در دفاع از روشنفکران
عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، در یادداشتی در دفاع از روشنفکران نوشت:
در تبیین دکتر بیژن عبدالکریمی از مسأله اجتماعی ایران، «نقد روشنفکران» و «نهیلیسم» از کلیدواژه های اصلی است. عناصری که اخیرا مورد انتقاد دکتر حسن محدثی واقع شد و پیامد آن، پاسخ هایی از طرف دوستداران یا شاگردان دکتر عبدالکریمی بود. همچنین نفراتی دیگر چون دکتر مجید یونسیان و دکتر سیمین کاظمی از زوایایی متفاوت به نقد عبدالکریمی پرداختند. [لینک]. این مباحث برای نگارنده، یادآور نشست زنده «سلسله گفتگوها جامعه شناسان درباره ی آینده ایران» است. در یکی از آن گفتگوها که میزبان برادر پیشکسوت و عزیزم دکتر عبدالکریمی بودم به این نگاه ایشان درباب روشنفکران، نقدی وارد دانستم که فایلش در کانال جامعهشناسی صلح و سایت انصاف نیوز موجود است. [لینک]. در بحث برادر عزیز و فاضلم دکتر محدثی نیز اشاراتی از آن قسم یافت می شود. بنابراین بر آن شدم در قابی مستقل و محورهایی چند به این گزینه بپردازم که؛ حملات نظری به روشنفکران نمی تواند از بنیه نظری مقوم و وجوه تاریخی دقیقی برخوردار باشد. به بیان دقیق تر می توان پرسید آیا متهم نمودن روشنفکران به خیانت یا حمله به آنها به عنوان مسول بحران های کنونی ایران، موجه و صحیح است؟ در رد این مدعا و گزاره هایی از این دست می توان به محورهای زیر اشاره نمود:
۱. روشنفکری به عنوان یک تخصص یا تحصیل در رشته ای خاص مطرح نیست. بلکه بر نوعی خردگرایی چندوجهی از علوم قرار دارد.چنان امری چندمعرفتی و بیناروایتی از دانش. بر همین مبنا از خودآگاهی یا آگاهی تاریخی درباره آنیاد می شود. بهبیان دیگر روشنفکری بر عناصری چون «عقل نقاد»، «نسبی اندیشی» و « انسان گرایی» استوار است. فحوای عقلانیت سبب می شود ترازوی اندیشه را بر سایر مجاری شناخت و کشف ، ارجح بداند. در عین حال صفت «نقاد» موید تداوم آن عقلانیت و عدم توقف در «موقعیت پذیرفته شده گفتمانی» است. نقد وضع موجود بطور مستمر در آن جاری است. چنانکه از مطلق گرایی مفهومی – اجتماعی به سمت نسبی گرایی مفهومی – اجتماعی میل دارد. «امر مطلق» را در تضاد با عقل نقاد می داند و شناخت بشری را به مثابه امری ناقص قلمداد می کند لذا نافی جزم اندیشی است. علاوه بر هر دوی خصایل فوق بر «انسان گرایی» تاکید دارد بدین معنا که آدمی را به صرف وجودش و فارغ از مذهب و قومیت و ملیت و … دارای کرامت می داند. اینگونه در متن مدرن برای بشریت، حقوقی مبنای قایل است و برنامه ریزی های زیستی را بر محور این حقوق انسانی قرار می دهد.
۲. با توجه به سه خصلت فوق که میتوان بر آنها عناصری دیگر نیز افزود، روشنفکران نه چون یک گروه مشخص و معین و نه چنان یک طبقه یا قشر اجتماعی بسته بلکه یک گروه بسیط هستند. تنوع گروهی درون روشنفکران امری طبیعی است و پارادایم های فکری و مکاتب اندیشه سبب می شود با گستره ای از طیف ها مواجه باشیم. هرکدام آنها دارای تبیین هایی مستقل درباب امر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی هستند که مانع از تجمیع شان می گردد. مناسبت آنها با نهاد قدرت از حیث سیاسی ، دینی، قومی و زبانی نیز متفاوت است. پایگاه های تاریخی شان نیز یکدست نیست. طیفی در جوار حاکمیت بوده اند و ناصح و دخیل امور، طیفی نیز از منتقدان سرسخت حاکمیت ها؛ در این میانه نیز طیف هایی چند با مواضع متغیر در نسبت نهادهای قدرت و قدرت. لذا یک دست نمودن روشنفکران ذیل یک نقد یا اتهام، دارای ایراد مفهوم شناختی است. در واقع خطاب قرار دادن روشنفکران ذیل یک گزاره عام و متهم نمودنش نمی تواند صحیح باشد.
۳. ابزار کار روشنفکر ، اندیشه است. او بنا به فهمی که از امر اجتماعی دارد، به تحلیل و گاه ارایه راهبرد می پردازد. کنشگری او تابعی است از اندیشه و تز فکری اش. در جهان تحلیل و تفکر همواره امکان خطا وجود دارد. بشر هیچ گریزی ازین نقص خویش نخواهد داشت. آنچه شاهد هستیم بخش ماهوی کار فکری است. پژوهش ها تلاش دارند ضریب خطا را کم کنند و با استناد به فکتهای تاریخی و اجتماعی و آماری، وضعیت واضح تری را بیان دارند. لذا اشتباه تئوریک و تحلیلی یک روشنفکر بخشی از ماهیت کار اوست. اینکه در مسیری خطا گام بردارد یا در تشخیص و کنش دچار اشتباه شود قطعا قابل نقد و حتی نفی است اما باید به طبیعی بودنش نیز اذعان نمود. طبیعی به معنای بخشی از فرایند ذهن و عمل. براین اساس نمی توان خطای شناختی- تحلیلی را به دشنام ها و تهمت های سیاسی حواله داد.
