خرید تور نوروزی

به یاد آن مدرسه | یادداشتی قابل تامل

«مالک رضایی» در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز نوشت:

درهای مدارس باز شد. به خیال و خاطره‌ای که سرعت و لطافت آن از نسیم باران تندتر و نرمتر است، پنجاه سال پیش را به یاد می‌آورم که دبستان «انوری» در محله‌ای قدیمی از شهری کوچک و پرعاطفه اولین مدرسه‌ام بود. گاهی در عالم خیال، دیوارهای خشت و گلی و در و پنجره‌های چوبی و خوش نقش کلاس‌های آن را، به تماشا می‌نشینم. با زمزمه‌ی محبتی که معلم آن در گوشم خوانده است. هنوز هم طفل گریز پای دلم به دنبال در و دیوار آنست. آنجا کوی لیلی من است.

پدران ما با زندگی و معشیت ساده‌ی روستایی، دارای این بخت بلند بودند که فرزندانشان را با تخصیص اندکی از امکانات متوسط خود برای تحصیل به شهرهایی روانه کنند که در مدارس آن‌ها، امکانات آموزشی برای همه به یک اندازه فراهم بود. تابلوی تمایز بخش غیرانتفاعی و دولتی آنها را از هم جدا نکرده بود و در و دیوارشان رنگ ثروت و فقر نگرفته بود. ثروتمند و فقیر و روستایی و شهری، همه در آن جمع بود و شمع معلم برای همه یکسان می‌سوخت.

آن‌ها با تلاش خود، قادر به رقابت علمی و برابر با مرفه‌ترین بخش از جوانان جامعه بودند تا وارد بهترین دانشگاه‌های کشور شوند. شگفتا که ما به رغم زندگی شهری و طی مدارجی در دانشگاهها و دارا بودن امکاناتی بیش از پدرانمان، فاقد چنین بخت و اقبالی در مورد فرزندان خود هستیم. نه که فرزندانمان استعدادی کمتر از ما دارند، سیستم آموزشی این بخت را از آنها گرفته و به دیگران داده است. این دیگران پنج درصد جامعه هم نیستند اما گویی از فضایی دیگرند.

آیا هیچ فکر کرده‌ایم که جوانان و فرزندان خود را با معیار ثروت و طبقات اجتماعی از هم جدا کرده و آسیبی جدی بر همبستگی ملی و اجتماعی خود زده‌ایم؟

فاش می‌گویم از قانونی که حکم بر شکل‌گیری مدارس غیرانتفاعی در کشورمان داد، سخت ناراضی‌ام.

می‌گویند که تشکیل و راه اندازی آن مدارس با این هدف و انگیزه انجام گرفت که سرمایه‌های مردمی در پیشبرد اهداف آموزشی به کارگرفته شود. چنین نشد و هیچکس حساب سود را از سرمایه جدا نکرد. باید از اول می‌دانستیم که سرمایه از قاعده‌ی معروف «منفعت» تبعیت خواهد کرد.

صاحبان ثروت از این رهگذر هم سهم بیشتری از دانش ملی را برای خود مطالبه کردند، و موهبت علم برای آنان که قدرت خرید بیشتری داشتند به مانند هر کالای ارزشمند دیگری فروخته شد.

موضوع معروف انشا که «علم بهتر است یا ثروت؟» پاسخ عریان و بیرحمانه‌ای یافت.

«علم قابل خرید است»

تفکیک جوانان کشور در مدارس دولتی و غیر انتفاعی با معیار ثروت و قدرت پرداخت بس نبود، که گاهی طرح‌های جدایی افکن و تبعیض آمیزی مانند خرید خدمت سربازی و…. را هم بر آن افزودند.

فراتر از طرح دردمندانه‌ی موضوع که زبان حال بخش وسیعی از اقشار کم درآمد جامعه است؛ به نهادینه شدن فرهنگی که با آرمان‌ها و ایده‌های اخلاقی و دینی ما فاقد سازگاری است چه پاسخی داریم؟ به رسمیت یافتن فرهنگی که حضرت امیر (ع) دوست خود میثم خرما فروش را با مخلوط کردن خرمای وی از آن برحذر داشت و تاکید فرمود که در هم بفروش و بندگان الهی را از هم متمایز مکن، چه فکری کرده‌ایم؟

مگر نه اینست که در سیستم آموزشی ما، افراد جامعه به دو بخش پردرآمد و کم درآمد تقسیم شده‌اند و بهره مندی از آموزشی با کیفیت بالاتر، فقط حق طبیعی آنانی شده است که قدرت پرداخت بیشتری دارند؟

نهادینه کردن این ذهنیت در میان بخش کثیری از جوانان که محکومیت خود را به یک رقابت نابرابر و ناامید کننده با اقلیتی از جوانان هموطن به رسمیت بشناسند، چقدر آزار دهنده است؟ اقلیتی که ذهنشان، مرتب به مدد ثروت و دوره‌های ویژه‌ی آموزشی در مدارس خاص، فربه می‌شود و باد می‌کند.

به لحظه‌ای بیندیشید که آنها، همزمان با ساعت آغاز رسمی غول کنکور، دست به قلم و پاسخنامه می‌برند تا سرنوشت آتی خود را برآن رقم بزنند. نتایج اینگونه رقابت‌ها روشنتر از آنست که من و شما نتوانیم آن را پیش‌بینی کنیم. زندگی حاصل از این ذهنیت و رشد سنی جوانان در چنین فضای ذهنی، به هیچ وجه پیامد دوستی و همبستگی میان آنان نخواهد داشت. ما به دست خود فاصله‌ی عمیقی میان آنها ایجاد می‌کنیم که حتی امکان همکلاس شدن و همخدمت شدن زیر پرچم مقدس را از آنها سلب می‌کنیم. آن‌ها را کاملا به هم بیگانه کرده‌ایم.

با مشروعیت یافتن تفکری که خرید هر افتخار حتی افتخار خرید علم و خدمت سربازی و… را برای اقلیتی به رسمیت بشناسد، تصور رقابت برابر و عادلانه‌ی افرادی با آنها که اندر خَم تأمین مایحتاج اولیه‌اند، تصوری عبث و بیهوده است. با تداوم چنین برنامه‌هایی که بر آمده از اذهان تکنوکرات نمای برج عاج نشین در کشور است، بخش وسیعی از استعدادهای ما از رشد طبیعی خود بازخواهند ماند و غنچه‌های استعدادشان نشکفته، خواهد پژمرد.

بر مرگ این استعدادها کسی نمی‌گرید. ناله‌ی ما بر مرگ مدفون در قبر و گورستان است نه بر استعدادها که فاقد قبر و گورستان است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. همین امسال برای ثبت نام در کلاس اول ابتدایی 10 میلیون تومان شهریه پرداخت شده است . والدین این بچه برای اینده فرزند خود در این دیار چه تصویری در ذهن دارند که چنین هزینه میکنند ؟!
    انها دارند فرزند خود را برای فرار از کشور ولایی ایران آماده میکنند !!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا