سکهی سی میلیونی یا سی میلیونِ سکهای؟
عباس مدحجی، خبرنگار اهل خوزستان در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
همهی ما خاطرات کلیشهای پدر و مادرها یا پدربزرگ و مادربزرگهایمان را درباره خرید خانه در گذشته با پول یک ماه حقوق الان یا خرید خودرو با پول پفک الان شنیده و احتمالاً ضمن تعجبی نمادین، بسیار حسرت خوردهایم. خاطراتی که بهراحتی تغییر ارزش پول و میزان تورم طی چند دهه را تصویر میکرد و به شکل واضح و سادهای نشان میداد شاخصهای اقتصادی در گذشته چگونه دستخوش حوادث و مدیریتها قرار گرفتهاند که امروز به این حال زار در آمدهاند. ادبیات عمده امروز تمام ایرانیان پُر از نگرانیهای اقتصادیست، کار از مشورت و تحلیل گذشته و نصف مکالمات صرف تعجب از قیمتها و مقایسه باروز قبل میشود.
هر انسان دور اندیش و محاسبه گری بخشی از درآمد خود را ذخیره یا تبدیل به سرمایه میکند. نسخهای که در ایران زورش به سرعت تورم نمیرسد و طبیعتاً آنچه حاصل میشود هزینه زندگی دیروز و نه حتی امروز است. به بیان دیگر هرچقدر تلاش میکنید تا درآمد اضافهای کسب کنید یا سودی از معامله یا کاری استحصال کنید نه تنها تبدیل به ارزش افزوده یا سرمایه زندگی نمیشود که صرف نگه داشتن چیزهایی میشود که تا الان داشتید. به عبارتی دیگر در این اوضاع کشور، شما با حفظ وضع و ارزش موجود هم خوشحال میشوید و امیدی به افزایش سرمایه ندارید. بازاری سود بارِ قبلی را صرف خرید بار جدید میکند، خدماتی نگران تجهیزاتیست که قیمتشان روز بروز بیشتر میشود و کارمند و حقوق بگیر هم در بی چاره ترین حالت ممکن نظاره گر افت و خیز کلان بازار است.
اقتصاد در ایران همیشه مشکلی اساسی بوده و بررسی شاخصههای مثل تولید ناخالص داخلی، تورم، بودجه سالانه، یارانه و سوپسید، قدرت ارز، تراز تجاری و امثالهم بهخوبی نشان میدهد وضعیت اقتصادی کشور در گذشته دهه به دهه، سپس سال به سال و امروزه روز به روز بغرنجتر و گرهی آن کورتر شده است. وضعیتی که نسبت مستقیمی با جزییترین بخشهای زندگی تک تک شهروندان دارد و آموزش، بهداشت، اشتغال، رفاه، امنیت، قانون مداری، وضعیت روانی، و حتی اخلاقیات و اعتقادات از آن متاثرند. و اصولاً سؤال اساسی این است که برای دوام آوردن و رشد مالی در این جامعه و تضمین بخشی از آینده مالی واقعاً چه باید کرد؟ وقتی به این حقیقت واقف میشویم که سکهی ما سی میلیون تومان نشده، بلکه سی میلیون ما یک سکه شده!
شاهد دیگر این موضوع مناظرههای معروف انتخابات ریاست جمهوری ست. مناظرههایی که بیش از اینکه سواد سیاسی و عملکردها را در ترازو بگذارد، یکی در میان وعدهها و نقدها را متوجه وضعیت مالی و اصطلاحاً جیب مردم میکرد. نامزدهای انتخاباتی دائماً خود را در تیم جیب مردم جا میزدند و از عملکرد رقبا در قتل عام اقتصاد انتقاد میکردند. از وعدههای چندبرابر شدن یارانهها بدون افزایش قیمتها تا قول برای ترمیم بازارهای سرمایه از مسکن گرفته تا طلا و ارز حتی فراتر با وعدهی زمین خوردن دلار در برابر ارزش ریال. رو کردن چالههای عمیقی که هر طیف بر سر راه اقتصاد کشور کنده بود و میلیاردها سرمایه مردم را به یغما برده بود هم از بخشهای جذاب و تأسفبرانگیز بود.
چهار بازار اصلی، فعال و تأثیرگذار سرمایه در کشور چنان نوساناتی را تجربه میکنند که مرزهای کف و سقف را شکسته و تمام قاعدههای اقتصادی را جاگذشته اند. صعود تقریباً عمودی نرخ ارز و سقوط ارزش ریال در برابر آن از جمله خوفناکترین بازارهاست. شاید هیچ شغلی به اندازه دلالی در ایران پرسود نباشد. معاملههای دائم و طبق نرخ روز بدون تعهد و تضمین و حتی فایده برای اقتصاد جامعه. بالا رفتن نرخ دلار و یورو یعنی خروج بی رویه ارز از کشور و گران شدن هر آنچه که وارد کشور میشود. از دارو و نهادههای دامی و تجهیزات فنی و دیجیتال گرفته تا وسایل تجملاتی و لاکچری و غیرضروری، و این بهخوبی نشان میدهد که چه بلایی ممکن است برسر جیب و زندگی مصرف کننده بیاید. افزایش لحظهای قیمت ارز و پرکاری تابلوهای صرافیها یک تحقیر ملی ست. وقتی که باید چند برگ هزار تومانی روی یک تراول پنجاه هزار تومانی بگذارید تا فقط یک دلار بگیرید. یعنی ۵۷۰ هزار واحد پول ملیات (ریال) را بدهی تا فقط یک واحد پول بین المللی را دریافت کنی.
