گفتگو میان حکومت و اپوزیسیون ممکن است؟ | سعید رضوی فقیه
/ در کنار بی اعتمادی تاریخی، شاید امیدهایی برای گفتگو باشد /
گروه سیاسی انصاف نیوز: سعید رضوی فقیه دربارهی گفتوگو در جامعهی ایران از جمله میان حکومت و اپوزیسیون آن، با اشاره به اینکه «در مورد بخشی از اپوزیسیون و به طور مشخص سازمان مجاهدین خلق و سلطنت طلبها و خرده جریانهایی که در ذیل یا حاشیهٔ این دو قطب قابل دستهبندیاند اصلاً شرایط عینی برای گفتوگو فراهم نیست» میگوید: از این دو جریان که بگذریم به گمانم امکان گفتوگو میان حکومت و معارضانش از حیث شرایط بیرونی و عینی کاملاً منتفی نیست اما بالفعل ارادهٔ لازم برای آن در هیچیک از دو طرف موجود نیست.
او تاکید میکند که: اراده و اعتماد لازم در یکی از طرفین یا هر دو طرف موجود نیست.
متن گفتوگوی انصاف نیوز با سعید رضوی فقیه را در ادامه بخوانید:
انصاف: پرسش اصلی بحث ما اینست که در شرایط کنونی گفتوگو میان حکومت و مخالفان و منتقدان آن و به اصطلاح اپوزیسیون تا چه حد ممکن است؛ چه آنها که قبلاً خودشان بخشی از حکومت بودهاند و تجربهٔ حضور در ساختار قدرت را داشتهاند، چه آنها که خارج از ساختار قدرت تحمل میشدهاند و چه آنها که در داخل یا خارج کشور تقابل جدی با حکومت داشته و دارند.
رضوی فقیه: پیش از پاسخ به پرسش مشخص و ملموس شما یک نکتهٔ کلی و البته بدیهی را عرض میکنم و آن هم اینکه گفتوگو یکی از اصول بنیادین سیاستورزی عقلایی است چه میان حکومتها و چه میان حکومتها و معارضانشان. با گفتوگو یا از برخوردهای احتمالی پیشگیری میشود و یا هزینههای برخورد کاهش مییابد. هزینههایی که عمدتاً مردم و علی الخصوص اقشار ضعیف و آسیب پذیر میپردازند.
این قاعده اختصاص به شرایط فعلی کشور ما هم ندارد و در همه جای دنیا در طول تاریخ میتوان ستون هزینهها و فایدههای باز گذاشتن یا بستن باب گفتوگو را محاسبه و مقایسه کرد. حتی در زمان جنگ تمام عیار هم نباید روزنههای گفتگو کاملاً مسدود شود. توضیح بیشتر در مورد این امر تقریباً بدیهی و ذکر موارد و مصادیق معاصر و تاریخیاش برای شما و خوانندگان در حکم توضیح واضحات و تکرار مکررات و بنابرین ملال آور است.
انصاف نیوز: پس به همان موضوع مشخص پرسش ما بپردازیم و امکان گفتوگو میان نظام حاکم بر ایران و جریانهای مختلف در اپوزیسیون را بررسی کنیم.
رضوی فقیه: وقتی از امکان گفتوگو میان دو طرف سخن میگوییم یا نظر به ارادهٔ طرفین داریم و یا شرایط عینی مستقل از ارادهٔ طرفین را در نظر میگیریم. به گمانم در مورد بخشی از اپوزیسیون و به طور مشخص سازمان مجاهدین خلق و سلطنت طلبها و خرده جریانهایی که در ذیل یا حاشیهٔ این دو قطب قابل دستهبندیاند، فارغ از ارادهٔ طرفین اصلاً شرایط عینی برای گفتگو فراهم نیست؛ چون هیچ مبنای مشترکی برای گفتوگو وجود ندارد. پیشینهٔ تاریخی چهار دههٔ گذشته چنین امکانی را منتفی کرده و اساساً هیچیک از طرفین به آن فکر هم نمیکند تا چه رسد به اینکه انگیزه و ارادهای برای آن داشته باشد.
