شمس لنگرودی از احمدرضا احمدی می گوید
شمس لنگرودی میگوید: شعر موج نو که بانی آن احمدرضا احمدی بود، نتیجه رودرروییِ دیالکتیکی با زیباییشناسی نیما بود؛ مخالف نیما بود. او همچنین میافزاید: اهمیت احمدی این است که سرشاخه بسیاری از جریانات شعری شده و اگر احمدرضا نبود احتمالاً بسیاری سبک و سیاق دیگری پیدا میکردند.
این شاعر و پژوهشگر در پی درگذشت احمدرضا احمدی، در گفتوگو با ایسنا درباره اهمیت شعر این شاعر فقید اظهار کرد: در سالیان گذشته، برای اینکه یک مکتب هنری یا فکری به مکتب دیگری تبدیل شود، دههها طول میکشید؛ شاید ۱۰۰ سال و ۲۰۰ سال طول میکشید که مثلا سبک خراسانی به سبک عراقی تبدیل شود. در جهان معاصر و در روزگاری که به مدرنیته وارد میشویم، زمانِ تحولات طولانی نیست و در کوتاهمدت اتفاق میافتد. بعد از اینکه نیما یوشیج تحولی در شعر ایجاد کرد، شعر معاصر وارد انواع دگرگونیها شد که محل بحث ما نیست؛ اما دو جریان شاخص بودند: یکی شعر سپید و دیگری موج نو که بانی آن احمدرضا احمدی بود. شعر سپید ادامه زیباییشناسی نیما بود اما موج نو رودرروی نیما. موج نو نتیجه رودروییِ دیالکتیکی با زیباییشناسی نیما بود؛ مخالف نیما بود. یعنی اگر نیما نبود موج نو که مخالف او بود نیز به وجود نمیآمد.
او با بیان اینکه شعر احمدرضا احمدی پاسخی به زیباییشناسی شعر نیمایی است، توضیح داد: نیما یوشیج میگفت شعر حتماً باید وزن داشته باشد، حتماً پیامرسان باشد و حتماً نمادین باشد؛ و اولین کسی که سر بلند کرد و گفت لازم نیست شعر وزن داشته باشد، لازم نیست نماد داشته باشد و لازم نیست پیام داشته باشد، احمدرضا احمدی بود با کتابی به نام «طرح» که در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد. جایگاه احمدرضا احمدی آنجا بود که زیباییشناسی شعر نو را که با مختصاتی مشخص قوام پیدا کرده بود به هم ریخت و زیباییشناسی مدرن دیگری را به وجود آورد.
شمس لنگرودی تأکید کرد: اهمیت شعر احمدرضا از این جهت است که بسیاری از قید و بندهای شاید نالازم شعر را از شعر نیمایی گرفت؛ احمدرضا آمد گفت لازم نیست بگوییم منظور ما از شب، دیکتاتوری است؛ بلکه منظور من خود شب است. احمدرضا احمدی میخواست مانند شوپنهاور شعر را به موسیقی نزدیک کند و مفهوم و پیام بهانهای نشود که برای شعر ارزش قائل شویم بلکه مانند موسیقی، خود هارمونی درونی اثر هنری برای آن ارزش بیاورد. در این زمینه میتوان بحث کرد که خود احمدرضا احمدی آیا توانست به این مهم دست پیدا کند یا نه، که البته بحث دیگری است.
این شاعر و نویسنده ادامه داد: اعتبار و ارزش شعر احمدرضا احمدی در بنیانگذاری جریان شعری بود که بیش از اینکه به ابزار شعری نیازمند باشد؛ مانند وزن و قافیه و پیام به جوهر شعر اعتنا شد. اگرچه بعدها سبک و روش احمدی عوض شد؛ اما جایگاهش به این سبب بود.
نویسنده «تاریخ تحلیلی شعر نو» خاطرنشان کرد: احمدرضا سرشاخه جریانات شعرهای دیگری چون شعر حجم، شعر دیگر و انواع و اقسام شعر با نامهای مختلف بود. اگرچه خود این شاعران نمیگویند که تحتتأثیر مستقیم یا غیرمستقیم زیباییشناسی احمدرضا احمدی هستیم، اما اهمیت احمدی این است که سرشاخه بسیاری از جریانات شعری شده و اگر احمدرضا نبود احتمالاً سبک و سیاق دیگری پیدا میکردند.
او درباره ورود احمدی در حوزه کودک و نوجوان و تأثیر و موفقیتش در ادبیات کودک و اینکه چقدر در این حوزه موفق بوده است، گفت: احمدرضا احمدی یکی از اولین چهرههایی بود که در کانون پرورش فکری شاغل شد و در آنجا با ادبیات کودک آشنا شد و در آنجا کتاب داستانی برای کودکان نوشت. موفقیت او را در این حوزه باید کارشناسان ادبیات کودک بگویند؛ اما علت، حضورش در کانون بود. ما در کانون همکار بودیم. او در آنجا کارهای دیگری هم میکرد و مسئول قسمت تولید موسیقی بود و برای همین اطلاعات خوبی در زمینه موسیقی داشت. در واقعش شغلش بود و کار موسیقی نمیکرد.
شمس لنگرودی که خود نیز در حوزه بازیگری و موسیقی هم فعالیت میکند درباره طبعآزمایی احمدی در هنریهای دیگر از جمله نقاشی گفت: باید نقاشها درباره نقاشیهای او نظر دهند. به نظر من همه هنرها بهنوعی به یکدیگر مربوط هستند؛ و اینکه بگوییم هنرمند وارد حوزههای دیگر نشود و فقط در حوزه خود بماند فکری ارتجاعی و احمقانه است. فروغ فرخزاد شعر میگوید اما با ابراهیم گلستان به حوزه فیلم میرود و میبیند سینما جذابیت دارد و «خانه سیاه است» را میسازد. فروغ وارد حوزه نقاشی هم شده بود. اینها مانعی برای هم نیستند و ممکن است در یکی از حوزهها وارد شود که با کارکردن در آن رشته موفقتر شود و در حوزه دیگری کمتر موفق شود. احمدرضا احمدی پس از مدتها خانهنشینی، خسته شد و به نقاشی رو آورد، برای خیلیها پیش میآید که بهسوی هنر دیگری میروند. کیارستمی سینماگر بود و به هر دلیلی سراغ شعر رفت و شعر هایکو چاپ کرد و مطرح هم شد. هنرها همریشهاند.
انتهای پیام