همه چیز درباره یدالله مفتون امینی
ایسنا نوشت: مفتون امینی، ۷۰ سال شاعری کرد، با نسلهای مختلف شاعران نشست و برخاست داشت، برخلاف همنسلانش شاعر سیاسیای نبود ومعتقد بود: «شاعر نباید با قدرت کشتی بگیرد؛ این کار شاعر نیست. شاعر معرفت انسان را بالا میبرد و به افراد آگاهی میبخشد.»
یدالله مفتون امینی، در سال ۱۳۰۵ در شاهیندژ به دنیا آمد و ۹۶ سال عمر کرد که ۷۰ سالش به شعر و شاعری گذشت؛ جنگ جهانی اول و دوم، اشغال ایران و حکومت پیشهوری در تبریز را دیده بود، با قوام و مصدق و نیما و جعفر پیشهوری دیدار داشت. اگر پای صحبتهایش مینشستید و جزئیاتی که میگفت یا خاطر سن و سالش میتوانستید به او بگویید حافظه شعر معاصر ایران. او میتوانست تاریخ شفاهی و فراز و فرود شعر این دوره را برایتان مرور کند.
یدالله مفتون امینی را روزگاری با نام «محزون» میشناختند. در اینباره میگوید: میخواستم شعری را در «روشنفکر» منتشر کنم با نام محزون که گفتند محزون چیه؛ اسم دیگری را انتخاب کنید و سرانجام آن شعر را فریدون مشیری با نام یدالله مفتون امینی چاپ کرد و کمکم آن یدالله را برداشتند و مفتون امینی ماند. خلاصه جناب مشیری این نام را برای ما باب کرد.
درباره شروع شاعریاش نیز توضیح میدهد: شعری که قابل قبول شاعران نوپرداز بود، در خردادماه ۱۳۳۱ اتفاق افتاد. در همان ارومیه سرودم، کنار دریاچه ارومیه که اسم شعر هم «دریاچه» بود؛ چهارپارهای بود که آنموقع اینها را شعر نو حساب میکردند، که بعد گفتند اینها شعر نئوکلاسیک است. آن شعر اینطوری بود که: «دریاچه هر زمان که تو را ببینم / بر عمر و آرزوی خود اندیشم / گاهی برای آنچه که خواهد شد / گاهی به یاد آنچه شد اندیشم».
او با انتشار نخستین دفتر شعرش به نام «دریاچه» در سال ۱۳۳۶ فعالیت جدی شاعریاش را آغاز میکند؛ اما آشنایی او با شعر به دوران حضور در مکتبخانه برمیگردد. آن روزها را اینگونه روایت میکند: من از همان دوره دبیرستان استعداد شعر داشتم. از مکتب، آموختن را آغاز کردم و تا حدود ۹سالگی در روستا بودم وبعد به تبریز آمدم. از مکتب که شروع کردیم به خواندن، به فاصله خیلی کمی «شاهنامه» و «گلستان» را خواندیم. درتبریز کلاس هفتم، هشتم آن موقع، به معنایی، دبیرستان الآن که بودم، شعر میگفتم؛ اما شعر نبود؛ نظم بود. دفترچههای شانزدهبرگی به نام «دفتر سبز» بود که من آن را برمیداشتم و به شکل منظوم، دفتر را پر میکردم از نام پرندهها، گلها، شهرها و… که نوعی شروع برای من بود. این تجربهها در شانزدهسالگیام است.
و اما تهران وسوسهای میشود برای مفتون امینی. به گفته خودش، به پایتخت میآید تا وکالت کند اما بعد به این نتیجه میرسد وکالت کار او نیست و حسابی قاطی بچههای شاعر میشود و او درباره آن روزها میگوید: هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در کافه فیروز جمع میشدیم و به خواندن و بحث کردن در رابطه با شعر نو میپرداختیم؛ چنانکه به این گروه پیادهنظام شعر نو گفته میشد. محمد زهری که کتاب اولش«جزیره» را منتشر کرده بود، سردسته ما بود. همچنین نصرت رحمانی که کتاب «کوچ» از او به چاپ رسیده بود. پس از آن نیز ما هم مجموعه شعرهایی منتشر کردیم و در واقع میتوان گفت شروع واقعی شعر نو از همین این دوره رخ داد. پس از آن، شاعرانی چون یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی و رضا براهنی در شعر نو ثابت شدند، البته از ما شعرهای بهتری میگفتند؛ ولی شروع واقعی شعر نو با آنها نبود.
