تکیه زدن «شومنهای فرهنگی» به جایگاه امام موسی صدر
/ارزیابی وضعیت فرهنگی جامعه ایرانی در گفتوگو با امیر دبیریمهر/
محمد توکلی، انصاف نیوز: امیر دبیریمهر، نویسنده و پژوهشگر علوم انسانی با بیان اینکه «چند سالی است بهجای رجال فرهنگی شاهد شکلگیری شومن های فرهنگی هستیم»، گفت: امروزه شومنهای مبتذلی داریم که ساختارهای صاحب قدرت، پول و نفوذ در اختیارشان امکانات و تریبون قرار داده و اینها مثلا مبلغان و مروجین حوزهی فرهنگی شدهاند در حالی که ما به شخصیتهایی مثل محمدعلی فروغی، علی شریعتی، داریوش شایگان و مرتضی مطهری و شهید بهشتی و امام موسی صدر نیاز داریم که مراجع فرهنگساز هستند و میتوانند از آسیب و اغتشاش و تهاجم فرهنگی جلوگیری کنند.
این تحلیلگر حوزهی اندیشه دربارهی مصداقهای «شومنهای فرهنگی» گفت: این افراد از حداقلهای دانش و فرهنگ و فهم تاریخی و اجتماعی برخوردار نیستند اما بر صندلی ایدئولوژیسازی، سخنرانی و… می نشینند و از طریق فضای مجازی با مردم سخن میگویند اما کو گوشی که این سخنها را بشنود و کو نقادانی که این سخنها را نقد کنند؟! واقعا افرادی مثل رحیمپور ازغدی و حسن عباسی و رائفیپور و امثالهم با این همه حمایت مادی و فرهنگی و رسانه ای کجای فرهنگ ایرانی و اسلامی ایستادند و چه نقشی در تقویت گفتمان ایرانی اسلامی و حتی گفتمان انقلاب اسلامی ایفا کردند؟
آقای دبیریمهر در گفتوگو با انصاف نیوز دربارهی وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور در چهار دههی اخیر میگوید: ما اگر بخواهیم یک ارزیابی دربارهی این موضوع داشته باشیم، باید به این پرسش پاسخ دهیم که مهمترین معضلات و آسیبهای فرهنگی ایران در این چهل و چند سال گذشته چیست؟ من شش موضوع را موضوعات اصلی و آسیبهای اصلی حوزهی فرهنگ در ایران میدانم. مسئلهی اول شکاف و فاصلهی گفتمانی دولت و حکومت با مردم در حوزهی فرهنگ است. یعنی در بسیاری از موضوعات؛ نظام هنجاری، ارزشی و رویکردی جامعه با حکومت و دستگاههای رسمی دچار اختلاف و زاویه شده است و مردم دنبال اهداف دیگری هستند حکومت مسائل دیگری را ترویج و تبلیغ میکند. و ای کاش که این موارد فقط با هم همسو نبودند اما در بسیاری از موارد نه تنها همسویی وجود ندارد بلکه در تضاد با هم هستند.
او در این باره گفت: البته در یک بخشهایی به مرور زمان حاکمیت عقبنشینی کرده است. برای مثال در حوزهی حریم خصوصی سالهای اول انقلاب این تصور در حکومت بود که دولت در همهی امور شهروندان حتی تفکر و تصور و اتاق خواب مردم هم میتواند دخالت کند. زیرا مدیران متاثر از دوران طاغوت اساسا به مفهوم شهروندی قائل نبودند و همان تصور ارباب – رعیتی را نسبت به مردم داشتند. درگیریهایی که بر سر نوارهای کاست و ویدئو و مهمانی گرفتن در خانهها وجود داشت را به یاد آورید البته این نگاه بعدا در قالب ممنوعیت استفاده از تجهیزات دریافت شبکههای ماهوارهای بود که به مرور زمان از آن هم عقب نشینی شد و الان به مسئلهی حجاب رسیده که افراد چه بپوشند و چه نپوشند و چگونه آرایش کنند و … این شکاف فرهنگی بین مردم و حکومت مصداقهای خیلی زیادی دارد که در اینجا قصد ورود به آن را ندارم و همه آنها را می شناسند اما این یکی از آسیبها و یکی از معضلات مهمی است که منشا پیامدهای گوناگونی در بخش های مختلف فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه خواهد شد و باید برایش فکری کرد و البته راه حل هم وجود دارد.
