خرید تور تابستان

برای آرژانتین، مارادونا و مسی

مهدی میرآبی، نویسنده و روزنامه‌نگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

همان‌طور که سینمای هالیوود عصر شکوفایی خود را وامدار دهه‌ی ۳۰ تا ۷۰ میلادی است. بی‌تردید تاریخ طلاییِ ورزش فوتبال را باید متعلق به دو دوره‌ی مارادونا و مسی دانست.

این سخن به معنای بی‌مقدار و سطحی شمردن مقاطع دیگر نیست. همان‌طور که در قبل و بعد از دهه‌های نامبرده آثار ارزشمند و فاخری تولید شده است، پیش و پس از دوره‌های این دو بازیکن، بازیگران ارزشمندی با نمایش‌های محیر و شگفت‌آوری بروز و ظهور پیدا کرده‌اند.

اما از صغیر تا کبیر، از متخصص تا عامی، از سرمربی تا سردبیر، کارشناس، نویسنده، گوینده و… دعوایشان بر سر این است که چه کسی بهترینِ تاریخ است؟ مارادونا یا مسی؟ و چرا در این میان گزینه‌ی دیگری مطرح نیست و نامی از بازیکن سومی برده نمی‌شود؟

هم مارادونا و هم مسی نه تنها در باشگاه‌هایی که توپ زده‌اند، تاریخ افتخار آفرینی و اعتبار آن باشگاه را به دو دوره قبل و بعد خود تقسیم کرده‌اند بلکه برای تیم ملی هم این معادله را تغییر داده‌اند.

باشگاه ناپل در حضور مارادونا قهرمان لیگ و یوفا شد. اکنون و با گذشت بیش از ۳۰ سال از آخرین قهرمانی، ناپل دوره‌ی پسا مارادونا را با موفقیت سپری نکرد و نتوانست حتی یک قهرمانیِ خشک و خالی در سری A به دست بیاورد.

بارسلونا که تا پیش از حضور مسی تنها یک بار چمپیونزلیگ را فتح کرده بود در حضور مسی چهار بار فاتح آن شد و با رفتن مسی هنوز به این جام وزین نرسیده است. نا گفته پیداست که نقش محوری و کلیدی سایر بازیکنان برای رسیدن به این کاپ‌های ارزشمند موثر بود.

آمارها و رکورد شکنی‌های این دو بازیکن در تیم ملی هم تقریباً مشابه است. در کنار سایر جام‌های معتبر که فهرست کردن آنها از حوصله خارج است هر کدام یک قهرمانی و یک نایب قهرمانی در جام جهانی برای کشور خود به دست آورده‌اند. من حیث المجموع تأثیر این دو بازیکن بر فوتبال باشگاهی، ملی و دنیا در کنار همه‌ی شاخص‌ها و ویژگی‌ها، همراه با عناوین و افتخارات تیمی و فردی باعث شده مارادونا و مسی از سایر رقبای خود در تاریخِ فوتبال فاصله بگیرند.

افتخارات تیم فوتبال آرژانتین در قاره‌ای فوق‌العاده، در رده جوانان عالی، در المپیک مطلوب اما در کسب ویترینِ بهترین و معتبرترین تورنمنت یعنی جام جهانی (تا پیش از قهرمانی در قطر) پایین بود.

بعد از آخرین قهرمانی آرژانتین در ۱۹۸۶ نه تنها دو کشور جدید (فرانسه و اسپانیا) فاتح جام جهانی شدند بلکه سایر مدعیان سنتیِ جام یعنی (برزیل، آلمان و ایتالیا) قهرمانی خود را یک یا دو بار تکرار کردند. در این چرخه فقط آرژانتین بود که دستش از جام کوتاه مانده بود.

وقتی برای هر هفت، هشت قدرت برتر فوتبال دنیا، فتح جام جهانی به طور میانگین بین بیست تا سی سال طول می‌کشد، پایان دادن به این انتظارِ حسرت‌وار چرا نباید رویا تلقی شود؟

کم بودنِ این کاپ از سوی کشوری که برترین‌های تاریخ را داشته حسرتی بود که هواداران فوتبال تحمل آن را نداشتند. ۳۶ سال انتظار کافی بود تا این عطش، عالم‌گیر شود. این فاصله‌ی طولانی برای خود دلایلی داشت. در فدراسیونِ این کشورِ جهان سومی انظباطِ دقیق و بی نقصی وجود نداشت. اگر لج بازی‌های خولیو گروندونا (رئیس وقت فدراسیون) با کارلوس بیانچی صورت نمی‌گرفت و تیم پر مهره‌ی ۲۰۱۰ را به دست مارادونای نابلد نمی‌سپرد اکنون آرژانتین در کسب کاپ قهرمانی از برزیل، آلمان و ایتالیا عقب نبود. بیانچی از معدود مربیانِ پر افتخار لیگ آرژانتین و کسی که به تنهایی با چهار جام در صدر لیبرتادورس قرار داشت اجازه پیدا نکرد هدایت تیم ملی را بر عهده بگیرد. این فرصت را گروندونا از او گرفت و حتی یک روز هم به او اعتماد نکرد تا اینکه بازنشسته شد.