او در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: «نیماییهای واقعی در برابر غزلسراها و نیماییهای غیرواقعی هویت مستقلی برای خودشان قائل بودند و با هم مدتی مجادله داشتند و از نخستین کتابم که چاپ شد، مشی نیمایی را دنبال کردم. اولین کتابم سال ۱۳۳۶ چاپ شد. دومین کتابم هم به نام «کولاک» سال ۱۳۴۴ چاپ شد که آنهم خیلی گرفت و رضا براهنی هم بر آن نقد نوشت. البته بنده بعدها از رهی معیری، فریدون مشیری و دیگران فاصله گرفتم و از سال ۴۲-۴۱ با همان نیماییهای واقعی حشر و نشر داشتم که به اعتقاد من، نیماییهای واقعی یکی منوچهر آتشی بود و محمدعلی سپانلو. شعرهای اولیهی احمدرضا را قبول دارم؛ اما شعرهای این اواخرش را نه. دیگر اسماعیل شاهرودی بود، نصرت رحمانی و محمد زهری، اینها نیماییهای درست بودند و همچنین برخی از شعرهای سیاوش کسرایی که شبیه نادر توللی نبود؛ مثلا شعر «آرش کمانگیر» را به سبک نیمایی گفت.
مفتون امینی، ۷۰ سال شاعری کرد، با نسلهای مختلف شاعران نشست و برخاست داشت، برهلاف همنسلانش شاعر سیاسیای نبود ومعتقد بود: «شاعر نباید با قدرت کشتی بگیرد؛ این کار شاعر نیست. شاعر معرفت انسان را بالا میبرد و به افراد آگاهی میبخشد.»
به گزارش ایسنا، یدالله مفتون امینی، در سال ۱۳۰۵ در شاهیندژ به دنیا آمد و ۹۶ سال عمر کرد که ۷۰ سالش به شعر و شاعری گذشت؛ جنگ جهانی اول و دوم، اشغال ایران و حکومت پیشهوری در تبریز را دیده بود، با قوام و مصدق و نیما و جعفر پیشهوری دیدار داشت. اگر پای صحبتهایش مینشستید و جزئیاتی که میگفت یا خاطر سن و سالش میتوانستید به او بگویید حافظه شعر معاصر ایران. او میتوانست تاریخ شفاهی و فراز و فرود شعر این دوره را برایتان مرور کند.
یدالله مفتون امینی را روزگاری با نام «محزون» میشناختند. در اینباره میگوید: میخواستم شعری را در «روشنفکر» منتشر کنم با نام محزون که گفتند محزون چیه؛ اسم دیگری را انتخاب کنید و سرانجام آن شعر را فریدون مشیری با نام یدالله مفتون امینی چاپ کرد و کمکم آن یدالله را برداشتند و مفتون امینی ماند. خلاصه جناب مشیری این نام را برای ما باب کرد.
درباره شروع شاعریاش نیز توضیح میدهد: شعری که قابل قبول شاعران نوپرداز بود، در خردادماه ۱۳۳۱ اتفاق افتاد. در همان ارومیه سرودم، کنار دریاچه ارومیه که اسم شعر هم «دریاچه» بود؛ چهارپارهای بود که آنموقع اینها را شعر نو حساب میکردند، که بعد گفتند اینها شعر نئوکلاسیک است. آن شعر اینطوری بود که: «دریاچه هر زمان که تو را ببینم / بر عمر و آرزوی خود اندیشم / گاهی برای آنچه که خواهد شد / گاهی به یاد آنچه شد اندیشم».
او با انتشار نخستین دفتر شعرش به نام «دریاچه» در سال ۱۳۳۶ فعالیت جدی شاعریاش را آغاز میکند؛ اما آشنایی او با شعر به دوران حضور در مکتبخانه برمیگردد. آن روزها را اینگونه روایت میکند: من از همان دوره دبیرستان استعداد شعر داشتم. از مکتب، آموختن را آغاز کردم و تا حدود ۹سالگی در روستا بودم وبعد به تبریز آمدم. از مکتب که شروع کردیم به خواندن، به فاصله خیلی کمی «شاهنامه» و «گلستان» را خواندیم. درتبریز کلاس هفتم، هشتم آن موقع، به معنایی، دبیرستان الآن که بودم، شعر میگفتم؛ اما شعر نبود؛ نظم بود. دفترچههای شانزدهبرگی به نام «دفتر سبز» بود که من آن را برمیداشتم و به شکل منظوم، دفتر را پر میکردم از نام پرندهها، گلها، شهرها و… که نوعی شروع برای من بود. این تجربهها در شانزدهسالگیام است.
و اما تهران وسوسهای میشود برای مفتون امینی. به گفته خودش، به پایتخت میآید تا وکالت کند اما بعد به این نتیجه میرسد وکالت کار او نیست و حسابی قاطی بچههای شاعر میشود و او درباره آن روزها میگوید: هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در کافه فیروز جمع میشدیم و به خواندن و بحث کردن در رابطه با شعر نو میپرداختیم؛ چنانکه به این گروه پیادهنظام شعر نو گفته میشد. محمد زهری که کتاب اولش«جزیره» را منتشر کرده بود، سردسته ما بود. همچنین نصرت رحمانی که کتاب «کوچ» از او به چاپ رسیده بود. پس از آن نیز ما هم مجموعه شعرهایی منتشر کردیم و در واقع میتوان گفت شروع واقعی شعر نو از همین این دوره رخ داد. پس از آن، شاعرانی چون یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی و رضا براهنی در شعر نو ثابت شدند، البته از ما شعرهای بهتری میگفتند؛ ولی شروع واقعی شعر نو با آنها نبود.او در بخش دیگری از سخنان خود میگوید: «نیماییهای واقعی در برابر غزلسراها و نیماییهای غیرواقعی هویت مستقلی برای خودشان قائل بودند و با هم مدتی مجادله داشتند و از نخستین کتابم که چاپ شد، مشی نیمایی را دنبال کردم. اولین کتابم سال ۱۳۳۶ چاپ شد. دومین کتابم هم به نام «کولاک» سال ۱۳۴۴ چاپ شد که آنهم خیلی گرفت و رضا براهنی هم بر آن نقد نوشت. البته بنده بعدها از رهی معیری، فریدون مشیری و دیگران فاصله گرفتم و از سال ۴۲-۴۱ با همان نیماییهای واقعی حشر و نشر داشتم که به اعتقاد من، نیماییهای واقعی یکی منوچهر آتشی بود و محمدعلی سپانلو. شعرهای اولیهی احمدرضا را قبول دارم؛ اما شعرهای این اواخرش را نه. دیگر اسماعیل شاهرودی بود، نصرت رحمانی و محمد زهری، اینها نیماییهای درست بودند و همچنین برخی از شعرهای سیاوش کسرایی که شبیه نادر توللی نبود؛ مثلا شعر «آرش کمانگیر» را به سبک نیمایی گفت.
مفتون امینی از جمله شاعرانی بود که با چند نسل از شاعران ایران حشر و نشر داشته و به نوعی خانهاش محل رفتوآمد چهرهای متفاوتی چون محمدحسین شهریار، عماد خراسانی، صمد بهرنگی و دیگر شاعران و نویسندگان بوده است. امینی در روایتی از آن مراودات میگوید: غیر از سپهری با همه در ارتباط بودهام. از پروین اعتصامی به این طرف با شاعران در ارتباط بودهام که از جمله با رهی معیری و دکتر صورتگر از سال ۲۶-۲۵ به این طرف در تماس بودم. آن موقع هم که شعر نمیگفتم، با اینها معاشرت داشتم. در تبریز هرکس به دیدار شهریار میآمد، شب خانه ما میخوابید. جلال آل احمد هم دو شب خانه ما خوابید، عماد خراسانی آمد، نادرپور، سایه و اینها بعد از اینکه نیما مرحوم شد، آمدند سرسلامتی بدهند. سال ۱۳۳۸ بود که آمدند خانه ما خوابیدند. یادم رفت بگویم یدالله رؤیایی هم بود که بعدا در تبریز به دیدار ما آمد.
او در روایتی انتشار شعرهایش توسط رهی معیری در «اطلاعات هفتگی» را به دلیل اختلاف رهی معیری و شهریار میداند و میگوید: رفته بودم دیدن رهی معیری، دیدم بهم خیلی احترام میگذارد. همان موقع هم شهریار آمده بود به تبریز، سال ۱۳۳۳ بود؛ شهریا خیلی آدم برجستهای بود؛ اما زیاد با شاعران دمخور نبود. وقتی یک خوشنویس میآمد، تا در خانه به پیشوازش میرفت. شاعری را وظیفه منحصر به خودش میدانست؛ از اینرو با امیری، معیری و دیگر شاعران تهران رابطه چندان خوبی نداشت. همان آقا کار من را نزد رهی برد و معرفی کرد. در وزارت اقتصاد و دارایی در خیابان نادری بود. خیلی به من حرمت کرد، گفت، آقا من غزل شما را خواندم توی «اطلاعات هفتگی»، از غزل شهریار چیزی کم ندارد. خلاصه اینکه ما را تحویل گرفتند و مدام از من غزل میخواستند. سه، چهار ماه از من به اصرار غزل میخواستند و چاپ میشد. تشویق شدم. مدیرش هم کردبچه بود. یک روز خواستند ما برویم آنجا، که رفتیم. یک چک نوشت به مبلغ ۳۵۰۰ ریال بود که گفت مؤسسه اطلاعات از کسانی که اثری برای چاپ میدهند، حمایت میکند. واقعا هم همینطور بود. هرچقدر گفتم پول نمیخواهم، همینکه شعرم را چاپ میکنید، کافی است، گفت نه، اینها تشکر است. هرکدام از اینها ما را یک قدم در شعر جلو انداخت و دیدیم اینها با شهریار رقابت دارند و میخواهند من را جلو شهریار سبز کنند.
