تئوری خرافات سیاسی | کیومرث اشتریان
کیومرث اشتریان در شرق نوشت:
«چکیده: خطر فراگیرشدن تئوری خرافات سیاسی در نظام تصمیمگیری بررسی این موضوع را ضروری میکند. ویژگیها، مفروضات و ارکان تئوری خرافات سیاسی را باید بازشناسی کرد. ترس از اندیشیدن یک عامل اساسی و تئوریسینهای دانشمندنما یک مؤلفه ساختاری در این چارچوب تحلیلیاند».
اینکه آیا خرافات میتواند کارکرد یک تئوری را به خود بگیرد، میتواند محل بحث و نزاع متدلوژیک باشد. اجمالا میگوییم همچنان که «تئوری توطئه» یک چارچوب تحلیلی است، «تئوری خرافات سیاسی» نیز چنین کارکردی دارد و به شما یک مدل تحلیلی و دستورالعمل ضمنی برای تحلیل سیاسی میدهد. از همین روست که ما آن را مسامحتا یک تئوری مینامیم. از سوی دیگر، خطر آن برای فراگیرشدن در نظام تصمیمگیری و سیاستگذاری است که آن را شایسته بررسی میکند. شناسایی «چارچوب تحلیلی خرافات سیاسی» میتواند درک برخی از وجوه تصمیمگیری در سیاستهای عمومی در ایران را امکانپذیر کند و ما را از تصمیمگیریهای مهلک در سیاست داخلی و خارجی در امان نگاه دارد. دلیل اینکه من بر این موضوع تمرکز دارم، خطری است که این نوع نگرش برای ایرانِ امروز ما دارد. راهحل نهایی را همینجا بیان میکنم و تفصیل آن را به نوشتارهای بعدی میسپارم. اجمالا باید گفت راه گریز از تئوری خرافات سیاسی عبارت است از «ترویج آزادی کارشناسی و بحث و گفتوگوی آزاد ملی». این را هم اضافه کنم که خرافات سیاسی فقط در دامن مذهبیها پرورش نمییابد بلکه هر گروهی و هر گرایشی و هر کشوری میتواند در این مهلکه گرفتار آید؛ آمریکا یکی از مراکز مهم خرافات سیاسی است که خسرانهای جبرانناپذیری برای جهانیان به بار آورده است. بنا به یک باور خرافی مرسوم در آمریکا این کشور منجی جهان است و این مسئولیتی الهی است که جنگافروزی آمریکایی را توجیه میکند. ویژگیها، مفروضات و ارکان تئوری خرافات سیاسی چیست؟
1- ترس از اندیشیدن یکی از مهمترین عوامل پیدایی و ترویج تئوری خرافات است. شما آنگاه که بترسید به موهومات پناه میبرید و سعی میکنید که بر زخم روان خود مرهمی بگذارید و بالاخره به گونهای خود را راضی کنید. بشرِ نخستین برای تبیین سیل و زلزله و حوادث طبیعی به سراغ خرافات و قربانیکردن دختران و نذر و نیاز به درگاه بُتان میرفته است. نه اینکه عمیقا به بُتان باور داشته باشد، بلکه ترس خود را التیام میبخشیده است. وقتی شما در برابر خطری کاری از دستتان برنمیآید، حداقل ترس خود را میکاهید و این حداقل کاری است که میکنید. اگر برای دفاع از جسم خود راهی ندارید و حداقل سعی میکنید روان خود را آرام کنید. از چنین منظری، بتپرستی یک روش عقلی نیست بلکه یک واکنش روانی است. در هنگامه ترس و وحشت از خرمای نخلستانِ درونِ خود بُتی میسازید. آنگاه که ترس شما زایل شد، بت خرمایی خود را میخورید؛ یعنی هم خدا را دارید و هم خرما را. این بتِ شیرین همان خرافات است که درد شما را التیام میبخشد. در سیاست نیز چنین است.
شما از حوادث میترسید؛ بهویژه اگر در قدرت باشید. عقل نقاد و آزاد را کنار میگذارید و به خرافات فکری پناه میبرید تا بتوانید خود و دیگری را توجیه کنید. اگر به سراغ عقل بروید روان شما آزار خواهد دید و نمیتوانید «واقعیات» را هضم کنید. هاضمه فکری شما اساسا آن را بالا میآورد. این است که به سراغ دمدستیترین و آرامبخشترین توجیهات برای خود میروید. اندیشیدن دالانهای ترسناک و تودرتویی دارد؛ کار شما نیست. از همان ابتدا عطایش را به لقایش میبخشید و به دامی تئوریک که شیادان سیاسی برایتان فراهم کردهاند، رضایت میدهید.
2- و اما تئوریپردازان خرافات سیاسی یک رکن مهم در ساختار این چارچوب تحلیلیاند. اینان خود البته کم و بیش دچار همان دردی هستند که مخاطبانشان دارند؛ یعنی عموما انسانهایی ترسو، سادهلوح یا حقهبازند. در و تخته به هم میخورند؛ تئوریپرداز و تئوریپذیر به هم میآیند. کالای فکری موردنظر را صورتبندی ظاهرا متفکرانهای میکنند و به خورد مصرفکننده میدهند. تئوریپردازان خرافات سیاسی نیز در چشمِ عقلشان آبله دارند «کاین عقل جزوی میشود در چشم عشقت [عقلت] آبله» با همان عقل جزوی و دانشی کج و معوج و
دگردیسشده چارچوبی خرافاتی از سیاست که به مذاق خود و «هویدارانشان» خوش میآید، فراهم میکنند. امان از اینکه این خرافات به خدمت قدرت سیاسی و منافع مادی بیاید که بدجور در و تخته سیهروزی ملت فراهم میشود. بنابراین یک ظرف تحلیلی آلوده فراهم میشود که فقط آنچیزی را که میخواهید در درون آن جای میگیرد.
مثلا ابتدا هر آنچه که از جامعه غربی قابلیت آن را داشته باشد که دیدگاه شما را اندکی تقویت کند، تحویل میگیرید و سپس آن را میپرورانید و پردازش میکنید و خرافاتی سیاسی تولید میکنید. شکل کاریکاتوریزه این خرافات سیاسی گزارشهایی است که خبرنگاران صداوسیما از خرابیها و بیخانمانهای پایتختهای اروپایی تولید میکنند بدون آنکه به بستر اقتصادی-اجتماعی این معضلات توجه کنند؛ یا آن سخنرانی که خبر از تظاهرات یک میلیون نفری طرفداران جمهوری اسلامی در واشنگتن دیسی میدهد؛ یا «خبری» که فلان سخنران از جلسات سری خاخامهای صهیونیست برای ترور امام زمان(ع) نقل میکند؛ یا اینکه یک مسئول ارشد سیاست خارجی ادعا کند فاصله ما با ابرقدرتشدن به اندازه دو بند انگشت است؛ یا اینکه به قول آن نماینده مجلس «آمریکا امروز به واماندگی افتاده و دست گدایی پیش کشورها دراز کرده که ایران را دریابید که مرا بپذیرید». نمونههای مشهور این خرافات اختراع دستگاههای مختلفی همچون سامانههای راداری، سوخت آبی خودرو، لامبورگینی یا دستگاه کرونایاب بود که هم قاچاق را کشف میکرد، هم آب زیرزمینی را شناسایی میکرد که دریاچه ارومیه مجددا پر آب شود و هم معدن مس کشف میکرد. اینها تنها نمونههایی اندک از خرافات سیاسی است که این روزها در فضای مجازی به چشم میخورد و البته حجم واقعی آن بیش از اینهاست. جالب است وقتی تئوریپردازان خرافات سیاسی با تناقضهای عقلانی مورد پرسش قرار میگیرند، با قیافهای حقبهجانب و مثلا از سرِ شرم و رازداری میگویند «مسائل و خبرهایی» هست که بیش از این نمیتوانم بگویم. یکی از منابع اصلی تئوریپردازان خرافات سیاسی در ایران، تحلیلهای ملیگرایان و راستگرایان افراطی و نژادپرستان در گوشه و کنار جهان از روسیه تا اروپا و آمریکاست که تأییدیههایی خارجی برای ادعاهای اینان فراهم میکند، بدون اینکه خود یا مخاطبانشان بدانند که چنین تحلیلهایی چقدر وزانت و وثاقت دارد و بدون اینکه بستر تاریخی و اجتماعی آن تحلیلها را بررسی کنند. مهم این نیست که چنین تئوریسینهایی که در میان سخنرانان و مدیران وجود دارند صادق باشند یا کاذب، حقهباز باشند یا سادهلوح، جاسوس و خائن باشند یا سالم و خادم. این امور برای ما موضوعیتی ندارند. مهم این است که تا چه حد ساخت سیاسی-اجتماعی فرصت میهد که آموزههای این «تئوریسینها» وارد محافل تصمیمگیری شود؛ نکته اساسی اینجاست. حقهباز یا سادهلوح در همه جای دنیا هست. برخی از اینان آدمهای صادق و سادهای هستند، مهم سطح دسترسی آنان به قدرت و میزان باورپذیری نزد نظام سیاستگذاری است. مهم اعتمادبهنفس کاذبی است که برمیسازند و خود و دیگران را گمراه میکنند.
انشاءالله بهتدریج این موضوع را ادامه خواهم داد و از نقد و بررسی نوشتههایم توسط خوانندگان و پژوهشگران استقبال میکنم.
انتهای پیام