بازخوانی سه مصاحبه با فائزه، فاطمه و محسن هاشمی رفسنجانی در سالگرد فوت آیت الله
اعتماد نوشت: «پرونده فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی در شورای عالی امنیت ملی شورای در حال بررسی است»؛ این خبری بود که محسن هاشمی سال گذشته در حالی که حدود دو ماه از فوت ناگهانی آیت الله می گذشت به هفته نامه صدا داد. پرونده ای که به گفته او علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و رضا سیف اللهی، معاونش آن را بررسی می کردند. اکنون با نزدیک شدن به سالگرد فوت آیت الله هاشمی، فائزه هاشمی درباره سرنوشت این پرونده توضیح میدهد. او با بیان اینکه جلسه ای با حضور همه اعضای خانواده و برخی از اعضای شورای عالی امنیت برگزار شد گفت: «در این جلسه به ما اعلام کردند که بررسی نشان می دهد که در بدن پدر 10 برابر حد مجاز رادیواکتیو بوده است.» او افزود: «البته اعلام کردند که در بدن مادر 3برابر حد مجاز و در بدن خواهرم فاطمه نیز 1 برابر حد مجاز رادیواکتیو بوده است.» فائزه هاشمی با بیان اینکه «البته به ما اعلام کردند که دلیل فوت این نبوده است» گفت: «آنها گفتند نمی دانند منشأ رادیواکتیو کجا بوده است.» فرزند آیت الله هاشمی در پاسخ به این سوال که آیا این پرونده در شورای عالی امنیت ملی بسته شد گفت: «درباره اینکه این پرونده در شورای عالی امنیت ملی بسته شده است یا خیر اطلاعی به ما ندادند اما از صحبت های اعضای شورای عالی امنیت ملی در آن جلسه اینطور بر می آمد که پرونده از نظر آنان مختومه شده است.»
اعتمادآنلاین نوشت: محسن هاشمی رفسنجانی در یک برنامه اینترنتی درباره مرگ پدرش ناگفته هایی را بیان کرد.صبح داغ یکی از روزهای شهریور سال 1360 در شرایطی که هنوز جامعه در شوک و تنش ترور نخستوزیر و رئیسجمهور بود، نامهای از شورای موقت ریاست جمهوری برای مجلس شورای اسلامی ارسال شد. متن نامه بدین شرح بود:
«جناب آقای اکبر هاشمیرفسنجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی
آقای محمدرضا مهدویکنی برای پست نخستوزیری به مجلس شورای اسلامی معرفی میشود.
امضا: اکبر هاشمیرفسنجانی»
همین یک سند تاریخی برای درک اهمیت و جایگاه اکبر هاشمیرفسنجانی در دهه 60 کافی است، نقشی که بعدها به خاطر آن مورد ارزیابیهای مثبت و منفی زیادی قرار گرفت. سه دهه بعد، زمانی که به اذعان هوادارانش در طی این سالها از بازیگری در عرصه سیاست ایران به کارگردانی رسیده بود، در یکی از روزهای سرد دیماه سال 95 دار فانی را وداع گفت. رد صلاحیت او 2 سال پیش از این، در انتخابات ریاستجمهوری سال 1392 و آنچه هوادارانش سونامی تخریب علیه او میخواندند، به مرگش رنگی تراژیک داد. اما میراث هاشمیرفسنجانی برای سیاست ایران چیست؟
محسن هاشمیرفسنجانی، فرزند آیتالله هاشمی رفسنجانی مهمان برنامه «پاراگراف» است.
فقدان آیتالله هاشمی را ما بارها تحمل کرده بودیم
*با توجه به اینکه در ایام سالروز درگذشت آیتالله هاشمی هستیم به عنوان اولین سوال میخواستم از حضورتان بپرسم که این بازه زمانی 5 ساله بر خانواده هاشمی چگونه گذشت؟ از نظر فضای احساسی درون خانواده و از نظر اتفاقاتی که درون جامعه برای خانواده افتاد.
بسمالله الرحمن الرحیم. با تشکر از وقتی که در اختیار بنده قرار دادید. فقدان هر پدری در خانواده اثرات بسیار زیادی دارد. به طوری که اگر در امر مسائل اجتماعی تحقیق کنید میبینید که مقالات زیادی نوشته شده که اصولاً چگونه میتوانند خانوادهها دچار مشکل شوند و به هم ریختگی ایجاد شود [و] علیرغم غم و غصه فقدان پدر دچار مشکلات اقتصادی، مالی و از هم پاشیدگی خانواده شوند. در هر صورت پدر ستون هر خانوادهای است. در مورد آیتالله هاشمی رفسنجانی، همه ما از کودکی و همینطور مادر دچار تلاطمهای زیادی بودیم به دلیل دوران مبارزهای که آیتالله هاشمی طی میکرد. هم مادر و هم بچهها سختیهای زیادی کشیده بودند. فقدان ایشان را ما بارها تحمل کرده بودیم. بر اساس صحبتهای مادرم اولین زندان پدر مربوط به 2 سالگی من است. شما اگر کتاب «پا به پای سرو» [خاطرات و مخاطرات بانو عفت مرعشی] را بخوانید خاطرات احساسبرانگیزی را ایشان تعریف میکند و میگویند که مجبور بودند هم نقش پدر را بازی کنند و هم نقش مادر را. در این دوران آیتالله هاشمیرفسنجانی شاید هفت بار به زندان افتادند و بیش از پنج سال زندان بودند. آخرین زندان ایشان هم مربوط به 14 سالگی من در سال 1354 است…
فقدان پدر به لحاظ احساسی برای ما مهم و اثرگذار بود/ رحلت ناگهانی آیتالله هم برای ما و هم برای ملت ایران بسیار سخت بود
*سه سال قبل از انقلاب…
که تا زمان انقلاب طول کشید و موقعی که من نزدیک 18 سالگی بودم ایشان به دلیل مبارزات مردم ایران از زندان آزاد شدند. در نتیجه من در این مورد خیلی نمیخواهم صحبت کنم. بعد از انقلاب هم ما همیشه به دلیل اینکه هم دوران تثبیت انقلاب و هم دوران جنگ و هم دوران سازندگی و بعد از آن هم به دلیل مسائل سیاسی و تهاجمها و تخریبها [را داشتیم] همیشه دچار تلاطمها و فشارها بودیم و در نتیجه فقدان پدر هم به لحاظ احساسی برای ما مهم و اثرگذار بود. ولی چون خانواده منسجمی هستیم به نظر میرسد که توانستیم در خانواده موضوع را مدیریت کنیم و به سبک مناسبی از آن عبور کنیم. هر چند که هنوز داغ پدر برای همه ما وجود دارد. ولی نکته مهمتر [اینکه] به دلیل مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری و ضد افراط آیتالله هاشمی رفسنجانی این رحلت ناگهانی آیتالله هم برای ما و هم برای ملت ایران بسیار سخت بود و میتوان گفت که درگذشت ایشان در [طی] 2 دهه گذشته- چون فوت اینقدر ناگهانی بود- مردم ایران چنین فوتی را تجربه نکرده بودند و میتوان گفت در آن زمان شوکی به جامعه وارد شد. من حتی در اولین جلسه که خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ایشان هم همین را مطرح کردند که این فوت شوک عجیبی را به من وارد کرد و دلیل آن را نمیتوانم تشخیص دهم. خب، بالاخره افراد به روشهای مختلفی [از دنیا میروند]؛ مثلاً افراد بیمار میشوند، مدتی بیمارستان میروند و همه این اتفاقات میافتد، ولی در مورد ایشان شوک عجیبی هم به خانواده و هم به مردم وارد شد.
آیتالله هاشمی حتی خاطراتشان را در آخرین روز قبل از فوت هم نوشتهاند/ آیتالله هاشمی روز قبل از فوت هیچ حال نامساعدی نداشتند
*با توجه به اینکه سابقه بیماری هم نداشتند…
بالاخره در سن 80، 82 سالگی نمیتوان گفت تمام بدن تنظیم تنظیم است. ولی بیماریهای معمولی است که در سن بالا بعضاً… در بدن وجود دارد. اما ایشان سرحال بودند. ایشان حتی خاطراتشان را در آخرین روز قبل از فوت هم نوشتهاند. من اتفاقاً قبل از اینکه شما بیایید رفتم و خاطرات سال 95 را چک کردم و آخرین صفحه را دیدم که به نظرم جالب آمد که شما ببینید ایشان آن روز هیچ حال نامساعدی نداشتند.
*یعنی در خاطره چیزی از وضعیت نامساعد حالشان ننوشتند؟
نه! ایشان روز یکشنبه فوت کردند، روز شنبه نوشتهاند: «صبح زود مهدی و محسن و یاسر و عماد آمدند.» البته روش ما بود چون ایشان سر کار میرفتند صبح زود اگر کاری با ایشان داشتیم سعی میکردیم صبح زود [خدمتشان برسیم]. ایشان سحرخیز بود و اخلاق خیلی خوبی هم داشتند. صبح بعد از نماز و عبادت، مطالعه میکردند [گریه میکند] و خودشان میز صبحانه را میچیدند بعد مامان پایین میآمدند و با هم صبحانه میخوردند. بچهها هم اگر کاری داشتند معمولاً همان اول صبح قبل از اینکه سر کار بروند سری به منزل میزدند و همراه ایشان صبحانه میخوردند. در هر صورت، آن روز ایشان نوشتهاند: «صبح زود مهدی و محسن و یاسر و عماد آمدند. سر صبحانه مذاکرات مفصلی درباره بسیاری امور سیاسی و اجتماعی و زندگی و زندان و پرونده مهدی داشتیم.» مهدی در آن زمان هنوز زندان بود، اما شب قبل آن ازدواج دختر یاسر بود و فاطی از اخوی آقای لاریجانی، آقای دکتر باقر لاریجانی، که همکار ایشان در بیمارستان بیماریهای خاص بود پیگیری کرد که مهدی اگر میتواند به مرخصی بیاید تا در این ازدواج حضور داشته باشد. و لذا آن شب من خودم دنبال او [مهدی] رفتم و او را از زندان آوردم. مهدی شب بود و صبح هم آمد آنجا. بعد از آن چون مهدی بود صبح زود آمدیم و با حاجآقا صحبت کردیم. ایشان نوشتهاند: «بعد به دفتر رفتم. جلسه کمیسیون نظارت برای بررسی انطباق برنامه ششم با سیاستهای کلی داشتیم. تا ظهر بحث کردیم. از طرف دولت آقای دکتر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه، آمده بود و از سوی مجلس آقای حاجیبابایی نماینده همدان و رئیس کمیسیون تلفیق. پنج بند را که مخالف سیاستهای کلی بود بررسی کردیم.» و از این صحبتها.
حاجخانم در خاطرات خود از روز فوت نوشتهاند که [آیتالله] سرحال بودند و صبحانه خوردند و رفتند/ آقای قاضیزادههاشمی هم کسالتی را درباره آیتالله هاشمی مطرح نکردند
*بنابراین نشانی از اینکه حال نامساعدی داشته باشند نبوده است؟
بعد هم نوشتهاند که «درباره بعضی از مسائل بحثی با آقای اژهای در جلسه کمیسیون داشتیم و بعد با آقای صادق لاریجانی…» چون من هنوز دقیق اینها را رسیدگی نکردهام بقیه خاطره را نمیخوانم. نکتهای که میبینید اینکه ایشان [مشکلی نداشتهاند]. حاج خانم هم خاطرات خود را از روز فوت نوشتهاند که «[آیتالله] سرحال بودند و صبحانه خوردند و رفتند و هیچ موردی [نبود] و حتی از مجمع هم چند بار به من زنگ زدند. میدانید که ظهر همان روز آقای قاضیزادههاشمی هم با ایشان ملاقات داشتند و ملاقات منجر به خوردن غذای ظهر با حاجآقا میشود. آقای قاضیزادههاشمی هم کسالتی را درباره ایشان مطرح نکردند که بعد از آنجا [برای شنا] تشریف میبرند. آیتالله هاشمیرفسنجانی به دلیل ترورهای قبلی مخصوصاً ترور سال 58 توسط گروه فرقان چون تیر خورده بودند و کمرشان درد میگرفت، دکترها توصیه کرده بودند که ایشان باید شنا کند و لذا سعی میکردند هفتهای 2 بار را حداقل شنا کنند، خیلی برای کمر ایشان موثر بود و لذا شنا را انجام میدادند.