ارز را که نادیده بگیریم، طلا در گوشهی دیگر رینگ منتظر است. فلز با ارزشی که روزی مهمان ازدواجها و مراسمات بود امروز اشک زوجهای جوان را در آورده. پرواز قیمت طلا و سکه آن هم طی سه، چهار ماه گذشته باعث شده خیلی از طلافروشان جهت کاهش ریسک، از خرید و فروش خودداری کنند و اگر هم اقدام کنند قیمتها را بصورت ثانیهای رصد و لحاظ کنند. این بازار چنان آشفته، پر ریسک و غیر قابل پیشبینی شده که کمی بدشانسی در آن میتواند سرمایهها از هستی ساقط کند. در حال حاضر اغلب فعالان و سرمایه گذاران این بازار دست از معامله کشیده و به امید ثبات و حرکت منطقی نرخ فقط نظاره گرند. مایل شدن وزنه معاملات به سمت طلای آب شده یا دست دوم هم بسیار مشهود است.
مسکن و خودرو از جمله داراییهای پر معامله ایرانیان در هر دوره بوده که این روزها تغییر روزانه دارند. املاک، متری و خودروها مدلی افزایش را تجربه میکنند. سامانههای قرعه کشی و ثبت املاک هم کاری از پیش نمیبرند. مسکنهای مهر و تعاونیها یا کم کیفیت و کند و غیرفعالاند یا برای همگام شدن با بازار، افزایش قیمت داشتهاند. اکثراً هم قراردادهای بدون مدت و به ضرر مصرف کننده تنظیم میکنند تا تمام فشار احتمالی روی دوش خریدار وارد شود. ساز و کار وزارتهای اقتصاد و مسکن برای بهبود این اوضاع چه بوده و چقدر توانسته ورق را به نفع مصرفکننده واقعی برگرداند؟ پاسخ این سؤال را بهراحتی در نزدیکترین بنگاه معاملات ملک مییابید.
وضعیت در خودرو آنقدر مضحک است که داد منفعلترین تریبونها و افراد را هم درآورده است. تولیدکننده خودرو میگوید به شرطی خودرو به خریدار تحویل میدهم که طی یک سال گذشته خودرو نخریده باشد، گواهینامه داشته باشد، شماره تلفن همراه و کارت بانکی بهنام خودش باشد، خودرو را تا یکسال نفروشد و بعد از تمام اینها باید در قرعهکشی با نسبت یک به چندهزار هم پیروز شود و کل پول خودرو هم از قبل تا بعد قرعهکشی در حسابش بلوکه باشد. برای پی بردن به میزان مضحک بودن این سیرک کافیست به شرایط خرید خودرو در دیگر کشورها نگاهی بیندازید. قیمت خودروها در تمام تولیدکنندهها دقیقاً روز بروز و تصاعدی تغییر میکند و مصرف کننده هر روز که تعلل کند چند میلیون از ارزش نقدینگیاش را از دست داده است.
بازار بورس هم از آن مقولههای عجیبیست که دولت با هزینهی اعتماد مردم و تیر خلاص به شاخص آن، مدتها سرمایهگذاران را در شوک فروبرد. اواخر دولت روحانی بود که پروپاگاندای عجیبی مردم را به ورود سرمایهشان در بورس تشویق کرد. سهام عدالت از طریق ثبت نام اجباری در بورس پس از مدتها باز شد و دفاتر ثبت نام و احراز هویت غلغله شد. تلویزیون و رسانهها هم در ترویج و تشویق رقابت داشتند. از روستایی که تمام ساکنانش بورس باز شدند تا بالا گرفتن تعداد صفحههای اینستاگرامی و کانالهای تلگرامی برای تحلیل و ترید و سیگنالهای طلایی. شاخص کلی بورس که طی این مدت رشد عجیبی را برای ورود سرمایهها از خود نشان میداد به یکباره چنان ریزشی کرد که خیلیها را از هستی ساقط کرد. هیچ نسخهی درستی هم برایش پیچیده نشد. این روزها این بازار با سوءپیشینه هم نوسانات شارپی غیر متعادلی را تجربه میکند.
خیلی از هموطنان اما نگرانی خاصی درباره بازار سرمایه ندارند چون اصولاً سرمایهای ندارند که به فکرش باشند. برآمدن از پس هزینههای یومیه و خواروبار روزانه و مخارج ماهانه و در عالیترین مرحله پرداخت اجاره از جمله موفقیتهای خیلی از ما ایرانیان محسوب میشود. ذخیرهی خواروبار و پیش خرید چند کیسه برنج و پاکت چای و بطری روغن از جمله فعالیتهای خیلی خانوادههاست. خانوادههایی که با افول شاخصههای رفاهی زندگیشان فقط به فکر زندهمانی هستند نه زندگانی. له شدن اقشار آسیبپذیر و حتی متوسط زیر چرخهای بی رحم این بازار، آثار جبران ناپذیری در همه حیطهها خواهد داشت که حتی اگر همین الان هم «قطار پیشرفت» رییس جمهور تغییر جهت دهد هم نمیتوان از آنها گریخت.
انتهای پیام