۴. حمله به روشنفکران در شرایطی رخ می دهد که طیفی از این منتقدان، در نقد سایر قشرها بی تفاوت هستند. کمتر به ضعف ها و خطاهای سایر گروه های اجتماعی و نقش آفرینی نادرست آنها در تحولات تاریخی ایران اشاره می کنند. حتی به مسئولیت ساختاری آنها در نهادهای قدرت نیز کمتر می پردازند. اینگونه نقد مذکور به روشنفکران دارای ایرادی جدی خواهد بود و این شبهه را ایجاد می کند که این دست از منتقدان در پی ایجاد حاشیه امن برای خویش می باشند. خاصه اینکه نهاد قدرت از نقد روشنفکران عمدتا خشنود می گردد. زیرا موقعیتی فراهم می شود تا از بار مسئولیت خویش در قبال ضعف ها و ناکارآمدی ها شانه خالی کنند. بخش عمده ای از نسبت های طعن آمیز یا تحقیرکننده به متفکرانِ منتقد نظیر «شبه روشنفکر» ، «روشنفکر تهی مغز» ، «عنصر خائن» ، «خودفروخته ی غربی» یا «روشنفکرنما» از همین مجاری تولید می شود. این در حالی است که روشنفکران عمدتاً در راه اندیشهها و اهداف نظری خویش متحمل هزینههای بسیار شده اند. تاریخ ایران سرشار از قتل و تبعید و محرومیت های روشنفکرانی است که دغدغه مردم و آگاهی و وطن خود را داشته اند.
۵. روشنفکران به عنوان اصحاب ایده و نظر حتما قابل نقد هستند و اساسا نفْس اندیشیدن از نقد گریزی ندارد و بلکه نیکوست. بااینحال آنها طلایه داران تفکر یک جامعه می باشند. در هر سطحی برای جامعه خویش مفید می باشند و پیش برنده ی سرمایه اجتماعی خواهند بود. سوگیری های فکری و گفتمان سازی های نظری از دالان اندیشه این گروه وسیع می گذرد. حمله نهادی یا پراکنده به آنها نه تنها فایده ای برای امور جاری ندارد بلکه مرجعیت آنها را کاسته و اثرگذاری اجتماعی شان را کمرنگ می کند. نتیجه چنین وضعیتی همانا پررنگ شدن گرایشات دیگر نظیر سلبریتیسم یا عرفان های نوظهور یا روانشناسی زرد است. اگر این گروه ها بعنوان رهبران فکری جامعه شناخته شوند، احتمالا از کیفیت فرهنگی و تمدنی و حرکت های جمعی خواهد کاست. چنانکه سلبریتی ها به وفور فرهنگ مصرف و میان مایگی می انجامند، رهبران عرفانی نیز به باورهای ماورایی و مطیع سازی عامه. پیامبران روانشناسی نیز دکانداران موفقیت های سریع خواهند شد. همانگونه که نظامیان، روحانیون، بازار و هنرمندان هرکدام در مقام مراجع اجتماعی، تشکیل جوامع و حکومتی را فراهم می نمایند که شمایل و خصایل آنها را بیابد. اگر برای تفکر یک هرم اجتماعی ترسیم کنیم که متفکران در راس آن قرار دارند آنگاه می توان تذکر داد که فقیر شدن قاعده هرم اجتماعی از خردگرایی می تواند در بزنگاه های تاریخی خسارت های جدی داشته باشد. چنانکه هر تمدنی بر دوش دانشمندان و اندیشمندان خود رشد نموده است. محققان، نویسندگان و نظریه پردازان که روشنفکران جامعه خویش اند، رهبران اصلی تمدن ها می باشند. باید توجه داشت که اندیشه ها همواره به تحولات اجتماعی منجر شده اند. ابتذال اندیشه نیز به مبتذل شدن آن تحولات منجر می گردد. چنانکه پیوند روشنفکران و اهل تئوری با بدنه عمومی مردم به تحصیل نتایجی به مراتب مثبت تر انجامیده است.
در یک جمع بندی میتوان تصریح نمود که گروه روشنفکر یک گروه اجتماعی منسجم و معین نیست و از طیفهای متنوع با اهداف و اعمال مختلف شکل یافته است. دیگر اینکه ابزار کار روشنفکر همانا اندیشه است و اندیشیدن نیز عاری از خطا نمی باشد لذا نقد مستمر و دور از خصومت می طلبد. این خطاهای تحلیلی به معنای خیانت و وطن فروشی و … سایر اتهامات نمیباشد. مسئولیت اصلی بحران در هر جامعهای متوجه حاکمان آن جامعه می باشد نه روشنفکرانش. نهادهای قدرت و ثروت، باید پاسخگویان نخستین باشند و مسئولیت روشنفکران به نسبت قرابت با این نهادها، متغیر است. نهایتاً روشنفکران به عنوان پیش برنده های تفکر و خرد دارای بیشترین کارآمدی برای مرجعیت فکری جامعه خویش و تحولات نوین خواهند بود.
انتهای پیام