ماجرای جالبی هم در سال 95 اتفاق افتاده بود که من امروز صبح به بچهها گفتم از خاطرات در بیاورند و آن خوابی بود که ایشان در سال 95 دیده بودند و خواب عجیبی بود. بعداً وقتی این اتفاق افتاد و ما خاطرات را خواندیم [دوباره متوجه آن شدیم]. البته ایشان این خواب را برای بعضی تعریف کرده بودند، اما جالب است که من این خواب را از روی خاطرات بخوانم؛ مثلاً ایشان نوشتهاند و این هم دستخط ایشان است. ایشان روز 24 تیر 95 نوشتهاند: «ساعت پنج صبح در حالی که رویای هولناکی میدیدم بیدار شدم. افرادی مرکب از مرد و زن و کودک بدون اجازه و اطلاع در محل اقامت که گاهی منزلمان و گاهی در محلهای دیگر بود ورود میکردند. حرفی نمیزدند، اذیت هم نمیکردند و جواب سوالم را در مورد دلیل ورود و نحوه ورود نمیدادند.» [گریه میکند] خیلی خواب عجیبی است: «گاهی بیرون میرفتند و گاهی برمیگشتند و آخرینبار بیدلیل مشغول جابهجا کردن وسایل زندگی میشدند؛ مثل کمد، بوفه، یخچال، صندلیها. محافظان هم نبودند. میخواستم با آقای شجاعی، فرمانده محافظان تماس بگیرم و تلفنی اطلاع دهم. میسر نمیشد. احتمالاتی در تعبیر این خواب به ذهنم میرسد. در نماز از خداوند برای رفع شر استمداد کردم و صدقهای در نظر گرفتم و پس از نماز خوابیدم. چون دیشب ساعت یک بامداد خوابیده بودم.» ایشان در سفر کرمان بودند. در سفری که برای بازدید به کرمان رفته بودند و بعد نوشتهاند: «ساعت هشت آقای رزمحسینی برای صبحانه آمدند و درباره مسائل کشور و مشکلات اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و اینها صحبت شد. و از اجرای اقتصاد مقاومتی پرسید و من گفتم کانون آن درونزا و بروننگر است که رهبری خودشان در راه بروننگری آن بعضاً نظراتی دارند.» این هم خوابی بود که حدود 6 ماه قبل دیده بودند.
*آن زمان صحبتی درباره این خواب با شما نکرده بودند؟
آن موقع هم بحث آن شده بود. من در آن سفر با ایشان نبودم، اما با آقای مرعشی که با ایشان بودند این موضوع مطرح شده بود. بچهها هم این موضوع را در خاطرات ایشان خوانده بودند، اما آنگونه توجهشان را جلب نکرده بود. خودشان حتماً احساس اینچنینی داشتند.
*البته ما قصد ناراحت کردن شما را نداشتیم.
طبیعی است دیگر؛ مثل خود حاجآقا که اشک ایشان هم سریع میآمد. شاید اینکه ما کمتر گریه میکنیم و در لحظات اینچنینی مشک اشکمان پر است زود جاری میشود.
فوت آیتالله هاشمی و پرونده آن موضوع حساسی در کشور ماست/ در زمان ترور آیتالله هاشمی در سال 72 هم قبل از اینکه بروند دنبال دلایل ترور بگردند دنبال مسائل سیاسی اطراف آن بودند
*من میخواهم درباره اصلیترین موضوعی که در این سالها بعد از درگذشت آیتالله مطرح شد به خصوص در بازه سالروز ایشان است سوال کنم و آن موضوع شکی است که بعضی از اعضای خانواده درباره مرگ ایشان داشتند. من چند مورد را به صورت تیتروار بخواهم مطرح کنم [اینهاست که] خانم فاطمه هاشمی در گفتوگوهای مختلف موردی را مطرح کردند که ایشان 20 دقیقه دیر به بیمارستان منتقل شدند. موقعی که انتقال داده شدند اجازه ندادند پزشک بیمارستان ایشان را معاینه کند و منتظر پزشک دادستانی شدند. یا اینکه میزان رادیواکتیو بدن آیتالله بالاتر از حد نرمال و 10 برابر بوده است. مواردی شبیه این یا مثلاً آقای محمد هاشمی میگویند مرگ بر اثر ایست قلبی بوده، اما دلیل ایست قلبی روشن نیست. یا خانم فائزه هاشمی میگویند مرگ به نظر ایشان طبیعی نبوده است. من میدانم که بر اساس اخبار، پرونده [فوت ایشان] در شورای عالی امنیت ملی بسته شد. اولین سوال من این است که احساس خود شما درباره این موضوع چه بود و آیا بسته شدن پرونده، خانواده هاشمی را درباره این موضوع قانع کرد؟
این موضوع حساسی در کشور ماست و بالاخره آیتالله هاشمیرفسنجانی از بهترین رفقا و همکاران و همرزمان آیتالله خامنهای، مقام معظم رهبری بودند و نقش بسیار مهمی هم در دوران مبارزه و هم در دوران تثبیت انقلاب و بعد از فوت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب، دوران سازندگی، دوران جنگ، دوران مجلس، دوران مجمع تشخیص [و] در همه بحرانهای کشور ایشان نقش اساسی داشتند و عمدتاً هم نقش مثبتی را ایفا کردند. در طول زندگیشان هم ضمن اینکه در گذشته به زندان افتادند، بعد از انقلاب هم از اولین کسانی بودند که ترور شدند. شما میبینید که بعد از ترور سرلشکر قرنی و آیتالله مطهری در اوایل سال 58، در اوایل خردادماه [همان سال] ترور آیتالله هاشمی است- چون فرصت کم است من ورود نمیکنم- چون این ترور توسط گروه فرقان اتفاق افتاد و آن موقع سیستم امنیتی ایران هم چندان سیستم استخواندار و فعالی نبود و بعد از هفت یا هشت ماه؛ یعنی تا اواخر سال 58، کشف شد که تروریستها چه کسانی بودند و در نهایت همه آنها دستگیر شدند.
من به وقایع ترور ورود نمیکنم، چون بحث ما نیست. اما باز میبینیم که ایشان یک ترور دیگر دارند و در سال 72 ایشان برای سالگرد انقلاب به مرقد امام رفته بودند و ترور دوم را داشتند. البته ترور خیلی ناشیانه بود و از وسط جمعیت انجام شد و اگر کسی توجه میکرد میگفت آنها چه آدمهای بیعقلی بودند که چنین کاری انجام دادند و حتی سیستمهای امنیتی هم مشکوک بودند که چرا چنین اتفاقی افتاده و میخواستند تحلیل کنند. قبل از اینکه بروند دنبال دلایل ترور بگردند دنبال مسائل سیاسی اطراف آن بودند. آن ترور هم گذشت. در طول این مسائل هم اختلافات سیاسی بیشتر شد و چند سانحه عجیب و غریب هم داشتیم که مربوط به سالهای 92 و 93 بود که ایشان به صورت جدی به انتخابات ورود کردند و کاندیدا شدند که ورود مشکوک به دفتر مجمع بود.
*از چه نظر مشکوک بود؟ از نظر چهرهها؟
فردی نیمهشب وارد مجمع شده بود که خبر آن همان موقع هم منتشر شد. این فرد به اتاق منشیها رفته بود و آنجا آتشسوزی ایجاد کرده بود که یکی از منشیها هم در آن حادثه زخمی شد. بعد همه نگران بودند که چگونه این فرد میتواند با این همه سیستم امنیتی وارد شود. یکی از دوربینهای مجمع هم تصویر این فرد را گرفته بود.
*پیگیری شد؟
آن زمان دست ما هم بازتر بود، اما کسی این ماجرا را رسیدگی نمیکرد. بعداً که من رجوع کردم به خاطرات ابوی که ایشان در این مورد چه نوشتهاند تا دقیق صحبت کنم، ایشان نوشتهاند: «بعد از جلسه آقای امیری قائممقام وزارت کشور آمدند… از ایشان خواستم که از آگاهی بخواهند که چرا تاکنون فردی که اقدام به آتش زدن دفتر منشیهای مجمع نموده علیرغم دستور صریح ستاد کل معرفی نمیکنند.» چند وقت گذشته و خود ایشان پیگیری کردند. باز جلوتر میآییم و در خاطراتشان نوشتهاند: «آقای شجاعی ]فرمانده حفاظت آیتالله هاشمی[ گزارش داد آن جوانکی که اتاق مجمع را آتش زده بود توسط سپاه به مجمع آوردهاند و اعتراف کرده ولی مطالبی گفته که احتمالاً مجبورش کردهاند بگوید… من نوشتم که این گزارش مخدوش است. احتمالاً برای رفع تکلیف چنین صحنهسازی شده. قرار شد فردا چند نفر از مسئولان سپاه بیایند برای جواب سوالهای من.»
*و این موارد شما را نگران میکرد؟
بله! این اتفاقات مربوط به 2 سال قبل از سال 95 و مرگ آیتالله است.
از زمان حادثه ورود مشکوک به دفتر مجمع دنبال این بودند که محافظین آیتالله هاشمی را عوض کنند، دلیلشان هم این بود که آنها به سن بازنشستگی رسیدهاند و باید جابهجا شوند
*خانم فاطمه هاشمی در مورد آن روز [روز درگذشت آیتالله هاشمی] گفته خلاف معمول آیتالله از ایشان خواسته بودند که پیش ایشان بروند اما ایشان گفته بودند که وقت دندانپزشکی دارند و نرفتند و استدلال ایشان این بود که بابا خودشان نگران بودند.
این بحث روز فوت است. من هنوز در سال 93 هستم. ایشان دوباره نوشتهاند: «آقای سردار گرجیزاده و… از حفاظت آمدند و گزارش کامل بازداشت فردی که 2 بار دفتر منشیهای مجمع را به آتش کشیده دادند که اعتراف کرده ولی در اعترافاتش گفته منظورش قتل رهبری بوده. از عالم غیب مطلع شده که خود او شاه میشود و لذا تصمیم گرفته رهبری را بکشد که به جای او بنشیند که موفق نشده.» یعنی وقتی به دفتر مجمع میآید فکر میکرده آمده بالا سر رهبری… بعد حاجآقا نوشتهاند: «در مورد صداقت استظهاراتش چند شبهه کردم. قرار شد خود او را بیاورند که از او سوال شود و با قاضی او صحبت نمایم. تذکراتی هم در مورد سختگیریشان درباره مسئولیتهای قدیمی نیروهای تیم خودم دادم.» یعنی همان موقع بود که اینها دنبال این بودند که محافظین آیتالله هاشمی را عوض کنند و دلیلشان هم این بود که اینها به سن بازنشستگی رسیدهاند و باید جابهجا شوند.
*جابهجا شدند؟
آیتالله هاشمی هم میگفتند مدتی دیگر بمانند. بعضی از آنها جابهجا شدند و بعضی دیگر ماندند، اما یک بخش جدیدی را در تیم حفاظت تزریق کردند.
آیتالله هاشمی از تغییرات تیم حفاظت رضایت نداشتند، حتی درباره این موضوع با رهبری هم صحبت کردند/ رهبری دستور داده بودند محافظان آیتالله هاشمی تغییر نکنند
*ایشان از این تغییرات رضایت نداشتند؟
نه! حتی ایشان درباره این موضوع با رهبری هم صحبت کردند و حتی رهبری هم دستور داده بودند که این کار اتفاق نیفتد. اما بخشی از آن انجام شد. ایشان نوشتهاند: «اصرار دارند که به جوانان مسئولیت بدهند.» یعنی میگویند بازنشستگان بروند و جوانان جای آنها بیایند. همان جوری که جلو میرویم ایشان دوباره نوشتهاند: «آقای امیری قائممقام وزارت کشور آمد با توضیح درباره فردی که سپاه به عنوان آتش زدن اتاقهای مجمع دستگیر کرده. گفتم از آگاهی توضیح بخواهند چرا آنها اقدام نکردند؟» معلوم است که ایشان در این مورد دغدغه زیادی داشتهاند؛ مثلاً در روز 10 خرداد 93 نوشتهاند: «آقای امیری آمد و گفت که آگاهی مدعی است دستوری در عدم پیگیری نداشته و خودش تلاش کرده، ولی نتوانسته مسئول آتش زدن اتاق منشیها را پیدا کند.»
*تا سال 95 مورد دیگری هم اتفاق افتاد که نگرانکننده باشد؟
در این مدت فقط تغییر محافظین ایشان بود که بعضاً اتفاق افتاد و محافظین جدیدی را تزریق کردند.
*اگر اجازه بدهید برسیم به روز فوت ایشان و صحبت همشیره شما دال بر اینکه آیتالله تماس گرفتند و ایشان میگویند معمولاً این اتفاق نمیافتاد…
اجازه بدهید من این موضوع را تا آخر بیان کنم چون مطرح کردم تا ناقص نماند. ایشان در روز 15 شهریور 1393 دوباره درباره این موضوع نوشتهاند و ببینید چقدر طول کشیده است. موضوعی که در ابتدای سال اتفاق افتاده و اکنون 6 ماه از آن گذشته است.
نوشتهاند: «شورای مجمع جلسه داشت. قبل از شروع از قوه قضاییه و سپاه در مورد رسیدگی و اطلاعرسانی پرونده آتش زدن مکرر اتاق منشی که هر 2 بار سوختگی شدید ایجاد کرده و کارمندان در بیمارستان بودند ستاد کل اطلاعات سپاه و آگاهی برای پیدا کردن متهم که فیلم او را دوربینهای مجمع گرفته بودند و در اختیار داشتند اقدام جدی نکردند. آقای مصلحی، وزیر وقت اطلاعات، هم به جای پاسخگویی مساله را به استهزا گذراند و اکنون که مجرم…» اینجا جالب است و نشان میدهد که الان دستگیر شده است: «اکنون که مجرم برای بار سوم از طریق ساختمان شورای عالی امنیت ملی اقدام کرده دستگیر شده. سپاه گزارش متناقض داده که او قصد رهبری داشته که خودش شاه بشود و مقلد آقای منتظری است و نام او محسن کاظمی از اهالی نجفآباد است. نتوانستند سوالات من را جواب بدهند و…»
میبینید که این موضوع همچنان مطرح است تا اینکه ایشان موضوع را با رهبری مطرح میکند. تا اینکه آقای [رضا] سیفاللهی [معاون سیاسی اجتماعی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در دولت حسن روحانی] میآید: «خبر دادند که پرونده آتشسوزی مجمع از سپاه به وزارت منتقل شده. گفتم پیگیری کنند مشکوک است و ریشه دارد.» باز نوشتهاند: «آقای معین معاون وزیر اطلاعات آمد و از ایشان خواستم که ریشه آتشسوزی در مجمع را پیدا کنند. خبر دادند که…» دوباره موضوع به همین ترتیب مطرح است. ایشان باز سوال میکنند و در ادامه افراد میآیند اما موضوع روشن نشده است. از این حوادث مشکوک، البته این حوادث همیشه هست و برای چهرههای مشهور پیش میآید، اما اینکه اینها به هم ربط دارد من مسالهای ندارم، ولی مطرح شدن آن خوب است.
*بر اساس چیزی که شما درباره زمان فوت ایشان گفتید همه چیز در روز فوت ایشان عادی بوده و نگرانی در مورد آن روز وجود نداشته است. روی یک روال عادی روز کارهای خود را انجام دادهاند و بعدازظهر به استخر رفتهاند.
چون من خودم خاطراتم را مینویسم اگر بخواهیم به آن روز ورود کنیم من کارهایم را انجام داده و به منزل آمده بودم. معمولاً زود هم شام میخورم و مشغول شام خوردن بودم که حدود ساعت 6 به من تلفن کردند که آیتالله هاشمی دچار عارضهای شدند و الان ایشان را به بیمارستان شهدای تجریش منتقل کردهاند.
یکی از ایرادها به ماجرای فوت آیتالله هاشمی این است که تیم حفاظت ایشان تیم حفاظت درجه یک بود و همیشه باید آمبولانس با تجهیزات کامل همراه تیم باشد/ انتظار برای رسیدن آمبولانس اهمال تیم حفاظت است
*از گروه حفاظت با شما تماس گرفتند؟
بله، از گروه حفاظت تماس گرفتند. زمانی که من از منزل راه افتادم در بیمارستان شهدا به ایشان رسیدم. چند تا ایراد اساسی وجود دارد. یکی از ایرادهای اساسی این است که تیم حفاظت ایشان تیم حفاظت درجه یک است و همیشه باید آمبولانس با تجهیزات کامل همراه تیم باشد…
*آمبولانس آنجا نبوده و منتظر آمبولانس ماندهاند…
خود این موضوع اجازه دهید نگوییم مشکوک، اما اهمال تیم حفاظت است.
معمولاً رسم بر این بود که محافظین زمانی که آیتالله هاشمی شنا میکردند داخل استخر نمیرفتد ولی پشت در حضور داشتند/ آیتالله هاشمی هیچ جای دیگری جز موقعی که شنا میکردند تنها نبودند/ با تمام رسیدگیهایی که انجام شده هنوز نمیتوانیم بگوییم که نه دلیلی بر کشته شدن آیتالله هاشمی داریم و نه دلیلی بر عدم کشته شدن ایشان/ نمیتوانیم با استدلال قوی بگوییم که آیتالله هاشمی توسط یک گروهی کشته شدند یا توسط گروهی کشته نشدند
*اجازه دهید همین جا این سوال کنم که این مساله را با تیم حفاظت مطرح کردید که شاید دلیل خاصی داشته باشند؟
بله! حالا به این مسائل میرسیم و همه آنها در شورای امنیت رسیدگی شده و نمیخواهم به آنها ورود کنم. چون دیگر فرصت هم نیست. ایشان چون همیشه هفتهای یکی دو بار شنا میکردند و از زمان ریاست جمهوریشان هم این مساله بود و از قدیم پزشکان گفته بودند که حتماً باید به خاطر درد کمر شنا کنند و ورزش مورد علاقه و لازم برای ایشان شنا بود. در ابتدا استخر در خود ریاستجمهوری و در زیرزمین کاخ سفید بود. معمولاً رسم بر این بود که محافظین داخل استخر نمیرفتند در زمانی که ایشان تنها شنا میکردند، ولی پشت در حضور داشتند. در این استخر هم اینجوری بود و ایشان وقتی به استخر می رفتند محافظین نمیرفتند. نکته دوم این بود که این تنها جایی است که ایشان تنها بودند؛ یعنی میتوان گفت هیچ جای دیگری آیتالله هاشمی تنها نیستند و اینجا تنها هستند. این هم نکته دوم است. ما در تمام رسیدگیهایی که انجام شده هنوز نمیتوانیم بگوییم که نه دلیلی بر کشته شدن ایشان داریم و نه دلیلی بر عدم کشته شدن ایشان داریم؛ یعنی خودمان هم در وسط هوا و زمین قرار داریم. لذا نمیتوانیم با استدلال قوی بگوییم که ایشان توسط یک گروهی کشته شدند یا توسط گروهی کشته نشدند. هر وقت از من سوال کردند من به ضرس قاطع اینگونه پاسخ دادم. وقتی من به آنجا [بیمارستان] رسیدم دکترها بالا سر ایشان بودند و داشتند عملیات احیا را انجام میدادند.
*نه؛ دکترهای بیمارستان؟
الان میتوانم خاطراتم را بخوانم. اما دکترهای بیمارستان هم حضور داشتند و دکترهای دیگری هم خودشان را رسانده بودند. الان چون پنج سال گذشته و من نمیتوانم دقیق بگویم.
*چون یکی از موارد تشکیک این است که اجازه ندادند دکترهای بیمارستان ایشان را معاینه کنند…
من اصلاً نمیخواهم شما در این تشکیک بمانید…
پزشکان میگویند آب در ریه آیتالله هاشمی نبوده و پاسدارها میگویند ایشان کمی نبض داشته است/ دکتر احیا میگفت ایشان موقعی که رسید تقریباً هیچ نبض و علائم حیاتی نداشته که این «تقریباً» لغت مشکوکی است
*من اتفاقاً میخواهم کاملاً شفاف شود…
این موضوع با این سوالات شفاف نمیشود. این مسائل را باید دقیق گفت یا اصلاً نباید مطرح کرد. چون بعداً جور دیگری میگویید- فیلم آن هم دارد ضبط میشود- بعد این دو را کنار همدیگر میگذارند و میگویند متناقض است. بعد هم باید این را کامل پخش کنید چون اگر جایی را سانسور کنید دوباره [تاثیرش] از بین میرود، چون این حادثه کوچکی نیست. [من اینجا نوشتم که] «شام میخوردم که ناگهان آقای فتحاللهی از محافظین خبر داد که حال ابوی خوب نیست و مشغول بردن ایشان به بیمارستان تجریش هستند. فوراً با احسان و علی- پسرهای من- ساعت 6:30 به بیمارستان شهدای تجریش بخش اورژانس رسیدم. ابوی را روی تخت احیا خوابانده و سعی به فعال کردن قلب داشتند.» توضیح دادم که ایشان در استخر شنا میکرده و باقی ماجرا. بعد نوشتهام که یکی از محافظین گفته- اینجا ضد و نقیض است- پزشکان میگویند آب در ریه ایشان نبوده شاید هم ضد و نقیض نباشد چون پاسدارها میگویند که ایشان کمی نبض داشته است و فوراً ایشان را به بیمارستان شهدای تجریش آوردهاند.» حالا این فوراً 20 دقیقه طول کشیده است: «ولی دکتر در حال احیا میگفت که ایشان موقعی که رسید تقریباً هیچ نبضی و علائم حیاتی نداشته است.» که این لغت «تقریباً» لغت مشکوکی است. من این جملات را دقیق نوشتم چون بعداً میخواهیم رسیدگی کنیم دقیق نوشته شده باشد: «نیم ساعت است که در حال احیا هستند. هنوز جوابی نگرفتهاند. کمکم دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان و بعد دکتر زالی رئیس نظام پزشکی و بعد دکتر نوحی دکتر قلب و بقیه اساتید رسیدند و از بیحاصل بودن این فشارها گفتند که دیگر کار تمام است.»
دکترها از من اجازه گرفتند و گفتند میخواهیم عملیات احیا را تمام کنیم، تا من اجازه نمیدادم عملیات احیا را ادامه میدادند/ بعد از اولین جلسه پزشکی مشخص شد سیاست نظام و حاکمیت این است که فوت آیتالله هاشمی طبیعی است و هنوز هم این سیاست ادامه دارد/ گفته میشود خانواده اجازه کالبدشکافی نداده، در صورتی که این موضوع نه با ما مطرح شد و نه ما درخواستی کردیم
*به شما آقای دکتر هاشمی خبر دادند؟
نه! من خودم حضور داشتم. از من اجازه گرفتند و به من گفتند ما میخواهیم عملیات احیا را به پایان برسانیم و تا من اجازه نمیدادم عملیات احیا را ادامه میدادند… سیاست بر این بود که هم از ایشان تجلیل شود و هم در شأن ایشان نظام برگزار کند. اولین جلسه پزشکی که برای ایشان گرفته شد در وزارت بهداشت برگزار شد. فیلم و مصاحبه آن جلسه موجود است. بله، دور هم جمع شدند و پرونده پزشکی ایشان را آوردند و بررسی اجمالی کردند و پزشکانی هم که به ایشان نزدیک بودند از جمله آقای دکتر طباطبایی و آقای دکتر باقر لاریجانی هم در آن جلسه بودند. کسانی هم که ایشان از زمانی که مشکلات پزشکی داشتند به آنها سر میزدند، از جمله آقای دکتر میلانی هم آمدند و یک مصاحبهای هم انجام شد و شب تلویزیون مصاحبه را پخش کرد و مشخص شد که سیاست نظام و حاکمیت این است که این فوت طبیعی است و هنوز هم این سیاست ادامه دارد. باید تصمیماتی گرفته میشد. یکی از مواردی که گفته میشود این است که خانواده اجازه کالبدشکافی نداده است، در صورتی که اصلاً این موضوع نه با ما مطرح شد و نه ما درخواستی کردیم. به این دلیل که شخصی مثل آقای هاشمی که فقط خانواده نیست بالاخره نظام و سیستمهای امنیتی هم هستند و…
*بله، گلایه آقای مرعشی هم دقیقاً همین است…
بله، ایشان اصلاً 2 روز بعد از فوت دفن شدند. در این 2 روز پیکر ایشان موجود بود و در جماران هم بود و بیمارستان قلب هم همانجا بود و هر حرکتی که سیستمهای امنیتی میخواستند انجام بدهند از نوع برخورد با محل حادثه و رسیدگی به دوربینها و مصاحبه با محافظین و… برخورد اینگونه بود که از نظر نظام و امنیت کشور این یک فوت ناگهانی بوده است. حتی آن زمان تصاویری را هم از تلویزیون نشان دادند مثلاً فلان شخصیت فرهنگی یکدفعه پشت تریبون ایست قلبی میکند.