اما از این دو جریان که بگذریم به گمانم امکان گفتوگو میان حکومت و معارضانش از حیث شرایط بیرونی و عینی کاملاً منتفی نیست اما بالفعل ارادهٔ لازم برای آن در هیچیک از دو طرف موجود نیست. از اصلاح طلبان و اعتدالگرایانی که تا سال گذشته بخشی از حاکمیت بودند بگیرید تا بخشهایی از معارضان سرسخت خارج از کشور، برای همهٔ این جریانها امکان گفتوگو با حکومت از حیث شرایط عینی کاملاً منتفی نیست اما اراده و اعتماد لازم در یکی از طرفین یا هر دو طرف موجود نیست.
انصاف نیوز: کمی مشخصتر در این مورد توضیح بدهید. چه عامل یا عواملی سبب شده که اراده و اعتماد لازم در دو طرف موجود نباشد؟
رضوی فقیه: یکی از علتهای اصلی بی اعتمادی ناشی از تجربههای گذشته است. مثلاً اصلاح طلبان ممکن است به این نتیجه رسیده باشند که حاکمیت هر وقت به حضور آنها در انتخابات و نمایش تکثر و رقابت سیاسی نیاز دارد به استفاده از ظرفیتهای اجتماعی و سیاسیشان پرداخته و بعد هم با اهرمهای قانونی و فراقانونی آنها را مهار و سپس از ساختار حاکمیت اخراج میکند. حاکمیت هم ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که اصلاح طلبان هر وقت با دست قوی وارد حاکمیت یا میدان معارضه میشوند عرصه را بر بخشهای محافظهکار حکومت تنگ میکنند یا هر وقت آیندهٔ نظام را نامعلوم و متزلزل ارزیابی میکنند به فاصلهگذاری امن با آن مبادرت کرده و مواضع رادیکال در برابر ارکان حکومت اتخاذ میکنند. این ارزیابیها حتی اگر واقع بینانه هم نباشد موجب بروز بی اعتمادی نسبت به طرف مقابل میشود و البته بدون حداقلی از اعتماد هم ارادهای برای گفتوگو شکل نمیگیرد.
اخیراً و در پی اعلام خبر اتحاد مجدد دو جناح حزب دموکرات کردستان ایران، آقای خالد عزیزی در یک مصاحبه گفته بود اگر زمینه فراهم باشد حاضر است با حکومت مرکزی گفتوگو کند چون یک نیروی سیاسی حرفهای نمیتواند گفتوگو را به عنوان یک ابزار نادیده بگیرد. با این همه نباید فراموش کنیم که دو تن از رهبران پیشین حزب دموکرات یعنی عبدالرحمن قاسملو و صادق شرفکندی در جریان گفتوگو به قتل رسیدند و از آن سو هم در تاریخ حزب دموکرات کردستان مناسباتی با دولتهای خارجی متخاصم با ایران به چشم میخورد که شکلگیری ارادهٔ مجدد برای گفتوگویی نتیجهبخش و جدی میان طرفین را -اگر نگوییم ناممکن- دست کم بسیار دشوار و پیچیده میکند. به گمانم ابتدا باید اعتمادسازی شود تا در هر دو طرف ارادهای برای گفتوگو به وجود بیاید.
انصاف نیوز: با این وصف اصلاً شرایط عینی گفتوگو هم فراهم نیست و چشم اندازی برای آن وجود ندارد.
رضوی فقیه: اگر مؤلفهها را یک دست و مطلق در نظر بگیریم همینطور است اما واقعیتهای موجود پیچیده و متکثر و در ضمن همواره در حال تغییر است. اول اینکه هر طرف یک ارزیابی از گرایشها و جناحهای درونی طرف مقابل دارد و احتمالاً یک جناح معتدل و اهل گفتگو و مایل به حل و فصل عاقلانه و نسبتاً عادلانهٔ مسائل فیمابین را شناسایی و رصد میکند که البته در کنار یک جناح افراطی تندرو و بازی بهمزن قرار دارد. پس در کنار بیاعتمادی تاریخی ممکن است همچنان امیدهایی برای گفتگو موجود باشد.
