاب کردند اما در مقطعي به صورت خودجوش و خودآگاهانه، خانمهاي ما به حجاب روي آوردند و آقايان ما کمتر به ظاهر خود توجه کردند؟ اين را بايد عبرت قرار داد که چه اتفاقي در اين انقلاب اسلامي رخ داد؟ اين يک نکته که برويد و ببينيد و عبرتي باشد براي شما که دست اندرکاران فرهنگي ما چه ميکردند؟ روشنفکران ما چه روشنگريهايي را در دستور کار خود قرار داده بودند؟ حالا ما نميگوييم که هميشه شرايط انقلابي باشد؛ ما ميگوييم که حداقل به لحاظ تاريخي بروند ورق بزنند و اين را ببينند. نکته دوم اينکه اين را هم بفهميم که ما در حجاب هم نيازمند تکثر هستيم. زماني که ميگويم تکثر يعني که در حجاب، ته نشين شدهاي داريم که فرهنگي و تاريخي است و برمي گردد به همان حجاب ظاهر اما اين حجاب ظاهر هم قالبهاي متکثر داشته و فقط يک قالب نداشته؛ اين در تاريخ ما هم جاافتاده که بالاخره حجاب بوده اما لباس مازندرانيهاي ما، گيلانيها و ترکها و لرها و عربها و فارسهاي ما با هم تفاوت داشته. اين را بايد فهم کرد و اينکه ما در حال حاضر به وحدت در عين کثرت نياز داريم. ما در عرصه فعاليتهاي فرهنگي نياز نداريم که الگوي واحدي تبليغ شود. ما نياز داريم که حجابهاي متکثر ما در عين نشانههاي وحدت بخش، واجد تکثرات فرهنگي هم باشند و اين بحث جامعه شناسي فرهنگي دقيقي است که شايد فرصت ديگري را بايد به آن اختصاص داد.
همان طور که خود هم ميدانيد، سختگيريها در زمينه حجاب بيشتر شده وفيلمهايي که از نحوه برخورد گشتهاي ارشاد و امران به معروف و ناهيان از منکر با شهروندان در فضاي مجازي منتشر ميشود، هم روز به روز بيشتر ميشود. آيا مسئولان خود نميدانند که اين نحوه مواجهه سخت گيرانه با افراد، بر اعتقادات آنها تاثير نميگذارد و او را منقلب نميکند؟
ببينيد، مساله اگر بخواهد در سطح فرهنگي دنبال شود بايد از بحثهاي سياسي و سطحي فاصله بگيرد. مساله فرهنگي به آرامش و حوصله، صبر، تحليل و ريشه يابي نيازمند است. و اين نميتواند با فضاهاي هيجاني و احساسي زودگذر تامين شود و فراغ بالي نيازمند است که اين بحثها انجام شود. من اشاره کردم در واقع همان بحثهايي که در انقلاب اسلامي رخ داد و روشنفکران ما به تدريج اين مساله را جا انداختند. آنها در آغاز اصلا بحثشان حجاب نبود. بحثهاي ديگري داشتند. مثلا بحثهايي که در حسينيه ارشاد انجام ميشد، غالبا بحثهايي نبود که مستقيما راجع به حجاب باشد؛ بحثهاي ديگري زيربنايي مطرح ميشد و کسي که پاي اين صحبتها مينشست، متوجه ميشد که اينها دلالتي عملي، نمادين و رفتاري هم دارد. شنونده خودش استنباط ميکرد؛ به هر حال با توجه به اينکه در ايران زندگي ميکرد و در دل تاريخ و فرهنگ و ملاحظات و تحفضات بود، متوجه ميشد که اين حرفها يک دلالتي دارند. ببينيد وقتي انسان با انديشه سر و کار دارد و وقتي احساس ميکند، رسالتي بر دوشش است، ديگر نميتواند به مسئوليت اجتماعياش بيتوجهي کند و مشغول اين باشد که صرفا لذت و خورد و خوراکي داشته باشد و يادش برود که انسان است. وقتي انسان شد خيلي چيزها براي او مهم ميشود و ميفهمد که در اين دنيا بايد خليفه خدا باشد و خليفه خدا بودن، حداقلش اين است که بايد به سمتي بروي که خدايي بشوي و حالا خدايي بودن و خدايي شدن، ملزومات و التزاماتي دارد؛ اينکه توجه به ديگري داشته باشي، خودخواه نباشي، ديگرگرا باشي. و همه اينها لوازمي دارد. من ابتدا عرض کردم که حجاب باطن از حجاب ظاهر مهمتر است اما حجاب ظاهر هم بايد در ارتباط با حجاب باطن باشد. ميخواهم بگويم که موارد ديگري بايد مقدم بر حجاب بحث شود.
