«نظرات زن ستیزانه یک فیلسوف!»
+ پاسخ حسن محدثی به یک حاشیه
کانال تلگرامی دکتر بیژن عبدالکریمی، پژوهشگر فلسفه، یادداشتی با عنوان «نظرات زن ستیزانه یک فیلسوف!» نوشتهی سیمین کاظمی در انتقاد به خود را از کانالی دیگر به نام «سخنرانیها» بازنشر کرده که این کانال در زیر آن جملهای در نقد چند نفر از جمله حسن محدثی نوشته است. آقای محدثی هم با این نقد پاسخی داده است که در زیر یادداشت اول آمده است.
«نظرات زن ستیزانه یک فیلسوف!»
دکتر سیمین کاظمی
سوژگی و محوریت زنان در اعتراضهای بعد از مرگ مهسا امینی ستون های مردسالاری را به لرزه در آورده، و کارگزاران رنگارنگش را به تکاپو انداخته است. در واقع آنچه با سرکوب خشن و برخوردهای سخت امکان پذیر نشده است، اکنون عملههای فکری ایدئولوژی مردسالاری را به میدان آورده است تا از انبان محفوظات و تئوریهای عهد بوقشان، باطل السحری بیرون بکشند که این غائله بخوابد و خراش و خدشهای بر ساختار مردسالارانهای که ستونهایش بر رنج و ستم بر زنان استوار شده وارد نشود.
از جمله این کارگزاران، شخصی است که در شرایط سکوت اجباری و انزوای اندیشمندان و اساتید مستقل و آزاده، به یک چشمی شهر کوران تبدیل شده و به اعتبار فیلسوف خوانده شدن و ایفای نقش منتقد مورد توجه قرار گرفته است.
اما خوب است بدون این که مسحور این القاب شویم، به مصاحبه این متفکر و متکلم خودخوانده درباره اعتراضات زنان و شعار زن، زندگی، آزادی نگاه کنیم تا دیدگاه زن ستیزانه و نقش واقعی چنین افرادی در بزنگاههای تاریخی مشخص شود.
در این مصاحبه، آقای فیلسوف، بدون آنکه بتواند از انبان فلسفهاش نقدی به شعار زن، زندگی، آزادی بیرون بکشد، به دنبال ساخت یک منبع شرّ میگردد تا با انتساب زن، زندگی، آزادی به او، به خیال خود شعار را از اعتبار بیندازد و خطرناک جا بزند. اقای فیلسوف نخبه گرا که گویا اندیشیدن و تعقل را امتیاز نخبگان جعلی چون خودش میبیند، بنیادهای فکری شعار زن، زندگی، آزادی را که به برابری جنسیتی، نفی خشونت و حق حیات و رهایی زنان و جامعه ارجاع دارد، و طنین آن فراتر از مرزهای ایران، همدلی جامعه جهانی را برانگیخته، تحریف میکند.
جناب فیلسوف و علامه دهر، به دنبال شرّ سازی از جنبش اعتراضی، آسمان و ریسمان میبافد تا با نسبتِ دروغ دادن به اندیشهای که رهایی زنان را شرط و معیار رهایی جامعه میداند، شعار زن، زندگی، آزادی را از چشم بیندازد و با فوبیای مارکسیسم به جنگ زن، زندگی، آزادی میرود.
جناب فیلسوف مانند سایر همفکراناش در مسندهای مختلف که خواسته رهایی زنان را صرفا در معنای آزادی روابط جنسی و مسایل رختخوابی معنا میکنند، سرانجامِ شعار جنبش اعتراضی را بردگی جنسی میداند.
از نظر فیلسوف ما بردگی جنسی، ربطی به روابط نابرابر قدرت و فرودست شدن زنان ندارد. او نه تنها ساختار فعلی خانواده را که عملا زنان را به خدمتکار مردان، بدون هیچ حقوقی تبدیل کرده است، رقم زننده بردگی جنسی نمیداند و به آن نقدی وارد نمیکند؛ بلکه معتقد است جنبش با شعار زن، زندگی، آزادی، زنان را به بردگی رهنمون میشود. آقای فیلسوف برای این ادعا استدلال نمیکند ولی در حرفهایش برای زن ایرانی که گویا رده یا گونهای متفاوت و عجیبی از زن است، و با “مهر، ایثار و فداکاری” شناخته میشود مرثیه سر میدهد که شعار زن زندگی، آزادی و اعتراضات زنان، این گونه را با خطر انقراض مواجه میکند.
جناب استاد ماچو، با دیدگاهی جنسیت زده و با تفکیک صفات انسانی بر اساس جنسیت، میکوشد با نسبت دادن مهر، ایثار و فداکاری به زنان و با توسل به این کلیشههای جنسیتی نخ نما، زنان را از خواستهی رهایی از قفس مردسالاری منصرف کند.
آقای فیلسوف که از بیان هر آنچه زنانه است و در واقع فتح عرصه عمومی به دست زنان هراس دارد، با ساختن دوگانه پروین/فروغ که اولی عنصر زن بودن را در شعرش مخفی میکند و دومی بی پروا آن را بیان میکند، دست به انتخاب میزند و برای پروین رجحان قائل میشود، چون پروین از حدود تعیین شده و استانداردهای زبان مردانه زمان خودش فراتر نرفته و به این ترتیب مظهر زن ایرانی است، که در برابر سنت و مردسالاری سکوت میکند.
آقای فیلسوف عصیان زنان و زن عصیانگر را نمیپسندد، او “زن ایرانی” پسند است که یوغ بندگی مردان را به گردن دارد، در سکوت ایثار میکند و هستی و زندگیاش را قربانی شوهر و خانواده میکند تا به این ترتیب عبدالکریمیها با تفکرات و دیدگاههای زن ستیزانهشان رشد کنند و سوژگی زن غیرمطیع و عصیانگر را تقبیح کنند.
# کانال سخنرانیها: «سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد. فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی».
اتهام و توهین به ناقد به جای پاسخگویی:
تحریف واقعیت اجتماعی زیر لوای مفاهیم فلسفی
دکتر حسن محدثی گیلوایی، در ۲۳ دی ۱۴۰۱ در کانال تلگرامی خود نوشت:
نقدنوشتهی خانم دکتر سیمین کاظمی با پانوشتی منتشر شده است که میگوید من (محدثی) بههمراه برخی دیگر، ادب نقد به دکتر بیژن عبدالکریمیی عزیز را رعایت نکردهایم:
«سلام. آقای دکتر عبدالکریمی. متن بالا یک نمونه دیگر از این واقعیت است متاسفانه شبه روشنفکری ایرانی حداقل ادب نقد و تحمل را هم ندارد. چگونه چنین عناصر میان تهی مدعی راهبری اجتماعی خواهند شد. فقدان ادب نقد در قلم شبه روشنفکری. دریده گویی و فاشیسم در گفتار و مواجهه با مخالف، مختص محدثی، مجید یونسیان یا سیمین کاظمی نیست. یک بی فرهنگی عمومی است در قاموس شبه روشنفکری ایرانی».
من نمیدانم این متن نوشتهی چه کسی است، اما چون در کانال دکتر عبدالکریمی منتشر شده، ایشان میتوانند روشنگری کنند و نشان دهند من و آقای یونسیان (مطالب ایشان در نقد دکتر عبدالکریمی در کانال زیر سقف آسمان منتشر شده است) هر کدام در چه موردی ادب نقد را رعایت نکردهایم؟ من منتظر پاسخ میمانم.