مراسم تشییع باشکوهی با حضور مردم انجام شد و مردم واقعاً سنگ تمام گذاشتند/ تا زمان حادثه پلاسکو مسائل فوت آیتالله هاشمی در خبرها بود، از آن به بعد اخبار به حادثه پلاسکو اختصاص یافت و صداوسیما کاملاً از آیتالله هاشمی جدا شد
*ایست قلبی یک اتفاق ناگهانی است دیگر…
بله، بالاخره سیاست این بود. چون در این صورت خب، مسائل فوت پیچیده میشود. اینکه نماز چگونه خوانده شود و محل دفن کجا باشد و خانواده را مدیریت کنیم و… اینها درگیریهایی بود که من در آن بازه زمانی داشت. در هر صورت، اینها مسائلی بود که در آن حواشی مطرح شد تا بالاخره دفن انجام شد و مراسم خیلی باشکوهی با حضور مردم انجام شد و مردم واقعاً سنگ تمام گذاشتند و مقامات نظام هم از جمله مقام معظم رهبری پیامهای خوبی دادند [این بخش از گفتوگو قابل انتشار نیست] در نهایت دفن به خوبی انجام شد و خوشبختانه مراسم ترحیم هم خیلی خوب انجام شد و خود مقام معظم رهبری در بیت رهبری مراسم ترحیم گرفتند و همه خانواده حضور پیدا کردند و از ابتدا تا انتهای مراسم هم حضور داشتند و صداوسیما هم خوب برگزار کرد تا رسیدیم به حادثه آتشسوزی ساختمان پلاسکو و حواسها به این حادثه پرت شد. تا آن [موقع] مسائل فوت آیتالله هاشمی در خبرها بود و از آن به بعد اخبار به حادثه پلاسکو اختصاص یافت و صداوسیما کاملاً از آیتالله هاشمی جدا شد.
*پرونده فوت آقای هاشمی با چه روالی در شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد؟ با شکایت خانواده؟
از اینجا به بعد 2 حالت دارد؛ یکی رسیدگیهای پنهان ما به موضوع و یکی رسیدگیهای رسمی. لازم است من این را خدمتتان بگویم که از یک تاریخی که اولین جلسه شورای امنیت است… ما حدوداً یک هفته، 10 روز مراسم داشتیم و به کارهای داخلی خودمان میرسیدیم و بعد از آن بحثهای رسیدگی جدیتر شد. خب، ببینید. معمولاً حمله قلبی مسالهای است که اگر شما زود به بیمار برسید و یا قرص زیرزبانی استفاده کنید… که البته ایشان قرص زیرزبانی استفاده نمیکردند، [قابل رسیدگی است]. معمولاً آموزش هم میدهند که در صورت وقوع حمله قلبی باید چه کارهایی انجام دهید. از جمله تیم پزشکی همراه و محافظان باید معمولاً آموزشهای وقوع حمله قلبی را آموزش دیده باشند…
*که تیم پزشکی هم حضور نداشته است…
اینها میگفتند که تحلیلها به این سمت رفته است که عارضه حمله قلبی ناگهانی منجر به فوت به دلیل عدم رسیدن بیمار…
*این نظر کارشناسی آن جلسه بود؟
بله. این را هم گفتند که به دلیل نبود تیم پزشکی در اطراف ایشان با ماشین سپاه و تیم حفاظت به بیمارستان منتقل شدند و این را هم گفتم که این جزو ایرادات تیم حفاظتی بوده است.
*چون من فکر میکنم در عکسها آمبولانس دیدم. شاید اشتباه میکنم.
چیزی که من نوشتم این است. چون من در آن لحظه نبودم.
به آقای سیفاللهی [مسئول تیم تحقیق در شورای امنیت] گفتم تحقیق درستی نشده و آنچه شده سطحی و برای این است که بگویند در حال تحقیق هستند/ ایرادمان این بود که محافظین از همان ابتدا باید بازجویی شوند که چرا آمبولانس نبوده است؟
*شما بعدها پیگیر شدید که چرا تیم حفاظت درجه یک…
حالا به این مسائل هم میرسیم… من 27 دی در خاطراتم نوشتم که از دفتر آقای شمخانی در شورای امنیت تماس گرفتند و برای ساعت 12 دعوت کردند که ما رفتیم و اولین جلسه شورای امنیت با ما بود. البته آنها خودشان جلساتی داشتند، منتها اولین جلسه با ما بیستوهشتم دیماه بود. پرونده در شورای امنیت تشکیل شد و رسیدگیها از این تاریخ شروع شد و من نوشتم که «آقای سیفاللهی که مسئول تیم تحقیق در شورای امنیت بودند از فعالیتهای تحقیقی خودشان گفتند که من هم گفتم به نظر تحقیق درستی نشده و آنچه شده سطحی است و برای اینکه بگویند در حال تحقیق هستند.» من اینگونه نوشتم.
*این برداشت شخصی شما در آن روز بود؟
بله. «حتی به محل فوت هم کسی نرفته است.» چرا که اصولاً وقتی اتفاقات اینچنینی میافتد باید به محل بروند و دوربینها را پلمب کنند. بالاخره از نظر حاکمیت این فوت طبیعی بود و در جامعه چنین برداشتی نسبت به موضوع نیست. ما هم ایرادمان این بود که محافظین از همان ابتدا باید بازجویی شوند که چرا آمبولانس نبوده است؟
بعد از فوت آیتالله هاشمی کسی به محل فوت او نرفته بود و نگذاشتند فیلمهای باغ و استخر را ما هم ببینیم
*یک ادعایی که من به نقل مطرح میکنم این است که میگویند خانواده هاشمی خودشان تیم پزشکی را مرخص کردند…
نه، از این من اصلاً اطلاعی ندارم. به هیچ وجه چنین چیزی یادم نیست. من در خاطراتم نوشتم که «بعد از فوت تا امروز [یعنی 28 دیماه] حتی به محل فوت نرفتند و انگشتنگاری و بازبینی فیلمهای موجود باغ و اطراف استخر نشده و حتی نگذاشتند که ما هم ببینیم.»
برای بازبینی فیلمهای باغ و اطراف استخر رفتم، مسئولی که آنجا بود گفت من نمیتوانم فیلمها را برگردانم که شما آنها را ببینید/ به هیچ وجه مساله کالبدشکافی با ما مطرح نشد/ این احساس در من نبود که آیتالله هاشمی را زیر تیغ کالبدشکافی بگذارم
*یعنی شما خواستید که به بازبینی بروید؟
بله. من خودم رفتم و مسئولی آنجا بود که میگفت من نمیتوانم فیلمها را برگردانم که شما آنها را ببینید. در مورد کالبد شکافی هم من نوشتم که «به هیچ وجه مساله کالبدشکافی با ما مطرح نشده است.»
*شما هم البته درخواستی را مطرح نکردید؟
من خودم موافق این کارها نبودم. 2 نگاه به این مساله وجود دارد. یک نگاه این است که یک تیم تحقیقاتی مستقل شکل میگیرد و بعد این کارها انجام میشود و نتیجه هم اعلام میشود. این احساس در من نبود که من آیتالله هاشمی را زیر تیغ کالبدشکافی بگذارم و چند روز ایشان را دفن نکنیم و واقعاً چه تیمی قرار است این بررسیهای دقیق را انجام دهد و نتیجه را به ما اعلام کند. میدانید شما از بالا هر وقت که بخواهید میتوانید نمونهبرداری کنید و میتوانید نبش قبر را انجام ندهید. دستگاههایی است مثل بیوپسی که وارد قبر میشوند. منظور این است که هیچ وقت دیر نشده است برای بعضی از کارها. البته میدانید که اگر بخواهیم فرض ترور را مطرح کنیم میتواند ترور به سبک خارجی هم باشد که آنجا هم مطرح بود که این ترور از طرف خارجیها انجام شود. ما خمپارهاندازی به سمت مجمع در گذشته توسط منافقین هم داشتیم در نتیجه پیستهای مختلفی باید بررسی شود و نتیجه را اعلام کنند.
نیروهای امنیتی روی این مساله حساس بودند که شما چرا دنبال شهیدسازی از فوت آیتالله هاشمی هستید؟/ نیروهای امنیتی میگفتند حساسیتی که شما به خرج میدهید صحیح نیست و چیزی جز تضعیف نظام را به دنبال نخواهد داشت
بالاخره در هر صورت این پرونده در شورای امنیت باز شد و آقای سیفاللهی هم من چندین جلسه با ایشان داشتم، خیلی دقیق و با علاقه موضوع را دنبال میکردند و همیشه ما را دعوت میکردند و گزارشات را ارائه میکردند و ما هم استدلالهایمان را مطرح میکردیم. در جلسات گاهی نیروهای امنیتی حضور داشتند و روی این مساله حساس بودند که شما چرا دنبال شهیدسازی از این مساله هستید، در صورتی که این یک فوت طبیعی بوده است و به نظر میآید این حساسیتی که شما به خرج میدهید صحیح نیست و چیزی جز تضعیف نظام را به دنبال نخواهد داشت و باید قبول کنید که این یک فوت طبیعی است و برای یک فرد هشتادساله پیش میآید. بیماری قند هم داشتند و قبلاً هم موارد قلبی داشتند که حتی یک بار هم آنژیو کردند و اینجور صحبتها و میگفتند شما خیلی موضوع را پیچیده میکنید.
موضوع رادیواکتیو به یکباره از سوی آقای شمخانی مطرح شد و چون به فاطی گفته بودند او هم در مکانهای مختلف مطرح کرد/ شاید اگر موضوع رادیواکتیو را به من میگفتند با سیاستتر و کیاستتر با آن برخورد میکردم/ اطلاعاتیها میگفتند موضوع رادیواکتیو بیخود و الکی است
آقای سیفاللهی هم در رسیدگیها به فکتهایی میرسیدند که نمیخواستند پرونده را قطع بکنند و هم آقای شمخانی و آقای سیفاللهی در رسیدگی جدی بودند- و من جا دارد تشکر میکنم- و به علائم مختلفی هم رسیدند؛ مثلاً در مورد موضوع رادیواکتیو این مساله به یکباره از سوی آقای شمخانی مطرح شد و به فاطی گفته بودند و ایشان هم در مکانهای مختلف مطرح کردند. شاید اگر به من میگفتند با سیاستتر و کیاستتر با این موضوع برخورد میکردم. به فاطی گفته بودند که با آزمایش متوجه رادیواکتیو شدیم و فاطی هم گفته بود که شما از کجا متوجه شدید؟ آنها هم گفته بودند که ما سوند ادرار ایشان را بررسی کردیم و به آزمایشگاه دادیم و آزمایشگاه اعلام کرده که – من آن فرم را الان اینجا ندارم که نشان دهم، چون روی آن نوشته شده که- درجه اشعه آلفا یا رادیواکتیو آیتالله هاشمیرفسنجانی 10 برابر بالاتر از حالت نرمال بوده است. اینها این مسیر را جدی گرفته بودند، چرا که یک تیم فرستادند منزل و ادرار 24ساعته حاج خانم را گرفتند، چون میگفتند که حاجخانم همیشه با آقای هاشمی بوده است و رادیواکتیو باید روی ایشان هم تاثیر بگذارد. بعد گفتند که کدام بچهها بیشتر با حاجآقا بودند؟ ما هم گفتیم که فاطی بیشتر [با ایشان] بود. ادرار ایشان را هم گرفتند. البته اینها طول کشید، هشت ماه از موضوع گذشته بود. گفتند که رادیواکتیو موجود در ادرار حاجخانم چهار برابر بوده و فاطمه هم را گفتند کمی بیشتر است. این نمونهها را در 2 جا تست کرده بودند. یک جا به سیستم امنیتی وزارت دفاع داده بودند و جای دیگر هم به سیستم امنیتی نظامی داده بودند. آن که وزارت دفاع بود بالا نشان داده بود و سیستم امنیتی نظامی اصلاً بالا نشان نداده بود. مدتی گذشت و ما منتظر بودیم. من تعجب کردم و گفتم اگر میزان رادیواکتیو حاجخانم بالاست شما چرا هیچ اقدامی انجام نمیدهید؟ حاجآقا که فوت کردند. حتی تماس گرفتم و به آقای هاشمی گفتم و ایشان جدی نگرفتند. به طائب و اطلاعات سپاه گفتم و حتی با مقام معظم رهبری هم مطرح کردم. اطلاعاتیها میگفتند که این موضوع بیخود و الکی است.