دوم اینکه برخی از واقعیتهای عینی جبر خود را به ما تحمیل میکنند. مثل همان جبر جغرافیایی که ایران و عربستان را وا میدارد در نهایت و پس از چندین سال تنش به جهت همسایگی و مجاورت چاره ناپذیر وجود یکدیگر را به رسمیت بشناسند و برای حل و فصل پروندههای اختلافی به گفتوگو رو بیاورند. جناح معتدل و عاقل در حکومت و گروههای مختلف اپوزیسیون نیز ممکن است در شرایط خاصی به این نتیجه برسند که طرف مقابل را باید به رسمیت شناخت و به جای تداوم وضعیت پرداخت هزینه بدون کسب فایده، باید تنشها را کاهش داد. اگر این عقلانیت در هر دو طرف، قدرت اقناعکننده داشته باشد و فرصت بیابد خط مشیهای آینده را ترسیم کند، آن وقت امکان برداشتن اولین گامها برای گفتوگو فراهم خواهد شد.
اما یک شرط مهم اینست که هر طرف ارادهٔ جدیاش را برای گفتوگو به طرف مقابل اثبات کند. یعنی از سر ناچاری و بعد از آزمودن همهٔ راههای دیگر به گفتوگو تن ندهد. گفتوگو از سر ناچاری و بعد از آزمودن همهٔ راههای دیگر برای طرف مقابل ارزشی نخواهد داشت. یک مثال روشن آخرین تلاشهای ناکام محمدرضا شاه برای گفتوگو با مخالفان در پاییز 1357 است که چون از سر ناچاری بود از سوی قاطبهٔ نیروهای انقلابی اصلاً جدی گرفته نشد بلکه چون نشانهٔ ضعف مفرط یک حکومت گفتوگوناپذیر تلقی شد بر شتاب جریان انقلاب افزود.
پس میتوان گفت برای ورود به عرصهٔ گفتوگو به مثابه یک بازی قاعدهمند باید هم از مختصات زمین بازی و نیروهای تاثیرگذار درون و بیرون میدان، و هم از قواعد حاکم بر بازی به خوبی آگاهی داشت. اثبات پایبندی به قواعد بازی از عوامل اعتمادساز است و مختصات زمین بازی هم که واقعیتهای موجود اقتصادی، سیاسی، نظامی، اجتماعی و دیپلماتیک در ابعاد محلی، منطقهای و بین المللیاند.
انصاف نیوز: در شرایط فعلی ایران مختصات زمین بازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
رضوی فقیه: به طور مختصر و با احتیاط و تحفظ باید عرض کنم، اگر اتفاق غیر مترقبهای مثلاً حملهٔ نظامی به ایران اتفاق نیفتد عجالتاً جمهوری اسلامی چه با توافق بر سر برجام و چه بدون آن در شرایط ماندگاری است. پس آن بخش از اپوزیسیون که اهل گفتوگو هستند علی القاعده باید در این شرایط بر اساس واقع بینی برای گفتوگو در سطوح و مراحل مختلف برنامه داشته باشند.
اما از آن سوی ماجرا حکومت هم باید در نظر داشته باشد که همپوشانی بحرانهای متعدد در ابعاد کشوری و بخصوص افزایش احساس نارضایتی عمومی که هم از مشکلات اقتصادی و اجتماعی نشات گرفته و هم در جنگ روایتها و از سوی رسانههای رقیب به آن دامن زده میشود؛ آیندهٔ جامعهٔ ایرانی را از حیث تحرکات سیاسی و اجتماعی تودههای مردم غیر قابل پیش بینی کرده است.
پس جمهوری اسلامی هم برای مهار بحرانها باید واقع بینی پیشه کند و برای گفتوگو آمادگی داشته باشد. هم با مردم و هم با گروهها و جریانهای سیاسی اعم از اصلاح طلبان و غیر آنها. این گفتگووها به نفع هر دو طرف خواهد بود البته به شرط آنکه مبتنی بر ارادهٔ جدی و معطوف به حل و فصل درازمدت مسائل و ناظر به منافع عمومی باشد.