اما در این متن ما چند نفر، «شبهروشنفکر» خوانده شدهایم و این از ادبیات دکتر عبدالکریمی سرچشمه گرفته است که در سالیان اخیر بهطور مکرر یک گروه مخالف فرضی را در سخنان و نوشتههای خود آفریده اند و بدان حمله کرده و خود را یک «روشنفکر حقیقی» معرفی کرده اند و از طریق این نوع دو گانهسازیی کاذب، نوعی خودمداریی اهل فلسفه در ایران را بهنمایش گذاشته اند. پیش از این در نقد آقای دکتر اکبر جباری از «تفرعن اهل فلسفه» در ایران سخن گفته ام و آن بحث را دو باره تکرار نمیکنم. برتری بخشیدن به دانش فلسفی و تحقیر غیر از مصادیق این نوع «تفرعن» است.
اما دوست عزیز من آقای دکتر عبدالکریمی یا هر اهل نظر دیگری لازم است به جای دو گانهسازیهای کاذب، بهنحو منطقی به ناقدانشان پاسخ بگویند و با فروتنی و بدون تهمت زدن یا خودمداریهای مرسوم اهل فلسفه در ایران، وارد گفتوگو با ناقدان خود شوند و زبان و ادبیات خود را تصحیح کنند تا مریدان و مقلدانشان نیز در مسیر درستی هدایت گردند.
دکتر عبدالکریمیی عزیز مدتی است با تقلیل امور اجتماعی و سیاسی به مفاهیم فلسفی و سخن گفتن از «ابرمسأله»هایی چون نیهیلیسم، در حال تحریف جهان اجتماعیی ایرانی و مسايل آن هستند و حتا هنوز به پرسشهای من در بارهی مفهوم نیهیلیسم پاسخ نگفته اند.
اینک بهنظر میرسد مریدان و مقلدان ایشان نیز از نقدهای وارده رنجیده اند و به سیاق سخنان سالیان اخیر دکتر عبدالکریمی، از «شبهروشنفکران» یا «روشنفکران ناروشنفکر» یا «عناصر میانتهی» (ادب نقد!) و مفاهیمی از این قبیل سخن میگویند و از این طریق به تحقیر مخالفان و منتقدان روی آورده اند. این الگوهای فرهنگیی گروهمدارانه و فرقهگرایانه در میان اهل اندیشه بههیچ وجه مطلوب نیست و بیانگر اَشکالی از فرهنگ مرید و مرادی و فرقهگرایانهی سنتیی ایرانی است و بسیار مذموم است.
من دستکم انتظار دارم در این مورد که من یا برادر عزیز ام آقای مجید یونسیان در کدام سخن یا نوشتهمان ادب نقد را رعایت نکرده ایم، روشنگری بهعمل آورند. در ضمن، همچنان منتظر ام آقای دکتر بیژن عبدالکریمی و دیگر مدعیان اهل فلسفه که «نیهیلیسم» را ابرمسألهی ایران معرفی میکنند، خود به پرسشهایم در بارهی نیهیلیسم پاسخ روشنی بدهند و این کار را بر عهدهی مریدان و مقلدان محترم نگذارند.
۱۶ پرسش در بارهی نیهیلیسم
محدثی گیلوایی سپس به یادداشتی از خود در ۱۶ مردادماه ۱۴۰۱ ارجاع داده است که متن کامل آن در پی میآید:
بهانهی هایدگری برای نواختن روشنفکران ایرانی
(عدم تمایز پدیدارشناسیی اندیشه و اندیشهی پدیدار شده)
حسن محدثی گیلوایی، ۱۶ مرداد ۱۴۰۱
در نوبت قبلی نشان دادم که دکتر جباری دو مدعای نامرتبط به هم در بارهی کودک بودن و نابالغ بودن روشنفکران دینی از جمله سروش و کدیور ذکر کرده اند و البته دومی را در توجیه مدعای نخست بیان کردند. اکنون نوبت آن است که دو مدعای ایشان را به ترتیب واکاوی نمایم. برای نقد و تحلیل مدعای اول دکتر جباری، نخست به فرازی از سخنان وی توجه نمایید:
”بحث و جدل روشنفکران دینی را چونان نزاع کودکان نابالغ بر سر بازیهایشان میدانم که هنوز مواجههای با زندگی و مسائل جدی آن نیافته اند. … سلطهی نیهیلیسم در زمانه ما، تسخر میزند به این نزاعهای کودکانه و روشنفکران دینی که هنوز دل بسته اند به تئولوژیهایشان. کسی که هنوز صدای کوبیدن نیهیلیسم بر در را نمیشنود و بدتر از آن گمان میبرد که با مولانا و تفسیر رحمانی از دین و … میتوان از این مهلکه جان سالم بدر برد، هنوز نابالغ است» (جباری، ۱۴۰۱).