خودمان سعی کردیم آزمایشاتی انجام بدهیم تا مطمئن بشویم به خاطر رادیواکتیو بلایی سر مادرم نمیآید/ بعد از آزمایش گفتند اینها عادی است و اعداد درستی نیست، بنابراین موضوع از نظر ما انحرافی فرض شد
*خب، طبیعتاً آنها تست مرکز خودشان را تایید میکردند؟
بله، خب مرکز خودشان را قبول داشتند. ما خودمان سعی کردیم آزمایشاتی را انجام بدهیم که مطمئن بشویم بلایی سر مادرم نمیآید. رفتیم آزمایش کردیم و گفتند اینها عادی است و اعداد درستی نیست و کلا دیگر از نظر ما به عنوان پیست انحرافی فرض شد. بعد شک داشتیم که چرا این مساله اصلاً مطرح شده است. اینگونه نبود که رسیدگیها ادامه پیدا نکند و در خطاهای اینچنینی هم که شما گفتید مثلاً چرا آمبولانس نبود و اینها… رسیدگی شده و به سیستم انصار ابلاغ هم شده است. دیگر اینها را به ما نگفتند؛ مثلاً اینکه شما میگفتید آیا خود خانواده گفته تیم پزشکی نباشد؟
آیتالله هاشمی اواخر عمرشان از اینکه اسکورت بشوند و رفتوآمد زیاد باشد گلهمند بودند و میگفتند دلیلی ندارد این همه ماشین در خیابان راه بیندازیم/ بودن آمبولانس در محل مجمع خیلی مهم است، چون اعضای مجمع کهنسال هستند و آقای توسلی هم همانجا دچار سکته شدند/ ما دنبال تنبیه کسی نبودیم، دنبال این بودیم که واقعیت روشن شود
*به این دلیل که این موضوع آن موقع مطرح شد.
البته یک چیزی مطرح بود. ابوی اواخر عمرشان از اینکه اسکورت بشوند و رفتوآمد زیاد باشد و اینها گلهمند بودند و میگفتند که دلیلی ندارد این همه ماشین در خیابان راه بیندازیم. اما اینکه گفته باشند آمبولانس نباشد [نبوده]، خب، آمبولانس میتواند در مسیر نباشد، اما در محل مجمع باشد و خیلی هم مهم است چون اعضای مجمع کهنسال هستند و آقای توسلی هم همانجا دچار سکته شدند. آمبولانس نبود تا پزشکان رسیدند ایشان فوت کردند. آنها هم همین را مثال میزدند که آقای توسلی در جلسه مجمع سکته کردند، گردنشان کج شد و تا پزشکان رسیدند فوت کردند. بعد از آن همیشه آمبولانس در مجمع بود. حالا اینکه آمبولانس در محل ورزش ایشان- در دفتر بالا- باشند یا نباشند بحثی جداست، شاید آمبولانس را پایین نگه داشته بودند. من دیگر خیلی دقیق نشدم، اما در گزارشات هست و اگر بخواهم باید بروم و دقیق این موارد را در بیاورم و برای شما باز کنم. ما دنبال تنبیه کسی نبودیم. دنبال این بودیم که واقعیت روشن شود. گذشت و من صورت جلسه آخر را در خاطراتم پیدا نکردم و فرصت نشد پیدا کنم. خلاصه آمدند گفتند ما تمام پیستها را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که فوت طبیعی بوده است و نتیجه را به گزارشی تبدیل کردند و برای آقای روحانی فرستادند. من البته آن جمله آقای روحانی را دیدم، ولی دقیق یادم نیست، اما متنش این بود که این گزارش از استحکام لازم برخوردار نیست؛ یعنی آقای روحانی گزارش را در ابتدا تایید نکرد…
*یعنی صد درصد تایید نکردند…
گزارش را مجدداً به شورای امنیت برگرداندند. بعد اتفاقات دیگری افتاد و از آن زمان به بعد ما رابطهمان قطع شد [با این پرونده]. آقای سیفاللهی هم از پرونده رفتند و دیگر اینکه چه کسی وارد پرونده شد من اطلاعی ندارم.
نمیتوانیم بگوییم پرونده فوت آیتالله هاشمی مختومه است، چون آقای روحانی گزارش را به شورای امنیت برگشت زده است
*الان پرونده مختومه است؟ درست است؟
نمیتوانم بگویم مختومه است. چون این نامه گذاشته شده و آقای روحانی برگشت زده است. باید ببینیم نامه بعدی چه بوده است.
*قاعدتاً با تغییر رئیسجمهور، رئیس شورای عالی امنیت ملی اگر بخواهد باید موضوع را پیگیری کنند؟ یا میشود در روال قبل پیگیری شود؟ به لحاظ حقوقی میپرسم.
به نظر میآید که به صورت کلی رسیدگیهای شورای امنیت تمام شده است. مگر اینکه پرونده را به گروه دیگری بدهند که پرونده قبلی را بررسی کنند و ببینند چه خلاءهایی وجود دارد.
فاطمه هاشمی گفت: دو نفر از آقایانی که ادعا میکردند از بچههای جبهه و جنگ هستند، به دفتر من در دانشگاه آمدند و گفتند که «قصد ترور پدرتان را دارند و این پیغام را به ایشان برسانید.»
کبنا ؛این روزها که نزدیک به دوسال از رحلت یار دیرین امام و انقلاب، آیتالله هاشمی رفسنجانی میگذرد، یاد و خاطرهاش همچنان زنده است و خلاء وجود فردی چون او همچنان احساس میشود. به ویژه در روزگاری که چالشهای مختلف بینالمللی و اقتصادی برای کشور به وجود آمده و واژه «اعتدال» بیش از پیش مورد هجمه قرار گرفته است.
سایت جماران در ادامه نوشته است: خبرنگار جماران به سراغ فرزند ارشد و همراه همیشگی وی رفته و نظر او را درباره مسائلی نظیر مشی آیتالله در سال 88، حلالیتطلبیهای مسئولین از خانواده، موضوع کادرسازی در زمان آیتالله، پرونده رحلت وی در شورای عالی امنیت ملی، اخراج از دانشگاه آزاد و اعتدال جویا شده است.
مشروح گفت و گوی فاطمه هاشمی رفسنجانی را در ادامه میخوانید:
رفتار پدرم در سال 88 مانند گذشته بود و هیچ تغییری نکرده است
خانم هاشمی! برخی معتقدند که آیتالله پس از انتخابات سال 88، چهره و مشیای متفاوت نسبت به قبل پیدا کرد، آیا چنین تصوری درست است؟
انسان همواره در حال تغییر و حرکت به سمت تکامل است. یعنی این خصلتی است که در وجود انسان بوده و خداوند نیز از او همین را میخواهد. ولی منش و روش آیتالله هاشمی قبل و بعد از وقایع 88 مشابه هم است. یعنی ایشان از زمانی که مبارزه را آغاز کردند، در کنار مردم بودند و برای مردم و در راه خدا مبارزه میکردند و در زمان قبول مسئولیتهای، ریاستجمهوری و ریاستمجلس و خبرگان نیز هدفی غیر از تأمین منافع مردم نداشتند.
بنابراین رفتار ایشان در سال 88 مطابق گذشته بوده و هیچ تغییری نکرده است. حالا ممکن است، در جایی که نیاز بوده، نظر ایشان به طور علنی اعلام و در مقاطعی هم این نظرات به صورت خصوصی و در محافل غیر رسمی اعلام شود. از این رو، روشهای ایشان متفاوت بوده برای نمونه، مسائلی را که آیتالله در خطبههای آخرین نمازجمعه خود بیان کرد، به طور مکرر و در مقاطع مختلف از سوی ایشان بازگو شده بود، اما به صورت علنی نبود.
با توجه به اینکه صبر آیتالله زبانزد بود و برخورد ایشان با منتقدین میتواند به عنوان الگوی سیاستمداران قرار گیرد، این صبر تا چه اندازه موجب وجه تمایز میان شخصیت آیتالله با سایر اشخاص میشد؟
من وقتی از خود ایشان پرسیدم که شما این همه صبر و تحمل را از کجا آوردهید؟ میگفتند با توکل به خداوند و تحمل سختیها و اعتقاد به هدف و مطلبی را نوشتند و به من دادند که بسیار جالب است. ایشان نوشتند که «مهمترین سرمایه انسانها برای ارتقا به جایگاه انسان، الگوی شایسته قرآنی، عقل و فکر و هدایت الهی است. این سرمایه در وجود انسانها به صورت استعداد و قابلیت وجود دارد. بهرهگیری از این موهبت الهی با راهنمایی عقل و وحی بر عهده ایشان«انسان» گذاشته شده و عنصر اختیار و انتخاب، زمینه این مسئولیت است.»
پدرم همواره تاکید داشت که خداوند در وجود همه انسانها، استعدادهایی گذاشته و خود ما با انتخابهای درستمان، آن استعدادهای بالقوه را بالفعل میکنیم. کلید رمز فعالیت آیتالله هاشمی همین جمله کوتاه است که واقعاً به آن اعتقاد داشت. به نحوی که هر وقت با ایشان صحبت میکردم، میگفت که دو چیز مرا هدایت کرده، یکی خداوند و آیات قرآنی و سیره و رفتار معصومین و پیغمبران. و دوم، نیازهای واقعی. جامعه ایشان زمانی که من بچه بودم، کتاب تاریخ انبیاء را که برگرفته از آیات قرآنی است، به من داد تا مطالعه کنم.
طی ماههای اخیر، خانه موزه آیتالله هاشمی از سوی اطرافیان ایشان راهاندازی شد، به نظر شما این موزه تا چه اندازه میتواند ابعاد شخصیتی آیتالله را به نمایش بگذارد؟
پدرم در دوسال آخر عمر خود میگفت که دوست دارد بعد از او، این خانه به عنوان یک موزه در نظر گرفته شود. زیرا ایشان 36 سال از زندگی سیاسی بعد از انقلاب را در این خانه بوده، بنابراین این خواست خود آیتالله بود که آنجا تبدیل به موزه شود. اما این مسأله برای مادرم که سالها آنجا زندگی کرده و خاطرات خوبی هم داشت، مشکل بود. ولی این تصمیم سرانجام به صورت جمعی از سوی خانواده گرفته و آن خانه بنابر خواست پدرم تبدیل به موزه شد.
مشاهده زندگی پدرم از نزدیک، آثار بسیار مثبتی روی مردم داشته است
دروغهای زیادی درباره زندگی پدرم گفته بودند و متاسفانه این دروغها در اوایل انقلاب، توسط ضدانقلاب و منافقین بود و بعدها از سوی مخالفین کینهای و حسود مطرح میشد که متاسفانه برخی به ظاهر دوستان مغرض و نادان خود ایشان نیز به آن دامن میزدند. کسانی که به خوبی میدانستند زندگی بابا چگونه است، ولی بازهم این دروغها را میگفتند. از روزی که این خانه موزه راه اندازی شده، سعی کردم تا برخی روزهای هفته به آنجا بروم و با مردمی که از آنجا بازدید میکنند صحبت کنم. برای آنها غیرقابل باور است که با وجود آن همه شایعاتی که درباره کاخنشینی آیتالله گفته شده، ایشان چنین وضعی در زندگی داشتند.
ما در آنجا عکسهایی از ایشان با همان مبلمان و خانه داریم که باعث تعجب بازدیدکنندگان میشود. حتی بعضیها گریه میکنند و برخی نیز حلالیت میطلبند و میگویند؛ حالا که آیت الله هاشمی رفته، ما را حلال کنید چرا که چنین حرفهایی را در جاهای مختلف تکرار کردیم. متاسفانه آنها میگویند این حرفها را از زبان کسانی میشنیدند که گمان میکردند دوستدار انقلاب هستند و تازه امروز فهمیدهاند که آنها دوستدار انقلاب نبوده و بسیار به انقلاب لطمه زدهاند.
بههرحال، من در این مدت که خانه موزه بازگشایی شده، میبینم که مشاهده زندگی ایشان از نزدیک، آثار بسیار مثبتی روی مردم داشته است.
بعضیها میگویند؛ کاش زودتر به خانه آیتالله میآمدیم و رفت و آمد میکردیم
در این دوسالی که از رحلت آیتالله میگذرد، آیا شده شخصیت و مسئولی بابت اظهارنظرهایی که درباره ایشان داشته یا به خاطر زیر سؤال بردن رویکردهای آیتالله از خانواده حلالیت بطلبد؟
خیلیها بودند، اما مایل نیستم نام کسی را ببرم. نه اینکه مستقیماً خواسته باشند که ما را حلال کنید ولی با به کاربردن عباراتی نظیر «خیلی اشتباه کردیم»، «فردی را از دست دادیم که دیگر جایگزینی برایش نیست»، پشیمانی خود را نشان میدهند. حتی بعضیها میگویند؛ کاش زودتر به خانه آیتالله میآمدیم و رفت و آمد میکردیم. من نیز میگویم که لزومی نداشت که ایشان همه زندگی خود را به نمایش بگذارد، بلکه هرکس باید خودش عاقل باشد و تشخیص دهد که یک حرف درست است یا نه.