او در مصاحبه دیگری درباره این اختلاف میگوید: رهی معیری برخلاف گفته برخی، آدم سادهای بود. آدم خیلی ساده و بیریایی بود. با شهریار هم مقداری اختلاف داشتند. برخی هم که میدیدند آنها اختلاف دارند، دستکاری میکردند و به اختلاف آنها دامن میزدند. شهریار هم به نحوی سنتی بود اما شباهتی به خیلی از سنتیها نداشت. نماز و دعایش سرجایش بود اما نزدیکترین دوستش مذهب دیگری داشت. شهریار ویژگیهای خاصی داشت، ممکن بود برجسازی را پیش او ببری و بگوید این کیست آوردهای اینجا. به قیافه خیلی اهمیت میداد و میگفت اگر کسی تارزن خوبی باشد محال است که بدقیافه باشد، اگر وجاهت نداشته باشد حداقل ملاحت دارد. رهی گاهی کِرِم از کشویش درمیآورد و به صورتش میزد اما شهریار از این کارها نمیکرد.
رهی خیلی خوشمشرب بود. کسی میخواست جایی برود، پیش او میآمد تا ببیند او کاری ندارد. با اهل هنر بسیار صمیمی و ساده بود. گاهی رهی میگفت از من میپرسند کارت چیست و من هم میگویم «کار ما پدرسوختگی است و مزاحم خانواده مردم میشویم» و بعد میخندید.
شهریار هم خصوصیات مثبت دیگری داشت. رهی شعر نو را قبول نداشت. اما من میدیدم کسی خوب است کاری نداشتم و مخالف شعر نو یا شعر دیگری نبودم. اگر میدیدم کسی از اهالی ماست دوستش میداشتم. یک روز پیش رهی نشسته بودیم که یکی از در وارد شد گفت و من استاد دانشگاه هند هستم. اسمم شکرالدین احسن است و به دیدن شما که از برجستگان و چهرههای درخشان شعر هستید آمدهام. رهی تشکر کرد و صحبت کردند. بعد شکرالدین احسن گفت به من گفتهاند در تبریز شاعری با نام شهریار تبریزی است و گفتهاند باید او را ببینم، شاعر معروفی است. رهی گفت «چه کسی گفته شاعر خوبی است، او پاک دیوانه است». احسن گفت یعنی در دیوانهخانه است؟ رهی هم گفت نه خانه خودش است. آن استاد پرسید چرا دیوانه است؟ گفت «به این علت که گفته کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را». این را گفت من ناراحت شدم و چای را که ریخته بود، دست نزدم. بعد بیرون رفتم، به احسن گفتم هم این دوست من است هم شهریار. حتما برو تبریز و شهریار را ببین. اگر او را نبینی و چیزی از او ننویسی، کارت ناقص است. برگشتم داخل و نشستم. رهی گفت چای نخوردی، از چای بدت آمد؟ من هم گفتم صحبتت در خصوص شهریار کملطفی به او بود. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم ۱۱ سال. گفت ما ۲۶ سال است که شهریار را میشناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را میشناسند. من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره برای سال ۱۳۴۴ است.
محمد متینیزاده، داماد این شاعر، با تأیید این خبر گفت: او امروز بعدازظهر (پنجشنبه، دهم آذر ماه) بر اثر ایست قلبی درگذشت.
به گزارش همشهری آنلاین؛ او درباره مراسم تشییع و خاکسپاری نیز با بیان اینکه هنوز زمانی مشخص نشده است، گفت: با توجه به تعطیلی فردا و انجام یکسری کارهای اداری احتمالا به شنبه نخواهیم رسید. زمان مراسم اطلاعرسانی خواهد شد.
«یدالله مفتون امینی» متولد ۲۱ خرداد سال ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ (آذربایجان غربی) بود. او دانشآموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. امینی در آغاز شاعری کلاسیک و کهنپرداز بود اما بعدها به شعر بیوزن و قالبهای نوپردازانه روی آورد. او علاوه بر شعر فارسی، شعرهایی به زبان ترکی نیز سروده است.
مفتون با شاعرانی چون شهریار، رهی معیری و فریدون مشیری دوستی داشته، شعر «دریاچه»اش را در خرداد ۱۳۳۱ سروده است.
مجموعههای شعر «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنونهای دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژهها و حسها و حالها»، «طلایی/ خاکستری/ رگبار»، «گزینه اشعار»، «آجی چای»، «مستقیم تا نرسیده به صبح» از جمله آثار منتشرشده این شاعرند.