مارادونا در ۲۶ سالگی و مسی در ۳۶ سالگی و پس از وقفه‌ای طولانی و تعلیقی حیرت انگیز در یک دوئلی تمام عیار و تماشایی صاحب جام جهانی شد. فینالی که در عصر پسامدرن کم از نمایش افسانه‌های اساطیرِ باستان نداشت.

رسیدن به قله افتخاری که فقط با مطالعه و مرور زندگی‌نامه مسی است که آن شور و شعف و لذت بی‌همتای قهرمانی را برای فوتبال دوستان کامل می‌کند.

مارادونا تا ۳۰ سالگی دین خود را به تیم ملی ادا کرد و در ۳۴ سالگی وقتی در جام جهانی ۱۹۹۴ به علت دوپینگ از بازی‌ها محروم شد برای تیم ملی هم برای همیشه تمام شد. ولی برای مسی تیم ملی از ۳۴ سالگی تازه شروع شد. طی سه سال، سه جام را برای آرژانتین فتح کرد. برای او خداحافظی بدون جام بی‌اندازه دردناک و تحمل ناپذیر بود. به همین سبب تلاش سرسختانه و خستگی ناپذیر و مقاومتش تا آخرین فرصت‌ها برای رسیدن به کاپ قهرمانی حقیقتی ماندگار را در تاریخ ورزش دنیا رقم زد که تا ابد در خاطر هواخواهان فوتبال خواهد ماند. کم نیستند کارشناسانی که معتقدند فینال لوسیل، بهترین فینال تاریخ ادوار جام جهانی است.

این تورنمنت در کنار اشکال ظاهری‌اش (مستطیل سبز) تریلری هزار قسمتی از سرگذشت پر فراز و نشیب مسی در عالم فوتبال بود که ما فقط شاهد قسمت پایانی‌اش بودیم. قهرمان این سریال مردی بود که هرگز “تسلیم” نشد.

بی‌جهت نبود که شرکت نتفلیکس از شروع بازی‌ها برای ضبط مستندی، تیم ملی آرژانتین را تا اتمام بازی‌ها همراهی کرد.

تقریباً همه‌ی آن میلیون‌ها آدمی که در این جام جهانی با هر بردِ آرژانتین برای مسی اشکِ شوق ریختند. کامل یا ناقص از زندگی، مبارزه و رنج‌های جان فرسای او در این راهِ دراز و بغرنج و پر پیچ و خم باخبر بودند.

چهره مسی بعد از شکست در ۲۰۱۶ (سومین شکست پیاپی در فینال) شبیه گچ سفید شده بود. اشک‌هایش گویای زخمی عمیق بود. در صحنه‌ی تماشای نمایش قهرمانی رقیب به حرکت چشم و ابروهایش که دقت کنید، دردمندی‌اش را کامل و گویا و به شکلی طبیعی حس می‌کنید. او هیچ کم کاری و تظاهری نداشت که از سوی هواداران افراطی مورد غضب قرار بگیرد و پیراهنش را در آتش بسوزانند. آنها در این ایامِ خوشحالی چگونه می‌خواهند آن خاکسترها را که اینک ستاره‌ی دیگری به آن اضافه شده را زنده و بر تن کنند؟ پیراهن شماره دهی که این روزها تهیه آن حتی به قیمت گزاف هم در دسترس نیست!

مسی همه‌ی اینها را به یاد دارد، می‌داند و مطمئناً می‌بخشد.

بعد از قهرمانیِ آرژانتین در قطر و بازگشت مسی به خانه، هرنان کاسیاری نویسنده شناخته شده و مدیر مجله اورسای متنی احساسی با عنوان “چمدان لیونل” نوشت و آن را در شبکه خواند. مسی از طریق آنتونلا(همسرش) به طور اتفاقی توانست آن متن را ببیند. او در پاسخ به متن برای کاسیاری و مجری شبکه پیامی ضبط شده ارسال می‌کند و ضمن تشکر از هر دویِ آنها می‌گوید با خواندن آن من و همسرم به گریه افتادیم.

و اما بخشی از متنِ طولانیِ کاسیاری چنین بود:

«دو نوع مهاجر آرژانتینی داریم، آنهایی که چمدان‌های خود را به محض ورود به اسپانیا در کمد حبس می کنند و شروع به تمرین تلفظ کلمات اسپانیایی واله، تیو و اوستیاس می‌کنند و دسته دیگر، آنهایی که آداب و رسوم آرژانتینی را از یاد نمی برند و مانند هموطنان‌شان ماته می نوشند و به جای گفتن ژوویا و کاژه، یوویا و کایه، می گویند.