چه مواردي هستند که بايد مقدم بر حجاب بحث شوند؟
ببينيد ما ميگوييم که فرهنگ چند لايه دارد؛ هستي شناسي، ارزش شناسي، هنجارشناسي و نمادشناسي. نمادشناسي به بحث حجاب ميآيد و اين لايه چهارم است و لايههاي زيرين بسيار مهم ترند و ارزش فلسفي و بنيادينشان به مراتب بيشتر است. بله ايدهآل اين است که بين اين چهار لايه نوعي همنوايي وهماهنگي وجود داشته باشد اما ممکن است تحت تاثيري شرايط، اين هماهنگي به هم بخورد. وزن هستي را نميشود در نماد جستوجو کرد. ممکن است نماد نامربوط داشته باشد اما در لايههاي زيرين مشکل نداشته باشد بلکه بسيار موجه و معتبر و قابل دفاع باشد و برعکس؛ کسي نماد مناسبي داشته باشد اما در لايههاي زيرين مساله داشته باشد. بنابراين نتيجه بحث اين است که اگر ميخواهيد کسي را متوجه لايه درونياش بکنيد، هستي شناسي و ارزش شناسي او را هدف قرار دهيد. اما چطور هدف قرار دهيم؟ از طريق اقناع، از طريق استدلال، از طريق نفوذ. نميشود با زور و نيرنگ و تهديد، لايههاي زيرين يک انسان را هدف قرار داد و ارتقا بخشيد.
پس اين اتفاق و توجه به لايههاي دروني فرهنگ، در اين سالها رخ نداده که ظاهر مهمتر شده؟
متأسفانه نه. من احساس ميکنم همان فضاي سياست زدگي که عدهاي حتي در فرهنگ باب کردند مانع شدند. اگر الان به من بگويند که به کرامت انسان تا چه اندازه بها داده ميشود؟ و رهايي انسان تا چه اندازه اتفاق افتاده، متأسفانه نمره خوبي نميدهم. براي اينکه استفاده ابزاري از ارزشها و انسانها سکه رايج شد و آن کرامتي که بايد در مورد انسانها اتفاق نيفتاد. ببينيد اگر قرار است انسان کريم باشد در نظام ما، بايد معاشش تامين ميشد. وقتي مراجعه ميکرد به ادارات، حرمتش پاس داشته ميشد؛ اين حرمتها فقط در لفظ نيست، ممکن است که ما در لفظ شاهد حرفهاي خوب و بخشنامههاي متعددي باشيم. براي من اين بخشنامهها مهم نيست و مهم اين است که ما تا چه اندازه در عمل شاهد تحقق بخشيدن به اين دستورالعملها باشيم.
خب اين اتفاقي که در زمينه فرهنگ، از نظر شما بايد اتفاق ميافتاد، ميتواند رخ دهد؟
نااميدي از تغيير اصلا به لحاظ فلسفي معنا ندارد. زماني که شما نااميد ميشويد يعني از خودتان، هستي، خالق هستي و رب هستي نااميد شدهايد. انسان، دگرگون ساز است و چرا بايد از قابليتهاي خود، از آگاهي بخشي، از تغيير که عنصر ذاتي جامعه است، نااميد شود؟ آنچه که نياز به استدلال دارد، تغيير نيست چون تغيير امري هميشگي است. آن چيزي که نياز به استدلال دارد و بايد براي آن اقامه دليل کنيد، حفظ وضع موجود است که اصولا امکان ندارد. همه چيز در حال تغيير است منتها شما بايد جهت تغيير را عوض کرده و شدت تغيير را بيشتر کنيد. همه چيز در حال شدن است اما اين شدن نبايد صرفا طبيعي باشد بلکه بايد ارادي و اختياري هم باشد. و اصولا همين نقدهايي هم که صورت ميگيرد يعني هنوز اميد زنده است. زماني که تغيير و تحول اتفاق ميافتد ميتوان ساختارهاي اسارت بخش را با ساختارهاي نجات بخش عوض کرد. انسان بايد خود را بشناسد حال اين خودشناسي يا از طريق درون کاوي است يا از طريق تاملات دروني است يا از طريق مطالعه است و در واقع اگر جايي نااميد ديديد بايد به خود رجوع کنيد. انسان يک بمب است منتها يک عده ميخواهند انسان را به سمتي ببرند که او را از اين بمب دروني خود غافل کنند که هر آن ميتواند منفجر شود و تحولات بزرگي را رقم بزند.