وی از امضا کنندگان بیانیه ۱۳۴ نویسنده؛ «ما نویسنده ایم» نیز بوده است.
ایسنا در سال ۸۴ نوشته است: «ما نويسندهايم» عنوان نامهاي بود كه جمعي از نويسندگان در تاريخ 1373/07/25 آن را منتشر كردند. در اين نامه كه بعدها به «نامهي 134 نفر» معروف شد و توسط اين تعداد از نويسندگان، شاعران، مترجمان و مؤلفان نوشته و امضا شده بود، چند نكته قابل توجه مورد اشاره قرار گرفته بود؛ ازجمله ايجاد نشدن موانعي در رسيدن آثار هنرمندان به دست مخاطبان بيهيچ تغييري و موانعي كه بر سر راه آزادي انديشه، بيان و نشر است، و تجسس نشدن در زندگي شخصي نويسندگان به بهانه نقد آثارشان. اين نامه در آن سالها در هيچ روزنامهاي فرصت انتشار نيافت: «مسائلي كه در تاريخ معاصر در جامعه ما و جوامع ديگر پديد آمده، تصويري را كه دولت و بخشي از جامعه و حتا برخي از نويسندگان از نويسنده دارند، مخدوش كرده است؛ و درنتيجه هويت نويسنده و ماهيت اثرش و همچنين حضور جمعي نويسندگان دستخوش برخوردهاي نامناسب شده است. از اين رو ما نويسندگان ايران وظيفهي خود ميدانيم براي رفع هرگونه شبهه و توهم، ماهيت كار فرهنگي و علت حضور جمعي خود را تبيين كنيم. ما نويسندهايم، يعني احساس و تخيل و انديشه و تحقيق خود را به اشكال مختلف مينويسيم و منتشر مي كنيم. حق طبيعي و اجتماعي و مدني ماست كه نوشتهمان – اعم از شعر يا داستان، نمايشنامه يا فيلمنامه، تحقيق يا نقد، و نيز ترجمهي آثار ديگر نويسندگان جهان – آزادانه و بي هيچ مانعي به دست مخاطبان برسد. ايجاد مانع در راه نشر اين آثار، به هر بهانهاي، در صلاحيت هيچ كس يا هيچ نهادي نيست. اگرچه پس از نشر، راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهي آنها بر همگان گشوده است. هنگامي كه مقابله با موانع نوشتن و انديشيدن از توان و امكان فردي ما فراتر ميرود، ناچاريم به صورت جمعي – صنفي با آن روبهرو شويم، يعني براي تحقق آزادي انديشه و بيان و نشر و مبارزه با سانسور، به شكل جمعي بكوشيم، به همين دليل معتقديم: حضور جمعي ما، با هدف تشكل صنفي نويسندگان ايران متضمن استقلال فردي ماست. زيرا نويسنده در چگونگي خلق اثر، نقد و تحليل ديگران، و بيان معتقدات خويش، بايد آزاد باشد. هماهنگي و همراهي او در مسائل مشترك اهل قلم به معناي مسؤوليت او در برابر مسائل فردي ايشان نيست. همچنانكه مسؤوليت اعمال و افكار شخصي يا سياسي يا اجتماعي هر فرد بر عهدهي خود اوست. با اين همه، غالبا نويسنده را، نه به عنوان نويسنده، بلكه به ازاي نسبتهاي فرضي يا وابستگيهاي محتمل به احزاب يا گروهها يا جناحها ميشناسند و بر اين اساس دربارهي او داوري ميكنند. درنتيجه حضور جمعي نويسندگان در يك تشكل صنفي – فرهنگي نيز در عدد احزاب يا گرايشهاي سياسي قلمداد ميشود. دولتها و نهادها و گروههاي وابسته به آنها نيز بنا به عادت، اثر نويسنده را به اقتضاي سياست و مصلحت روز ميسنجند و با تفسيرهاي دلبخواه، حضور جمعي نويسندگان را به گرايشهاي ويژهي سياسي خود يا توطئههاي داخل و خارج نسبت ميدهند. حتا بعضي افراد، نهادها و گروههاي وابسته، همان تفسيرها و تعبيرهاي خودساخته را مبناي اهانت و تحقير و تهديد ميكنند. از اين رو تاكيد ميكنيم كه هدف اصلي ما از ميان برداشتن موانع راه آزادي انديشه و بيان و نشر است و هرگونه تعبير ديگري از اين هدف، نادرست است و مسؤول آن صاحب همان تعبير است. مسؤوليت هر نوشتهاي با همان كسي است كه آن را آزادانه مينويسد و امضا ميكند. پس مسؤوليت آنچه در داخل يا خارج از كشور به