… پرچم آرژانتینِ مسی در همه جشن های اروپایی حی و حاضر بود. جسارت او زمانی که بدون اجازه‌ی باشگاهش آرژانتین را در بازی های المپیک 2008 همراهی کرد و برنده مدال طلا شد، تحسین برانگیز بود. در همه کریسمس ها او همیشه در روساریو بود، علی‌رغم اینکه باید در ژانویه در نوکمپ به میدان می‌رفت… دشوار است توضیح دادن اینکه مسی چقدر زندگی را برای ما که دور از خانه زندگی می‌کردیم، لذت بخش کرد… وقتی توهین‌ها و انتقادات به او از آرژانتین شروع شد(پس از ناکامی در دو کوپا آمه‌ریکای 2015 و 2016)، نمی‌توانستم آن را درک کنیم. مسی بی خیال و خونسرد است. او فقط به پول فکر می کند. همانجا بمان. تو قدر و ارزش پیراهن آرژانتین را حس نمی کنی، تو گالیسیایی هستی نه آرژانتینی. مزدور.

… نمی توانم به کابوسی وحشتناک تر از شنیدن انتقادات تحقیرآمیز از جایی که بیشتر از همه در جهان دوستش دارم، فکر کنم. دردی غیرقابل‌تحمل‌تر از شنیدن جمله ای که مسی از پسرش تیاگو شنید، سراغ ندارم: بابا چرا در آرژانتین قصد کشتنت را دارند؟

وقتی به این جمله از یک پسر به یک پدر فکر می کنم، نفسم بند می آید. به همین دلیل است که استعفای مسی از تیم ملی آرژانتین در سال 2016 تقریباً برای ما مهاجران آرامش بخش بود. ما نمی‌توانستیم ببینیم او این‌طور رنج می‌کشد، چون می‌دانستیم که چقدر به کشورش عشق می‌ورزد و تلاش‌هایی که برای شکستن او انجام می‌دادند، چه اندازه غیرمنصفانه بود.

زمانی که مسی از بازی های ملی کناره گیری کرد، گویی ناگهان تصمیم گرفت برای مدتی دستانش را از آتش خارج کند. نه فقط مسی بلکه ما هم از آن انتقادات می سوختیم.

در یک بعدازظهر از سال 2016 شاید غیر معمول‌ترین اتفاق در فوتبال مدرن رخ داد. وقتی لیونل از توهین‌ها خسته شد و تصمیم به کناره گیری از تیم ملی گرفت، پسری پانزده ساله در فیس‌بوک برای او نامه‌ای نوشت که با این جمله به پایان می رسید؛ به ماندن فکر کن ولی بمان و از فوتبالت لذت ببر. این همان چیزی است که می خواهند از تو بگیرند. هفت سال بعد، انزو فرناندز، نویسنده نامه، پدیده جام جهانی و هم تیمی لیونل مسی بود…

… او هرگز لهجه اش را تغییر نداد و اینکه از کجای دنیا آمده را نیز فراموش نکرد. به همین دلیل است که تمام دنیا می‌خواستند لیونل قهرمان شود…»

آیا اکنون این پرسش را با خود مطرح کرده‌ایم که چرا در این جام جهانی میلیون‌ها نفر از سراسر دنیا حتی از خاک برزیل و شهروندانِ زیادی از فرانسه میلِ وافری به قهرمانی آرژانتین داشتند؟ بدون شک بخاطر “شخصیت” و “تأثیر” مسی بر فوتبال بود. مسی در امر گلزنی برخلاف رقیب پرتغالی‌اش اصلاً خود خواه نیست.

در جدیدترین آمار، او به تنهایی و با پشت سر گذاشتن ژاوی هرناندز به عنوان برترین بازیساز لقب گرفت و برای پنجمین بار جایزه را از آن خود کرد. در صورتی که پست اصلی مسی هافبک، مهاجم است و وظیفه‌اش در زمین “گلزنی” است. اما پست ژاوی، مودریچ و سایر کسانی که این جایزه را برده‌اند، هافبک وسط و طراح هستند و وظیفه آنها در مستطیل سبز پاس دهی و بازیسازی است.

در کنار این شاخص‌ها کم لطفی است اگر نگوییم مسی با اخلاق و خوش رفتار است و زندگیِ پاک و شرافتمندانه‌ای که در پیش گرفت او را به این جایگاه رساند. او به خوبی می‌دانست الگوی بسیاری از ملت‌هاست وگرنه بسیاری از اینها طرفدار سینه‌چاک آرژانتین نبودند. مثل پسر ۱۴ ساله همسایه ما که می‌گوید اگر مسی برای رئال بازی کند من یک رئالی هستم. پرسیدم اگر برای برزیل بازی کند چه‌طور؟ گفت یک برزیلی می‌شوم.

