در دامگه کدام حادثه؟
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
مدتها بود به دنبال فرصتی بودم تا به بهانه انتشار گفتگوهای پرویز ثابتی به عنوان یکی از ستونهای امنیتی رژیم شاه به راستی آزمایی ادعاها و اظهارات او بپردازم. انگیزه این تصمیم هم تناقض در اظهارات ثابتی با بخش عمدهای از خاطرات شفاهی شاهدان جریانهای چریکی و همچنین روایتهایی درباره چهرههای سیاسی در قید حیات و درگذشته بود. این کنجکاوی البته در مورد برخی چهرههایی که اصرار بسیار برای اسطورهسازی آنها وجود دارد، مضاعف بود. روایتهایی اغلب یکسویه و هم گزینشی که بعضن اجماع نظر و صحت و سقم آن در میان طیفهای متنوع مخالفان شاه نیز با تردید و نفی و تحریف همراه است. این فرصت و بهانه را حضور ثابتی بعد از چهار دهه در تجمع طیف های متنوع اپوزیسیون فراهم کرد.
فرصتی نه الزامن برای پرداختن به آنچه او در «دامگه حادثه» ادعا و روایت کرده، که برای طرح موضوع مهمتری در خصوص آسیب شناسی تاریخ مکتوب و شفاهی معاصر. برای این منظور ترجیح می دهم مطلب را با این سوال ذهنی که یقین دارم اهل تحقیق و حقیقت بر آن اجماع دارند، آغاز کنم. اینکه آیا همه آنچه ثابتی درباره وقایع و اشخاص و آنچه در تقابل ساواک با مخالفان سیاسی و مسلح روایت کرده دروغ است؟
کتاب حاوی گفتگوی مفصل درباره همه آن چیزی است که ظاهرن بلندپایه ترین مقام امنیتی یک رژیم ساقط شده باید بداند. مصاحبهگر درباره آنچه به ذهن مخاطب کنجکاو میرسد سوال کرده است. آنچه باعث کنجکاوی و اشتیاق مطالعه دقیق کتاب شد، روایت ثابتی درباره برخی رهبران سازمان های چریکی و چهرههای مطرح از جمله علی شریعتی و تنظیم رابطه شاه و ساواک با امثال ایشان بود. اتفاقا ثابتی اطلاعات پر و پیمانی درباره برخی چهرههای سیاسی که اغلب رژیم و ساواک متهم به قتل آنها بوده، ارائه کرده است. اما سوال اساسی این است آنچه او گفته و ادعا کرده چه اندازه به حقیقت ماجرا نزدیک است؟ به عبارت دیگر آنچه او گفته در مقایسه با آنچه مخالفان رژیم شاه گفته و می گویند چه نسبتی می توان قائل شد؟ آیا می توان با این نگاه مطلق اندیش تمامی آنچه او ادعا می کند به تمامی راست یا دروغ تلقی کرد؟
این سوال می تواند در نقطه مقابل ادعاها و اظهارات طرف مقابل یعنی همه مخالفان زندانی شده هم قابل طرح باشد. تردیدی نیست ادعاها و اظهارات ثابتی به همان اندازه تحریف و مصادره به مطلوب شده که روایت های یکسویه طرف مقابل. شائبه من درباره صحت روایت های این سوی ماجرا چنانچه اشاره کردم معطوف به تناقضهایی است که دلایل آن همچنان از سوی افراد یا جریان های سیاسی مسکوت و یا اصرار بر صحت آن دارند. آنچه طی چند دهه اخیر در واکنش به تدوین تاریخچه سازمان های سیاسی از جمله سازمان مجاهدین و سازمان چریک های فدایی خلق شاهد بودیم، ناظر بر حقایق تاریخی هستند که با انگیزههای مختلف تحریف و سانسور شدهاند. به این زاویه روایتها شق سومی اضافه کنید و آن اسناد و روایت امثال ثابتی است.
به عنوان مثال آنچه جریانهای چریکی امثال مجاهدین درباره مقاومت بنیانگذار خود روایت میکنند با آنچه از اسناد ساواک و روایتهای بی واسطه مسئولان بهجامانده در موارد مهمی متناقض است. نکته جالب اینکه اظهارات کسی مثل ثابتی به حقیقت آنچه رخ داده نزدیکتر است. گذشته از اظهارات ثابتی البته اظهارات دیگری در همسویی با ثابتی و اسناد برجامانده بر این همسویی تصریح و تاکید دارند. مورد دیگر به آنچه ثابتی درباره شریعتی و تنظیم رابطه ساواک با او دلالت دارد، مربوط است. به این معنی که آنچه پوران (همسر دکتر) در کتاب طرحی برای زندگی از این رابطه روایت میکند، تفاوت چندان چشمگیری با اظهارات ثابتی ندارد. در این باره پیشتر طی مطلبی با عنوان اسطورهزدایی از شریعتی به تفصیل و به استناد فکتهای کتاب پوران به این موضوع پرداختم. به عبارتی این اظهارات نشان میدهد آنچه از شریعتی به مثابه اسطوره در ذهنیت نسل جوان و جامعه القا شد چندان سنخیتی با اصل ماجرا ندارد. علاقمندان را ارجاع می دهم به خوانش اسطوره زدایی از شریعتی در سایت انصاف نیوز.