نام شعارها را نمیتوان چشمانداز گذاشت
این مدرس علوم سیاسی مسئلهی دوم را «فقدان چشمانداز فرهنگی» دانست و گفت: کشورهای جهان، دستکم کشورهای توسعه یافته چشماندازهای فرهنگی دارند؛ یعنی اینکه جامعه به صورت کلی میداند که میخواهد در حوزهی فرهنگ به کجا برسد. این فرهنگ که میگوییم شامل رسانهها، حوزهی کتاب، هنر، آموزش و پرورش و … میشود. جامعهی ما الان هیچ چشماندازی ندارد. نام شعارهایی که مطرح میشود را نمیتوانید چشمانداز بگذارید زیرا چشماندازها یک تصویر روشنِ دستیافتنی و مطلوب و مورد اجماع برای یک ملت است که برای رسیدن به آن برنامهریزی و اقدام میشود و همه همرای و همداستان و با اجماع ملی به سمت آن حرکت میکنند. برای مثال آلمانیها یک چشمانداز کلان فرهنگی دارند که آلمان باید پناهگاه مهاجرین موجه و قانونمند باشد، همه هم برای تحقق آن تلاش میکنند، البته درست است که یک اقلیت کوچکی به نام نئونازیها با این مسئله مبارزه میکنند اما مردم، دولتهای مختلف، پارلمان، احزاب کمک میکنند که این اتفاق بیفتد و مثال های فراوان دیگری که در دنیا وجود دارد. مثلا در کره جنوبی در ده سال اخیر در حوزهی سریالسازی و فیلمسازی چشماندازشان این بوده که ما بتوانیم صادرات محصولات داشته باشیم و موفق هم شدند و دیدیم که در کشور ما هم چقدر گرایش به محصولات فرهنگی کرهای از جمله سریالها و حتی موسیقی پیدا شده و بین نسل نوجوان به موسیقی کرهای گرایش ایجاد شده است.
دبیریمهر در ادامهی تحلیل خود از وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور گفت: معضل سوم در این حوزه نبود تعامل با «جهان فرهنگی و فرهنگ جهانی» است؛ به هر صورت این یک واقعیتی است که در حوزهی فرهنگ این نگاه و تلقی وجود دارد که ارزشها یا هنجارهای حاکم بر فرهنگ در حوزهی فرامرزی ما باطل، فاسد، ویرانگر و نامتناسب با نظام ارزشی ایرانی – اسلامی است که البته چنین ادعایی خیلی هم مبنایی ندارد و ناشی از نشناختن جهان و برداشتهای سطحی و متکی بر بولتنهاست. این فقدان تعامل با «فرهنگ جهانی و جهان فرهنگی» موجب ضعف و لاغری روز به روز حوزهی فرهنگی ما شده است. حوزهی فرهنگ ایرانی – اسلامی زمانی میتواند ضعفهای خودش را بهتر بشناسد و نقاط قوت خودش را بیشتر تقویت کند و به مفاخر خود افتخار کند که در تعامل با «جهان فرهنگی و فرهنگ جهانی» باشد چنانچه در اوج دوران تمدن اسلامی یعنی قرون سوم تا ششم چنین تعاملی با جهان بیرون وجود داشت و ایران موضع تدافعی نداشت.
راه تعامل فرهنگی با جهان از جانب حاکمیت مسدود شده
او در توضیح بیشتر موانع موجود برای تعامل فرهنگی با جهان گفت: این تعامل از جانب حاکمیت محدود و گاه مسدود شده است. نگاه موجود به جشنواره های بین المللی را نگاه کنید، همواره با یک نگاه منفی به جشنوارهها نگاه شده که این جشنوارهها به دنبال هجمه به ارزشهای ما و سیاهنمایی هستند. حتی به سمینارها و همایشهای بینالمللی هم با دید امنیتی نگاه شده است، یا حتی در حوزهی توریسم به سفر به خارج از کشور به عنوان یک رفتار مکروه نگاه شده که این کار موجب گناه و گمراهی و حیف و میل منابع مادی و معنوی خواهد شد.
این پژوهشگر علوم انسانی معضل چهارم را «دولت محوری در عرصهی فرهنگ» دانسته و میگوید: این مسئله یکی از خطاهای راهبردی از ابتدای انقلاب به این سمت بوده که چنین تصوری وجود داشته که متولی حوزهی فرهنگ؛ فقط دولت و حکومت است. در حالی که اصلا چنین چیزی نه تجربهی موفقی داشته و نه از مبانی نظری صحیحی برخوردار است. دولت هیچ مسئولیتی در حوزهی فرهنگ ندارد به جز تمهید و زمینه سازی و وضع مقررات حداقلی برای فعالیت و پویایی جامعه در تولیدات فرهنگی و هنری. یعنی این جامعه است که تولیدکنندهی فرهنگیست و متکفل حوزهی فرهنگ است. این هنرمندان و فرهنگیان و نخبگان و خلاقان و صاحبنظران هستند و دولت جز بسترسازی و وضع مقررات برای آن وظیفهی دیگری بر عهده ندارد و آقا بالا سر حوزه فرهنگ و هنر نیست. دولت نمیتواند خودش را لیدر حوزهی فرهنگ یا پیشگام و پیشرو در این حوزه تعریف کند زیرا شایستگیها و صلاحیتهای لازم و دانش و فرهیختگی لازم را ندارد. فرقی هم نمیکند دولتهای اصلاحطلب و اصولگرا در ایران و دیگر دولتها در جهان از این فقر رنج میبرند. بر این موضوع هم دلایلی مترتب است که مهمترین آن، این است که دولت با امر سیاست و قدرت گره خورده و وقتی خودش را متولی فرهنگ کند، فرهنگ را سیاستزده کرده و آن را از ماهیت خودش خالی میکند و در نهایت توفیقی به دست نخواهد آورد. این مسئله را هم تجربهی جهانی به ما آموخته و هم مبانی نظری و مطالعات فرهنگی این را نشان داده است.
در این چهار دهه رجال فرهنگی مشروع و مقبول تربیت نکردیم
دبیریمهر با بیان اینکه «ما در این چهار دهه رجال فرهنگی مشروع و مقبول نداریم و تربیت نکردیم»، گفت: این وضعیت به این جهت است که اگر رجال فرهنگی احیانا همسو، همراه و همگام با دولت و حکومت و شعارها و سیاستهای آن نباشند طبیعتا مورد توجه و عنایت قرار نمیگیرند و به حاشیه رانده میشوند چنانچه الان صدها شخصیت برجسته فرهنگی و هنری و رسانهای بهخاطر استقلال رای و عزت نفس خانه نشین شدند. این یکی از پیامدهای آن آسیبها و معضل قبلی است که عرض کردم، در حالی که متکفل اصلی فرهنگ در همهی جوامع و همهی تمدنها رجال فرهنگی هستند. شما دوران طلایی تمدن اسلامی را نگاه کنید؛ در بین قرن 3 تا 5 و 6 هجری آیا اسم پادشاهان را آنجا میبینید یا نام امیران را برجسته میبینید یا نه، این شخصیتها، دانشمندان و شاعران و روشناندیشان آن زمان هستند که نامشان در یادها مانده است و آنها هستند که متکفل حوزهی فرهنگند و امروز ما هنوز به آنان افتخار میکنیم و خیابانها و میدانها و بناهایمان را به نام آنها میگذاریم و کتابهای آنها کتابخانههای ما را مزین کرده است مانند رازی و ابن سینا و فردوسی و خیام و سعدی و حافظ و مولانا و خواجه نصیر و ….
شاهد شکلگیری شومنهای فرهنگی هستیم
این پژوهشگر در ادامهی این بخش از گفتههای خود میگوید: ما امروز تا دلتان بخواهد افراد سیاسی و سیاستمدار و سیاستپیشه و سیاستباز کم مایه و مبتذل داریم ولی دریغ از رجال فرهنگی مشروع و مقبول و جریانساز. حکومت و دولت خیلی سعی میکنند افرادی را به عنوان تئوریسینها و ایدئولوگهای فرهنگی تبلیغ و ترویج کنند اما همه نیک میدانیم که آنان آن نفوذ، مشروعیت و مقبولیت جریانسازی فرهنگی در درون جامعهی ما را ندارند و از آنجا که اهل گفتگو هم نیستند امکان نقد رودرروی دیدگاههای غالبا ضعیف آنها وجود ندارد. ما امروز شاهد شکلگیری شومنهای فرهنگی هستیم. کسانی که از حداقلهای دانش و فرهنگ و فهم تاریخی و اجتماعی برخوردار نیستند اما بر صندلی ایدئولوژیسازی، سخنرانی و… می نشینند و از طریق فضای مجازی با مردم سخن میگویند اما کو گوشی که این سخنها را بشنود و کو نقادانی که این سخنها را نقد کنند؟! واقعا افرادی مثل رحیمپور ازغدی و حسن عباسی و رائفیپور و امثالهم با این همه حمایت مادی و فرهنگی و رسانه ای کجای فرهنگ ایرانی و اسلامی ایستادند و چه نقشی در تقویت گفتمان ایرانی اسلامی و حتی گفتمان انقلاب اسلامی ایفا کردند؟
نمیتوان با رویکرد «بالا به پایین» کار فرهنگی کرد
این مدرس علوم سیاسی آسیب بعدی را «سیاستزدگی فرهنگ» دانست و گفت: به همان دلیلی که عرض کردم وقتی ما در کشور اولویت را به سیاست و قدرت میدهیم نباید انتظار داشته باشیم سبک زندگی ایرانی – اسلامی شکل بگیرد. سبک زندگی، تحمیلی نیست؛ فرهنگ امر تحمیلی نیست و باید با پذیرش و اقناع توام باشد و این از معبر و مجرای سیاست میسر نمیشود. سیاست امر «از بالا به پایین» اما فرهنگ «از پایین به بالا» است. نمیتوان با رویکرد «بالا به پایین» کار فرهنگی کرد. این مسئله، مسئلهی بسیاری مهمی است. وقتی میگوییم سیاستزدگی در فرهنگ یعنی تزاحم این دو رویکرد با همدیگر که به هیچ وجه قابل جمع شدن نیستند، چون شما در سیاست، قدرت را از بالا به پایین اعمال میکنید اما در فرهنگ نیازمند رویکرد اجتماعی هستید، بنابراین این دو را نمیتوان با هم جمع کرد.
دبیریمهر در بخش دیگری از گفتوگو با انصاف نیوز به برخی از «خرده معضلات فرهنگی» پرداخت و گفت: ما سالهاست دچار تقدم فرهنگی جامعه نسبت به دولت هستیم. یعنی جامعهی ما از نظر فرهنگی خیلی بهروزتر، پیشروتر، فهمیدهتر و فهیمتر از دولت و حکومت در حوزهی فرهنگ است. نشانهی این ادعا هم این است که افرادی که عنوان شخصیتهای فرهنگی مورد تایید دولت هستند که هیچ نفوذی در درون جامعه ندارند و گاه مورد نقد و گاهی اوقات حتی در فضای مجازی مورد تمسخر هم قرار میگیرند. جامعه برای آنان مشروعیت قائل نیست و میگوید خودم نسبت به این فرد درک بهتری از شرایط فرهنگی دارم.
او در ادامه گفت: نکتهی بعدی اینکه جامعه خیلی انعطافپذیرتر نسبت به حکومت و دولت نسبت به محیط جهانی و «فرهنگ جهانی و جهان فرهنگی» است و آن تصلب و موضع منفی که از ترس از مواجهه با فرهنگ جهانی است را جامعه ندارد و از طرق مختلف از جمله رسانههای مختلف دارد با جهان تعامل میکند و آن وحشت را ندارد. نکتهی سوم نیز این است که جامعه به نظر من صادقتر است، ظاهر و باطنش بیشتر شبیه است تا حکومت. آن دوگانگی شخصیت نسبت به فرهنگ در حکومت برجستهتر است. افراد در حاکمیت آنچه که هستند نمینمایند و آنچه که مینمایند نیستند، اما جامعه کمتر دچار چنین مسئلهای است.
این نویسنده و پژوهشگر که سابقهی برنامهسازی و سردبیری در صداوسیما را دارد در پاسخ به این سوال که «با توجه به شعار «تحول» مدیران ارشد دولت سیزدهم و صداوسیما آیا امیدی به تغییر این شرایط وجود دارد؟» گفت: با وجودی که آقای رییسی و برخی از مدیران دولت را خیرخواه میدانم اما امیدی به تحول در حوزهی فرهنگ با تغییر دولتها ندارم به جهت اینکه آن مبانی شناختی و رویکردهای اصلی حوزهی فرهنگ هیچ تغییری در کشور ما نمیکند. فقط ما شاهد حیف و میل بودجهها و در یک بخشهایی هم تغییر مدیریتها و نیروی انسانی خواهیم بود اما در بطن جامعه تحولی نمیبینیم جز شعار و تبلیغات و مانورهای آنچنانی. این به آن معنا نیست که ما الان در کشور مدیران فرهنگی شایسته و فهمیده و سرد و گرم چشیده نداریم؛ آن جهتگیری فرهنگی در کشور دچار معضلات و آسیبهایی است که اشاره کردم و به همین دلیل افراد نمیتوانند تحولی جدی ایجاد کنند.
باید تفکر مهندسی حاکم بر نهادهای فرهنگی را کنار بگذاریم
دبیریمهر دربارهی راهحل عبور از این وضعیت گفت: اگر ما فرمان مدیریت فرهنگی و نگاه به فرهنگ در جامعهی ایرانی را تغییر دهیم از این معضلات و آسیبها خارج میشویم و وارد یک سیر تغییرات فرهنگی مثبت و سازنده خواهیم شد. این بحث خیلی مفصلی است که اشارههایی به آن میکنم. ما باید این تفکر مهندسی حاکم بر نهادهای فرهنگی کشور را به کلی کنار بگذاریم. فرهنگ یک امر بطئی، خودجوش و تدریجیالوصول و از مقولاتی است که با صبوری، دلسوزی، تعهد و اخلاص به دست میآید. همانطور که در مقاطعی از تاریخ کشور ما هم اگر یک تغییرات فرهنگی داشتیم و یک پیشرفتهایی در حوزهی فرهنگ داشتهایم این ویژگیها را در آن میبینیم. اینکه ما انسانها را در حوزهی فرهنگ ابژهای منفعل بشناسیم و برای آنها سناریو بنویسیم و تحت عنوان نقشه مهندسی و چه و چه برای آنها نقشه بریزیم منجر به تحول فرهنگی نخواهد شد. انسان با همهی آن پیچیدگی سوژهی حوزهی فرهنگ است و ما باید همهی ملاحظات انسانشناختی را در نگاه فرهنگی و در چشماندازهای فرهنگی در نظر بگیریم.
او با بیان اینکه «چنین تفکری در کشور ما اساسا وجود ندارد»، ادامه داد: در پروژههای فرهنگی شکستخورده ببینید هیچ وقت نیامدهاند سوژهی کار یعنی انسان را با نگاه اقناعی و توجیهی و همراهی و همداستانی تعریف کنند. این یک مسئلهی خیلی مهمی است که از آن ما غفلت کردهایم. ما باید یک مقدار در ترسیم و تعریف وضعیت فرهنگیمان واقعبینتر باشیم و از تبلیغات و شعار و فرار به جلو دست برداریم. جامعه و فرهنگ ما دچار آسیبهای جدی شده که به برخی از آنها اشاره کردم. اول باید وجود این آسیبها را بپذیریم و بعد از این پذیرش است که امکان تغییرات فرهنگی میتواند درون جامعه ما باشد.
نباید از فرهنگ جهانی بترسیم
این پژوهشگر علوم انسانی میگوید: برای مثال ما نباید از فرهنگ جهانی بترسیم و نباید از مواجهه با مولفههای فرهنگی غربی و شرقی واهمه داشته باشیم. باید تعاملات فرهنگیمان را گسترش و توسعه دهیم. دولت و حکومت باید پایش را از گلیم فرهنگ بیرون بکشد به معنای اینکه دولت و حکومت عقل کل در حوزهی فرهنگ نیست که با این رویکرد دخالت کند. دولت زمانی می تواند مسئولیتهای انسانی، اجتماعی و اسلامی خودش را ایفا کند که به حمایت و تسهیلگری، با ایجاد مقررات معقول و خردمندانه و مردمپسند و نظارت بر آنها کفایت کند. البته که این کارها را حتما ما از حاکمیت انتظار داریم اما اینکه مقامات سیاسی خودشان را کارشناس فرهنگی بدانند و بخواهند رهنمود دهند و راهنمایی کنند و هدایت کنند با تغییرات فرهنگی خیلی سازگار نیست.
این مدرس علوم سیاسی در پایان گفت: ما باید به صورت جدی به جای رجالههای فرهنگی دنبال رجال فرهنگی باشیم. باید صبوری کنیم و اجازه دهیم شخصیتهای خوشفکر، با سواد، فهیم و صالح که در پروسههایی طولانی به یک وزانت فرهنگی رسیدند با هر دیدگاهی که دارند، دیدگاهشان را بروز دهند حتی اگر با سیاستهای کشور همسو نباشد. شان و احترام و منزلت آنها را پاسداری کنیم تا مراجع فرهنگی تاثیرگذار در کشورمان داشته باشیم. ما شومنهای مبتذلی داریم که در اختیارشان امکانات و تریبون قرار دادیم و اینها شدهاند مبلغان حوزهی فرهنگی ما، چند نفر هم هماهنگ میکنیم تا جلوی آنها بنشینند و حرفهای اینها را گوش دهند و برایشان کف بزنند، این که کار فرهنگی نیست. ما به شخصیتهایی مثل ملک الشعرای بهار، محمدعلی فروغی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، استاد شهریار، جلال آل احمد، علی شریعتی، داریوش شایگان، علامه طباطبایی، شهید مطهری، شهید بهشتی، امام موسی صدر نیاز داریم. این شخصیتها را باید تربیت کنیم و اینها مراجع فرهنگسازی هستند که میتوانند از اغتشاش و زوال فرهنگی جلوگیری کنند.
انتهای پیام
گیلکها میگویند: پیچه که به خانه نِسه موشه هفتیر دوده. یعنی گربه که تو خونه نباشه موش هفت تیرکشی میکنه. امثال رائفی و ازقندی و دیگران بر جای بزرگان تکیه زده اند به گزاف
«ما به شخصیتهایی مثل ملک الشعرای بهار، محمدعلی فروغی، … نیاز داریم. این شخصیتها را باید تربیت کنیم و اینها مراجع فرهنگسازی هستند که میتوانند از اغتشاش و زوال فرهنگی جلوگیری کنند.» جمله نخست تان با بعدی نمیخواند: چنان شخصیتهایی را نباید تربیت کرد. اولاً با این همه امکانات تحصیلی در دنیا خودشان می توانند از تربیت برخوردار شوند و ثانیاً این شخصیت ها همین الآن وجود دارند فقط مسئله این است که حکومت نه تنها نمی خواهد تحمل شان کند که حاضر به دیدن و پذیرش وجود داشتن شان هم نیست! کل مؤسسات صنعتی و فرهنگی و دولتی و غیردولتی، دانشکده های معتبر دنیا و اندیشکده های تراز اول دنیا دارند ا ز شخصیت های برجسته ی ایرانی بهره می برند دریغ از یک نیم نگاه حکومت به آنها. … بالاتر از این مصیبتی نیست!
سلام.
عجب بغضی در دل نسبت به متفکران معاصر مثل دکتر رحیم پور ازغدی دارید!؟راستی نویسنده خودش از چه ویژگی علمی خاصی برخوردار است که برای خود نگاه احاطی قائل است به نقد بزرگان فکری می نشیند؟!
آقای برادر چقدر دچار بحران فکری هستید که فروغی را در ردیف علامه طباطبایی آنهم در صدر اسامی قرار میدهی!!
وطاهرا یکی ونصفی خواننده مطلبتان نیز به خود شما کشیده اند که حتی در املای اسم استادگراتمایه رحیم پور دچار غلط دیکته ای هستند..
به کجا چنین شتابان چه کسی به شما تریبون داده است!!!
سلاماصطلاحشومنهایفرهنگی.
براینامیدنسخنرانانرانتیجالب
است.همهنظاماتبهنحویازاین
توجیهگراندارنداینگونهافراد
خطوطقرمزیراکهبنامصالحآن
کشورترسیمشدهتوجیهمیکنند
ودربقیهمواردآزادیسخندارند
اماامثالشهیدبهشتیشهید
مطهریشهیددکترشریعتیمرحوم
سیدجلالآلاحمد….درجاتیاز
آزادگیهمدروجودشانتبلوردارد
بهدرجاتیازروحبزرگانسانی
دارندرعایتخطوطقرمزتعلقات
نژادیزبانیدروجودشانبیرنگ
شدهلذاحقرامیگویندسعیمیکنند
معیارقضاوتشانتماموکمال
حقباشدلذااصلانمیشودمقایسه
کرد