وقتی کسی دنیا را با هنر خود شگفت زده و تماشایی کند مردم او را دوست خواهند داشت. فرقی ندارد فعالیت او در چه زمینه‌ای و خود او از چه ملیتی باشد. این فرد می‌تواند یک رهبر سیاسی، یک مخترع، هنرمند، کاشف، پزشک، نویسنده یا فوتبالیست باشد. و اما چرا فوتبال و فوتبالیست باید بیشتر از همه سهم داشته و در کانون توجه قرار بگیرند؟ حتی پاسخ خلاصه به این پرسش هم طولانی خواهد بود.

فوتبال پدیده‌ی بزرگی در این عالم هستی است و هر چه پیشرفت داشته و جلوتر رفته تأثیر خود را فربه‌تر کرده است. البته این تأثیر متأثر از تکنولوژی و تبلیغات و اقتصاد هم هست که یک قهرمان به تنهایی می‌تواند منجیِ یک ملت فقیر شود. و اینکه می‌تواند برای میلیون‌ها نفر شغل ایجاد کند.

بی‌تردید تأثیر فوتبال از سینما، موسیقی، کتاب، تئاتر و هر صنعت دیگری که جنبه‌ی سرگرمی/تجاری داشته باشد بیشتر است و در ادامه بیشتر هم می‌شود. در کنار عوامل عمیقِ جامعه شناختی و ریشه‌ای و زیبایی شناسانه‌اش که جایِ بحثش نیست. باید گفت حفظ سنت قوانین آن همراه با جذابیت و غیر قابل پیش بینی بودن نتایج‌اش نه تنها باعث شده محبوب‌ترین ورزش دنیا لقب بگیرد بلکه باعث شده به پدیده‌ای تبدیل شود که رهبران سیاسیِ کشورها را مجذوب خود کند. فیفا و فوتبال متوجه میزان قدرت خود هستند و می‌کوشند سهم خود را در زمینه‌های عدالت، حقوق بشر و جهانی شدنِ ملت‌ها پر رنگ‌تر از گذشته نشان دهند. به معنای دیگر فوتبال می‌تواند به کمک آزادی بیاید. با مواضع شفاف و روشنی که عوامل آن علیه استبداد می‌گیرند تا حدی می‌توانند دیکتاتورها را تحت فشار بگذارند و توجه جامعه جهانی و افکار عمومی را جلب نمایند. تحریم روسیه از جام جهانی نمونه‌ای از قدرت‌نمایی فوتبال علیه استبداد بود.

به مرد شماره یک این ورزش برگردیم که اگر صاحب جام جهانی نمی‌شد به نظر می‌رسید قواعد و نظم طبیعت از چرخه‌ی عدالت خارج شده و همه در سوگ آن مویه می‌کردیم. ما در ناخودآگاه خود بی‌آنکه به این مسئله پی ببریم به سمت چنین وضعیتی میل پیدا کرده و کشانده می‌شویم. زیرا ذاتاً طرفدار حق و عدالتیم. از همین روست که بسیاری از روزنامه‌ها بعد از فتح جام، برایش تیتر زدند: “به حق‌اش رسید.”

من نمی‌دانم این ۵ میلیون نفری که در جشن قهرمانی آرژانتین در بوئنوس آیرس شرکت کردند اگر با شکست آرژانتین در فینال مواجه می‌شدند به چه عذاب و اضطراب و رنج و غم و حادثه‌ای دچار می‌شدند! پیش از این به اعضای خانواده خود گفته بودم حالا که آرژانتین به فینال رسیده است اگر قهرمان نشود، این ناکامی قطعاً تلفات جانی در پی خواهد داشت. خدا را شاکرم که قوانین هستی و طبیعت طوری پیش رفت که مردم یکبار دیگر به نظمِ خلقت از سوی خالق آن پی بردند. گرچه وقایع تلخ همواره در دنیای ما وجود دارد و گویا حکمتی پشت هر رویدادی است که ما از درک آن عاجزیم.

مزدک میرزایی سال‌ها پیش گفته بود: «خدا را شکر در مقطعی از تاریخ زندگی می‌کنیم که می‌توانیم بازی‌های لیونل مسی را تماشا کنیم»، این سخن مزدک، اکنون سخن میلیون‌ها انسانِ دیگر هم هست. از آنجا که بخش بزرگی از زندگیِ ما انسان‌ها بین “انتظار” و “فراموشی” سپری می‌شود.

می‌توان گفت مسی با قهرمانی آرژانتین پس از ۳۶ سال “انتظار” یک شادیِ “فراموش نشدنی” به مردم دنیا هدیه داد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا