نوروز؛ میراث هزاران سال
محمدرضا نسبعبداللهی، باستانشناس در روزنامه شرق نوشت: ایرانیان دو جشن بزرگ مرتبط با طبیعت دارند؛ مهرگان به عنوان جشن آغاز پاییز و نوروز همزمان با اعتدال بهاری. جشن مهرگان روز پیروزی فریدون بر ضحاک یا در روایت شاهنامه فردوسی روز تاجگذاری فریدون قلمداد میشود و نوروز هم بر پایه روایت شاهنامه در دل روایت بر تخت نشستن جم، پادشاه پیشدادی آمده است. جشن نوروز هشتم مهرماه سال ۱۳۸۸ در یونسکو ثبت شد. ایران پرونده این آیین باستانی را به طور مشترک با جمهوری آذربایجان، هند، قرقیزستان، پاکستان، ترکیه و ازبکستان ثبت کرد و در آذرماه سال ۱۳۹۵ نام افغانستان، عراق، قزاقستان، تاجیکستان و ترکمنستان نیز به این پرونده اضافه شد و نوروز به نام ۱۲ ملیت ثبت جهانی شد.
پیشانوروز: چهار شبِ سوری
نوروز از پسِ هزارهها به ما رسیده اما پیش از آنکه درباره این جشن بزرگ بنویسم، باید از پیشانوروز نوشت. جشن سوری یا آنچه ما امروز به عنوان چهارشنبهسوری میشناسیم از جشنهای پیشانوروزی به شمار میرود که آتش مهمترین عنصر آن بوده است.
جشن سوری یا چهار شبِ سوری یا چهارشنبهسوری که امروزه برگزار میکنیم در واقع «جشن سوری» پایان سال است که از اجداد ایرانزمینیان به یادگار مانده و هزاران سال است که بزرگش میشمارند. جشن «سوری» به مدت «چهار شب» مانده به اعتدال بهاری و با دو انگیزه برپا میشده، یکی در «پیشوازیِ سال نو» و دیگر در «پیشبازی و پذیرفتاری فروهر درگذشتگان». ایرانیان در روزگاران کهن، هر روز از ماه را به نامی میشناختند و میدانیم که اجداد ما در آن روزگاران، هفته یا روزهایی به نام شنبه، یکشنبه و… نداشتند تا نام جشن سور و آتش نوروزی، «چهارشنبهسوری» باشد. اجداد ما بر این باور بودند که «فروهر درگذشتگان» در روزهای پایانی سال از آسمان فرود میآیند و به خانواده و بستگان خود سر میزنند و نیاکان ما بر پایه همین باور، «روی بلندیها، بر فراز کوهها و پشتبامها» میرفتند، آتش میافروختند تا این آتش مانند یک نشانه و راه، در مسیر فروهر درگذشتگان راهنمای آنان باشد. جشن سوری چون به مدت چهار شب برگزار میشده، به تدریج به عنوان «چهار شبِ سوری» نامبردار شد.
محمدبن جعفر نَرشَخی که اهل «نرشخ» یکی از روستاهای بخارا بوده، در کتاب «تاریخ بخارا» که مربوط به ۳۳۲ هجری قمری است، آورده: سال تمام نشده بود که چون شب سورى، چنانکه عادت قدیم است، آتشى عظیم افروختند (نرشخی، ۱۳۶۳:۳۷). بر پایه این سند میدانیم جشن سوری که در آخر سال برگزار میشده، یک جشن کهن و قدیمی بوده که نویسنده از آن بهعنوان «عادت قدیم» نام برده و این اصطلاح قاعدتا به دوران باستان اشاره دارد.
همچنین عبدالنبی شیخالاسلام بهبهانی در کتابش به نام «بدایعالاخبار» که حدود ۳۰۰ سال قبل نوشته شده، در بخشی که به «روزهای پایانی اسفند ۱۱۰۰ شمسی» و حمله افغانها به اصفهان مربوط است، آورده که سلطان احمدمیرزا فرزند شاهسلطان حسین صفوی، «جشن سوری» ترتیب داد (بهبهانی، ۱۳۸۹:۹۵). بر پایه این سند هم میدانیم آنچه را که امروز به عنوان جشن چهارشنبهسوری میشناسیم، دستکم تا ۳۰۰ سال پیش از آن به عنوان «جشن سوری» یاد میشده. ولی اینکه این جشن چه هنگام از جشن سوری و جشن چهار شبِ سوری به «چهارشنبهسوری» تغییر نام پیدا کرد، خیلی روشن نیست، مهم این است که این جشن با وجود تغییر نام همچنان زنده است و گرامی داشته میشود و هویتش بر جای مانده است.
پیشینه نوروز
نوروز واژهای است مرکب از دو جزء که روی هم به معنای روز نوین است و بر نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی، آنگاه که آفتاب به برج حمل انتقال مییابد، اطلاق میشود و در اصطلاح بر جشن سرِ سال پارسی ـ ایرانی، که در روز نخست فروردینماه برابر با 21 مارس مسیحی ـ آغاز فصل بهار ـ برگزار میشود، گفته میشود. اصل پهلوی این واژه «نوکروچ یا نوگروز» بوده است (اذکایی، ۱۳۵۳:1).
از جشن نوروز در اوستا نام برده نشده است اما در کتاب دینکرد (دوره ساسانی) در مورد این عید این مطلب را مییابیم: درباره نوروز – و مهرگان و دیگر جشنهای کهن- «نوی» آن از آغاز آفرینش است. نخستین روز به عنوان نوروز معین شد. بر عامه مردم (این) مسلم و طبیعی است و فرّه آن که از زمانهای پیش و کهن است، در سراسر جهان گسترده شده است. از آن مردم به راحتی و آسایش میرسند و آنان با امید آسایش در طی آن جشنها در کار و رنجشان به خشنودی میرسند (کریستینسن، ۱۳۹۸:۴۷۸).
به روایتی دیگر گویند دیرزمانی در ایرانشهر باران نبارید، اما چون جمشید بر تخت نشست، در این روز، یعنی «نوروز» پس از یک دوران طولانی خشکسالی، باران بارید. مردم آن را به فال نیک گرفتند و آب باران به هم ریختند و این آیین در میان آنها نگاهداری شد و به شکرانه آن نوروز را جشن گرفتند (همان:۴۱۶).
ابوریحان بیرونی گوید: از رسمهای پارسیان نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردینماه، و زینجهت روز نو نام کردند، زیراک پیشانی سال نو است. آنچه از پس اوست از این پنج روز همه جشنهاست و ششم فروردینماه نوروز بزرگ است. زیراک خسروان بدان پنج روز حقهای حشم و گروهان [و بزرگان] بگزاردندی و حاجتها روا کردندی، آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را. و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آنست که او روزی است از زمانه، بدو فلک آغازید گشتن (بیرونی، ۱۳۶۷:۲۵۳).
بیشتر تاریخنویسان و صاحبان فرهنگها «جمشید پادشاه پیشدادی» را پایهگذار نوروز میدانند. «مسعودی» گوید: جمشید به پادشاهی رسید و او مقیم فارس بود. بسیاری از کسان بر این رفتهاند [بر این نظر هستند] که نوروز به ترتیبی به روزگار او پدید آمد و به دوران پادشاهی او رسم شد (مسعودی، ۱۳۸۲:۲۱۸). با این حال برخی مانند ابوریحان بیرونی هرچند از انتساب نوروز به جمشید سخن رانده اما میگوید نوروز پیش از جمشید نیز بزرگ و معظم بود (بیرونی، ۱۳۸۶:۳۲۷).
