خرید تور تابستان

روزنامه‌ی اصولگرا: اکنون باید به پسا‌اعتراضات توجه کرد

سیدجواد نقوی، خبرنگار روزنامه‌ی اصولگرای فرهیختگان، در سرمقاله‌ی امروز این روزنامه با تیتر «لذت‌جویی پوچ‌انگارانه؛ عامل اصلی ترومای جمعی» نوشت:

احمد زیدآبادی در گفت‌وگویی که با سایت انصاف نیوز [لینک] داشت، مدعی شد آنهایی که در اعتراضات با مردم وعده سقوط و انقلاب را بیان می‌کردند حالا هیچ‌کدام‌شان پاسخگو نیستند.

درواقع ابتدا باید پرسید که در شروع اعتراضات چه کسانی مواضع رادیکالی و در کنش و عمل شباهت خاصی به اپوزیسیون فانتزی خارج‌نشین داشتند؟ و اصلا چرا این مواضع را مدام به‌عنوان نسخه شفابخش معرفی می‌کردند؟ ذات اعتراض نوعی عصیان در درون خود دارد. به تعبیری متعرضان به علت‌های مختلف خواستار به پایان رسیدن موقعیت بد و به سرعت حرکت کردن به موقعیت مطلوب هستند. اما همین لحظه پرسشی مطرح می‌شود؛ موقعیت مطلوب چه شکلی است؟ و راه عبور از آن چیست؟

آن بخش از جامعه که در حال اعتراض است معمولا در لحظه اعتراض به پرسش‌هایی که مطرح می‌شود کمتر توجه دارد. وقتی چرایی و اهداف اعتراضات در هرجای دنیا به سمت نوعی وهم و رادیکالیسم حرکت می‌کند در مرحله شروع وظیفه اهل فکر و روشنفکران و نیروهایی که توان اجتماعی دارند، این است که به‌صورت جدی با تغییر مسیر وهم‌آلود مقابله کرده و سعی کنند با عمق‌دهی به شکل و محتوای اعتراض آن را در سطحی قرار دهند که حقیقی و قابل درک و اجرا باشد.

اما متاسفانه از شروع اعتراضات ۱۴۰۱ تا اوج خشن شدن آن و حتی وقتی که اپوزیسیون در حال مطرح کردن طرح پروازممنوع بودند، شما معدود افرادی را می‌بینید که درمقابل نوعی وهم رادیکالیزه‌شده مقاومت کنند و یک همراهی وسیع را در این باب مشاهده می‌کنیم که سقوط و انقلاب را در سطح قصه‌های فانتزی تنزل داده‌اند و حتی تصور می‌کنند در این انقلاب باید از توده مردم برای پیش‌بینی سقوط سبقت بگیرند. شما مشاهده می‌کنید که از اهل فلسفه تا اهل تاریخ، از چپ تا راست، همه و همه در بازار پیش‌بینی سقوط شرکت می‌کنند؛ و قصد دارند خود را تنها نوسترآداموس پیش‌بینی انقلاب معرفی کنند.

از منظر جامعه‌شناختی هرچند باید پذیرفت رابطه نخبگان و اهل جامعه به‌صورت دهه‌های گذشته نیست اما به معنای قطع کامل هم نباید این نکته را بدیهی پنداشت؛ به هر صورت بدنه‌های مختلف جامعه از‌جمله طبقات متوسط در سطح ناخوداگاه جمعی به زبان و عمل نخبگان خود توجه و مشاهده می‌کنند آن وهمی که شکل گرفته را اهل فکر و نخبگان هم باور کرده‌ و حتی صورتی برای آن هم ترسیم کرده‌اند؛ این در رادیکال شدن موقعیت بی‌تاثیر نیست و اینجا دقیقا همان مرحله‌ای بود که شروع خطر ترومای جمعی را اصلا متوجه نشده بودند.

به هر جهت اکنون باید به پسا‌اعتراضات توجه کرد. پسا‌اعتراضات چرا به جای آنکه افقی تازه را تاسیس کند و مسیر جدیدی را شکل دهد، به ترومای جمعی تبدیل می‌شود؟ ترومای جمعی فرآیندی روان‌شناختی و اجتماعی است که در وهله اول به خلق معنا می‌انجامد. دقت کنید تروما‌های جمعی فرصت رشد و تغییر را از جامعه خواهند گرفت؛ چراکه دیگر تبدیل به معنایی شده‌اند که درمقابل اتفاق مثبت یا اقدامی مثبت هم پالسی صادر نمی‌کنند.

طبیعی است تک‌تک افرادی که در ابتدا اعتراضات را اسطوره‌ای و رادیکال تفسیر و سعی کردند نشان دهند در پس این رفتار‌ها تاریخ جدیدی خلق می‌شود، چون در مسیر وهم بودند، کاملا عکس رفتار کردند یعنی دست به عملی زده‌اند که بخشی از جامعه را با تروما روبه‌رو کرده‌اند که تاثیر بسیاری در رفتار آنها با تحولات سیاسی و اجتماعی دارد و از یک بدنه پویای اجتماعی به یک بدنه خود‌ویرانگر رسیده‌اند. آنچه شاید در آن مقطع کمتر مورد توجه کنشگران شبه‌اپوزیسیون داخلی و خارجی بود، این بود که پایان این شرایط وهم‌آلود چه خواهد بود؟

کنشگران متاسفانه در آن مقطع توان تحلیل و تفسیر از شکل‌گیری اتفاقات نداشتند و به جای آنکه اعتراضات را فهم کرده و بعد به نسبت شرایط و زمان خاص طرح بحث کنند، در پس معترضان صرفا قصد داشتند رنگ‌ و لعاب خواسته‌های آنها را افزایش داده و رادیکالیسم را پیوست این اعتراضات کنند.

