توضیح اتهام شکنجه گری یوسفی اشکوری به هادی خامنهای
«ایمان محمدی» در یادداشتی با عنوان «نسیان و غرض ، پاشنه آشیل تاریخ شفاهی» در سایت خط امام که ارگان «مجمع نیروهای خط امام» است، نسبت به نقل قول «یوسفی اشکوری» درباره ی «سیدهادی خامنه ای»، دبیرکل این تشکل واکنش نشان داد.
به گزارش انصاف نیوز، متن کامل این یادداشت در پی می آید:
نقل خاطرات توسط اشخاص و چهره های موثر سیاسی می تواند یکی از منابع مهم پژوهش در تاریخ شفاهی هر کشوری بویژه ایران باشد به شرط آنکه خاطرات یکسویه و بدون راستی آزمایی به محک قضاوت گذاشته نشود و اگر به عنوان مثال دو طرف یک مکالمه که هر دو اشخاص و چهره های موثر سیاسی بوده اند سخنی را به یکدیگر گفته اند دو طرف مکالمه بر صحت اصل مکالمه و مطالب رد و بدل شده گواهی نمایند.
نقل خاطراتی که یکسوی گفتگو در قید حیات نیست و یا امکان دفاع از خود ندارد و یا به هر دلیل دیگر نمی تواند روایت نقل شده از سوی دیگر را رد و تکذیب یا تایید و تصحیح نماید عملا بی اعتبار است و نمی تواند مبنا قرار بگیرد.
از سوی دیگر گذر زمان – در مواردی که خاطرات نه ضبط ویدیویی و نه ضبط صوتی شده و نه مکتوب و دستخطی وجود دارد – موجب نسیان و فراموشی هر یک از دو طرف می شود و طبعا نمی توان انتظار داشت که خاطره ای مربوط به سی سال قبل دقیق و منصفانه و بدور از دخالت پیش فرض ها و گرایشات سیاسی امروز نقل شود.
مضافا بر اینکه دلایل و نشانه هایی وجود داشته باشد که بخش دیگری از خاطره قطعا و یقینا اشتباه بوده است و این خطا احتمال تسری به سایر بخشهای خاطره را تقویت می کند.
جناب آقای حسن یوسفی اشکوری از چهره های جریان ملی مذهبی و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی با نقل خاطره ای در یادداشتی که سایت نزدیک به همین جریان فکری – سیاسی آن را منتشر کرده است خاطره ای را نقل کرده اند و حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خامنه ای دبیر کل مجمع نیروهای خط امام را به شکنجه گری در اوین متهم کرده اند!
به این بخش از یادداشت جناب یوسفی اشکوری توجه فرمایید:
«… در ارتباط با شایعات شکنجه سرانجام آیتالله خمینی یک گروه سه نفره را مأمور رسیدگی به این موضوع در اوین کرد. یکی از این سه نفر مرتضی فهیم کرمانی بود که نماینده کرمان در مجلس بود. نام دو نفر دیگر را دقیقاً به یاد نمیآورم ولی فکر میکنم یکی از آنان سید هادی خامنهای بود.
هادی خامنهای رئیس کمیسیون اقتصاد و دارایی بود و من هم عضو آن بودم. هرچند خصلت فردی آقا هادی و بیشتر مواضع متضاد فکری و سیاسیمان اجازه نمیداد که رابطه گرم و صمیمی داشته باشیم ولی گاهی با هم صحبت میکردیم و ازجمله در آن ایام که موضوع شکنجه داغ بود، یکبار با هم صحبت میکردیم و من بهشدت معترض بودم. ایشان بهشدت موضوع اعمال شکنجه را منکر بود و میگفت شکنجهای وجود ندارد. به استناد شواهدی که داشتم انکارش را به چالش کشیدم. درنهایت وقتی دید راهی برای انکار نمانده، گفت: بله! تعزیر هست ولی اینکه شکنجه نیست! بعد برای اینکه اعتمادبهنفسش و درواقع حقانیتاش را نشان دهد، فاتحانه و با افتخار گفت: من خودم در اوین تعزیر میکنم! تازه دانستم که آقای هادی خامنهای خود یکی از شکنجهگران اوین است. (اینکه او بهعنوان قاضی، حکم تعزیر میداده و یا تعزیر هم میکرده، نمیدانم). یکبار هم هادی غفاری در همان ایام همین جمله را به من گفت. یعنی گفت در اوین تعزیر میکنم».
با توجه به مقدمات ابتدای این نوشتار ابتدا باید از جناب یوسفی بپرسیم که چگونه می توان انتظار داشت خاطره ای که به قول خودتان سال و ماه آن را به یاد نمی آورید سایر قسمت های آن را درست به یاد آورده اید و دقیق و صحیح نقل کرده اید؟
از سوی دیگر اصل ماجرا به شکلی که آقای اشکوری نقل کرده اند نبوده است و حداقل آقای فهیم کرمانی احتمالا در ماموریتی دیگر به اوین اعزام شده بودند و هیات سه نفره ای که از سوی امام خمینی (ره) مامور رسیدگی به زندان اوین شده بودند آقایان سید هادی خامنه ای، سید محمود دعایی و دکتر محمد علی هادی نجف آبادی بودند و نه آقای فهیم کرمانی که اتفاقا گزارش این هیات موجب برکناری آقای لاجوردی شد که هر سه افراد فوق الذکر حی و حاضر هستند و در صورت صلاحدید می توانند حاصل تحقیقات خودشان را بیان کنند.
پس تا اینجا یک خطای مهم در خاطره آقای یوسفی کشف شد و آن اینکه هیات سه نفره افراد فوق الذکر هستند و آقای فهیم کرمانی در میان ایشان نبوده است و اتفاقا آقای دعایی طی مصاحبه ای با ماهنامه نسیم بیداری ماجرای هیات را چنین روایت می کنند.
ماهنامه «نسیمبیداری» در ویژهنامه نوروزی خود به انتشار خاطرات بعضی از چهرههای سیاسی، فرهنگی و… پرداخته است. این نشریه یکی از صفحات خود را خاطراتی از سید محمود دعایی، مدیرمسول روزنامه اطلاعات اختصاص دادهاست.
در بخشی از این خاطرات آمده است:
«… بعد از ترورها و جنگ مسلحانه منافقین و مشخصا حادثه هفتم تیر، تعداد زیادی از اعضای این گروههای تروریستی دستگیر شدند. به همین دلیل حجم وسیعی از زندانیان در زندان اوین و زندان توحید و دیگر زندانها انباشته شده بود و گزارشهایی به امام رسیده بود مبنی بر بدرفتاری با زندانیان.
امام از این بابت نگران بودند و بدین سبب هیأتی با اختیار تام انتخاب کردند برای بازدید از همه زندانها و ملاقات با زندانیان مختلف تا موارد بیعدالتی و بدرفتاری مشخص شود و به عرض حضرت امام برسد. در این هیأت، من در کنار آقایان سیدهادی خامنهای و دکتر محمدعلی هادی نجفآبادی بودم. هرسه مسوول تهیه گزارش جامعی از وضعیت زندانها بودیم. دو مورد در همان روزهای نخست، نظر ما را جلب کرد:
۱. اولین روزی که ما به زندانها رفتیم، پدیده خیلی عجیبی دیدیم؛ وقتی زندانیان از بندها برای هواخوری بیرون میآمدند، ابتدا به صف میشدند و همه دستهجمعی شروع میکردند سرود «خمینی ای امام» را خواندن که ما متوجه شدیم مرحوم لاجوردی این دستور را صادر کرده است.
این اتفاق خیلی مضحک بود و ما به امام انتقال دادیم، ایشان هم ناراحت شدند و نهی کردند از اینکه زندانیان سرود بخوانند. در رادیو گفتند که «خواندن سرود الزامی نیست»، نگفتند که «نباید خوانده شود.» به همین دلیل باز زندانیان آن سرود را میخواندند، چراکه باور نمیکردند اگر سرود را نخوانند مشکلی پیش نمیآید و فکر میکردند دارند آزمایش میشوند. باز ماجرا را به امام گفتیم. خیلی ناراحت شدند. اکیدا نهی کردند که سرود خوانده نشود. ما هم بعدا که با زندانیان صحبت میکردیم، میگفتند ما در دلمان میگفتیم: «خمینی ای امام، کارت شد تمام»
۲. یکی دیگر از مواردی که در زندانها شاهدش بودیم، جلوگیری از توزیع و کشیدن سیگار بود. مثلا یادم هست در یکی از بندهایی که رفتیم، آقای احسان نراقی و همتایان ایشان بودند که بالاخره در حکومت گذشته صاحب منصب و مقامی بودند. خیلی از اینها، سیگاری بودند، معمولا هم سیگاریها وقتی که نگرانی و یا افسردگی دارند، بیشتر احتیاج به استعمال سیگار دارند.
اما آقای لاجوردی نهی کرده بودند و نمیگذاشتند آنها سیگار بکشند. وقتی این موضوع را هم به امام گفتیم، ایشان گفتند که چه لزومی دارد زندانیان از سیگارکشیدن منع شوند؟ وقتی به آقای لاجوردی فرمایش امام را گفتیم، آقای لاجوردی گفتند قبول، ولی ما هزینه کافی برای خرید سیگار نداریم. بهانه کردند که دوران جنگ است و سیگار به اندازه کافی وجود ندارد.
در این حد که بازدیدکنندگان و بستگان زندانیان سیگار میآوردند، آزاد کردند، ولی باز چون جمعیت زندانیان بالا بود، از این حیث در مضیقه بودند. از این رو نزدیک به پانصدهزار تومان سیگار، سال ۶۲ و ۶۳، از تعاونی مؤسسه اطلاعات، گرفتیم و به تعاونی زندان دادیم.
همه نوع سیگاری هم بود، از بهترین سیگار گرفته تا سیگارهای اشنوی گازوئیلی! همین اتفاق باعث شده بود که فضای خیلی خوبی به وجود آید و لااقل زندانیان از این بابت راضی بودند که به راحتی دسترسی به سیگار دارند. موارد دیگری از جمله اتمام دوران بازداشت، نوع بازجوییها و… بود که تا حدی پیگیریهای این هیأت، باعث گشایش در کارها و بهترشدن وضعیت زندانیان شد».
از سوی دیگر بالاخره سه نفر نماینده مجلس از سوی رهبر فقید جمهوری اسلامی برای بازرسی به زندان اوین رفته اند و گزارشی را تهیه کرده اند که موجب برکناری لاجوردی شده است – اینکه لاجوردی مجددا با اعمال نفوذ چه کسی و یا کسانی به مسئولیت خود بازگشت موضوع جداگانه ای است – شاید به دلایل گوناگون در بررسی خود به این نتیجه نرسیده اند که شکنجه به صورت فراگیر و سیستماتیک در آن مقطع انجام می شده است اما طبعا زندان حتی در دهه شصت که کشور در خطر گسترده تروریسم کور منافقین بوده است حتما کسانی را به خود دیده است که در بمب گذاری و ترور و خون ریزی دست داشته اند و بعید است آقای یوسفی اشکوری منکر وجود بمب گذار و تروریست در میان زندانیان آن سالها باشند که با این اوصاف و حاکمیت جو وحشتی که گروههای معاند در جامعه ایجاد کرده بودند انتظار برخورد با مجرمان به سبک محاکم سوئیس و بلژیک انتظاری غیر واقعی بوده است.
در جو حاصل از آن سالها، برخی تندروی ها و ظلم ها صورت گرفته، اما طبعا ان سوی دیگر میدان را هم نمی توان نادیده گرفت و آن گروههای خشن و سفاکی بودند که مردم کوچه و بازار را حتی به اتهام ریش داشتن ترور کور می کردند. اپوزسیون مسلح نظام گل میخک در دست نداشت که نظام گل رز در دست بگیرد و طبعا دور باطل خشونت و ترور و اعدام و شکنجه بگونه ای است که بازنده دو طرف ماجرا است و هیچکس برنده نیست و همه متهم هستند و همه شاکی.
بی تردید افرادی افراطی به دور از عدالت و انصاف تندروی کردند، اما این تعمیم درست نیست که همه دستگیریها و زندانیان در آن مقطع بیگناه شناخته شوند و همچون ماجرای غم انگیز آن جوان شمالی مذکور در یادداشت آقای یوسفی پنداشته شوند.
وقتی یک تروریست همراه با مقداری اسلحه و مهمات برای انجام یک عملیات مسلحانه دستگیر می شده طبعا با اعتراف او که احتمالا همراه با تعزیری مختصر بوده است جان آدمهای بیگناه زیادی نجات داده می شده بنابر این، تعزیر منطقی و عقلانی و در عین حال انسانی و اسلامی به نظر می رسید.
نباید خطاکاریها و افراط و اعمال خلاف قانون فرد و یا افرادی تعمیم داده شود و زحمات نهادهای اطلاعاتی و قضایی وقت برای مبارزه با نا امنی حاصل از فعالیتهای منافقین نادیده گرفته شود و نه بیگناهی امثال آن جوان شمالی آن هم در فضای ملتهب سالهای دهه شصت مغفول واقع شود یا تعمیم داده شود.
چگونه با یک مکالمه ساده و دفاع از تعزیر – در صورت صحت اظهارات انتسابی به آقای سید هادی خامنه ای – می توان ایشان را به شکنجه گری اوین متهم کرد؟ بر فرض کسی بعد از تحقیق به این نتیجه برسد که در اوین به صورت گسترده و برنامه ریزی شده شکنجه صورت نمی گیرد آیا می توان به صرف این عقیده و اینکه می توان عده ای را تعزیر کرد قائل را به شکنجه گری اوین متهم کرد؟
انتهای پیام
جناب نویسنده ، شما بر عکس اصولی که در مقدمه مطلبتان آوردید ، خودتان بریدید و دوختید !
هم آقای هادی خامنه ای در قید حیات هستند و هم آقای یوسفی اشکوری .
پس این مقدمه نوشته شما برای چیست !؟ شما سخنگوی آقای خامنه ای شده اید!؟
چرا بجای این همه بی منطقی سراغ آقای هادی خامنه ای نرفتید و با ایشان مصاحبه نکردید!؟
نکته جالب ماجرا این استدلال ایشان است
(وقتی یک تروریست همراه با مقداری اسلحه و مهمات برای انجام یک عملیات مسلحانه دستگیر می شده طبعا با اعتراف او که احتمالا همراه با تعزیری مختصر بوده است جان آدمهای بیگناه زیادی نجات داده می شده بنابر این، تعزیر منطقی و عقلانی و در عین حال انسانی و اسلامی به نظر می رسید.)
وقاحت برخی از آقایان را نهایتی نیست.