تحلیل صادق زیباکلام از اپوزیسیون جمهوری اسلامی
صادق زیباکلام طی چندین یادداشت جداگانه در کانال خود نوشت:
…. یکی از مهمترین نتایج اعتراضات سال گذشته شکل گرفتن ایده “براندازی” بعنوان تنها آلترناتیو …. بود. سقوط محبوبیت رژیم و متقابلا درخشندگی تغییر رژیم باعث شده که براندازی مورد بررسی قرارنگیرد. همه حرفها حول این محور است که “[مسئولین] اصلاح ناپذیر هستند، پس تنها گزینه ممکن براندازی است”. بسیاری در داخل کشور لفظ “براندازی” را بکار نمی برند ودرعوض ازعباراتی همچون “عبورازنظام”، یا “آینده خطرناکی درانتظارنظام است” و … استفاده میکنند. این وضعیت باعث شده که براندازی مورد یک نقد و بررسی جدی قرار نگیرد.
خارج از کشور که تکلیف روشن است و “سونامی براندازی” همه را دارد با خود میبرد و در داخل هم ترس از”هو شدن” و مورد لعن و نفرین قرارگرفتن ومتهم به همدستی با [مسئولان] شدن، باعث شده که کسی جرات نکند به “بت براندازی” بگوید که بالای چشمش ابروست. من نقد براندازی را نوشتهام اما حجم آن چندین پست میشود. که بنا دارم آنرا درقالب یک فایل صوتی انشالله ارائه دهم.در ادامه این نوشتار میخواهم به یکی دیگرازتحولات مهم “پسا مهسا” بپردازم.این تحول عبارتست از ظهور “اپوزیسیون خارج ازکشور”.
اگر پیرامون همه نتایج “زن-زندگی-آزادی” که تاکنون برشمردیم اما و اگرهایی وجود داشته باشند، در خصوص ظهور پدیده “اپوزیسیون خارج از کشور”نمیتوان دیگرمجادلهای نمود. اپوزیسیون خارج از کشور را میبایستی بدرستی به قبل و بعد از ۱۴۰۱ تقسیم نمود. صد البته که همه چهرههای آن ازشاهزاده رضا پهلوی گرفته تا خانم مسیح علینژاد، آقایان عبدالله مهتدی، حامد اسماعیلیون و سایرین، قبلا هم علیه نظام فعالیت میکردند. اما تحول مهمی که در ۱۴۰۱ صورت گرفت آن بود که اعتراضات، جملگی آنان را از مخالفین گمنام و بعضا حتی ناشناخته به چهرهها و شخصیتهای بین المللی تبدیل نمود. بعبارت دیگر، آنان موفق شدند بصورت “جهشی” یکشبه ره صد ساله بروند.
پرسش اساسی آنست که این تحول چگونه اتفاق افتاد؟ چگونه خانم گلشیفته فراهانی که اساسا بعنوان یک چهره سیاسی شناخته نمیشدند، خانم نازنین بنیادی یا آقای حامد اسماعیلیون که ناشناس بودند، یا حتی خود خانم علینژاد که یک گفتارسیاسی هم ازایشان شنیده نشده بود، ظرف چند ماه به جایگاه رهبری اپوزیسیون توانستند صعود کرده وازجایگاه درجهداری به امیری و سپهبدی ارتقاء پیدا کنند؟.
موفقیت غیرمنتظره اپوزیسیون خارج از کشور.
در بخش قبلی گفتیم یکی ازدلائلی که باعث خواهد شد تا بعدها از سال ۱۴۰۱ بعنوان نقطه عطفی در تاریخ ج.ا یاد شود، ظهور اپوزیسیون خارج از کشور در این سال میباشد. البته تمامی چهرههایی که در این سال در جایگاه رهبران اپوزیسیون قرار گرفتند قبلا هم به درجات مختلف علیه ج.ا سرگرم فعالیت بودند.اما اعتراضات ۱۴۰۱ سبب شد تا آنان یک شبه ره صد ساله رفته و از چهرههای ناشناس و بعضاً حتی غیر سیاسی، تبدیل به چهرههای بین المللی شوند. بعنوان رهبران اپوزیسیون ج.ا، با سران کشورهای اروپایی دیدار داشته و به پارلمانهای آنها دعوت شوند. خود آنان هم تا قبل از شروع اعتراضات تصور نمیکردند که چهار ماه بعد تبدیل به چهره های بین المللی شده باشند. این تحول چگونه اتفاق افتاد؟ آیا آنان دارای استعداد و توانایی های برجستهای بودند که آن موفقیت را برایشان به ارمغان آورد؟.