آنچه پوران روایت میکند نشان میدهد، نه تنها آن ادعاها و فضاسازی علیه ساواک و شاه منصفانه نبوده، که اتفاقن شاه و دستگاه امنیتی او بیشترین التفات و توجه را به شریعتی مبذول داشته است. در این میان بزرگترین اتهام متوجه ساواک مرگ شریعتی بود که به اذعان همه بستگان و نزدیکان و شاهدان و اسناد پزشکی تکذیب شد.
مقایسه این دو اظهارات حداقل بر این نکته تاکید دارد که آنچه امثال ثابتی می گویند نه یکسره قابل دفاع و نه تمام و کمال انکار شدنی نیستند. کم و بیش به همین دلایل می شود به روایت های شفاهی این دوران نگاهی متفاوت داشت. حداقل از این زاویه که آنچه مخالفان رژیم شاه روایت می کنند، به نوعی همچون روایت امثال ثابتی یکسویه و آلوده به حب و بغض و منافع سیاسی و جناحی و گروهی است. این تناقضها را حتی می شود در اختلاف داده های طیف های مختلف مخالف شاه هم ردیابی کرد. چرا راه دور برویم می شود به ادعاها و اظهارات مسئولین امروز درباره همین حوادث جاری و روزمره ارجاع داد. درباره اتفاقاتی که جلو چشم و گوش مردم رخ می دهد. تناقضاتی که اغلب هیچ توضیحی هم بابت آنها داده نمی شود. می خواهم به این مهم اشاره کنم که یافتن حقیقت اساسن در فضای پروپاگاندا له یا علیه فرد یا جریانی کار مشکلی است. این وضعیت در فضایی که دچار انسداد و سانسور باشد بهطور مضاعف به مخدوش شدن حقیقت می انجامد. فراموش نکنیم دریافت حقیقت بیش از هر چیز ملازم با اراده حقیقت جویی است. از این زاویه هیچکس فیالنفسه و به دلیل موقعیت و مشروعيت داشته و نداشته اجتماعی و سیاسی مصون از خطا و لغزش نیست. برای راستیآزمایی آنچه ثابتی در «دامگه حادثه» اظهار داشته، کم و بیش می شود از طریق قیاس یا آنچه به برهمگذاری داده های مختلف تعبیر می کنم، حداقل بخشی از حقایق آن دوران را دریافت. بد نیست در پایان به یک نکته مهم درباره مرگ های اتفاقی و طبیعی از جمله غرق شدن بهرنگی در ارس، یا مرگ ال احمد و بسیاری دیگر اشاره کنم که نسل انقلابی ما به دروغ یا به خطا همه را متوجه ساواک و رژیم شاه کرد. حقایقی که تا امروز اراده و اهتمامی برای اصلاح این داده های غلط به جامعه مشاهده نمی شود.
حرف آخر، پرویز ثابتی در تاریخ این کشور آدم قابل دفاعی نیست. اما به این معنی نیست هر چه او در مقام بالاترین مقام امنیتی می گوید یکسره دروغ و آنچه مبارزان و مخالفان او بیان می کنند، حقیقت محض باشد. هر نظام سیاسی با هر میزان مشروعیت داشته و نداشته در مقام دفاع از موجودیت خود چیزی کم نمی گذارد. در گیرودار چنین چالشی پرهیز از نگاه مطلق اندیش سیاه و سفید شرط اول دست یابی به حقیقت است.
انتهای پیام
مقاله بی فایده وصرفا کلی گویی بود وبیش ازحد طولانی.ثابتی شکنجه رامنکرشده ومثل روز روشن است دروغ می گوید
به این میگن مصادره به مطلوب..که ید طولایی دارین در این نوع مقالات …هرجا به نفعتونه ثابتی درست گفته و راستگوئه و هر جا نه بالعکس:))
تحریف نکنید نگفتم ثابتی دروغ نمی گه، تکلیف ثابتی روشنه تکلیف خودتونو با حقایق روشن کنید
حداقل دلایلی برای اثبات شکنجهگر بودن پرویز ثابتی بیان کنند که قابل دفاع باشه این دلایلی که تا حالا آوردند اگر بعنوان شکنجه ثبت بشه فردا اگه جمهوری اسلامی مثل پهلوی سقوط بکنه بازماندگان سعیدحنایی و محمدبیجه و عبدالمالک ریگی هم مدعی میشن که اینها مظلومانه شکنجه و اعدام شدند