خطوط پنهان در ستایشنامهی هویدای «منوتو» در قیاس با «37 روز» بختیار
سیاوش خوشدل، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:
مستندهای «منوتو» واقعاً مستند هستند. بخشهایی از واقعیات را بهشکلی حرفهای بازتاب میدهند.
به یاد بیاورید مستندی دربارهی آخرین نخستوزیر دوران سلطنت، شاپور بختیار را که چندین سال پیش ساخته و پخش شد. نام مستند، «37 روز» بود. آن مستند به فراخور نامش از روز جلوس شاپور بختیار بر صندلی صدارت شروع میشد. یعنی وقتی که او در تقابل با انقلابیون قرارگرفته و از جبههی ملّی نیز طرد شده. چیزی از گذشتهی شاپور بختیار نقل نمیشود. از پدر او، محمّدرضا خان سردار فاتح که در زمان رضاشاه اعدام شد و از پسرعمویش، سپهبد تیمور بختیار، نخستین رئیس ساواک که چند سال پس از عزل، مغضوب و مطرود شد و به دستور محمّدرضاشاه در عراق ترور شد، سخنی نبود. از پیشینهی اداری و مبارزاتی و دوران زندان خود شاپور بختیار نیز حرفی نبود. حتّی به نامهی سهامضایی بختیار همراه با کریم سنجابی و داریوش فروهر خطاب به شاه و هشدار عواقب استبداد او در خرداد 56 نیز پرداختهنمیشود. طبیعتاً نامهی شهریور ماه او خطاب به آیتالله خمینی نیز که از طریق ابوالحسن بنیصدر ارسال میشود و مضمون آن درخواست هدایت و حمایت است، جایی در مستند ندارد.
مستند با نقل قول معاون بختیار از دیدار شاه و بختیار آغاز میشود. وقتی که شاه به بختیار گفته «پیر نشدی» و بختیار هم در جواب گفته «من به اندازهی اعلیحضرت مشغله نداشتم». این پاسخ تند و کنایهآمیز بدون اطّلاع از ماقبل آن «37 روز» یک شوخی و خندهی صمیمانه میتواند تعبیر شود. این جلوهای از بازتاب حرفهای واقعیت است به سبکی که سازندهی اثر، اثر مطلوب خود را بر خوانندهی عام میگذارد.
با آنکه نام مستند «37 روز» است، روایت به 37 روز ختم نمیشود و ماجرای تلاشهای بختیار برای تقابل با نظام جدید نیز روایت میشود. البته به دور از شبهات و ابهامات دربارهی شکل و ماهیت فعّالیتها. طبیعی است؛ مصاحبهشوندگان همه از نزدیکان و همکاران بختیار هستند و تماماً در ستایش او سخن میگویند. و باز طبیعتاً ختم شدن روایت به ترور شاپور بختیار در خانهاش، زمینهای برای به اوج رسیدن ستایشها و افسوسهاست.
مستندساز دوربین را در جایی قرارداده که نتیجهی مطلوبش حاصلش شود.
***
مستند امیرعبّاس هویدا، به نام «هویدا» است؛ میشد به خاطر آنکه او طولانیترین دروان صدارت یک نخستوزیر را در تاریخ مشروطه داشت، نام مستند را بگذارند «13 سال»؛ ولی سازندهی اثر به طرز ماهرانهای نمیخواهد مرکز و اصل ماجرا، مهمترین دوران فعّالیت سیاسی هویدا قرار دهد. قرار است تصویری بلندبالا از هویدا در برابر دیدگان بینندگان مجسّم شود. به همین منظور، روایت از سال 1298 و با معرّفی زمینهی خانوادگی هویدا آغاز میشود.
روایت از اینجا در دست خود هویداست. صدایی از زبان خود هویدا سخن میگوید و این راوی اوّل شخص، در کنار تمجیدکنندگان از خصلتها و آرمانهای بلند و ارزشمند هویدای نوجوان و جوان، تصویر مطلوب سازنده را عرضه و ارائه میکند. مردی آگاه و پرمطالعه با بینشی عمیق که بالاخره بر صندلی صدارت نشست.
روایت دوران نخستوزیری هویدا، پر است از ستایش پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی ایران در دههی چهل به راهبری محمّدرضاشاه و ید با کفایت امیرعبّاس هویدا در مقام مجری سیاستهای او. باز هم راویان حاضر و حتّی غایب به گونهای انتخاب شدهاند که کفهی ترازو به سمت ستایش و تأیید سنگینی کند. گویی در طول این سالها منتقد و مخالفی وجود نداشته و یا اگر داشته، لابد غرضورزان بیانصافی بودهاند. راوی سوم شخص مستند بعد از توضیحی دربارهی پاکدستی و تواضع او، از اینکه خودش رانندگی میکند، میگوید و میافزاید: «هرچند برخی مخالفان چنین رفتاری را عوامفریبی میدانستند، امّا هویدا چنین باوری نداشت.» راوی مستند خود هویدا را در مقام تشخیص نیّت هویدا قرارداده.
سازندهی اثر انتقاد و شوخی با هویدا را به طرز شگفتآور و ماهرانهای گره میزند به جنبههای ظاهری هویدا. این بخش را عیناً از مستند نقل میکنم: «[ظاهر هویدا، پیپ، گل ارکیده و عصای او] هویدا را به موضوعی جذّاب برای رسانهها تبدیلکردهبود. از آغاز نخستوزیری، پیپ، عصا و گل ارکیده ابزار بسیاری از روزنامهها و مجلّات برای شوخی و گاهی نقد دولت هویدا شدهبودند.» و بعد صدای هویدا را میشنویم: «من خیال میکنم که از انتقاد نباید بدمون بیاد. این نشانهی این است که ما در جامعهی زنده زندگی میکنیم و جامعهای است که این اجازه رو میده که انتقاد بکنیم و انتقاد اوّلین قدمی است برای سازندگی.»
بعید است که مستندساز واقعاً انتقادها از دولت و شخص هویدا را در حدّ چند کاریکاتور گذرا و مبهم با محوریت پیپ و عصا و ارکیده تصوّرکند. هرچند که واقعیت را این گونه تصویر میکند. وقتی مستند را ادامه میدهیم و به سالهای آغازین دههی پنجاه میرسیم، موضوع خو کردن هویدا به مقام خود مطرح میشود تا جایی که حاضر نمیشود در تضاد و تعارض با تصمیم و ارادهی شاه قراربگیرد. مصداق و مثالی که برای این موضوع مطرح میشود این است که هویدا حاضر نمیشود گزارش انتقادی سازمان برنامه را در حضور شاه مطرح کند و آن را به خود رؤسای سازمان برنامه محوّل میکند.
این روایت، مربوط به گزارش سازمان برنامه از پیشبینی تحقّق اهداف برنامهی ششم توسعه است که دکتر غلامرضا مقدّم آن را در مصاحبه با پروژهی تاریخ شفاهی ایران (دانشگاه هاروارد) بیان کردهاست. مقدّم میگوید هویدا اصلاً به او پیشنهاد کرده که گزارش را به گونهای عوض کند که قابلیت طرح در پیش شاه را داشتهباشد و در نهایت وقتی مقدّم این موضوع را رد میکند، هویدا با عصبانیت گزارش را به سوی پرت میکند و میگوید آن را مطرح نمیکند و اگر میخواهند، خود اعضای سازمان برنامه باید آن را پیش شاه مطرح کنند. محتوای گزارش نیز پیشبینی به هم خوردن تعادل در اجتماع و منجر شدن به یک انفجار سیاسی و اجتماعی در سالهای آتی بوده.
روایت دیگر را دکتر هوشنگ نهاوندی نقل کردهاست. طبق روایت نهاوندی، در سال 53 شاه او را فرامیخواند و به سبب گزارشهای نابهسامانی اوضاع، از او میخواهد که گروه موسوم به «بررسی مسائل ایران» گزارشی بدون پردهپوشی از علل و عوامل نارضایتی به او ارائه کند. نهاوندی کارگروهی برای تهیهی این گزارش شکل میدهد و در تابستان 53 در نوشهر این گزارش به شاه ارائه میشود. دروغگویی رجال دولت، وعدههای عملنشده که آبروی دولت و حکومت را میبرد، تورّم، وضع دلخراش تهران، فقدان ارتباط میان دولت و روحانیت و اشتباهکاریهای ساواک به عنوان عوامل نارضایتیها برشمردهمیشود. طبق نقلقول نهاوندی از فرح پهلوی، هویدا این گزارش را بلااثر میکند:
«آقای هویدا شرفیاب میشود به نزد اعلیحضرت، این را هم باز هم من همه را از شهبانو شنیدم بنابراین دلیلی ندارد دروغ باشد، همان موقع هم شنیدم. اعلیحضرت به ایشان میگوید که یک همچین گزارشی اینها دادند و بخوانید خیلی جالب است و مطالب مهمی را نوشتند و یک کاری بکنیم. مرحوم هویدا این مطالب را به خودش میگیرد یک مقداری و خیال میکرد که یک مانوری است برای اینکه باعث سقوط حکومت ایشان بشویم بهخصوص که با کمال تأسّف یعنی با کمال تأسف نه، بعضی از اشاره به وعدههایی که مأموران بلندپایهی دولتی میدهند یا به ایشان برمیگشت چون مثال زده شده بود. یا به وزیران خیلی عزیز ایشان … دو سه روز گذشت گویا از این جریان و مرحوم هویدا باز میگردد به نوشهر و به اعلیحضرت میگوید که «اینها یک عدّه گهتلکتوئل هستند»، این کلمه گهتلکتوئل هم از آنجا کمکم مرسوم شد که خیلی مرحوم هویدا از آن استفاده میکرد، «اینها یک عدّه گهتلکتوئل هستند که میخواهند تعطیلات اعلیحضرت را gacher بکنند» به فرانسه «و بیندازید دور اینها را.» اعلیحضرت هم در ته فکر خودشان لابد دلشان میخواست که یک کسی بهشان بگوید که اینها بیخود میگویند. و دیگر هرگز به این گزارش اشارهای نکردند جز در کوارناواکا در مکزیک [بعد از انقلاب]. میگفتند، «حق داشتید». بعد از چندین سال و بعد از اینکه دیگر کار از کار گذشتهبود.» (مصاحبهی هوشنگ نهاوندی با پروژهی تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد: https://iranhistory.net/nahavandi14/)
در مستند «هویدا» ی منوتو، این تصویر القا میشود که اشتباهات هویدا در حدّ تندادن به خواستهای شاه بوده، حال آنکه سیاسیون منتقد او، عاملیت و اثرگذاری او را در تصمیمات شاه برجسته میدانند. هرچند این سیاسیون از طیف طرفداران سرسخت و گاه حتّی شیفتهی شخص شاه هستند و این احتمال را باید در ذهن داشت که آنها میکوشند کفهی ترازوی تقصیر و قصور محبوب خود را سبک کنند.
در مستند «هویدا» ی منوتو، اشارات مبهم و بدون ارجاع مشخّصی صورت میگیرد به اینکه هویدا میکوشیده با روشنفکران و روحانیون معتدل ارتباط داشتهباشد. دیگر اینکه او میکوشیده تا رشد و توسعهی سیاسی در کشور رخ بدهد. نه از سازوکار اجرایی چنین هدفی و وسایل و مقدّمات آن سخنی هست و نه تعامل و مواجههی هویدا با اهالی سیاست، اعمّ از منتقدان درون سیستم و منتقدان و معترضان خارج از سیستم تشریح میشود. این در حالی است که باز مراجعه به سخنان برخی دیگر از سیاسیون، خلاف این دیدگاه به دست میآید.
دکتر محمّد باهری، معاون اسدالله علم در وزارت دربار و وزیر دادگستری در دو مقطع، دربارهی مواجههی هویدا با حزب رقیب توضیحاتی میدهد. توضیح اینکه هویدا همزمان با نخستوزیری، دبیر کل حزب ایران نوین نیز بود:
«مرحوم هویدا بههیچوجه جانب حزب اقلیت را رعایت نمیکرد. اصلاً برای حزب اقلیت مثل اینکه یک حقّ حیات قائل نشد. دبیرکلها هم میآمدند بیچارهها هر چی کوشش میکردند بالاخره به یک صورتی ـ خب حالا اپوزیسیون، مخالف، کارش انتقاد است دیگر. خب انتقاد هم از کار کی هست، کار دولت است. خب هویدا میرفت پیش شاه و میگفت کار دولت امر اعلیحضرت همایونی است و اپوزیسیون و حزب مخالف هم که مخالف هستند مثل اینکه با امر اعلیحضرت مخالفت میکنند. خب همیشه برای دبیرکل حزب مردم گرفتاری بود. خب برای بیچارهی دکتر کنی گرفتاری درست کردند دیگر. [شاه] تلگراف کرد از سن موریتس، که «کمیتهی حزب مردم را جمع بکنید و بگویید همهتان را میدهم مثل کمونیستها بگیرند.» چون انتقاد کردهبودند. آن بیچاره عامری. در صورتی که عامری را خود هویدا تحمیل کردهبود به حزب مردم. یعنی بالاخره شاه گفتهبود خودتان دبیرکل برای حزب مردم معلوم بکنید. هویدا عامری که از دوستان و نزدیکانش بود انتخاب کردهبود به نام دبیرکل حزب مردم. خب دیگر وقتی قرار شد که دو تا حزب باشد یکی هم حزب اقلیت اسمش باشد، خب میخواهد اظهار حیات بکند. خب اظهار حیات حزب اقلیت چی هست؟ آخه حزب اقلیت اگر مثل حزب اکثریت موافق باشد با نظریات دولت، آنوقت دیگر حزب اقلیت نیست. همین اندازه که حزب اقلیت هست چون رأی ندهد در یک مواردی. همین اندازه را هویدا تحمل نداشت. بیچاره عامری به آن وضع بد از حزب مردم رفت و عرض کنم که بالاخره وضع آشفتهای بعد پیدا کرد … آن بیچاره که دیگر تصادف کرد و مرد. این است که شاه اولاً مواجه بود با این وضعیت که خب یک عده از مردم که به تشویق خود دستگاه رفتهبودند توی حزب مردم گناه که نداشتند. اینها دائماً در اقلیت و محرومیت هستند. نه در کار دولتی دخالت دارند؛ در محرومیت مطلق هستند.» https://iranhistory.net/baheri24/
نهاوندی نیز انحلال احزاب و تشکیل حزب رستاخیز را با قدرتگیری هویدا از طریق حزب ایران نوین مرتبط میداند:
«به نظر بنده باز هم هدف دوم [شاه] از ترتیب این کار حزب رستاخیز فیالواقع زدن ضربهای به قدرت حزب ایران نوین و آن شبکه حزب ایران نوین و قدرتی بود که هویدا از طریق حزب ایران نوین پیدا کردهبود. چون من هیچ تردید ندارم، هیچ تردید ندارم، دلیل کتبی محکمهپسندی هم به قول معروف نیست، ولی این عقیده برای من وجود دارد روی روابط شخصی و مطالبی که اتّفاق میافتاد. و از جمله به اینکه اعلیحضرت مقدار زیادی مخالفین سیاسی هویدا را در داخل حکومت تقویت میکرد یا لااقل مانع تضعیفشان میشد برای اینکه آنها غیرمستقیم جلوی اوج قدرت هویدا را بگیرند. این تردید در آن نیست. به نظر بنده هویدا در یکی دو سال آخر حکومتش مسلماً از شاه در ایران کم اقتدارتر نبود. و به طور قطع تمام کوششش بر این بود که این قدرت را کمتر نشان بدهد، ولی در حقیقت ما میدیدیم که این قدرت را دارد. تقریباً همه انتصابات عمده را او میکرد. حتی دیگر کنترل پلیس را هم بهدست گرفتهبود از طرق آن مرحوم سپهبد صدری. در داخل سازمان امنیت با آجیل دادن، به قول مرحوم مستوفی الممالک، نفوذ بسیار کردهبود. و بسیاری از سردستههای سازمان امنیت به استثنای نصیری که با او خوب نبود و او هم با نصیری خوب نبود، و افراد هم مدیران سازمان امنیت را به اصطلاح خریدهبود، خیلی ساده. با فردوست حسن رابطه داشت. و خلاصه شبکهای درست کردهبود که این شبکه به نظر من شاه را در اواخر سخت مضطرب کردهبود. و به طور مسلّم [شاه] اگر میتوانست و مصلحت میدید او را به وزارت دربار هم نمیگماشت. ولی [هویدا] با شاهدختها و با شاهپورها خیلی حسن رابطه داشت. در حالی که خلاف این را تظاهر میکرد برای اینکه تقریباً همه را میخوراند و به حدّ اعلی میخوراند. وقتی هم که آنها طالب نبودند باز هم میخوراند، برای اینکه از آنها مدرک داشتهباشد و به اصطلاح آنها را مدیون و ممنون خودش کردهباشد. و حزب ایران نوین هم تبدیل شدهبود به شبکهی اقتدار ایشان و شبکهی اطّلاعاتی ایشان.» https://iranhistory.net/nahavandi9/
در مستند «هویدا» ی منوتو بیاطّلاعی هویدا از تصمیم شاه برای تشکیل حزب رستاخیز سخن گفتهمیشود. باز طرز بیان به گونهای است که بیتقصیری هویدا نتیجه گرفتهشود. امّا علل اینکه بالاترین مقام سیاسی دولت و شخص اوّل حزب حاکم از چنین تصمیمی بیاطّلاع مانده، اشاره نمیشود. در مستند اشاره میشود که هویدا به اشتباه دبیرکلّی حزب رستاخیز را پذیرفت. امّا اینکه چه شد که حزب خودش منحل شد و شد دبیرکلّ حزب جدید، مسکوت مانده. و باز به اینکه چند ماه بعد هویدا از این سمت نیز کنار میرود، اشارهای نمیشود.
تحلیل داریوش همایون، وزیر اطّلاعات و جهانگردی (معادل وزارت فرهنگ و ارشاد امروزی) و سخنگوی دولت جمشید آموزگار از کنار رفتن هویدا از دبیرکلّی حزب رستاخیز، همسو با تحلیل نهاوندی از علّت تشکیل حزب رستاخیز است:
«بعد از یک چند ماهی، نزدیک یک سالی ـ شاید کمتر از یک سال ـ به این نتیجه رسید شاه که حزب نمیتواند هم دولت باشد هم حزب. نخستوزیر نمیتواند هم رئیس حزب باشد هم رئیس دولت. چرا؟ چون ضمناً نخستوزیر قدرت بیش از اندازهای گرفتهبود؛ نخستوزیری بود که آن وقت ده دوازده سال سر کار بود، رهبر حزب هم شدهبود، دبیر کلّ حزب هم شدهبود. دیگر اصلاً بدون نظر او نمیشد برنامه داد و شاه میخواست که رقیبی برای هویدا بتراشد و هویدا بیش از اندازه نیرومند نشود.» https://iranhistory.net/homayun3/
این موارد نمونههایی بود از اینکه در مستند، زاویهی مباحثی که از سوی راوی و کارشناسان مطرح میشود و نیز ارجاعاتی که به مصاحبههای ضبطشده دادهمیشود، به گونهای گزینش و تنظیم شدهاست که یک دفاعیه و بلکه ستایشنامه از دوران نخستوزیری هویدا و خلقوخوی شخصی و اجتماعی و شأن علمی و سیاسی او ارائه شود.
این تصویرسازی تا آنجا پیش میرود که فریادهای اعتراضی نمایندگان مجلس از اوضاع و احوال کشور در آغاز روی کار آمدن دولت شریفامامی و در جلسهی رأی اعتماد کابینه، به عنوان مانوری علیه شخص هویدا نمودهمیشود. در بخشهایی که از این جلسه در مستند گنجاندهشده، حرفی از شخص هویدا نیست. گویی مستندساز خود پیشاپیش پذیرفتهاست که آن انتقادها و اعتراضها مرجعی جز هویدا نمیتوانسته داشتهباشد؛ ولو اینکه روندهای مورداعتراض مستقیماً اشاره به سختگیریهای ساواک داشتهباشد که ارتباط مستقیمی با دولت و شخص نخستوزیر نداشتهاست.
طبیعی است که وقتی در دو ساعت متوالی فرد موردبحث، چیزی جز کردار نیک، گفتار نیک و پندار نیک با اشکالاتی جزئی نمودهنمیشود، رسیدن به این نقطه که او مورد طعن و انتقاد و اعتراض قرار بگیرد چندان منطقی نمینماید و نتیجه از پیش روشن است؛ گویی منتقدان پا را از حدّ شوخی کاریکاتوری با پیپ و عصا و ارکیده فراتر گذاشته و ناجوانمردانه و غیرمنصفانه روی به اعتراضات جدّی آوردهاند.
در موضوع تصمیمگیری بازداشت هویدا که با روی کار آمدن دولت نظامی در دستور کار قرارگرفت، به اینکه سیستم و شخص شاه به نوعی او را قربانی کردند، به طور ضمنی اشاره میشود. امّا تلاش بر این است که شاه ناچار و تحت فشار نمودهشود و حتّی ملکه نیز بیمیل نمودهشود.
روایت دوران بازداشت هویدا به تبع اینکه او در موضع ضعف و شرایط نامطلوب قرار گرفتهاست، بیشترین تأثّر را در مخاطب برمیانگیزد. در اینجا دیگر نیازی برای پوشاندن بخشهایی از واقعیت وجودندارد. رفتهرفته، سهم روایت فرشته انشا بیشتر میشود و تأثّر و احساس او نسبت به یک عضو خانواده بهخوبی به مخاطب منتقل میشود.
ناگوارترشدن وضعیت هویدا در دوران بازداشت پس از انقلاب با ویدیوی مصاحبه در بازداشتگاه عیانتر میشود و سپس روایت علنی و صریحی از شرایط دادگاه. آنچه از محاکمه میبینیم یادآور سخن رئیس دادگاه است در کتاب خاطراتش. شیخ صادق خلخالی در کتاب خاطراتش نوشتهاست:
«وقتی که من تصمیم گرفتم هویدا را اعدام کنم، قبل از هر کار، به آقای هادوی اخطارکردم که وضع خودش را مشخّص کند … او دادستان کل بود، ولی کاری انجام نمیداد … سپس نامهای نوشتم و به داخل بند فرستادم. در نامه قیدکردم که هویدا را برای پارهای از توضیحات و سؤال و جواب به دادگاه بفرستند. آنها نزدیک ظهر بود که هویدا فرستادند. … چهار یا پنج دستگاه تلفن وجود داشت که میشد توسّط آنها با خارج تماس برقرار کرد؛ امّا من همهی تلفنها را قطع و گوشیها را در یخچال گذاشته و در آن را قفل کردم … قصدم این بود که که تا پایان محاکمه و حتّی اعدام هویدا کسی در خارج از زندان از سرنوشت او مطّلع نشود.»
اظهارات رئیس آن محکمه، بیان صادقانهای از آنچه در فیلم محاکمه میبینیم. اینکه حکم پیش از محاکمه صادر شدهبود.
البته در زمینهی اینکه چه کسی تیر خلاص را به هویدا شلیک کرد، این شایعه وجودداشته که شیخ هادی غفّاری این کار را کرده. در مستند این رعایت اخلاقی و حرفهای صورت گرفته که پاسخ غفّاری به این اتّهام و نفی آن پخش شود.
مستند با جملاتی از فرشته انشا خاتمه مییابد. او هویدا را در پیپ و عصا و ارکیده خلاصه میکند و هر یک از این سه شیء را نمادی از وِیژگیها و خلقخوی او قرارمیدهد. «ارکیده به معنای وفاداری، … عصا محتاطی هویدا را نشان میداد، … پیپ سمبل خوش زندگی کردن و کیف کردن از مائدههای زمینی است. من این جوری خلاصه میکنم هویدا را.»
ستایش این گونه پایان میپذیرد.
انتهای پیام
هر کس بود و هر اخلاقی داشت تمام دارایی او یک چند تا کتاب بود و یک ماشین پیکان….حداقل در زمان هویدا دانش اموزان تغذیه مجانی و تحصیل رایگان داشتند و از همه مهمتر امنیت ….نه مثل الان که از ترس گازهای شیمیایی اولیای مدارس جرات ندارند بچشون و بفرستند مدرسه…خاطرات ان دانش اموزان بلوچ را بخوانید که چطور مرحوم هویدا ازشون حمایت کرد تا شدند مهندس
تحلیل بهجا و درستی نوشتید
پهلوی با اشتباهات خودش رفت توی موزه و تنها سیستم مناسب برای ایران جمهوری دموکراتیکه
چرا از نتایج مورد تایید خود نگارنده عبرت نمیگیرد سقوط هويدا و شاه به خاطر فقر اقتصادی و سرازیری روستاییان به شهر ها و چاپلوسی معتمدان و دیر هنگام بودن بیداری حاکمیت وقت بوده است.
این بلای تملق مآبی و کتمان حقایق گریبانگیر تمام حکومت های ایران از صدر تا ذیل بوده است.
کاش انصاف داشته باشید و کمی از اقایان جمهوری اسلامی انتقاد کنید هویدا و ساه ۵۰ ساله مردن