امضاي ديگران، در موافقت يا مخالفت با ما نويسندگان ايران منتشر ميشود، فقط به عهدهي همان امضاكنندگان است. بديهي است كه حق تحليل و بررسي هر نوشتهاي براي همگان محفوظ است، و نقد آثار نويسندگان لازمهي اعتلاي فرهنگ ملي است، اما تجسس در زندگي خصوصي نويسنده به بهانهي نقد آثارش، تجاوز به حريم اوست و محكوم شناختن او به دستاويزهاي اخلاقي و عقيدتي، خلاف دموكراسي و شؤون نويسندگي است. همچنانكه دفاع از حقوق انساني و مدني هر نويسنده نيز در هر شرايطي وظيفهي صنفي نويسندگان است. حاصل آنكه؛ حضور جعمعي ما ضامن استقلال فردي ماست، و انديشه و عمل خصوصي هر فرد به جمع نويسندگان ربطي ندارد. اين يعني نگرش دموكراتيك به يك تشكل صنفي مستقل. پس اگرچه توضيح واضحات است، باز ميگوييم؛ ما نويسندهايم. ما را نويسنده ببينيد و حضور جمعي ما را حضور صنفي نويسندگان بشناسيد. امضا: منوچهر آتشي، اميرحسين آريانپور، داريوش آشوري، شهين احمدي، مسعود احمدي، شيوا ارسطويي، حسن اصغري، محمدرضا اصلاني، جهانگير افكاري، اصغر الهي، مفتون اميني، سيدعبدالله انوار، منصور اوجي، پرويز بابايي، علي باباچاهي، محمدرضا باطني، رضا براهني، شاپور بنياد، محمد بهارلو، سيمين بهباني، ميهن بهرامي، محمد بياباني، بيژن بيجاري، بهرام بيضايي، شهرنوش پارسيپور، روئين پاكباز، باقر پرهام، حسن پستا، عليرضا پنجهاي، احمد پوري، حسن پويان، محمد پوينده، چنگيز پهلوان، بهروز تاجور، احمد تدين، گلي ترقي، فرخ تميمي، عليرضا جباري، كامران جمالي، هاشم جوادزاده، محمد جواهركلام، شاپور جوركش، رضا جولايي، جاهد جهانشاهي، رضا چايچي، اميرحسن چهلتن، هوشنگ حسامي، غفار حسيني، خسرو حمزوي تهراني، ضياءالدين خالقي، محمدتقي خاوري، علياصغر خبرهزاده، ابوتراب خسروي، محمدرضا خسروي، عظيم خليلي، محمد خليلي، سيمين دانشور، علياشرف درويشيان، محمود دولتآبادي، خشايار ديهيمي، اكبر رادي، مرتضي راوندي، فريبرز رئيسدانا، نصرت رحماني، منيرو روانيپور، قاسم روبين، اسماعيل رها، ابراهيم رهبر، عباس زرياب خويي، كاظم سادات اشكوري، فرشته ساري، غلامحسين سالمي، محمدعلي سپانلو، جلال ستاري، فرج سركوهي، عليرضا سيفاللهي، احمد شاملو، محمد شريفي، محمدتقي صالحپور، ساناز صحتي، عبدالرحمان صدريه، عمران صلاحي، فززانه طاهري، مسعود طوفان، هوشنگ عاشورزاده، شيرين عبادي، عبدالعلي عظيمي، مشيت علايي، غزاله عليزاده، مهدي غبرايي، هادي غبرايي، سودابه فضائلي، محمد قاضي، مهدي قريب، آزيتا قهرمان، مهرانگيز كار، مديا كاشيگر، منوچهر كريمزاده، بيژن كلكي، سيما كوبان، عبدالله كوثري، جعفر كوشآبادي، منصور كوشان، ليلي گلستان، هوشنگ گلشيري، شهلا لاهيجي، محمد شمس لنگرودي، جواد مجابي، محمد محمدعلي، احمد محمود، عباس مخبر، محمد مختاري، حميد مصدق، محمد معتقدي، علي معصومي، شهاب مقربين، شهريار مندنيپور، كيومرث منشيزاده، الهام مهويزاني، جمال ميرصادقي، احمد ميرعلايي، محسن ميهندوست، كيوان نريماني، غلامحسين نصيريپور، نازنين نظامشهيدي، جمشيد نوايي، سيروس نيرو، صفورا نيري، محمد وجداني، اسماعيل همتي، كورش همهخاني، حميد يزدانپناه و ابراهيم يونسي. رونوشت براي روزنامهها و مجلات؛ اطلاعات، ابرار، جمهوري اسلامي، جهان اسلام، رسالت، سلام، كيهان، همشهري، آدينه، ادبستان، ادبيات داستاني، اطلاعات بينالمللي، ايران فردا، پاژ، پيام امروز، تكاپو، جامعهي سالم، چيستا، دنياي سخن، دوران، روزگار وصل، زنان، زندهرود، شباب، شعر، صفحهي اول، فروغ آزادي، كاخ ادبي، كلك، كيان، كيهان