بیرونی میگوید: فروردینماه، نخستین روز آن روز نوروز است که اولین روز سال نو است (همان، ۳۲۴). چون جمشید به پادشاهى رسید دین را تجدید کرد و این کار خیلى بزرگ به نظر آمد و آن روز را که روز تازهاى بود، جمشید عید گرفت اگرچه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود. باز عیدبودن نوروز را چنین گفتهاند که چون جمشید براى خود گردونه بساخت در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم براى دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید گرفتند. دسته دیگر از ایرانیان میگویند که جمشید زیاد در شهرها گردش مینمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریرى از زر نشست و مردم به دوش خود آن تخت را میبردند و چون پرتو آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند (همان، ۳۲۷).
در تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبری و ترجمه آن از ابوعلى محمد بلعمى وزیر آمده است: «و علما را بفرمود جمشید، آن روز که من بنشستم به مظالم شما نزد من باشید تا هرچه در او داد و عدل باشد بنمایید تا من آن کنم و آن روز که به مظالم نشست روز هرمز بود از ماه فروردین پس آن روز (رسم) کردند و بر گیران اکنون سنت گشت».
حکیم عمر خیام، ریاضیدان، منجم و شاعر قرن پنجم و ششم هجری در «نوروزنامه» درباره این جشن مینویسد: اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود؛ یکی آن که هر ۳۶۵ روز و ربعی از شبانه روز به اوّل دقیقه حَمَل باز آید به همان وقت و روز که رفته بود و چون «جمشید» آن را دریافت «نوروز» نام نهاد و جشن و آیینی آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند (خیام، ۱۳۱۲:۲).
به زبان پارسی «شید» به معنی «پرتو» و «جم» به معنی «ماه» است و او را به سبب زیباییاش «جمشید» نامیدهاند (ابن اثیر، ۱۳۷۱:۲۴۷). [جمشید] فرمان داد تا برایش گردونهای از شیشه بسازند و اهریمنان را بر آن بست و سوار گردونه شد و بر آسمان پرواز کرد و در هوا ظرف یک روز از دنباوند (دماوند) تا بابل پیش رفت، آن روز هرمز روز از فروردینماه بود و مردم آن را تا پنج روز بعد عید گرفتند (همان، ۲۴۸).
کهنترین اشاراتی که درباره نوروز در ایران در دست داریم همان است که آن را به جمشید نسبت دادهاند و شرحش در شاهنامه آمده است و از نوشتههایی هم که پیرامون حکومت هخامنشیان وجود دارد، میتوان به وجود نوروز در آن عصر پی برد… میدانیم که در تخت جمشید، در آغاز سال نوی بهاری، مراسم عظیمی برگزار میشد در این مراسم، شاه نمایندگان هر قوم و ملت را به حضور میپذیرفت و هدایایی از سوی آنان دریافت میکرد (بهار، ۱۳۹۶:۲۶۰ و ۲۶۳). افتخار بنیاننهادن نوروز که عید بزرگ سالانه ایرانیان است و فرصتی است برای شادمانیها و عیدیدادنها، به جمشید تعلق دارد (هینلز، ۱۳۹۱:۵۷). درباره ارتباط هخامنشیان و جشن نوروز، هینلز میگوید: هنگامی که کوروش بزرگ بر بابل چیره شد، بنا به شیوه سنتی بابلی پسر خود کمبوجیه را در جشن نوروز (در ۵۳۸ ق.م) بهعنوان شاه بینالنهرین برگمارد (همان، ۱۵۴).
فردوسی داستان جشن نوروز و جم را اینگونه روایت کرده است:
«چو خورشید تابان میان هوا/ نشسته بر او شاه فرمانروا/ جهان انجمن شد بر آن تخت او/ شگفتی فرومانده از بخت او/ به جمشید بر گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند/ سر سال نو هرمز فرودین/ برآسوده از رنج روی زمین/ بزرگان به شادی بیاراستند/ می و جام و رامشگران خواستند/ چنین جشن فرخ از آن روزگار/ به ما ماند از آن خسروان یادگار».
نوروز جشن زایش کیهانی مردمان و آفرینش انسان است. در این زایشها هرچه شمار مردمان افزایش گیرد، نیروی اورمزدی بیشتر خواهد گشت و نیروی اهریمن شکست خواهد یافت. ازاینرو یاران اهریمن با شکلهای گوناگون خود، با شکلهای غیرطبیعی و ترسآور خود برای جنگ و ستیز و برای جلوگیری از تولد مردمان بر روی زمین میآیند. در این جنگ انسان از پشتیبانی اورمزد و فروهرهای پدران برخوردار است… بنا بر اسطوره باستانی دیگر، در طول سال ۱۲ تن از یاران اهریمن در کار جویدن و بریدن و برانداختن ۱۲ ستونی هستند که جهان را نگاه میدارند. در روزهای پیش از نوروز، وقتی ستونها در شرف افتادن هستند، یاران اهریمن به شادی اینکه کار نابودی جهان پایان یافته است، برای رقص و پایکوبی به زمین میآیند و چون بازمیگردند، میبینند که همه ستونها مرمت یافتهاند. نمادی دیگر از ستیز میان یاران اورمزد و یاران اهریمن و سرانجام پیروزی نیکی بر بدی در آغاز سال نو و در نوروز (فرهوشی، ۱۳۵۵:۴۹). اسطوره دیگری نیز آیینهای نوروزی را همراهی میکند، یکی از آنها آیین نیایش به ایزد «رپیتوین» است که درست در همین موقع از سال برگزار میشود. «رپیتوین» سرور گرمای نیمروز و ماههای تابستان است و یکی از وظایف او این است که هر وقت دیو زمستان به جهان یورش میآورد، او در زیر زمین جای میگیرد و آبهای زیرزمینی را گرم نگاه میدارد تا گیاهان و درختان نمیرند و به خصوص ریشههای درختان را در برابر یورش سرمای زمستانی پاس میدارد. بازگشت سالانه او در بهار است که نمادی است از پیروزی نهایی نیکیها بر بدیها و بهارها بر زمستانها. شکوفه درختان در بهاران طلیعه پیروزی «رپیتوین» است و به همین مناسبت جشن ویژهای و نیایشی که تقدیم رپیتوین میشد، بخشی از مراسم نوروزی را تشکیل میداد و از این دید، نوروز منادی از پیروزی عنصر نیک است در نبرد فصلها (هینلز، ۱۳۹۱:۴۵).
جشنهای دوره باستان عمدتا ریشههای اجتماعی دارند که هرچه جلو میآیند، به آن شاخوبرگهای فرهنگی افزوده میشود، نوروز هم از همین جنس است. بهعنوان مثال، زمینی که در زمستان سخت و سرد است و با اعتدال بهاری جان دوباره میگیرد؛ در واقع اینجا به این تغییر ظاهری جسم و جان جهان، بار فرهنگی داده میشود و آن را نوزایی طبیعت توصیف میکنند. یا در بخشی از مناطق در ایران در اولین شنبه سال نو، آش رشته میپزند که به «آش شنبه سال» معروف است و بر این باور هستند که در اولین شنبه سال با پخت آش، رشته امور زندگی در سال نو به بهترین وجه رقم خواهد خورد. یا نوروز را آغاز آفرینش توصیف کردهاند؛ این باورهای فرهنگی در ذات جشن نوروز نبوده؛ اما به مرور زمان این شاخوبرگهای فرهنگی با نوروز درآمیخته شده و فرهنگ نوروز به مرور زمان شکل گرفته است. نوروز نوزایی طبیعت است و شب و روز در آغاز اعتدال بهاری مساویاند، همچنان که سعدی هم در وصف بهار میگوید: «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار». جشن نوروز از اعتدال بهاری آغاز میشود. در دانش ستارهشناسی، اعتدال بهاری یا اعتدال ربیعی در نیمکره شمالی زمین به لحظهای گفته میشـود کـه خورشید از صفحه استوایی زمین میگذرد و به سـوی شمال آسمان میرود. این لحظه، لحظه اول برج حمل نامیده میشود که در تقویم خورشیدی برابر با نخستین روز (اورمزد روز) از ماه فروردین یا نوروز است. جشن نوروز در تقـویم میلادی بـا ۲۱ یـا ۲۲ مارس مطابقت دارد (نجمی، ۱۳۹۲: ۱۸۵).
رسم بوده است که در نوروز، دختران جوان در تنگها و کوزهها، دزدانه و به طور پنهانی از زیر آسیابها و از چشمهسارها و مخزن قناتها آب میآوردند. بر گلوگاه تنگها و کوزهها گردنبندی از یاقوت سبز که به نخ زرین کشیده شده و منجوقهایی از زبرجد بر آن آویخته شده بود میبستند (اینوسترانتسف، ۱۳۴۸: ۹۷).
نوروز از ایران تا بینالنهرین
نوروز جشنی پیشاآریایی است، به این معنا که پیش از مهاجرت آریاییها به این سرزمین، جشن نوروز در فلات ایران بزرگ شمرده میشده. حتی میتوان نشانههایی از نفوذ فرهنگی این جشن را در بینالنهرین و تمدن سومر سراغ گرفت.
مهرداد بهار میگوید: به احتمال بسیار، این اعیاد، بهویژه نوروز و مهرگان، که به اعیاد برزگر میماند و نه به اعیاد گلهدار، باید اعیاد سخت کهن در نجد ایران بوده باشند و به پیش از تاریخ بازگردند و از آنِ اقوام بومی این سرزمین، اجداد غیرآریایی ما، باشند (بهار، ۱۳۹۶: ۴۹۵).
عید باززایی در واقع به دوموزی، خدای سومری مربوط بوده است. این ایزد در پایان هر سال کشته و سر سال نو دوباره متولد میشد و زایش دوباره او را جشن میگرفتند، چون با زایش او گیاهان و دانهها میروییدند. این جشن در واقع نشانههایی از نوروز در خود دارد.
تمدنهای بینالنهرین شامل سومری، اکدی، بابلی، آشوری، کلدانی (بابلی جدید) هستند که به ترتیب در این منطقه به وجود آمدند و حکومت تشکیل دادند. بینالنهرینیها حدود سه هزار سال در این منطقه تداوم داشتند. در هزاره سوم و اواخر هزاره چهارم ق.م، سومر در پایین دره بینالنهرین قرار دارد. درباره منشأ قوم سومر و تمدن سومر نظرات مختلفی مطرح است. درخصوص نحوه شکلگیری تمدن سومری اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی از مورخان معتقدند تمدنهای قدیم سومری و ایلامی که در کنار یکدیگر هستند، منشأ واحد دارند و محل اولیهشان منطقهای در جنوب شرق ایران یعنی کوهستانهای بلوچستان بوده. در مقابل اما ساموئل نواه کرامر یکی از شرقشناسان آمریکایی و استاد آشورشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و صاحب چندین اثر (الواح سومری، تاریخ با سومر آغاز میشود…) درباره آشور و سومر و بینالنهرین معتقد است تمدن را مهاجرانی از جنوب غربی ایران به جنوب بینالنهرین آوردند. در واقع عقیده دارد تمدن در بینالنهرین وجود نداشته؛ بلکه در ابتدا در جنوب غربی ایران، تمدن شکل گرفته و سپس از طریق مهاجرانی از جنوب غربی ایران، در جنوب بینالنهرین تمدن شکل گرفته. به هر روی سومریان که جشن سال نو را برپا میداشتند، ریشه و اصالتشان به فلات ایران بازمیگردد.
نوروز و حاجی فیروز
فیروز معروفترین شخصیت در بین دلقکهای سنتی مردم است که در روزهای نزدیک نوروز در خیابانهای ایران سروکلهاش پیدا میشود. حاجی فیروز با خواندن ترانههای سنتی و رقص و نواختن دایره زنگیاش بابت [دریافت] کمی پول، رهگذران را سرگرم میکند. او بهندرت درِ خانهها را میزند؛ اما به محض آنکه دری گشوده شود، کار خود را شروع میکند. حاجی فیروز صورت خود را سیاه کرده، لباسهای رنگرنگی معمولا -نه همیشه- قرمزرنگ پوشیده و همواره کلاهی دراز و قیفمانند بر سر میگذارد. ترانههایش به لحاظ واژگانی و ملودی کاملا سنتی و به صورت تصنیفهای بسیار کوتاه تکرارشونده است (امیدسالار، ۱۳۹۸: ۱۴۵).
شاید حاجی فیروز کمابیش جایگزین تمام دلقکهای سال نو در گذشته شده است؛ از جمله کوسه، میر نوروزی، غول بیابانی، آتشافروز و… . در مقالهای که در آغاز در سال ۱۹۸۳ به چاپ رسید، مهرداد بهار در اظهارنظری عنوان کرد که فیگور حاجی فیروز از جشنها و افسانههای مربوط به حماسه سیاوش – یعنی تموز در زبان سومری دوموزی- گرفته شده است که منشأ آن حماسهها و افسانههایی بوده که به ترتیب با الهههای بینالنهرینی کشاورزی و چارپایان پیوند دارد. بهار دراینباره اذعان کرد که تموز هر بهار از دنیای مردگان بازمیگردد و جشن آن به یاد مرگ سالانه و تولد دوباره گیاهان و نباتات برپا میشود. در برخی از این جشنها که مردم در خیابانها آواز خوانده و میرقصند، بسیاری صورتهایشان را سیاه میکننـد. بـا توجه به این مدرک غیرموجه، بهار چنین استنباط کرد که حاجی فیروز ایرانی با صورت سیاهشدهاش باید بازمانده مناسک بینالنهرینی سیاهکردن صورت فرد هنگام حضور در جشن تموز باشد، بهار 10 سال بعد در مصاحبهای فرض اصلی خود را به مراتب با قاطعیت بیشتری بیان کرد و چنین ادعا کرد که «صورت سیاهشده حاجی فیروز نمادی از بازگشت او از دنیای مردگان بوده، لباس قرمز او نشان خون فریز سیاوش و جانگرفتن الهه قربانیشده بوده؛ درحالیکه کیف و خوشیاش شور و شعف تولد دوباره است؛ نمونهای از آنها که اکسیر جوانی و برکت با خود به همراه دارند، در یادداشت اخیری که در فصل ۱۴ بندهشن نوشته شده است: چنین کاند. زنی کرد که نام سیاوخش ممکن است به معنای «مرد سیاه» یا «درد سیاه» چهره باشد و معتقد است که قسمت «سیاه» این نام ممکن است اشارهای هم به سیاهکردن صورت شرکتکنندگان در جشنهای بینالنهرینى فوقالذکر یا به ماسکهای سیاهی باشد که برای این جشن به صورت میزنند، او در ادامه میگوید که شخصیت حاجی فیروز ممکن است بازمانده این آیینهای باستانی باشد. با این همه او در اثبات دیدگاههای خود ناکام است و مجموعهای از گمانهزنیها تنها بر مبنای قیاسهایی بدون هیچ نوع ضمانتی مبتنی بر سند و مدرکی به جا ماند. پژوهشگری دیگر [هاشم رضی دریافت که حاجی فیروز میبایست دنباله سنت سال نو دوره ساسانیان باشد که طی آن بردگان سیاه، که لباسهای رنگی پوشیده و آرایش غلیظ داشتند، با آواز و رقص مردم را سرگرم میکردند. جعفر شهری حاجی فیروز را شخصیتی متأخرتر و به برخی از جشنهای باستانی مذهبی مرتبط ندانسته؛ بلکه بیشتر آن را به بردگان سیاهی مربوط میداند که گروههای دلقکها را تشکیل میدهند. او نظرش این است که رنگ قرمز لباس حاجی فیروز بیـانگر شور و شادی بوده و نام فیروز به معنای فاتح میبایست دربردارنده فال نیک باشد در یک مقاله با محوریت انسانشناختی درباره جشنهای ایرانیان دو شخصیت مجزا به نامهای میر نوروزی شاهزاده (نوروز و حاجی فیروز به شکل ناموجهی با هم درآمیختهاند، با اشاره به این مسئله که حاجی فیروز بازمانده یک شخصیت قدیمیتر است (همان، ۱۳۹۸: ۱۴۷-۱۴۸).
نمونهای از ترانههای حاجی فیروز را در زیر میخوانید:
حاجی فیروزه، سالی یه روزه، سالی یه روزه
همه میدونن، منم میدونم عید نوروزه، سالی یه روزه
ترانهای دیگر:
ارباب خودم سلام و علیکم/ ارباب خودم سرت رو بالا کن/ ارباب خودم به من نیگا کن/ ارباب خودم لطفی به ما کن/ ارباب خودم بُزبز قندی/ ارباب خودم چرا نمیخندی
در برخی مواقع حاجی فیروز که درآمدش بسته به توانایی و استعداد او برای سرگرمی با شوخی و خوشمزگی است، برنامهاش را طوری پیش میبرد تا سایر ترانههای سنتی را هم در روال عادی کار خود اجرا کند. یکی از معروفترین اینها ترانه زیر است:
بشکن بشکنه بشکن!/ من نمیشکنم بشکن!/ اینجا بشکنم یار گله داره،/ اونجا بشکنم یار گله داره/ این سیاه بیچاره چقدر حوصله داره
میر نوروزی: شاهزاده جشنهای سال نو یا پادشاه نوروز
میر نوروزی از مراسمهای وابسته جشن نوروز بود که در ایران همزمان با بهار انجام میدادند. در ایران رسم بود در ایام عید نوروز محض تفریح عمومی و مضحکه فردی عامی و از میان مردم را بهعنوان پادشاه یا امیر یا حاکمی موقتی به نام میر نوروزی انتخاب میکردند و فرمانروایان و حکام محلی، برای یک یا چند روز زمام امور شهری را بر عهدهاش میسپردند.
نشانی از این رسم را در اثر سروانتس به نام دن کیشوت نیز ملاحظه میکنیم. قهرمان داستان را که علیالظاهر سفیه و ابله است در شهری لباس شاهان میپوشانند که چند روزی حکومت کند و مردمان تفریح کنند.
منابع:
• ابن الاثیر، عزالدین، تاریخ کامل جلد اول، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران: انتشارت علمی تهران
• اذکایی، پرویز، ۱۳۵۳، نوروز، تاریخچه و مرجعشناسی، تهران: نشر وزارت فرهنگ و هنر
• امیدسالار، محمود، ۱۳۹۸، نوروز، ترجمه رخساره خلیلزده، تهران: فرهامه
• اینوسترانتسف، کنستانتین، ۱۳۴۸، مطالعاتی درباره ساسانیان، ترجمه کاظم کاظمزاده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
• بدایع الاخبار، بهبهانی، عبدالنبی شیخالاسلام، تصحیح سعید میرمحمدصادق، ۱۳۸۹، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب
• بهار، مهرداد، ۱۳۹۶، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگه
• بهار، مهرداد، ۱۳۹۸، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران: آگاه
• بیرونی، ابوریحان، التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، تصحیح جلال همایی، ۱۳۶۷، تهران: انجمن آثار ملی
• فرهوشی، بهرام، ۱۳۶۴، جهان فروری، تهران: کاریان
• کریستینسن، آرتور، ۱۳۹۸، نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: تهران چشمه
• مسعودی، علیبن حسین، مروجالذهب و معادنالجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ۱۳۸۲، تهران: انتشارات علمی
• نجمی، شمسالدین، ۱۳۹۲، نوروز بزرگ جشن ملی ایرانیان، مجله مطالعات ایرانی، شماره ۲۳
• نرشخی، محمدبن جعفر، تاریخ بخارا، تصحیح محمدتقی مدرس رضوی، ۱۳۶۳، تهران: توس
هینلز، جان، ۱۳۹۱، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه
انتهای پیام