آنچه شکل گرفت اما خواسته‌های غیرقابل اجرا و محتوایی بود که بیشتر به سمت نوعی لذت‌جویی پوچ‌انگارانه سوق پیدا می‌کرد، گویی هیچ‌کدام از افرادی که در تنور رادیکالیسم می‌دمیدند به آنچه رقم می‌خورد فکر نمی‌کردند. جابه‌جایی این لذت‌جویی پوچ‌انگارانه با وظیفه فردی که روشنگری می‌کند چیست؟

این لذت‌جویی پوچ‌انگارانه که کنش و واکنشی همیشه رادیکال را صورت داده است تصور می‌کند لحظه حال صرف اهمیت دارد و مساله را در سطح اندکی بحث می‌کند درحالی‌که اگر وعده سقوط و انقلاب داده می‌شود باید درباره همه ابعاد آن فکر شود، نه اینکه صرفا مثل یک‌ لیدر انتخاباتی بلند خواسته‌ای را فریاد زد.

بی‌دقتی در رفتار این طیف مورج رادیکالیسم، توجه نداشتن به این نکته بود که جامعه ایران به هیچ عنوان به دنبال دست زدن به رفتار‌های پرریسک و سخت نبوده است و ساختار سیاسی کشور هم به آن مقدار که تصور می‌شود ضعیف نیست و اصلا موقعیت انقلابی در دنیای فعلی هیچ کمکی به هیچ کشوری نکرده است، چون از اساس قابل اجرا نیست؛ چراکه تفکر انقلابی بیش از آنکه به انقلاب برسد باید ثابت شود و بتواند خود را در سطح زندگی روزمره بازسازی کند؛ اتفاقی که به هیچ عنوان قابل شکل‌گیری نیست و صرفا شبیه به‌نوعی لذت‌جویی پوچ‌انگارانه می‌تواند نقش مخدری را بازی کند که بیش از آنکه تاریخ‌ساز باشد، سعی در بازسازی گذشته وهم‌آلوده در زندگی اکنون دارد.

مروجان رادیکالیسم لحظه‌ای که بیرون از هیاهو‌ها باید پاسخ می‌دانند در پس این خشونت و این وضعیت مهلک برای کشور چیست، با واژگان کلی مثل دموکراسی و حکومت برای مردم و حضور نخبگان سعی می‌کردند صورت‌ مساله‌ها را به نوعی لذت‌جویی پوچ‌انگارانه تبدیل کنند و نوعی دم‌غنیمتی و اعتراض به مثابه امر تماشایی را تئوریزه می‌کردند. به‌نوعی آنها اعتراض را نه برای حل مشکلات و نه برای انقلاب حقیقی بلکه برای آنکه از اصل اعتراض لذت می‌بردند تبدیل به نوعی امر دوست‌داشتنی و تماشایی کرده بودند. باید گفت این مروجان برای اعتراض قصه می‌بافتند تا خود اعتراض باقی بماند؛ چراکه امر اعتراض باعث شده بود زندگی روزمره و فشرده فعلی نوعی تسکین و دلخوشی را به صورت فیلمی جذاب درآورد که تماشاچی چند دقیقه از مشکلات زندگی را با فرو رفتن در تماشای فیلم فراموش کند.

ولی درحقیقت جامعه گرفتار روزمرگی و مشکلات، پس از مدتی دیگر تحمل تماشایی شدن اعتراض‌ها را ندارد و دوست دارد آرامش خود را مجدد بازآفرینی کند اما در این تعویض حالت این اتفاق به سادگی رقم نمی‌خورد. جامعه و حداقل بخش معترض آن دچار نوعی ترومای جمعی می‌شود و حال از اعتراض و حتی واژه اعتراض ترس دارد؛ چراکه خروجی آن وهم را نه‌تنها انقلاب و سقوط نیافته بلکه خشونت وسیع و ترس از رفت‌و‌آمد در شهر و درگیری یافته است.

حال این ترومای جمعی خطری وسیع را به همراه دارد؛ دیگر در افق سیاسی فکر نخواهد کرد و خلق معنای بی‌تفاوتی نسبت به تصمیمات را شکل خواهد داد. به این جهت خطر اصلی سیاست‌زدایی در پس این وضعیت رادیکال است، به این جهت که در وضعیتی که رادیکالیسم نتیجه عکس به همراه دارد، مهم‌ترین شیوه مقابله با آن دوری از عواملی است که یادآور آن خاطرات بد به‌عنوان کنش سیاسی و انقلابی است.

در موقعیت فعلی شاید مهم‌ترین اتفاقی که نباید رقم بخورد ذبح سیاست است؛ چراکه این ترومای جمعی احتمالا تا مدت طولانی از هر آنچه به نام سیاست است دوری کند و جامعه‌ای که کنش سیاسی در آن نباشد جامعه‌ای منفعل است.

پدران رادیکالیسم که لذت‌جویی پوچ‌انگارانه را به امر تماشایی تبدیل و بعد از آن هم جامعه را با ترومای جمعی به حال خود رها کرده‌اند در نقش پزشکی هستند که به جای درمان مریض‌ها به آنها نسخه آمپول هوا را تجویز می‌کند و معتقد است آمپول هوا نوعی درمان کم‌خطر اما مفید است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. واقعا خود نویسنده دچار خودشیفتگی و توهم شده است. این همه دری وری گفتی، اما که چه!؟ نتیجه!؟ متاسفانه خود نویسنده و دوستانش به جای گوش دادن به اعتراضات مردمی، نقش همان پزشک را بازی کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا