دهه شصتی ها؛ مظلوم ترین و شایسته ترین | عباس عبدی
عباس عبدی در اعتماد نوشت: در گيرودار اوضاع كنوني ميخواهم به مسالهاي بپردازم كه به نظرم اهميت دارد. در جريان اعتراضات پاييز، خيليها معتقد بودند كه نيروي اصلي آن اعتراضات دهه هشتاديها يا نسل z هستند. به اعتقاد من آنها نيروي ميدان بودند، اصل ماجرا به متولدين دهه ۱۳۶۰ مربوط ميشد. به عبارت دقيقتر متولدين ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ منظورم است. با قدري بالا و پايين. متولدين دهه ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵ در رده بعدي قرار داشتند و متولدين ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۵ بيشتر در مقام عملكننده حاضر ميشدند. آنان كه ميگفتند دهه هشتاديها بودند، از يك سو آنان را بيشتر ميديدند و از سوي ديگر گمان ميكردند كه آنان از طرف ساختار رسمي ناديده گرفته شدهاند لذا معترض شدهاند. ولي واقعيت اين بود كه دهه شصتيها مظلومترين نسل تاريخ اخير ايران هستند، در عين حال كه يكي از شايستهترين نسلها هم هستند و اثرات اين دو ويژگي موجب نفرت بيشتر آنان از وضع موجود شد و در اعتراضات پاييز خود را بازتاب داد. در اين يادداشت ميكوشم نشان دهم كه چرا آنان مظلومترين نسل و در عين حال شايستهترينها بودند. طبعا اين ويژگيها و شرايط عمومي اين نسل است و نه لزوما همه.
فضاي عمومي – اين نسل در فضاي عمومي انقلاب متولد شدند. دوران پرتنش انقلاب، اوضاع سياسي پس از انقلاب و سپس جنگ و… وضعيتي كه تنشهاي گوناگوني را به افراد و خانوادهها وارد ميكرد، شايد بتوان گفت كه فضاي عمومي براي آنان سياه و سفيد بود و كودكان متولد اين مقطع خيلي كمتر از كودكان دورههاي پيش و پس از خود كودكي كردند و با تنوع زندگي مواجه نبودند. رسانهها و مدرسه و خيابان براي آنها همگي به يك رنگ بود و شادي و شيطنت كمرنگترين بود.
فضاي خانواده – اغلب خانوادهها پرتعداد بودند. در اين فاصله دهساله بيش از ۱۶ ميليون نفر به جمعيت كشور افزوده شد كه بهطور متوسط و با در نظر گرفتن آمار مرگ و مير سالانه8/1 ميليون كودك به جمعيت ۳۳ ميليوني سال ۵۵ اضافه ميشد و اندازه خانوار و رشد جمعيت را به بالاترين حد در ايران رساند.
پدران و مادران درگير زندگي و انقلاب خود بودند، تعداد فرزندان كه زياد شود، بهرهمندي آنان از امكانات زندگي اندك ميشود، طبعا محبت و توجه كمتري را تجربه ميكنند. جالب است كه خانوادهها نه فقط تعداد فرزندان آنان بيشتر شد، بلكه سن پدران نيز كمتر شد و نوعي ازدواجهاي زودرس را شاهديم كه با بنيه پايين اقتصادي خانوار همراه بود.
فضاي اقتصادي – بهطور قطع به علل گوناگون وضعيت اقتصادي رو به افول بود، توليد ناخالص داخلي از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۷، بهطور مستمر به جز ۳ سال در حال كاهش بود، گرچه فشار به خانوارها به اندازه اين كاهش نبود، ولي در مجموع بخش مهمي از اين فشار به درآمد و هزينههاي خانوار منتقل ميشد كه با رشد جمعيت هم مواجه بود. استفاده از كوپن يكي از راههاي جبران اين وضعيت بود كه در اين مقطع شاهد آن هستيم.
آموزش و بهداشت – گرچه به لحاظ شاخصهاي آموزشي و بهداشتي وضعيت متولدين اين دهه نسبت به پيشينيان خود بهبود يافت، ولي در هر حال مواجه با كمبود امكانات از جمله مدارس دو يا حتي سه شيفته با تعداد دانشآموزان بيشتر شدند. فضاي مدارس نيز متاثر از فضاي عمومي جامعه فاقد نشاط و تنوع بود، بيشتر محلي براي انتقال مفاهيمي ايدئولوژيك بود كه از نظر اين كودكان كه دركي از انقلاب نداشتند، امري تحميلي ميآمد و بعدها ضد مذهبيترين افراد از دل همين نوع آموزش بيرون آمدند.
اين وضعيت در دانشگاهها هم ادامه يافت، يعني اين نسل كه از ۱۸ سالگي وارد دانشگاه شد، از يكسو همچنان تحت كنترلهاي فكري و اعتقادي و رفتاري بود، و از سوي ديگر به لحاظ كمّي نسبت به گذشته وضعيت خوبي پيدا كرد. از سال تحصيلي ۱۳۷۵-۱۳۷۴ كه اينها وارد دانشگاه شدند، ظرفيت دانشگاهها دو برابر شد، به ويژه براي دختران اين تحول ملموستر بود. بنابراين نسل مذكور با يك تعارض جدي مواجه بودند، از يك سو تعداد بيشتري وارد فرآيند آموزش عمومي و عالي شدند ولي با محدوديتهاي اين نظام نيز دست و پنجه نرم ميكردند. در هر صورت كيفيت آموزشي آنان به علل گوناگون به ويژه در حوزه علوم اجتماعي و انساني بهتر از پيشينيان آنان بود.
اشتغال
اگر سن اشتغال را پس از تحصيل در دانشگاه در نظر بگيريم، يعني متولدين ۱۳۶۰ (ميانگين) بايد در 1384-۱۳۸3 وارد بازار كار شوند، ولي نكته مهم اين است كه آنان وارد دههاي از اقتصاد ايران شدند كه مصادف با دوره احمدينژاد بود و شاهد توقف رشد اشتغال هستيم. نرخ مشاركت اقتصادي كه در دوره اصلاحات به سرعت در حال افزايش بود و از7/34 درصد در سال ۱۳۷۶ به 3/41 درصد در سال ۱۳۸۴ رسيده بود روند نزولي يافت و در سال ۱۳۹۰ به9/36 درصد رسيد كه بيشترين زيان آن متوجه زنان بود. زناني كه در دانشگاهها حضور بيشتري مييافتند، در عرصه اشتغال دچار عقبگرد شدند و اين موجب خشم و عصبانيت بيشتر آنان نيز ميگرديد. نرخ مشاركت زنان از 1/17 درصد در سال ۱۳۸۴ به 0/12درصد در سال ۱۳۹۳ رسيد كه نزول فاحشي بود.
در اين فاصله نرخ بيكاري مردان كم شد ولي نرخ بيكاري زنان افزايش يافت. در نقطه مقابل تعداد دانشجويان دختر كه در سال ۱۳۷۶، حدود دو سوم دانشجويان پسر بودند در سال ۱۳۸۴، حدود ۷ درصد نيز بيش از دانشجويان پسر شده بودند. در واقع نسل مذكور نه تنها از نظر وضعيت اقتصادي و اشتغال عقب افتادند، بلكه اين امر براي زنان بيشتر بود، در عين حال كه هر دو جنس به ويژه زنان موقعيتهاي آموزشي بهتري پيدا كرده بودند.
انتهای پیام