البته برخی ازچهرههای اپوزیسیون همچون شاهزاده رضا پهلوی، خانمها شیرین عبادی، مسیح علینژاد یا آقایان عبدالله مهتدی و حامد اسماعیلیون پیشتر هم بعنوان مخالفین نظام شناخته میشدند.
اما برخی دیگر همچون خانمها نازنین بنیادی یا گلشیفته فراهانی و حتی آقای علی کریمی کمتر بعنوان مخالفین نظام شناخته میشدند. اما سیر حوادث «زن-زندگی-آزادی» آنان را درجایگاه اپوزیسیون قرار داد. سخنی به اغراق نرفته اگر گفته شود که تا قبل از اعتراضات ۱۴۰۱ نه خانمها گلشیفته فراهانی یا نازنین بنیادی، نه آقای علی کریمی و نه حتی خانم مسیح علینژاد تصورش را هم نمیکردند که یک شبه ره صد ساله رفته و در جایگاه رهبری اپوزیسیون قرار بگیرند.
دو پرسش کلیدی در رابطه با چگونگی صعود اپوزیسیون مطرح میشود.نخست آنکه باستثناء آقای عبدالله مهتدی که یک عمر فعالیت سیاسی داشتهاند، چگونه افرادی که نه از دانش سیاسی و جامعه شناختی برخوردار بوده، نه سابقه حتی یک تجزیه و تحلیل سیاسی داشته، نه هیچ تجربه کار تشکیلاتی گروهی و مبارزاتی داشتهاند، چگونه میتوانند ظرف چند ماه ازجایگاه افراد عادی به مرتبه رهبری اپوزیسیون ارتقاء پیدا کنند؟ پرسش دوم آنکه اینگونه پرشتاب در جایگاه رهبری اپوزیسیون قرار گرفتن، چه تبعاتی ممکن است برای آینده اپوزیسیون در برداشته باشد؟
دلایل شهرت اپوزیسیون خارج از کشور
در بخش قبلی گفتیم که به استثناء آقای عبدالله مهتدی و شاهزاده که سابقه کارسیاسی و تشکیلاتی داشتهاند، مابقی اپوزیسیون که یک شبه به شهرت بینالمللی رسیدند، فاقد تجربه و سوابق سیاسی هستند. بعلاوه تا کنون کمتر از آنان تجزیه و تحلیل سیاسی شنیده شده.
فقدان سوابق سیاسیشان که روشن است و عدم آگاهی به دانش سیاسی را هم میتوان درسخنرانی ها و مصاحبههای آنان ملاحظه نمود. تنها داریی سیاسیشان بعنوان رهبران اپوزیسیون، برخورداری از توپخانه سنگینی از توهین، ناسزا و در یک کلام زبان خشونت است. بغض و کینه از [مسئولان] باعث استقبال از گفتمان خشونت میشود. اما خشونت تا یک جایی میتواند برای صاحبش شهرت بیاورد و نمیتواند جای طرح و برنامه بلند مدت، نقشه راه و”چه باید کرد؟” را بگیرد. و این دقیقا وضعیتی است که اپوزیسیون دچارش شده است. جدای از شعار، کلیگویی های تکراری پیرامون “همبستگی” ، “وحدت”، “همدلی”، “سرنگونی … و جایگزینی آن با یک نظام مردمی” و این دست مطالب ، اپوزیسیون هیچ دستورالعمل و طرح و برنامه عملی برای پیشبرد مبارزه ندارد. تنها چشم امیدش به حرکتهای مردمی داخل کشور است. اگراعتراضات مردمی در ایران براه بیفتاد، اپوزیسیون مجددا شارژ شده و به کمک ایران اینترنشنال میدان دار خواهندشد. اگر برعکس خبر چندانی در ایران نباشد، اپوزیسیون چندان حرفی برای گفتن نخواهد داشت.
میرسیم به آخرین نکته پیرامون اپوزسیون: رمز به شهرت رسیدن آنان چه بود؟ شهرت و اقبال آنان بیش از آنکه محصول تواناییهای فردیشان باشد، معلول شرایطی هست که [مسئولین] برای اپوزیسیون درداخل کشور بوجود آورده اند. [آنها] کوچکترین حق و حقوقی برای مخالفت ….قائل نیستند. هر حزب، تَشکُل و گروه سیاسی که نظام از ناحیه آن کمترین احساس خطر را بنماید غیرقانونی اعلام میشود. ایضا تَشَکُلهای صنفی مستقل نیز تحمل نمیشوند. رهبران “جنبش سبز” بعد از سیزده سال همچنان درحصر خانگی بسر میبرند.چهره های مطرح سیاسی همچون خانم فائزه هاشمی و مصطفی تاج زاده زندانی هستند بعلاوه فهرست بلندی از فعالین مدنی و خبرنگاران که آنها هم در زندان بسر میبرند. مطبوعات مستقل و فعالین فضای مجازی همواره نگران احضار به مراجع قضایی و امنیتی هستند.
ختم کلام آنکه زمین گیرشدن اپوزیسیون درداخل، سبب درخشندگی اپوزیسیون خارج از کشور در زمین بدون رقیب شده؛وضعیتی که نمیتواند همیشگی باشد.
ارزیابی اپوزیسیون خارج ازکشور
در بخش قبلی گفتیم که یک ازمهمترین نتایج حرکت «زن-زندگی-آزادی» ظهور اپوزیسیون خارج ازکشوربود. به این نکته هم اشاره داشتیم که اگرچه اپوزیسیون خارج از کشور ظرف چند ماه به یک جایگاه بین المللی نائل گردید، اما آن موفقیت بیش ازآنکه مرهون قابلیتهای خود اپوزیسیون باشد، معلول شرایط داخل کشور بود. معلول محدودیتها، اگر نگفته باشیم قلع و قمع اپوزیسیون داخلی بود.
موفقیتهای آن بجای خود، کاستیها و ضعفهای آن نیز طی این مدت کم نبوده. نخستین و شاید مهمترین ویژگی اپوزیسیون، “سلبرتی-محور” یا “فرد-محور” بودن آنست. شاکله اپوزیسیون بجای آنکه بر روی جریانات سیاسی، احزاب و تشکلهای ریشهدار قرار گرفته باشد بر روی سلبرتیها قرار گرفته. البته منهای بخش اکراد آن. در یک تقسیم بندی کلی و با اندکی تسامح، اپوزیسیون را به چهارگروه اصلی میتوان تقسیم نمود:- سلطنت طلبها یا طرفداران پادشاهی- مشروطه خواهان- طیفی از جمهوریخواهان و چپگرایان- فدرالیست ها
این چهار گروه هر کدام در میان خود شامل جریانات و گرایشات کوچکتری میشوند. همانند هرجریان سیاسی دیگری، جدای از اختلاف نظرهای سیاسی، جنگ قدرت و رقابتهای سیاسی درمیان اپوزیسیون کم نبوده. اگرچه تلاش بسیاری از سوی شاهزاده صورت گرفته که یک حداقلی از وفاق و همبستگی میان آن چهار جریان بوجود بیاید، اما بنظر نمیرسد که شاهزاده چندان موفق بودهاند. فی الواقع اگر پوسته ظاهری اتحاد میان آن چهارگروه را بکنار بزنیم، اختلافات و تعارضات بسیار جدی میان آنان وجود دارد. سخنی به اغراق نرفته اگر گفته شود که تنها موردی که اتفاق نظر میان آنان وجود دارد در مخالفت با ج.ا و براندازی آن میباشد. بعلاوه تصویر”ایران پسا ج.ا” که ایرانی مستقل، دمکراتیک، سکولار(غیرمذهبی)، برخوردار از برابری زنان و مردان و متعهد به اعلامیه جهانی حقوق بشر. از این کلیات که بگذریم، اختلافات و تعارضات شروع میشوند. بعبارت دیگر وقتی وارد مرحله دشوار ساختار ایران پسا ج.ا میشویم، میرسیم به ” که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها”.
گروه نخست یعنی پادشاهی خواهان یا سلطنت طلبها همانگونه که از نام شان پیداست خواهان یک ایران پادشاهی میباشند. پادشاه شان نیز شاهزاده رضاپهلوی است که به وی لقب “رضا شاه دوم” داده اند.و دقیقا ازهمین نقطه اختلاف با دیگران آغازمیشود.
در بخش قبلی گفتیم که اپوزیسیون خارج از کشور را میتوانیم به چهار گروه عمده سلطنت طلبها، مشروطه خواهان، جمهوریخواهان و فدرالیستها تقسیم نمود. با گروه نخست شروع کردیم و گفتیم که آنان خواهان یک ایران پادشاهی هستند و پادشاهشان هم شاهزاده رضاپهلوی است. عمده ترین وجه اختلاف میان آنان با مشروطه خواهان برسر جایگاه پادشاه و میزان قدرت و اختیارات وی میباشد. برخی از سلطنت طلبان رادیکال نگاهشان به پادشاه بیشتر یک نگاه اساطیری، “ایرانشهری” و “ایران شاهی” است. او مظهر قدرت و تمامیت ایران است و موافق محدود ساختن اختیارات شاهنشاه نیستند: “چوفرمان یزدان چو فرمان شاه”. آنان بدنبال الگوی پادشاهی هستند که یادآور فرهنگ و تمدن ایران آریایی قبل از اسلام میباشد. از سوی دیگر آنان بشدت مخالف هرگونه فدرالیسم و حتی استفاده رسمی از زبان های محلی در مناطقی که غیرفارسی زبانان درآنجا زندگی میکنند. از همین حالا هم آنان بشدت منتقد شاهزاده هستند بواسطه همکاریاش با اکراد به رهبری آقای عبدالله مهتدی. ایضا موافق نیستند که شاهزاده همردیف سایراعضاء اپوزیسیون قرارگیرند. “ملیگرایی” یا ناسیونالیسم افراطی ایرانی وجه دیگر سلطنتطلبان است. مخالفت آنان با فدرالیسم و واگذاری حقوق مدنی به اقلیتهای قومی از همین جا سرچشمه میگیرد. اینکه فی المثل در بخشهایی از کشور که کوردها، ترکها ، عربها یا بلوچها اکثریت دارند زبان آنان رایج باشد، با تمایلات ملی گرایانه آنان در تقابل قرار گرفته و فدرالیست ها را “تجزیه طلب” میخوانند.
مشروطه خواهان هم طرفدارنظام پادشاهی هستند با این تفاوت که نگاه آنان به جایگاه پادشاهی اساطیری نیست والگویشان [ساختارهای] پادشاهی اروپایی است. در این [سیستم] پادشاه در جایگاه فرهایزدی و آسمانی قرار نداشته و قدرت و اختیاراتش محدود میشود به آنچه که قانون اساسی به شخص اول مملکت اجازه میدهد.
گروه سوم در برگیرنده طیفی از جمهوری خواهان و چپها میشود. آنان استقرار پادشاهی را یک گام به عقب میدانند. برقراری یک جمهوری سکولار که ریاست آن با رای مستقیم مردم برگزیده میشود و رئیس جمهور به نهاد دیگری بنام پارلمان که اعضاء آنهم با رای مردم انتخاب میشوند میبایستی پاسخگو باشد. تفاوت چپها با جمهوریخواهان در تاکیدشان برروی “عدالت اجتماعی” میباشد.
انتهای پیام
مثل همیشه چرت و پرت گویی های زیباکلام