انصاف نیوز: ممکن است بسیاری با این تصویری که شما از واقعیت کنونی ترسیم کردید موافق نباشند. اما فرض کنیم که شرایط چنین باشد. آیا فکر میکنید ارادهای برای گفتوگو میان حکومت و جریانهای مختلف اپوزیسیون شکل خواهد گرفت؟ اگر نه علت آن چیست؟
رضوی فقیه: اینکه کدام ارزیابی از شرایط موجود واقعبینانهتر است در آینده مشخص خواهد شد اما در هر صورت هیچیک از طرفین، نه حکومت و نه اپوزیسیون، از گفتوگو یا داشتن گارد باز برای گفتوگو متضرر نخواهند شد. علاوه بر اینکه امتناع از گفتوگو یک ریسک دو طرفه است و بعد از تثبیت شرایط به نفع طرف مقابل معلوم نیست که درخواست گفتوگو جدی گرفته شود. وقتی طرف مقابل موقعیت خود را تثبیت کند چه نیازی یا چه انگیزهای برای گفتگو خواهد داشت؟ سیاست مستلزم بهرهمندی از فرصتهاست و از دست دادن فرصتها را میتوان نوعی زیاندهی تلقی کرد. دست کم مثل عدم النفع. بنابرین نبود ارادهٔ جدی برای گفتوگو میتواند ناشی باشد از نداشتن تحلیل و ارزیابی درست از شرایط موجود. اشتباه است اگر برخی در سویهٔ حاکمیت گمان داشته باشند حالا که مسائل و مشکلات قدیمی با قدرتهای بزرگ خارجی حل و فصل شده پس مشکل دیگری ندارند. ممکن است مشکلات داخلی یکباره فوران کند. مسائل و مشکلات داخلی و خارجی ماهیتاً متفاوتند و راه حلهای متفاوتی را اقتضا دارند.
در سویهٔ معارضان هم با خطا در تحلیل شرایط موجود مواجهیم که به تدوین راهبردهای نادرست و پیشاپیش شکست خورده منتهی میشود. بنابرین میتوانم بگویم یک علت امتناع از گفتوگو نداشتن درک واقع بینانه از وضعیت موجود است. اینکه با خیالپرستی و آرزواندیشی بگوییم «اینها رفتنیاند پس باید خود را برای بعد از اینها آماده کنیم»، وضعیت را بدتر میکند. علت دیگر شرم یا ترس از مخالفت با گفتمان غالب یا صداهای بلند در حکومت یا اپوزیسیون است. نوعی رادیکالیسم رمانتیک بخصوص در فضای مجازی هژمونیک شده که مانع ابراز منویات درونی نیروهای سیاسی معتدل در هر دو طرف میشود. این رادیکالیسم عقلانیت را در تصمیمگیری نیروها تضعیف میکند و جرات اتخاذ تصمیمات و ابراز نظرات مبتنی بر تحلیلهای شخصی را به نفع هیجانات عمومی سلب میکند. روی هم رفته این دو عامل علاوه بر فقدان اعتماد که قبلاً هم به آن اشاره شد مانع شکلگیری فرایند گفتوگو میشود، در حالی که به گمانم شرایط عینی آن کمابیش مهیاست. البته این فرایندی زمانبر است و باید شکیبا بود. وقتی حکومت ایران با آمریکا مع الواسطه یا با عربستان سعودی مستقیماً مذاکره میکند چرا با نیروهای سیاسی ایرانی مذاکره نکند؟ این در مورد اپوزیسیون هم صدق میکند. وقتی با دولتهای خارجی مذاکره میکنند یا حکومت را به جهت عدم مذاکره با آمریکا سرزنش میکنند چرا با حکومت کشور خودشان گفتوگو نکنند؟
از همهٔ این علل و عوامل که بگذریم به طور کلی جامعهٔ ما از حیث فرهنگ گفتوگو غنا و توانمندی لازم را ندارد. گفتوگو چه به عنوان دیالوگ و چه به عنوان مذاکره در دوران معاصر جدی گرفته نشده. این ضعف هم در سویهٔ حکومت در برابر مردم و مخالفان بارز است و هم در سویهٔ اپوزیسیون در برابر مردم، حکومت و حتی در میان خودشان. گفتوگو در دو وجه دیالوگ و مذاکره فرایند دوجانبهٔ گفتن و شنیدن است اما ظاهراً بسیاری از ما فقط بلدیم سخن بگوییم اما مهارتی در شنیدن نداریم و بنابرین همکلامیهای ما در عرصهٔ عمومی به فرایند گفتوگو بدل نمیشود. یک دموکراسی پایدار و فراگیر، یک دموکراسی که هم سیاسی باشد و هم اجتماعی، مبتنی است بر عقلانیت جمعی و آن هم محصول گفتوگوی هم سطح و همیشگی و همگانی است. تا زمانی که اهمیت دیالوگ و مذاکره را خوب در نیابیم و مهارتهای مربوط به آنها را خوب فرا نگیریم امر سیاست در جامعهٔ ما از شقوق حکمت نخواهد بود؛ یعنی سیاستورزی ما عقلایی و عقلانی نخواهد شد. سیاستورزی را نباید به شعار دادن و برای مردم و احزاب و جریانات خطابه خواندن، نسخه پیچیدن، فرمان صادر کردن و رهنمود دادن تقلیل داد. سیاست یک امر جمعی است. یک کنش جمعی بر اساس گفتوگوی جمعی.