این گزارهها چه میگویند؟ این گزارهها میگویند: مسالهی اصلی و جدی و اساسی در دوران ما سلطهی نیهیلسم است. هر متفکری در زمانهی ما بدان اعتنا نکند و به چیز دیگری اشتغال بورزد، کودک است.
اما ما هایدگریان به لطف اندیشهی هایدگر از کودکی و نابالغی به در آمده ایم، زیرا ما هستیم که به مقام فرزانهگیی درک و توجه به ”سلطهی نیهیلیسم” نائل گشته ایم!
این است سطح بحث فلسفیی فلسفهدان محترم ما. همینگونه سخنان را قبل از دکتر جباری یک هایدگریی دیگر بهانحای مختلفی مطرح کرده است. او نیز بهطور مکرر دوگانهسازیی خودمدارانه ارائه میکند؛ دوست و برادر عزیز ام دکتر بیژن عبدالکریمی:
”ما نباید به سمتی حرکت کنیم که ملت ما در نظام نیهیلیسم جهانی هضم شود؛ دانشگاهیان ما همسو با نظام جهانی میاندیشند و پژواک نیهیلیسم جهانی را رهاییبخش تلقی میکنند و به این دلیل الهامبخشی حسین(ع) در تاریخ ملت ایران را به سهولت نادیده میگیرند” (بیژن عبدالکریمی، خبرگزاریی مهر، ۳۱ مرداد ۱۴۰۰).
جالب این است که آنان همت نکردهاند که حضور و سلطهی نیهیلیسم را در طیی اثری پژوهشی در تار و پود فرهنگ و زندهگیی ایرانیان معاصر بکاوند و حضور آن را بهنحو مستدلی نشان دهند و فقط مدعایی را مطرح میکنند و همان را هم معیار داوری در بارهی دیگر اهل نظر قرار میدهند.
این را هم اضافه کنم که جباری این بار از موضع عقلانیت مدرن دفاع میکند، اما عبدالکریمی به عقلانیت مدرن حمله میبرد و ریشهی نیهیلیسم را در همان عقلانیت مدرن میجوید!
حال ما میتوانیم از این فلسفهدانهای هایدگری پرسشهایی بپرسیم:
۱. نیهیلیسم چیست؟
۲. مؤلفههای آن کدام اند؟
۳. نشانههای نیهیلیسم کدام اند؟
۴. پیآمدهای نیهیلیسم کدام اند؟
۵. کدام سطح از نیهیلیسم مد نظر است؟ نیهیلیسم در سطح جهاننگری و جهانبینی و اونتولوژی یا در سطح انسانی (فکری، روانی، وجودی) یا در سطح اجتماعی (ساختار اجتماعی یا وضعیت اجتماعیی نیهیلیستی)؟
۶. نیهیلیسم در کدام سنت فکری یا رویکرد نظری مد نظر شما است؟ مثلاً نیچهای؟ هایدگری؟ یا دلوزی؟ دینی؟ یا غیردینی؟
۷. شما چهگونه به ”سلطهی نیهیلیسم” پی برده اید؟ آیا خوابنما شده اید یا به اشارهی پیامبری و پیشگویی به درک سلطهی آن نائل شده اید؟ آیا برهانی فلسفی دال بر ”سلطهی نیهیلیسم” دارید؟ یا از طریق مطالعهی تجربی به چنین درکی نائل شده اید؟
۸. اگر کسی دلایل شما را در بارهی ”سلطهی نیهیلیسم” نپذیرد یا اصلا ”سلطهی نیهیلیسم” را اساسیترین مساله نداند، کودک و نابالغ یا گمراه است؟ چرا؟