وقتی ما به 1400 سال پیش و به زمان پیغمبر و ائمه بازمیگردیم و تاریخ آنها را میخوانیم، این تاریخ باید برایمان تجربه باشد. ولی متاسفانه ما از تجربیات گذشتگان استفاده نمیکنیم. یکی از مسائلی که همواره دین ما روی آن تأکید دارد، این است که چیزی را که هنوز خودتان ندیدهاید و نسبت به صحت و سقمش مطمئن نیستید، نباید بازگو کنید. باید از افرادی که ادعای دین و ایمان دارند پرسید؛ چگونه حرفی را که خودشان از آن مطمئن نبودند بازگو کردند؟ از این موارد بسیار زیاد بودند که در قبال آیتالله، ابراز پشیمانی کردند.
با این حساب این ابراز پشیمانی تنها به یک طیف سیاسی خاص محدود نبوده؟
نه، از طیفهای مختلف هستند و جالب اینجاست که از سردمداران طیف خود نیز انتقاد میکنند.
در رابطه به هجمههایی که به آیتالله و اعضای خانواده ایشان در قید حیات صورت میگرفت، آیا در این دوسال که از رحلت ایشان میگذرد از مقدار هجمهها کاسته شده است؟
روی خانواده همچنان فشارها ادامه دارد، اما دیگر مانند گذشته نیست. به این دلیل که در آن مقطع این فشارها را میآوردند تا بابا را اذیت کنند. اما امروز هم با توجه به اینکه میبینند هنوز تفکر بابا در جامعه مطرح است و یا اینکه در فضای مجازی با وجودیکه افرادی هستند که مطالبی علیه آیتالله هاشمی مینویسند، اما مردم خودشان جواب آنها را میدهند ادامه دارد. امروز من هرجا میروم و با مردم صحبت میکنم، میبینم که آنها نظرات خود را مطرح میکنند و هنوز این نگرانی از رحلت آقای هاشمی را که ستون انقلاب و امینترین و نزدیکترین فرد به امام بوده، دارند. امام به ایشان و صداقتی که در رفتار و کلامشان در رابطه با مسائل سیاسی کشور وجود داشته، توجهی خاص داشتند.
بنابراین، عدهای خوششان نمیآید که چنین حرفهایی در جامعه مطرح شود، زیرا این حرفها بیشتر از گذشته تکرار میشوند. از این رو، ما بازهم شاهد برخوردهای غیراخلاقی، ایضایی و خالی از صداقت هستیم.
در رابطه با ویژگیهایی که در وجود آیتالله بود، به نظر شما کدام یک از اعضای خانواده آیتالله هاشمی، شباهت بیشتری به ایشان دارد؟
هیچکدام از اعضا، شباهت ندارند. به نظر من، نمونه ایشان نه تنها در خانواده، بلکه در کشور وجود ندارد. البته ممکن است بعداً کسی بیاید. ما به هر خصلت ایشان که اشاره کنیم، میبینیم که در دیگران یا وجود ندارد و یا کم است. به عنوان مثال، شما بروید با خیلی افراد صحبت کنید. به شما میگویند شخصیتها و مسئولین زیادی برای بازدید از کارخانهها و… میآیند، اما هیچکس مانند آقای هاشمی مسلط به مسائلی که در آنجا وجود دارد، نبوده است.
در همین رابطه، من بخشی از خاطرات آقای ناطق نوری را میخواندم که ایشان نوشته بود؛ امام قبل از آنکه انقلاب تثبیت شود، ما را «آیتالله هاشمی و آقای ناطق» به شرکت نفت آبادان که در اعتصاب بودند، فرستاد. وقتی آقای هاشمی حرف میزدند، یکی از مهندسین آنجا از من پرسید که ایشان مهندس نفت است؟ من هم گفتم که نه، ایشان یک طلبه در حوزه است.
یعنی ایشان تلاش میکرد در رابطه با هر مسأله اطلاعات کامل بدست بیاورد یا درمورد همین صبر آیتالله، به خیلی از افراد حرفهایی زده میشود، کافیست شما آستانه تحمل و برخوردهای آنها را ببینید. ولی شما همیشه از آیتالله هاشمی سکوت میدیدید. با اینکه حرفهایی که راجع به آیتالله میزدند دروغ بود، اما ایشان سکوت میکرد و از ما نیز چنین خواستهای داشت.
یکی از خصلتهای زبانزد پدرم، «تزکیه نفس» بود
آیتالله همیشه از ما میخواست که وارد این بازیها نشویم. از نگاه ایشان، عدهای به دنبال این بودند تا ما را وارد این قبیل مسائل کنند، بدین خاطر که از کار اصلی غافل بمانیم. ایشان همیشه میگفت که بالاخره روزی تاریخ، واقعیات را نشان خواهد داد. یکی دیگر از خصلتهای زبانزد ایشان، «تزکیه نفس» بود و تحمل بالای ایشان نیز به همین خاطر بود. ایشان هوش سرشاری داشتند و مطالب را بسیار دقیق دریافت و تحلیل میکردند.
تنها یک بحثی را مطرح کردند که رادیواکتیو موجود در بدن ایشان بالای حدمجاز 10 درصد بوده، یعنی هم ادرارشان آلوده بوده هم حولهای که تنشان میکردند، آلوده بوده است. در آخر هم گفتند که نمیدانند این رادیواکتیو از کجا آمده و دلیلی هم برایش نداشتند. حتی گفتند بیشتر از این نمیتوانند ادامه دهند.
زمانی که در نمازجمعه بحث جنگ و بحرانهای کشور مطرح بود، ایشان چنان صحبت میکرد که جامعه فکر میکرد هیچ اتفاقی نیفتاده، در حالی که بحرانهای زیادی وجود داشت. به همین خاطر هم بود که توانستند با درایت خاصی این بحرانها را پشت سر بگذارند. یکی دیگر از خصلتهای ویژه ایشان، حافظه قویای بود که داشتند. یعنی مطالب آنقدر خوب یادشان بود که حتی من که خودم در برخی سفرها همراه ایشان بودم، تا زمانی که آیتالله درباره برخی موضوعات یادآوری نمیکردند، چیزی به یاد نمیآوردم.
ایشان یکی از بهترین پدرهای دنیا بود
در سالهای گذشته همواره از آیت الله، بعدی سیاسی و اجتماعی نمایان بوده و چهره ایشان در خانواده چندان شناخته شده نیست. رابطه ایشان با خانواده چگونه بود؟ آیا ایشان پدری نمونه در عرصههای مختلف بود؟
من نمیتوانم بگویم که تنها پدر من نمونه بود، زیرا برای همه پدرشان نمونه است. اما میتوانم بگویم ایشان یکی از بهترین پدرهای دنیا بود. یعنی پدری بود که ما از او، جز محبت چیزی ندیدم، پدری که به ما یاد میداد چگونه زندگی کنیم و ما را تربیت درست میکرد. قبل از انقلاب، ایشان در عین اینکه یا سرباز یا زندان و یا درحال فرار بود، سعی میکرد زمانهایی که در خانه هست، برای ما وقت بگذارد و تقریباً خیلی ما را به مسافرت میبرد. در واقع من، بسیاری از استانهای کشور را قبل از انقلاب، با پدر دیده بودم.
به آن دلیل که عمویم قم بودند، ما زیاد به این شهر میرفتیم. در ادامه همین مسافرتها، یک سال پدرم ما را به کشورهای اروپایی برد و کشورهای مختلف را برای یک ماه به ما نشان داد. آن سفر به من خیلی خوش گذشت، زیرا یک ماه شبانه روز، با پدرم بودم. در آن سفر به ایشان گفتم؛ میشود که شما دیگر به زندان نروید؟ که ایشان درجواب گفتند؛ بابا، من فقط پدر شما نیستم، من پدر همه بچههای این کشورم و مسئولیتی در برابر همه فرزندان ایران دارم. ایشان با این صحبتها ما را آرام میکرد. پدرم با بچههایش رفیق بود.
پدرم همیشه در صدد آموختن مسائل جدید به ما بود
در زمانهایی که کنار ایشان بودیم، رفتاری دوستانه و خوبی با ما داشت، همیشه در صدد آموختن مسائل جدید به ما بود. در آن سفر که ما با ماشین از این کشور به آن کشور میرفتیم، ایشان کتابی در دست داشت که در رابطه با کشورهای اروپایی نوشته شده بود و به هر کشوری که وارد میشدیم، قسمتی از آن کتاب را بازمیکرد و از ما میخواست تا بلندبلند بخوانیم و یادبگیریم که وارد چه کشوری شدهایم. و چه خصوصیاتی دارد.
من از لحظه لحظه درکنار پدر بودن استفاده میکردم و از اینکه میتوانستم استفاده بیشتری کنم اما نکردم، ناراحتم. ایشان همواره به ما یاد میداد که وقت خود را هدر ندهیم. یعنی رفتارش در خانه طوری بود که حتی یک دقیقه بیکار نبود. برای نمونه در هنگام ناهار خوردن که مدتش معمولاً 20 دقیقه بود، اگر زیادی به شوخی و حرف میگذشت، ایشان میگفت که زیاد حرف میزنید. حتی در همان سفره غذا نیز، ما از ایشان مسائل مختلفی را در موضوعات مختلف میآموختیم.
آیتالله علاقه داشتند ما به روز باشیم و خودشان نیز اینگونه بودند
برنامه ایشان نیز اینگونه بود که وقتی برای نماز صبح بیدار میشدند و اعمال دعا و نماز را انجام میدادند، به سراغ میز کامپیوتر میرفتند و تمامی اخبار را میخواندند. همچنین معمولاً یکسری گزارش از دفتر با خود میآوردند و میخواندند و اصلاً دوست نداشتند که کاری به روز بعد موکول شود. در ضمن تلویزیون بیبیسی و صدای آمریکا را هم روشن میکردند و خبرهای آنجا را نیز در حین خواندن سایر اخبار، گوش میکردند و بعد از آن صبحانه خورده و به سرکار میرفتند.
بعد از کار نیز به محض ورود به منزل، اگر ما در خانه بودیم، چند دقیقهای مینشستند و با ما حرف میزدند و بعد به سراغ کامپیوتر میرفتند و مجدد برای شام دور هم مینشستیم. البته اکثراً مامانم از ایشان میپرسید که امروز چهکار کردهاند؟ و پدرم خیلی با حوصله ملاقاتهایی که داشتند را توضیح میدادند و دوست داشتند که مامانم هم به روز باشد. از این رو، خبرنامههای غیر محرمانه را که به ایشان دراداره میدادند به مامانم میداد تا ایشان نیز بخواند.
آیتالله علاقه داشتند ما به روز باشیم و خودشان نیز اینگونه بودند یا اگر کتابی در رشتهای تخصصی که ما کار میکنیم، به دستشان میرسید، از آنجا که من در دانشگاه درس میدادم، آن را به من میدادند تا مطالعه کنم.
آقای هاشمی کادرسازی کردند
با توجه به اینکه نسل گذشته سیاست مداران یک به یک دارفانی را وداع می گویند، آیا بحث کادرسازی برای نسلهای بعدی برای اینکه راهی که در گذشته طی شده در آینده نیز ادامه پیدا کند، به خوبی انجام شده یا اینکه ما در این زمینه ضعفی جدی داشتیم؟
در اوایل چنین امری وجود داشت و اگر هم ضعفی به وجود آمده امروز ایجاد شده است. زمانی که آقای هاشمی رئیسجمهور شدند، کابینهای تشکیل دادند و نام آن را «کابینه کار» گذاشتند. حتی به اعضای کابینه گفتند که خودشان به اندازه کافی سیاسی هستند و تنها میخواهند کار انجام گیرد. شما بعد از ایشان ببینید هر دولتی که روی کار آمده از نیروهای ایشان استفاده کرده است. این نشان میدهد که ایشان کادرسازی کردند، اما بعد از دولت آقای هاشمی، بعید است که کادرسازی ادامه پیدا کرده باشد.
تکلیف نسلهای بعد چه میشود؟
این یکی از نقاط ضعف جدی برای کشور ماست که باید به آن توجهای جدی میشد که متاسفانه نشد.