با اين اوصاف، پيشنهادتان به مسئولان چيست؟
پيشنهادم اين است که در کنار اين قانون سلبي به قوانين ايجابي هم توجه کنند که مطرح کردم مثل ساماندهي مد و لباس. اين يک واقعيت است که شما ناراحت هستيد از برخي لباسهايي که پوشيده ميشود اما غافل از اينکه بازار فاقد لباسهاي ايراني اسلامي و ملي و فاقد لباسهايي است که با فرهنگ ما سازگار باشد. خب شما اين را حل نکردهايد.من به اين رسيدهام. در ارتباط با نشر مد و لباس متناسب با فرهنگ ايراني اسلامي فقط فرهنگ سازي نيست؛ دستهاي اقتصادي در کار است. عدهاي سود ميبرند. بايد به اقتصاد سياسي مد و لباس توجه داشت. شما فکر نکنيد که افراد و گروههايي که به دنبال منافع اقتصادي خود هستند، در اين زمينه وجود ندارند؛ خير؛ اينها براي خود مافيايي دارند و اين را کسي به شما ميگويد که طراح سامانده مد و لباس در مجلس هفتم بوده. و آن جا فهميدم چه فشاري در اين قضيه وجود دارد؛ فشارهايي با ظاهر فرهنگي و در اصل، اقتصادي. خب زماني که شما لباسهاي مناسب عرضه نميکنيد، لباسهاي نامناسب ميآيند و افراد که به بازار ميروند، ممکن است جذب لباسهايي شوند که متناسب با شان يک زن که بايد به شدن خود فکر کند، نيست. ببينيد عدالت اثر ميگذارد، بيعدالتي اثر ميگذارد. وقتي جوان ما شاهد عدالت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و… بود همنواتر ميشود تا زماني که شاهد تبعيض و شکاف طبقاتي باشد. اينها عواملي هستند که بايد در ارتباط با يک نماد به آن توجه شود که متأسفانه آن طور که بايد و شايد به آن توجه نميشود.
به نظر هرچه برخوردهاي تند ميشود از آن طرف تاثيري هم ندارد.
بله همين طور است براي اينکه اين اصولا قضيهاي اقناعي، استدلالي و فرهنگي است و اينها ابزارها و دلالتها و توجيهات خود را دارند. جايي که شما بايد اقناع را دنبال کني، نميتواني از تهديد استفاده کني؛ نتيجه عکس دارد. به نظرم ما به حد کافي قوانين ايجابي داريم که به آن توجه نميکنيم و يکراست سر مساله نماد ميرويم در حالي که گفتم، اگر ميخواهيم در نماد تغيير و تحولي ايجاد شود بايد به لايههاي زيرين توجه شود و آن لايههاي زيرين هم به هر حال تا حدي سختي دارند. بنابراين بايد فرهنگ سازي کنيم و همانطور که گفتم يکراست سراغ نماد نرويم، سراغ لايه زيريني برويم. من نميگويم فرهنگ سازي روي نماد صورت نگيرد اما اگر ميخواهيد اثربخش باشد برويد روي فرهنگ سازي در لايههاي زيرين هم، فکري کنيد و در کنار آن به قوانين ايجابي هم توجه کنيد و نکته ديگري هم که گفتم اين است که انسان کريم است و بايد به کرامت انسان هم توجه داشت؛ اگر کسي نماد نامربوط داشت، بلافاصله به دينداري او، جهانبيني او و ارزشهاي او تعميم ندهيد. اين درست نيست اصلا. حتي خانمي که حجاب ندارد، چه کسي ميتواند بگويد که اين خانم عفيفه نيست؟ چه کسي ميتواند بگويد که اين خانم حجاب باطن ندارد؟ و برعکس، اگر کسي حجاب ظاهر دارد، چه کسي ميتواند بگويد که الزاما عفيف است؟ اين داوريها را نکنيد تا زنان و مردان ما خودشان متوجه بشوند که اگر باحجاب باشند هم زيباترند هم کريمتر و هم ارزشمندتر و هم به لحاظ ارزش فرهنگي جامعه، مقبولترند و قدرت کلام و نفوذ کلامشان بيشتر است.
در اين باره هم کمي توضيح ميدهيد که چطور حجاب قدرت نفوذ زنان را بالا ميبرد؟
اين يک واقعيت است. در انقلاب اسلامي حجاب باعث شد انرژي عظيم زنان آزاد و در عرصههاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي فعال شود. ما اين را در قبل از انقلاب نداشتيم؛ حداقل به لحاظ حساسيتهاي خانوادهها. خانوادهها به دليل اينکه حساسيت ديني داشتند، اجازه نميدادند که دخترانشان به راحتي وارد عرصه عمومي شوند اما بعد از انقلاب به اين دليل که حساسيتها عوض شد و احساس امنيت کردند، اين انرژي عظيم آزاد شد. قدر اين حجاب را بايد دانست. اگر شما اين فرهنگسازيهاي ديني را لحاظ نکرده، احساسي برخورد کنيد و به يکباره بگوييد که بايد حجاب را کنار بگذاريم و توجه به اين لايههاي پيچيده نداشته باشيم، آن وقت حساسيتهاي ديني دوباره برمي گردد و خيلي از خانوادهها مانع ميشوند از اينکه دخترانشان به راحتي وارد عرصه عمومي شوند و اين تضييع حق خانمهاست. خانمها با حجاب به حق شهروندي خود رسيده و تبعيضات تاريخي را پشتسر گذاشتهاند. شما ميزان موفقيت و حضور خانمها را با اين شاخصها ببينيد و آيا ميشود اين موفقيتها و اين حضور را منهاي حجاب ظاهر تعريف کرد؟ به هر حال، ما نقدهايمان را مطرح ميکنيم، راه حلهاي اصولي ميدهيم اما دچار برخوردهاي احساسي نشويم که به لحاظ اجتماعي و تاريخي نتيجه عکس ميدهد.
انتهای پیام