۹. اگر کسی مدعی شود که ضرورت توجه به ”سلطهی نیهیلیسم” مانع از پرداختن به مسائل دیگر نیست، شما چرا او را کودک و نابالغ یا گمراه میخوانید؟
۱۰. آیا اگر کسی مثل شما به جهان ننگرد و مثل شما جهان را تجربه و درک نکند، کودک و نابالغ یا گمراه است؟ بر اساس کدام استدلال فلسفی میتوان چنین «غیر»ی را کودک و نابالغ یا گمراه خواند؟
۱۱. اصلاً آیا ”سلطهی نیهیلیسم” (به فرض وجود) نامطلوب است؟ چرا؟
۱۲. شما اگر ”سلطهی نیهیلیسم” را بهعنوان یک مسالهی اجتماعی یا فرهنگی تشخیص داده اید، برای حل آن چه کرده اید و چه راه حلی را پیشنهاد داده اید؟ بهعبارت دیگر، پادنیهیلیسم یا ضد نیهیلیسم از نظر شما چیست؟
۱۳. آیا نیهیلیسم زادهی شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگیی جامعهی ما است یا همچون هوا در اتمسفر جهانیی عصر ما منتشر است و ذاتیی عصر مدرن است؟ بهعبارت دیگر، نسبت نیهیلیسم با جامعهی ما چیست؟
۱۴. هایدگر متفکر خلاق و مبتکری بود. اما آیا سخن گفتن از ”سلطهی نیهیلیسم” به پیروی از هایدگر، در جامعهی ما پیروی از یک مد فکری است یا کشفی اصیل است؟ بر پایهی کدام پژوهشهای فلسفی یا غیرفلسفی چنین چیزی بر شما مکشوف شده است؟
۱۵. آیا نفی یک دوران را هم میتوانیم نوعی گرایش نیهیلیستی بنامیم؟ در این صورت، آیا میتوان از درونمایههای نیهیلیستیی فلسفهی هایدگر سخن گفت؛ همانطور که نیچه از درونمایههای نیهیلیستیی برخی از فیلسوفان سخن گفته است؟ آیا فلسفهی هایدگر و اندیشهی هایدگری مروّج نوعی نیهیلیسم در جامعهی ما نشده است؛ نیهیلیسمی که هایدگر را به دنبال «سرآغازی تماماً دیگر» و «سرآغازی یکسره نوبنیاد» کشاند؟ آن درونمایههای نیهیلیستیی اندیشهی هایدگر کدام اند؟ و چهگونه اندیشهی هایدگر مروّج اشکالی از افکار نیهیلیستی (مثلاً نفی دوران مدرن) میشود؟ چهگونه نفی هایدگریی دوران مدرن با نفی بنیادگرایانهی دوران مدرن و نفی اسلامیی دوران مدرن پیوند میخورد؟ و چه معجونی از این پیوند نیهیلیستی توسط امثال احمد فردید و رضا داوری و شاگردانشان در ایران ساخته شده است؟
۱۶. و اگر کسی مثل محدثی مسالهی اصلیی ایران معاصر را عدم مهار قدرت سیاسی و انسداد سیاسی بداند و معرفیی ”سلطهی نیهیلیسم” را بهعنوان مسالهی اصلی، فریب یا انحرافی هایدگری بخواند، آیا گمراه یا نابالغ است؟
اینها فقط بخشی از پرسشهایی است که من انتظار دارم آقایان دکتر جباری و دکتر عبدالکریمی و کسانی که ادعاهای مشابهی مطرح میکنند، بدانها پاسخ گویند. تا زمانی که آنان به این پرسشها پاسخهای قانعکنندهای ندهند، من آنان را سازندهی یک بهانهی هایدگری برای حمله به روشنفکران ایرانی تلقی خواهم کرد.