انصاف نیوز: صرف نظر از مطالب کلی و آرمانی در مورد گفتوگو آیا به مثالهای مشخص عینی هم در تاریخ معاصر میتوان اشاره کرد که تن دادن به گفتوگو نتایج مثبتی به بار آورده باشد یا خودداری از گفتگو خسارت زده باشد؟
رضوی فقیه: برای بررسی دقیق موارد تاریخی باید مورد به مورد و با توجه به شرایط و موقعیت هر مورد بحث کرد تا یک بررسی و ارزیابی همه جانبه و عادلانه صورت گرفته باشد که نیاز به مجال وسیعتر دارد. به علاوه برخی موارد را بنا به محدودیتهای رسانهای نمیتوان گفت و بنابرین منصفانه نیست که موارد و مثالهای مقابل آن به صورت یکجانبه ذکر شوند. با این همه به چند مورد میتوان اشاره کرد.
سال 58 به رغم تنشها و درگیریها در مناطق مختلف کشور، نهادهای رسمی جمهوری اسلامی شکل گرفت. سال 59 فرصت خوبی بود که در یک موازنهٔ نسبی قوا میان جریانهای سیاسی مختلف درون و بیرون حاکمیت، فضای گفتوگو شکل بگیرد؛ اما در خرداد 60 با وقوع درگیریهای گسترده و شکلگیری یک دو قطبی حاد، چنین امکانی بالکل منتفی شد. کافی است وصیت نامهٔ محمدرضا سعادتی را که در مرداد 1360 خطاب به سران و اعضای سازمان مجاهدین نوشته شده بخوانیم تا متوجه خطای استراتزیک سازمان در ورود به فاز مسلحانه شویم. خطایی که از تحلیل نادرست شرایط و درک غیر واقع بینانه از موازنه قوا و مسائل دیگر ناشی میشد.
در بهار سال شصت و در اوج بحرانهای فراگیر سیاسی در یک کشور در حال جنگ مناظرات سیاسی و ایدئولوژیک میان نمایندگان گروههای مختلف مذهبی و مارکسیست از تلویزیون پخش میشد. این مناظرات میتوانست الگویی از گفتوگوی جمعی را شکل بدهد اما همان موقع مجاهدین خلق با مغازله نامیدن مناظره این فرایند را تخطئه میکردند و بعد هم با آغاز یک شورش تکثر سیاسی در حال تکوین را به یک دو قطبی قاطع و برخوردهای سخت و خشن بدل کردند بدون آنکه وزن خود و طرف مقابل را به خوبی سنجیده باشند. بنابرین فرصت گفتوگو را از دست دادند و در شورش هم ناکام ماندند.
انگلس در رسالهٔ انقلاب و ضد انقلاب در آلمان میگوید با شورش بازی نکنید مگر آنکه آمادهٔ مواجهه با پیامدهایش باشید چون شورش ابعاد نامشخص و نتایج غیر قابل پیش بینی دارد. بخصوص وقتی حکومت از ابزارها و امتیازات بسیار بیشتری برخوردار است. اتفاقاً محمدرضا سعادتی هم در وصیت نامهٔ خود به خطاهای سازمان در تحلیل شرایط و ارزیابی نیروها اشاره میکند و میگوید مواضع سازمان برایش غیر قابل هضم است و نمیداند با تکیه بر کدام نیروی اجتماعی پا به این میدان گذاشتهاند.
حوادث سال شصت فرصتهای بسیاری را در زمینهٔ تکثر و توسعهٔ سیاسی از جامعهٔ ایرانی گرفت و در حکومت هم یک جناح تندرو وجود داشت که از قضا این تغییر فاز سازمان را فرصت تلقی میکرد تا باب گفتگوها را ببندد.