فرهنگي، كيهان هوايي، گردون، گفتوگو، گليهوا، معيار، مناطق آزاد، نشر دانش، نگاه پنجشنبه (ضميمهي خبر)، نگاه نو، وارليق. و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، خبرگزاري جمهوري اسلامي، انجمن قلم جهاني (همهي شاخهها) و ساير كانونهاي نويسندگان جهان». اكنون تعدادي از اين نويسندگان درگذشتهاند، تعدادي به خارج از كشور مهاجرت كردهاند، تعدادي در بستر بيماري هستند، تعدادي دل و دماغ از ادبيات سخن گفتن ندارند يا به حرفي زدن در اينباره تمايلي ندارند و تعداد قابل توجهي نيز همچنان به خلق اثر فكري مشغولند. بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در گفتوگوهايي با برخي از كساني كه از تدوين و امضا كنندگان نامه يادشده بودند، به بررسي دوباره آن و نيز دريافت ديدگاههاي فعلي اين تعداد با توجه به روندي كه در سال هاي گذشته در اين عرصهها طي شده است، انجام داد كه در پي ميآيد: اميرحسن چهلتن كه خود ازجمله ده، پانزده نفري بوده است كه در تدوين نامه مشاركت داشتهاند، گفت: چيزي كه در نگاه اول در اين نامه جلب نظر ميكرد، سادگي و صميميت آن بود. او كه اعتقاد دارد نامه 134 نفر يك متن حقوقي روشن و موجز بوده است، متذكر شد: ميتوان با قطعيت گفت كه اين نامه حالا ديگر يك سند تاريخي است و نشان ميدهد عمدهي نويسندگان اين مملكت در برههاي از تاريخ ناچار بودهاند همچون يك موضوع ناموسي از امر نوشتن دفاع كنند. وي يادآور شد: اين نامه به سادگي توضيح داده است نويسنده بودن يعني چه، ماهيت كار فرهنگي چيست و حضور جمعي نويسندگان حاصل كدام ضرورت است. نويسنده ”تهران شهر بيآسمان” ادامه داد: اين نامه به گونهاي است كه انگار براي يك مشت آدم محجور توضيح دهيم چرا ميخوابيم، چرا لباس ميپوشيم و چرا نفس ميكشيم. چهلتن افزود: وقتي كه براي تدوين اين نامه به كار رفت، شايد نه قبل و نه بعد از آن هرگز در جمع مشورتي ما سابقه نداشت. نگارش اين نامه هفتههاي متوالي از ما وقت برد و انگار ما از همان زمان به اهميت اين نامه و انعكاسش واقف بوديم. شايد به مصيبتهايي هم كه به دنبال آورد، به طور غريزي وقوف داشتيم؛ اما به هر حال، انتشار اين نامه براي ما يك ضرورت صد در صد بود. علياشرف درويشيان ـ ديگر تدوينكننده و امضاكننده نامه ـ در اينباره اظهار داشت: آنچه در اين نامه مهم به نظر ميرسد، تاكيد بر اين است كه نويسنده آزاد است آثار خود را منتشر كند و آثارش سانسور نشوند. وي ياد آور شد: بيشترين تاكيد ما بر آزادي انديشه و بيان و قلم است و نيز مبارزه با سانسور. درويشيان تصريح كرد: موضع من همچنان همين نامه است و حتا ميتوانم بگويم خود من به عنوان يك شخص اگر بخواهم امروز بيانيهاي بدهم، در اين مورد شديدتر از اين خواهد بود. زيرا از سال 83 (زمان نگارش نامه) كه در حدود يازده، دوازده سالي ميگذرد، به جز همان چند سالي كه مسالهي قتل محمد مختاري و محمدجعفر پوينده گرم بود، نتوانستيم مجمع عمومي سالانهمان را برگزار كنيم و بعد از آن همچنان به خواستههاي ما پاسخ ندادهاند. وي تصريح كرد: من به آن نامه هنوز اعتقاد دارم. فرزانه طاهري ـ مترجم و از ديگر امضاكنندگان نامه 134 نفر ـ در توضيحي به خبرنگار ايسنا، گفت: اين نامه پيش از برنامه تلويزيوني هويت نوشته شد. درواقع در پاسخ به فشارهايي بود كه بر سر امضاي متني چند سطري دربارهي رعايت حقوق شهروندي يكي از نويسندگان در زندان، وارد آوردند. وي يادآور شد: ماهيت اين فشارها و نوع سخنان به گونهاي بود كه گروهي از نويسندگان به فكر افتادند به ايضاح و تاكيد دوباره بر مسائلي بپردازند كه شايد در خيلي از جاهاي دنيا جزو بديهيات باشد. او افزود: همچنان اين حق طبيعي اهل قلم است كه آثارش بي هيچ مانعي به دست مخاطبان برسد. همچنان پيگيري حقوق مسلم و ابتدايي اهل قلم و انديشه چه به صورت فردي و چه در تشكلي صنفي – فرهنگي، حق مسلم آنهاست. تلاش براي از بين بردن موانع نشر نيز. اين مترجم خاطرنشان كرد: همچنان ضرورت دارد تاكيد شود كه كار سخيف تجسس در زندگي خصوصي اهل انديشه تجاوز به حريم اوست. همچنان بايد بر آزادي قلم و بيان براي همگان بي هيچ حصر و استثنا پاي فشرد و همچنان بايد گفت كه اگر كسي با نوشتهاش آغازگر جرمي شد، بايد در محكمهاي صالح با حضور هيات منصفهاي متخصص جرمش اثبات شود. طاهري تصريح كرد: بايد در انتها اين را هم پرسيد كه آنان كه از فسادانگيزي برخي از كتابهاي ما سخن ميگويند، يك بار براي هميشه مثال بياورند و اثبات كنند كه اين سخنها مقدمه چه حرامي شدهاند. وي عنوان كرد: بارها گفتهايم برويد در زندانها در ميان مجرمان ببينيد از خواندن كدام كتاب به اينجا رسيدهاند. بارها گفتهايم كه ميزان كتابخواني در اين كشور كه اين همه به فرهنگش مينازيم، اسفبار و حتا شرمآور است. مسعود احمدي ـ شاعر و ديگر عضو گروهي كه متن نامه را امضا كردند ـ در اينباره توضيح داد: متن اين نامه يا درواقع بيانيه 134 نفر، يكي از محكمترين، پاكيزهترين و روشنترين متوني بود كه در سالهاي اخير از جانب نويسندگان و شاعران اين مرز و بوم به مثابه اعلان مواضع فراگير و بيان مطالباتي برحق، تاليف، تدوين و منتشر شد. او افزود: به راستي نميدانم كه در اين سالها جريانهاي افراطي آيا به اين نقطه نرسيدهاند كه مفاهيم ميهن، منافع ملي و مردمسالاري نه در حوزهي نظري تعريف خواهند شد و نه در حوزهي عملي به منصه ظهور خواهند رسيد؛ تا وقتي كه همهي افراد جامعه را آحاد يك ملت بدانيم و براي فرد فرد آنان حق آزادي انديشه و به تبع آن حق آزادي بيان را قايل باشيم. احمدي گفت: نميدانم چرا جريانات مؤثر ايدئولوژيك – سياسي ما از تجربه دردناك كشورهاي توتاليتر پند نميگيرند و نميپذيرند كه با حذف ديگران هيچ جامعهي مدني مترقي و همبستهاي شكل نخواهد گرفت. وي تاكيد كرد: ضمن آنكه به تمامي مفاد آن بيانيه اعتقاد دارم، اما معتقدم كه مبتني بر نيازهاي امروز، بايد مطالباتي جديد در آن گنجانده شود كه ضمن تامين امنيت شغلي و زندگي نويسندگان و شاعران، تامين معيشت آنان را هم در بر بگيرد. آخر اينجا مملكت ثروتمندي است كه اگر نويسندگانش در تنگناهاي معيشتي قرار بگيرند، جز خفت و خواري هيچ ثمري نخواهد داشت. مشيت علايي ـ منتقد و ديگر امضاكننده نامه يادشده ـ هم در اظهارنظري كوتاه گفت: هنوز هم سانسور و مشكلاتي براي نويسندگان وجود دارد. دقيقا نميتوانم بگويم چه درصدي از مشكلاتي كه در اين نامه مطرح شده بود رفع شده است، ولي وضعيت نويسندگان همان وضعيت قبلي است. به گزارش خبرنگار ايسنا سيمين دانشور ـ نويسندهي اثر جاودان ”سووشون” ـ كه اين نامه را امضا كرده بود، گفت: همچنان آن 134 نفر امضاكننده داراي ارزش هستند، زمانه بايد ارزشيابي كند، چون دادگر عياري است. ولي من هنوز بر مواضعي كه در نامه به آن تاكيد شد و آن را امضا كردم، پايبندم. خشايار ديهمي ـ ديگر امضاكننده نامه ـ نيز گفت: آن بيانيه همچنان به قوت خودش باقي است. ما همچنان نويسندهايم و همچنان هم همان مشكلات را كم و بيش احساس ميكنيم و همان خواستههايمان را هم داريم. انتهاي پيام
انتهای پیام