این پرسشها به خوبی نشان میدهند که بحث از نیهیلیسم بههیچ وجه بحث سادهای نیست و نمیتوان از آن بهآسانی علیه روشنفکران ایرانی یا روشنفکران دینی بهره گرفت و حتا میتواند بهمنزلهی تیغی دو دم عمل کند که بهکار گیرندهی آن را نیز مصون نگذارد.
بهرغم این اشتراک فکریی بین این دو فلسفهدان هایدگری در تلقیی نیهیلیسم بهعنوان مسألهی اصلی برای جامعهی کنونیی ما، جالب اما توجه به تفاوتهای فکریی جدیی آنها است. عبدالکریمی هنوز از سنت دینی و عرفانیی ما دفاع میکند و با آنها میخواهد به جنگ نیهیلیسم برود، اما جباری ما را به مواجههی منفعلانه با دین و بیاعتنایی بدان فرا میخواند و دکتر سروش را به خاطر تغذیهی فکری از عرفان اسلامی به باد سرزنش و تحقیر میگیرد. عبدالکریمی اما برعکس جباری به ”عقلانیت مدرن” در اندیشهی عبدالکریم سروش حمله میکند و آن را همسایهی دیوار به دیوار ”اندیشهی یکسره سکولار و نیهیلیستیک” میداند که تنها یک گام با آن فاصله دارد (عبدالکریمی، ۱۳۹۷: ۲۴۱؛ پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر، چاپ اول).
انتهای پیام
به استاد من توهین می کنی حیف که مثل شما نیستم آدمم وگرنه حقتون بود فحش بخورین خجالت بکش
دکترعبدلکریمی که درجهت مشکلات کشور واعتراضات راهکارها ونظرات خوبی داده بود وبه نظر نمیادزن ستیز باشه؟! چرا؟!
خانم سیمین کاظمی به عنوان یک زن نه فیلسیوف یا روشن فکر یا …. بلکه یک زن معمولی با تفکرات معمولی می نویسم امیدوارم انصاف شعور انتشار داشته باشه
تعریف دوستانی مثل شما از زن و آزادی و مسائل دیگر اساسا نهایتا همان نتیجه اش شکستن خانواده و نتیجه تخت خواب را دارد کما اینکه دوستان فمنیستی مثل شما اساس آزاد شدن زن را آزاد شدن مسائل جنسی میدانند پس لفاظی نکنید
در مورد سرکوب گفتید اگر به قول دوستان جمع کردن خیابان به خاطر مسائل سیاسی که فراتر از فقط مسئله زنان بلکه سرنوشت یک ملت و مسائل امنیتی و غیره … دارد .سرکوب می دونید باید بدونید شما و دوستانتان که هنوز قدرت کامل ندارید میزان سرکوبی که علیه نوعی دیگر از زن که با تفکرات شما هم خوانی ندارد روا میدارید خیلی بیشتر از طرف مقابل است (بر خلاف طرف مقابل تان که مسائل امنیتی سیاسی اقتصادی حال حاضر و عدم فروپاشی کشور و مسائل دیگر براش مهم است شما در سرکوبتون علیه طرف مقابل بهانه سیاسی میارید در حالی که سرکوبتون کاملا بر مبنای تفکرتون هست و این که طرف مقابل در تفکر شما قرار نمی گیره در حقیقت عنصر نامطلوبه و بر خلاف طرف مقابل که نهایت نامطلوبیت براش یک ظاهر اجتماعیست شما تا شخصی ترین مسئله هم براتون مسئلست متاسفم که جنبشتون شدیدا خشن و دروغگو هست از این منظر هم خیلی جالبه و بی عقل اینکه الان بعضی چیز ها امکان پذیر نیست براش مهم نیست کشور نابود میشه مهم نیست هیچ چیز به معنای واقعی کلمه براش مهم نیست اون موقع از منظر شما اسم این بخشش چیه ؟؟؟)بر خلاف چیزی که می گه حتی دیکتاتوری هم براش مهم نیست نوع حکومت مهم نیست نابود شدن اقتصاد و امنیت براش مهم نیست و …. ورود کشور خارجی و تسلت کاملش به کشور براش مهم نیست تمام شعار هایی که میده مشخصا دروغگوییشه چون خیلی دروغگوئه و شاید به غیر از همون زن زندگی آزادی هر حرف دیگه ای که میزنه دروغگویی محضه …یادتون باشه این جنبش فمینیستی برای شکوندن دیوار جامعه بیشتر از هر جنبش دیگه ای در ایران فحش جنسی داده بعد شما می گید!!!ی مسئله زنان تخت خواب نیست مسئله تفکر فمینیستی شما و تعریفش از آزادی دقیقا همون تخت خوابه یا شاید تخت خواب به مهمی نماد و نتیجه اش هست حتما دیر یا زود اینکه کسانی هستند که دوست دارند مثل شما به زن نگاه نکنند آزاد اندیشی ولی از منظر شما ضد ازادیه اصلا امثال شما نه حکومت دینی بلکه خود دین را ضد آزادی می دانند . باز هم تاکید می کنم شما کلا وجود ساختار خانواده به صورت عمومی را ضد آزادی زن می دونید و مسئله آزادی جنسی اصلا و از بین رفتن خانواده براتون آزادی زن هست این تفکر حتما به تخت خواب ختم میشه و تخت خواب درش نقش بزرگی داره. نتیجه تخت خواب هم حتما فحشا هست . باز هم می گم مسئله شما دینه نه حکومت دینی نتیجه از بین بردن جمهوری اسلامی باجنبش شما در بهترین حالت منفعت تمام کمال سرمایه داری جهانی است اگر سرمایه داری جهانی ازادیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شاید این هم نوعی از مباحثات روشنفکری دوران مدرن ایران است که با سنت دیرپای خلق و خوی ایرانی به راحتی میتوان گرایشات احساساتی مواجهه و تحقیر و شعار درمانی را در لابلای آن جستجو کرد. فردی به زعم خود به دفاع جانانه از زن, زندگی و آزادی پرداخته و گویا دیگری مهر و ایثار وفداکاری را مناسب تر تشخیص داده و یکدیگر را شبه روشنفکر و فیلسوف نما میخوانند و خواننده را در بلوغ نویسندگان به حیرت وامیدارند. هیچ ادله ای در تفسیر دکتر کاظمی از زن زندگی و آزادی مشاهده نمیشود ولی غیر از آن ریشه در زن ستیزی دارد و جالب است که دکتر عبدالکریمی ایده آلی را برای زنان به تفسیر میکشد که بیشتر میبایستی معطوف به رفتار مردان در جوامعی همچون ایران باشد ( من خود مطلبی در این مورد از ایشان نخوانده و فقط در صورت صحت آن تردید های خود را مطرح کردم).
اهمیت شعار زن, زندگی, آزادی در مبدا و شبیه سازی های ذهنی نیست بلکه در تفسیر و تبیین آن است که با توجه به سه رکن آن ابعاد گسترده و عمیق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دارد و نمیتوان انتظار داشت که روشنفکران و اندیشمندان و اهل فن از نحله های فکری دینی و غیره خصوصا در جامعه ما به آن نپردازند و اندیشیدن و گفتگو در این مورد نیز اگر در حوزه خاص و مطلوب ابعاد فوق الذکر جریان یابد میتواند بر دیگر حوزه ها هم تاثیری واقع بینانه و علمی بگذارد که فشردن و فروکاستن آن به کنایاتی برخواسته از “همان است که من میگویم” به سختی قادر به انجام آن است.