آیا میتوان دلیل این موضوع را بی اعتمادی مسئولان به نسلهای بعدی دانست؟
نه، من فکر میکنم بحث بیاعتمادی مطرح نیست. بلکه افرادی که بر مسند امور نشستهاند به این مسأله نپرداخته و یا توان کادرسازی نداشتهاند. زیرا شما اگر بخواهید کادرسازی کنید، باید در رأس آن هرم، فردی آگاه، مسلط و برنامهریز باشد و بداند میخواهد از کجا به کجا برسد. این مسائل کمک میکنند تا شما بتوانید کادرسازی کنید. یعنی نیرویی که به خدمت گرفته میشود، غیر از اینکه خودش باید خلاق و با استعداد باشد، طرف مقابل نیز باید توان مدیریت داشته باشد.
من فکر میکنم نیروهایی که در رأس امور قرار میگیرند، خیلی مسلط بر امور نیستند
به بحث رحلت آیت الله بپردازیم که در آن مقطع تلخترین روزها را تجربه کردیم، بعد از آن اتفاق پرونده ای در شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد که حاشیههای زیادی به دنبال داشت. یعنی با اظهاراتی که از سوی شما و سایر نزدیکان آیت الله صورت گرفت، ابهاماتی ایجاد شد و حال سوالی که مطرح است، چگونگی وضعیت این پرونده در آن شورا است؟
من فکر میکنم که آن پرونده را در شورای عالی امنیت ملی، بستند و سال گذشته، آخرین باری که آن شورا ما را دعوت کرد، اعلام کرد که این پرونده را میبندد. اما نمیدانم که از ناحیه ریاست جمهوری یا جایی دیگر این پرونده به جریان افتاده یا نه؟ ولی من با شواهدی که در این مدت به دست آوردم، مطمئن هستم که مرگ ایشان، مرگی طبیعی نبوده است.
البته ما دیگر در جریان نیستیم. تنها یک بحثی را مطرح کردند که رادیواکتیو موجود در بدن ایشان بالای حدّ مجاز 10 درصد بوده، یعنی هم ادرارشان آلوده بوده هم حولهای که تنشان میکردند، آلوده بوده است. در آخر هم گفتند که نمیدانند این رادیواکتیو از کجا آمده و دلیلی هم برایش نداشتند. حتی گفتند بیشتر از این نمیتوانند ادامه دهند.
این را هم گفتند که در بدن من و مامانم هم رادیو اکتیو وجود دارد. البته من به این حرفها اعتقاد چندانی نداشتم و بیشتر بیان آن را ردگم کنی میدانستم. بعدها با مطالعاتی که خودم راجع به رادیواکتیو و این مسائل کردم، به این نتیجه رسیدم که این موضوع ردگم کنی بوده، یعنی مسأله دیگری وجود داشته ولی رادیواکتیو برایشان راحتتر بوده که مطرح کنند. در همین رابطه شاهدیم که خودشان هم در شعارهایشان اعلام کردند.
یک نکته را هم باید تاکید کنم که آنجایی که پدرم فوت کردند استخر فرح نبوده و در سال 77 ساخته شده است.
اخیراً هم که در یک پلاکارد، آقای هاشمی به مرگ در استخر فرح تهدید شد…
تحلیل من این است که این افراد با جسارت تمام میخواستند بگویند ما این کار را انجام میدهیم و ترسی هم از کسی نداریم و خودمان آن را مطرح میکنیم. بالاخره عدهای این پلاکاردها را از جایی گرفته بودند و در دست داشتند. پس از جایی خبر داشتند که این حرف را زدند. برای آقای روحانی هم نمیدانم که آیا تهدیدی جدی بوده یا تنها به معنای تذکری به ایشان در این زمینه بوده است، اما این تهدید برای پدر من از دو ماه قبل آن حادثه شده بود. به نحوی که آبانماه همان سال، دو نفر از آقایانی که ادعا میکردند از بچههای جبهه و جنگ هستند، به دفتر من در دانشگاه آمدند و گفتند که «قصد ترور پدرتان را دارند و این پیغام را به ایشان برسانید.» من این مسأله را در شورای عالی امنیت ملی نیز مطرح کردم.
اگر آیتالله در قید حیات بودند، اصلاً نمیگذاشتند این اتفاقات در کشور بیفتد
با توجه به اینکه دولت فعلی گفتمان اعتدال را یدک میکشد، به نظر شما اگر آیت الله هاشمی در این مقطع در قید حیات بودند، چه توصیه ای میتوانستند به مردم در راستای مقاومت در برابر مشکلات داشته و چه توصیه ای به مسئولین میکردند؟
به گمان من اگر آیتالله در قید حیات بودند، اصلاً نمیگذاشتند این اتفاقات در کشور بیفتد. شما شاهدید که تا قبل از رحلت ایشان، این اتفاقات پیش نیامده بود و ایشان قطعاً نمیگذاشتند ما به این شرایط برسیم. زیرا بارها در سخنرانیهای خود گفته بودند که اگر این راه را ادامه دهیم، عاقبت خوبی در انتظارمان نخواهد بود.
قضاوت قطعی با خداوند است اما از اتفاقاتی که در جهان هستی میافتد و نظمی که در آن وجود دارد، پی به علت و معلولها میبریم. ما چه قبل و چه بعد از فوت آیت الله، از ضدّ و نقیضهایی که در پاسخهای محافظین ایشان وجود دارد، به نتایجی رسیدیم. اینکه شب اول اعلام شود که از سوی هیچکس جز رئیس تیم نباید توضیحی داده شود و از هرکدام از محافظین که سوالی میپرسیدیم میگفت؛ بروید از رئیس تیم بپرسید، به معنای آن است که یک اتفاق غیرعادی افتاده است.
چرا با 21 دقیقه تأخیر ایشان را به بیمارستان رساندند؟ همه اینها سوالاتی است که برای ما وجود دارد. چرا از پیکر آیتالله نمونهبرداری انجام نشد یا اینکه چرا ایشان در هنگام دفن گواهی فوت نداشت؟
در حالی که طبق قانون خود بیمارستانها، اگر کسی زودتر از 48 ساعت فوت کند باید با یک نمونهبرداری یا کالبدشکافی، دلیل مرگش را مشخص کنند. چرا هیچ آزمایشی در آن زمان از ایشان گرفته نشد؟ همه اینها برای ما جای سؤال و ابهام است. از هیچکدام از ما نخواستند که این کارها را انجام دهیم یا پیگیری کنیم. من که در آن شرایط حالم اصلاً خوب نبود. البته شاید اگر هم از من میخواستند تا کالبدشکافی انجام شود، قبول نمیکردم. اما نمونه برداری که دیگر کار دشواری نبود چرا که اندازه یک سوزن است. برای نمونه، ممکن است یک تار مو یا یک تکه کوچک از پوست یا کبد بردارند.
آقای روحانی با آقای هاشمی تفاوت دارند
به نظر شما چه نسبتی میتواند میان مسیری که آقای روحانی در دولت دوم در پیش گرفته با راهی که آیت الله مدنظر داشتند، وجود داشته باشد؟
اصلاً آقای روحانی با آقای هاشمی تفاوت دارند. آقای هاشمی خط مشی، تفکر و روشهای خاص خود را داشتند، اما آقای روحانی طوری دیگر عمل میکنند و نمیتوانیم باهم مقایسهشان کنیم. هر فردی روش و تفکر خود را دارد.
از آنجا که آقای روحانی گفتمان اعتدال را انتخاب کرده، با توجه به این گفتمان مشترک میان وی و آیت الله هاشمی، نسبتها را مقایسه کنید؟
ببینید ممکن است خیلیها تفکر اعتدالی داشته باشند، ولی مهم این است که چگونه میخواهند به اعتدال برسند. من فکر میکنم دوراهی که آقای روحانی و پدر من داشتند، خیلی باهم فرق میکنند. برای نمونه، یکی از تفکرات ایشان این بود که «توزیع ثروت» کاری اشتباه است بلکه باید خلق ثروت کرد. چگونه میتوان خلق ثروت کرد؟ از منابع طبیعی و امکانات و سرمایهای که کشور دارد، باید تولید را فعال کنیم.
آیتالله هاشمی معتقد به خلق ثروت بودند
آقای هاشمی در دولت سازندگی، پایه گذار تولید و برنامههای زیربنایی کشور بودند. در صورتی که میبینیم امروز تولید در کشور با مشکل مواجه شده و دیگر تولیدی وجود ندارد و بیشتر توزیع ثروت اتفاق میافتد. همین پخش یارانهها، سبد کالا، پول به حساب ریختنها به نوعی توزیع ثروت به حساب میآید.
آیا شما معتقد به گفتمان اعتدال هستید یا آن را گفتمان نمیدانید یک روش میبینید؟
امروز با واژهها خیلی بازی میکنند. از نظر من، اعتدال یک تفکر است و تفکر اعتدالی این نیست که اگر در یک جا میخواهیم دو نیرو بگذاریم یک نفر از جناح چپ انتخاب کنیم و یک نفر راست. این اعتدال نیست. چرا که فردی که انتخاب میشود باید تفکر اعتدالی داشته باشد هرچند اصولگرا یا اصلاح طلب باشد. این روش که یک وزیر اصلاحطلب باشد و یکی اصولگرا یا 4 استاندار اصلاحطلب و به همان میزان اصولگرا، روشی اعتدالی نیست.
تفکر که اعتدالی باشد، مشی و روش نیز اعتدالی میشود. اعتدال که باشد همه چیز قابل پذیرش است و دیگر تندروی وجود ندارد و همهچیز واقع بینانه میشود.
آیتالله میگوید که «پایان جنگ» یکی از افتخارات من و آرزویم بود
ما دائماً شنیدم که آیت الله هاشمی امینترین مشاور امام و رهبری و همواره در زمره کسانی بودند که بهترین مشاورهها را به اشخاص و مسئولین میدادند. از مهمترین مشاورههایی که ایشان در مقاطع حساس به شخصیتها دادند و شما در جریانش قرار دارید، برای ما بگویید؟
معروفترین این مشاورهها مربوط به «پایان جنگ» است که برخی مخالفین آقای هاشمی میگویند؛ کهایشان جام زهر را به امام نوشاند. ولی آیتالله میگوید که «پایان جنگ» یکی از افتخارات من و آرزویم بود. روزی هم میگفتند؛ وقتی که امام به ایشان گفتند فرماندهی جنگ را قبول کن، با اینکه میدانسته نمیتواند برای امام شرط بگذارد، ولی به ایشان گفته با این نگاه میپذیرد که به انتهای جنگ و نه ادامه آن فکر کند.
از این رو دیدیم که ایشان به امام مشاوره دادند که با این شرایط نمیتوانیم جنگ را ادامه دهیم یا در رابطه با آیتالله منتظری، امام میخواستند آیتالله منتظری را خلع کنند و نامهای را به پدر من داده بودند که خبر خلع آیتالله منتظری را به ایشان دهند، ولی آیتالله قبول نکردند و گفتند ما با امام صحبت داریم و نمیخواهد نقش نامهرسان را ایفا کند.
در همین رابطه با چندتن از دوستانشان نزد امام رفتند و با ایشان بر سر این مسأله صحبت کردند و گفتند ما اعتقاد داریم آیتالله منتظری باید به کار خود ادامه دهند، اما حالا که شما قبول نمیکنید، من پیشنهاد دیگری دارم؛ بهتر است که ما از ایشان بخواهیم استعفا دهند و شما استعفای ایشان را بپذیرید که در آن جلسه هم امام قبول نکردند و بابا با گریه جلسه را ترک میکنند.
اما صبح فردای آن روز، امام یکی از مستخدمین خانهشان را فرستادند و در حالی که پدرم سرنماز بود به ایشان خبر دادند که امام گفتند ما پیشنهاد شما را پذیرفتیم. این موارد از نمونههایی است که پدرم برای من تعریف میکردند و بارها گفته شده است یا خودشان گفتند که یک بار 7 پیشنهاد را خدمت امام بردند و از ایشان خواستند که تا زنده هستند این پیشنهادات را عملی سازند. زیرا اگر این کارها نشود، بعد از شما نیز اتفاق نخواهد افتاد. ایشان گفتند این نامه را به صورت دستنویس به امام دادند، اما بعدها کپیاش را تهیه کردند و کپی آن جزو اسنادی بود که در دفتر ایشان قرار داشت ولی دیگر وجود ندارد.
همین مسأله بردن اسناد از دفترشان، در زمانی که اتفاقی برای ایشان افتاد، معنادار است و نشان میدهد که برخی اقدامات برنامهریزی شده بوده است. چون زمانی که ما ساعت 8 شب برای پیداکردن وصیتنامه ایشان به دفتر مراجعه کردیم، هیچ چیزی نبود. در صورتی که من روز شنبه ظهر، قبل از درگذشت ایشان در دفترشان بودم و وقتی کشوی میز پدرم را بازکردم، همه این اسناد آنجا بود.