نمونهٔ دیگر به ماجرای گفتگوهای حکومت با عبدالرحمن قاسملو و بعد هم صادق شرفکندی بر میگردد. به هر حال ماجرا هر چه که بوده میتوان گفت ادامهٔ گفتوگوها میتوانست نتایج بهتری به بار بیاورد. با کشته شدن این دو نفر نه ماجرای حزب دموکرات منتفی شد و نه بحران کردستان برطرف شد. همچنان که ترورهای سال شصت و بعد از آن جمهوری اسلامی را بی آینده نکرد بلکه ساختار امنیتی آن را سختتر و بستهتر کرد.
نمونهٔ دیگر مربوط است به دعوت مرحوم دعایی از سران نهضت آزادی برای باز کردن باب گفتوگو و حل و فصل برخی اختلافات و کدورتها. سال 64 یا 66 سه نفر از اعضای ارشد نهضت در دفتر روزنامه اطلاعات با مرحوم آقای دعایی، عطاءالله مهاجرانی و جلال رفیع دیدار و گفتوگو میکنند تا راهی برای رفع کدورتها و تجدید همکاری بیابند. به گمانم این دیدار بدون تصمیم یا هماهنگی سران اصلی جمهوری اسلامی در آن وقت ممکن نبوده. قبل از آن هم ظاهراً آقای مهندس موسوی حفظه الله دیداری با برخی سران نهضت داشتهاند. ولی به هر حال این گفتوگوها ادامه نیافت و فکر میکنم یکی از فرصتهای خوب برای هر دو طرف از دست رفت. اگر این گفتوگوها ادامه مییافت علاوه بر نتایج مستقیمش میتوانست به الگویی تبدیل شود برای گفتوگو میان حکومت و دیگر گروههای سیاسی که بعد از حوادث سال شصت خارج از دو قطبی حاد سابق الذکر بالاجبار در حاشیه مانده بودند.
انصاف نیوز: به نظر شما بعد از این همه حوادثی که در دورهٔ اصلاحات و جنبش سبز و بخصوص چند سال گذشته میان حکومت و مخالفان رخ داده آیا همچنان امکان گفتوگو چه به عنوان دیالوگ و چه به عنوان مذاکره وجود دارد؟
رضوی فقیه: اگر شتابزده نباشیم و دچار این توهم نشویم که اینها رفتنیاند و باید برای بعد از رفتنشان برنامه بریزیم بله، پاسخم مثبت است. اگر در این سمت ارادهای جدی برای گفتوگوی جدی موجود باشد در آن سمت هم احتمالا عقلایی پیدا شوند که برای حل و فصل عاقلانه و عادلانهٔ مسائل تلاش کنند باب گفتوگو باز شود تا از بحرانهای بزرگ و فراگیر که هر لحظه ممکن است همه را در کام خود فرو ببرد پیشگیری کنند. به هر حال اگر هم حکومت تن به گفتوگو ندهد حجت بر مخالفان تمام میشود و آنها باید گفتوگو با مردم و گفتوگو بین طیفهای مختلف اپوزیسیون را تمرین کنند تا در بزنگاه بحرانهای بزرگ که سیلابوار همه چیز را از بیخ و بن زیر و رو میکند مثل یک شبکهٔ متکثر اما به هم پیوسته عمل کنند نه اینکه هر کسی از گوشهای تلاش کند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد یا ماهی خودش را از آب گل آلود صید کند.
انتهای پیام
سلامطرفمقابلباگفتگومیخواهد
برایخودشنوعیمشروعیتپیدا
کندلذاواردشدنبهایننوعگفتگو
بیحاصلاستبهنظرمناگر
عقلانیتباشدبایدقانوناساسی
کشوردقیقاجراشوداصلپانزده
وتدریسزبانترکیودرتمامسطوح
تحصیلیدرکنارزبانرسمیبرقرار
گردداختیاراتاقتصادیوفرهنگی
ومحیطزیستیوتولیدوبرنامه
توسعه…بهمناطقواگذارگرددامورخارجهوامنیتونظامیوکنترل
مرزهابادولتمرکزیباشد.اینطوری
احزاباپوزیسیونو….مجالیبرای
عرضهندارندومانندیخدرفضای
گرمآبمیشوند.وجلوزیادهخواهیهاقوممرکزیسدگرفتهمیشودویک
کشورنمونهتحتزعامتولیفقیه
عادلشیعهقابلعرضهبهسایر
ملتهاایجادمیشود