نقبی بر پایان یک متوهم؟!
مهدی اسفندیار، روزنامهنگار حوزه سلامت، در یادداشتی نوشت:
انصاف نیوز با درج متن خداحافظی احمد زیدابادی روزنامه نگار سرشناس جبهه اصلاحات نوشت که وی متعاقب فحاشیهای فراوان حامیان حامد اسماعیلیون به او با انتشار مطلبی در صفحه شخصی خود اعلام بازنشستگی کرد.
نمیخواهم ابداً خودم را با ایشان مقایسه کنم بلکه درد به نوعی مشترک است زیرا تقریباً سه ماه پیش متوجه احتمال وجود نوعی توهم در خودم شدم؛ توهمی که فکر میکردم که مثلاً اگر چشم کور کنم و مقالات زیاد بخوانم و مثلاً سبک بسیاری از کشورها را در حوزه سلامت و رفاه اجتماعی و یا صندوقهای بازنشستگی ارائه بدهم یا پا را به وادی خریت بگذارم و “مخاطرات” آینده صندوقها را بنویسم مثلاً خدمتی کردهام از همه بدتر انسان به محض اینکه دامنه مطالعات خود را افزایش میدهد احتمال اینکه به توهم دانایی برسد هم بیشتر میشود و متاسفانه مثل یک مادر عاشق هزینه برای طفلی موهوم میدهد. خاصه اینکه چند پیش بینی شما هم به واقعیت بپیوندد؛ انوقت بدون آنکه بفهمی کت و شلوار میپوشی و میروی به شالیزار برای نشا؟!
طبیعی است که مسخره میشوی. اصلاً زمین بازی زمین مباحث کت و شلواری نیست؛ اصلاً ورودت موجه نیست که بخواهی در مورد احتمال دیسک کمر و آرتروز نشاگران صحبت کنی حالا یکبار حرمتت گرفته شد و شنیده شد دیگر بس است ولی اگر قرار باشد ول نکنی هرکس هم باشد در نیت تو شک میکند و طبیعی است که بحثها کسل کننده میشود و اوج بدبختی اینجاست که سطح توهمات انسان چنان بالا میرود که هرچه به تو یاداوری میکنند که نیازی به گفتن نیست باز هم ادامه میدهی و خوب حقت است که گل به سرت بگیرند و با چک و لگد بیرونت کنند.
به نظرم بدون قصد کمترین جسارتی خدمت اقای زیدابادی باید گفت که شاید از ابتدا هم به اشتباه آمده بودند و همان نوشتن کتاب و ارتزاق معلمی برایشان بهتر بود. به نظرم ایشان بازنشست نشدهاند بلکه دچار رجعت شدهاند و خودشان را از یک توهم همیشگی راحت کردند. بنده که همین اندک فعالیت رسانهای و قدر دانه جویی دانش رسانهای را به یادگار مانده در جرگه اصولگرایی دارم؛ بیش از هر زمان دیگری میفهمم و درک میکنم که چه عمری تلف کردم که هیچ کارایی نداشت و مطالبی نوشتیم و حرفهایی زدم که نه به کار ملک آمد و نه ملت و نه خودم.
این همه بی خاصیتی و ابرام بر ادامه اگر توهم نیست پس چیست؟!
در همین حوزه سلامت وقتی به اوج اشتباهات خود فکر میکنم مو به تنم سیخ میشود؛ ۵۷۰۰ بار مطلب نوشتم. و
خبرنگاری که باید وظیفه پوشش مطالبات صنوف و بدهی بیمهها و ـ را برعهده میگرفت ببینید با خودش چه کرد؟!
۴۳۱ بار در مورد تعارض منافع
۲۴ بار سطح بندی خدمات
۱۳۱ بار پزشک خانواده
۴۲ بار مدیریت تکنولوژی سلامت
۱۵۲ بار در مورد کووید و مخاطرات آن
بیش از ۳۰ بار پیش بینی تغییر و تحولات در صندوقهای بازنشستگی
اما هیچ یک به کاری نیامد الا اتلاف اینترنت و متاسفانه گاها ناراحتی بسیاری از عزیزان و دوستان سابق و اگر این وقت را پای ساختن دوربین مخفی میگذاشتم بار خودم را بسته بودم چه لبخندهایی که به صورت همه مینشاندم.
سطح توهم اخیراً به حدی بالا بود که تصمیم گرفتم صرفاً بخاطر تحقق برخی از پیش بینیهایم در مورد کووید یا صندوقهای بازنشستگی؛ بنشینم و شبیه سازی وضعیت صندوقهای بازنشستگی را در سال آتی بنویسم و تجربیات سایر کشورها را در عبور از چالشها بنویسم بدون هیچ دستمزدی؟!
که یکهو بهوش آمدم که همه این بدبختیها زیر سر یک توهم اساسی است و در واقع خوب شدم و تصمیم گرفتم از شر آن خلاص بشوم و به شمال کشور بروم و از جنگلهای زیبا و خدادادی تا ریشه درختانش در نیامده کنس و خرمالو بکنم و محصولات ارگانیک تولید کنم و شعر بگویم… اولین شعر را در وصف حالم سرودم که کوتاه چنین است؛
هیس هیس
اینجا احتضار در جریان است
به حرمت انسان سکوت کنید.
انتهای پیام