هیچکدام از مدارکی که در کشوی میز پدرم وجود داشت، دیگر نبود
یعنی شما وصیت نامه را دیده بودید؟
وصیتنامه را نه، ولی هیچکدام از مدارکی که در کشوی میز پدرم وجود داشت، دیگر نبود. شنبه که درب کشوی میز را بازکرده بودند، نامه ای در آن گذاشته بودند، اما جز آن نامه هیچ مدرک دیگری نبود و آن نامه نیز اصلاً مهم نبود.
با توجه به اینکه نزدیک به دوسال از رحلت آیت الله میگذرد، به نظر شما در کدام عرصه، بیشترین خلاء نسبت به نبود ایشان احساس میشود؟
ببینید دو مسأله برای کشور مهم است. یکی بحث اقتصادی بوده که به معنای رضایت مردم است. یعنی اگر وضعیت اقتصادی کشور در وضعیتی مناسب باشد و مردم از آن رضایت داشته باشند، نشان میدهد که جامعه ما مشکلی ندارد. اما متاسفانه امروز وضعیت اقتصادی خیلی بد است. به ویژه من که زیاد به استانها سفر میکنم و با بیماران خاص در ارتباطم و مراجعات مردمی دارم، میبینم که مردم از وضعیت نابه سامان اقتصادی که در کشور وجود دارد، رنج میبرند.
ما خارج از جامعه بینالمللی نمیتوانیم زندگی کنیم
مسأله دوم بحث بینالملل است. زیرا ما خارج از جامعه بینالمللی نمیتوانیم زندگی کنیم و کشورها در جامعه بینالمللی به هم نیاز دارند. ما امروز شرایط بینالمللی بدی داریم و حتی روابط با کشورهای همسایه و همان کشورهایی که زمانی دوست بودیم و ارتباطات خوبی داشتیم نیز از بین رفته است. اگر پدرم همچنان در قید حیات بودند، میتوانستند در این مسأله کمک شایانی کنند.
ما در ماههای اخیر خبر اخراج شما از دانشگاه آزاد را دنبال کردیم، به نظر شما با توجه به اخبار مربوط به اخراج اساتید از این دانشگاه و سایر خبرها، چه تحولاتی دقیقاً بعد از رحلت آیت الله در دانشگاه آزاد به وجود آمده است؟
اخراج ما از دانشگاه به این صورت بود که نه نامهای به ما داده شد و نه حکمی نشانمان دادند. تنها همین که از کلاس درسم بیرون آمدم، معاون آموزشی دانشگاه با من تماس گرفت و گفت«خانم هاشمی، اسم شما از روی سایت دانشگاه حذف شده است» من هم از همهجا بیخبر، گفتم که الان باید چه کار کنم؟ باید به سایت مراجعه کنم یا حضوری برای رفع مشکل اقدام کنم؟ اما ایشان گفت نه اصلاً اسمتان و درسهایی که ارائه کردید، حذف شده است.
نامه من را در دانشگاه آزاد ثبت نمیکردند، حتی رسید تحویل آن را نیز به زور به ما دادند
من بازهم متوجه نشدم که منظور او چیست. زیرا دروس ارائه شده بود و تا آن زمان هیچ اخطاری هم به من داده نشده بود. به همین خاطر پرسیدم که باید حضوری به دانشگاه بروم و اقدام کنم؟ که آن مسئول گفت: ضمن اینکه ما به شما ارادت داریم، اما شما دیگر به دانشگاه تشریف نیاورید. من نیز گفتم دیگر نمیایم، ولی باید دلیلش را بدانم و این موضوع را باید کتباً اعلام کنید. با آنکه وی قبول کرد که این موضوع را کتباً اعلام کند، اما این اتفاق نیفتاد و من مجبور شدم با توصیه وکیلم، نامهای برای رئیس گروه دانشگاه و رئیس دانشکده تهران جنوب بفرستم که دلیل نیامدن مرا اعلام کنند، زیرا ممکن بود در آینده بگویند آنها خودشان نیامدند.
اما نامه من را در دانشگاه ثبت نمیکردند و هر کاری کردم، آن را ثبت نکردند. حتی رسید تحویل نامه را نیز به زور به ما دادند. وضعیت دانشگاه آزاد با انتخاب آقای ولایتی معلوم بود که به کدام سمت میرود. زیرا آقای ولایتی رئیس«بیمارستان مسیح دانشوری» نیز هست و من از شما میخواهم که فقط بروید و وضعیت آن بیمارستان را مشاهده کنید. ایشان که نمیتواند یک بیمارستان را به خوبی اداره کند، چگونه میتواند رئیس هیأت امنای دانشگاه و جانشین مناسبی برای آیتالله هاشمی شود. فردی که خود از بنیانگذاران دانشگاه بود و از ریز و درشت مسائل دانشگاه باخبر بود.
معلوم بود با آمدن آقای ولایتی، چنین وضعیتی در دانشگاه آزاد حاکم خواهد شد
جالب اینجاست با اینکه آیتالله هاشمی خود رئیس هیأتموسس و هیأت امنای دانشگاه بود، اما به هیچوجه در امور دانشگاه دخالت نمیکرد و این اختیار را به آقای جاسبی و میرزاده داده بود. شاید بارها به من در شهرستانها میگفتند فردی که به عنوان رئیس دانشگاه یک شهر انتخاب شده، تفکرش با آقای هاشمی همخوانی ندارد و من وقتی این مسأله را به پدرم میگفتم، ایشان میگفتند؛ اگر خوب کار میکند، اشکالی ندارد و این مهم است که خوب کار کند و تفکر سیاسیاش هر چه میخواهد باشد.
متاسفانه آقای ولایتی در دانشگاه آزاد قلع و قمع کردند و به اساتید و دانشجویان رحم نکردند. ایشان آمادگی جسمی و شرایط مناسبی برای اداره 450 شعبه دانشگاهی را ندارد. بنابراین معلوم بود با آمدن آقای ولایتی، چنین وضعیتی در دانشگاه حاکم خواهد شد. من امروز هر جایی میروم، روسای دانشگاه که از منصوبان خود آقای ولایتی هم هستند، به صورت یواشکی به من میگویند که وضعیت دانشگاه خیلی بد است.
هاشمی تنها یک فرد یا خانواده نبود، بلکه یک تفکر بود
آیا میتوان نام این اقدامات را هاشمیزدایی از دانشگاه آزاد گذاشت؟
اصلاً هاشمیزدایی معنا ندارد، زیرا هاشمی تنها یک فرد یا خانواده نبود، بلکه یک تفکر بود. یک بینش بود، استراتژی داشت، این تفکر را نمیتوانند از بین ببرند. ما در طول تاریخ هم دیدهایم جایی که تفکری ایجاد میشود، نتوانستهاند با آن مقابله کنند. چه تعداد شخصیتهای سیاسی در تاریخ هستند که به رغم تلاش برای حذف آنان هنوز از آنها نام میبرند. برای نمونه، هر چه بدوبیراه به همین کوروش که در برخی تفاسیر از او به عنوان ذوالقرنین یاد شده و بعضیها میگویند ممکن است یکی از پیغمبران بوده باشد، ولی میبینید بیشتر او را مطرح میشود.
شاید 15 سال پیش، کسی به کوروش فکر نمیکرد، ولی از زمانی که شروع کردند با کوروش برخورد کردن، مردم بیشتر علاقهمند شدهاند ببینند که اصلاً کوروش که بوده؟ امروز نیز هرچه نسبت به آیت الله هاشمی و تفنکر و اندیشه ایشان تندرویهای خود را ادامه میدهند، مراجعهکنندگان به من برای گرفتن خاطرات ایشان و کتابهایشان که نسبت به تفکر ایشان آشنایی بیشتری پیدا کنند، بیشتر میشوند. بنابراین هیچگاه تفکر حذف شدنی نیست و از بین نمیرود.
من آیتالله را جلوتر از امیرکبیر میدانم
با توجه به اینکه به شخصیتی تاریخی اشاره کردید، به نظر شما آیت الله شباهت بیشتر به کدامیک از شخصیتها دارند؟
من به این فکر نکردهام که پدرم مشابه کدام شخصیت تاریخی بوده و خیلی هم نمیتوانیم چنین ادعایی داشته باشیم. زیرا افراد در دورهها و زمانهای مختلف، ایدههای مختلفی دارند. اما ایشان به امیرکبیر بسیار علاقه داشتند و درباره این شخصیت مطالعه کرده بودند و او را یک فرد اصلاحطلب و فردی که به کشور علاقه داشت، میدانستند.
ولی من آیتالله را جلوتر از امیرکبیر میدانم دوره فعالیت امیرکبیر سه سال بود و با ارتباطی که با آیتالله داشتم، ایشان را یک نظریه پرداز میدانم. یعنی هم در زمینه علوم سیاسی ایشان نظریه خاصی داشتند هم در مسائل اقتصادی صاحب نظریه بودند و هم در مسائل قرآنی. وقتی تفسیر ایشان را هم می بیننید، متوجه میشوید که تفسیر ایشان بینظیر است. نام این تفسیر را خود آیتالله «کلید فهم قرآن» گذاشته بود. ایشان دوست داشتند عنوان کلید فهم قرآن روی این تفسیر باشد.
برای نمونه، اگر بخواهیم آیاتی را که ایشان در مورد آب استخراج کرده و تفسیرهایی که از آن کرده را مثال بزنیم، متوجه بینظیر بودن تفسیر ایشان میشویم. در مورد هر کلمهای که در قرآن آمده، ایشان تعبیر و تفسیر خود را ارائه کرده است. ایشان نظریههای مختلف و جامع الاطرافی در همه زمینهها داشت و فردی بود که تا جایی که قدرتش را داشت، نظریههایش را اجرا هم میکرد.
به عنوان سؤال آخر، به نظر شما از دل دولت آقای روحانی چه دولتی بیرون میآید؟
زمانی که مردم از نظر اقتصادی وضع خوبی داشته باشند، به توسعه سیاسی فکر میکنند. آدم گرسنه که کاری با توسعه سیاسی ندارد. آقای هاشمی در دوران سازندگی به رغم مشکلات به جای مانده از دوران جنگ و بازسازی و ترمیم خرابیها و عقبماندگیهای کشور، کاری کرد که خیال مردم را تا حدود زیادی از مشکلات جامعه راحت کرد و مردم تازه به فکر توسعه سیاسی افتادند. آقای هاشمی گفتند، با دوهدف دانشگاه آزاد را ایجاد کرده، نخست بحث بالا بردن آگاهی جامعه از طریق تضارب آرای به وجود آمده در دانشگاهها و دیگری آسایش خانوادهها. به دلیل اینکه فرزندان خیلیها نمیتوانستند وارد دانشگاههای دولتی شوند و یک عده دیگر نیز مجبور بودند برای ادامه تحصیل به خارج روند.
بعید به نظر میرسد که از دل دولت آقای روحانی، دوباره اعتدال بیرون آید
از همان ابتدا فکر آیتالله این بود که مردم با آرامش زندگی کنند و ایشان بالاخره توانست این آرامش را در پایان دوران سازندگی به مردم دهد. پس از آن بود که مردم به فکر توسعه سیاسی افتادند. اما نتیجه آن توسعه سیاسی و برخوردهای غلطی که در آن دولت صورت گرفت، خصوصاً در رسانههای اصلاحطلب، مردم را نسبت به دیدگاه اصلاحطلبی ناامید کرد. بنابراین آنچه پیداست بعید به نظر میرسد که از دل دولت آقای روحانی، دوباره اعتدال بیرون آید. در حالی که در ابتدای دولت آقای روحانی مردم به دلیل آنکه تندرویهای دوران احمدینژاد را دیده بودند، به سمت اعتدال آمدند.
اگر آقای روحانی در این دو سه سال آخر دولت خود، شیوه اعتدالیاش را بیشتر نمایان کند، به دنبال اعتدال واقعی رود و به خواست و مطالبات مردمی که به وی رأی دادهاند عمل کند و به وعدههای انتخاباتیاش جامه عمل بپوشاند، میتوانیم بگوییم که اعتدال در دوره بعد نیز میتواند ظهور پیدا کند. از این رو بستگی به دوسال پایانی این دولت دارد. ولی اگر شیوه اعتدالی تضعیف شود، و بخواهد به همین روال کنونی راهش را ادامه دهد، معلوم نیست چه سرنوشتی رقم خواهد خورد.
امکان روی کارآمدن پوپولیستها هست؟
هنوز زود است، باید جلوتر رویم تا بتوان پیشبینی صحیحی داشت.
انتهای پیام