محتشمیپور: در مورد نسبت دروغ ایرنا به تاجزاده، صفار هرندی گفت به من ربطی ندارد
اسفندیار عبداللهی و نسرین نیکنام در دیدار نوشتند: گفتوگو با فخرالسادات محتشمیپور در یکی از گرمترین روزهای تیر ماه در استودیو دیدار انجام شد؛ او در همان ابتدای ورودش از ملاقات و گفتوگو با مصطفی تاجزاده گفت و اینکه حالا در آغاز دومین سال زندانی شدن این فعال سیاسی، او (فخرالسادات محتشمی پور) خود را برای یک راه پرفراز و نشیب و سخت آمادهتر میکند. او در این گفتوگو که حدود دو ساعت به طول انجامید و قرار است در سه قسمت منتشر شود به سوالات ما در قسمت اول این چنین پاسخ داد. ویدیو قسمت اول این گفتوگو را اینجا ببینید
زندگی کسی که فعال سیاسی است و همسرشان هم یک فعال سیاسی است چگونه میگذرد؟در این که همسرم یک فرد سیاسی و شناخته شده است تردیدی نیست، اما من خود را یک فعال سیاسی نمیدانم و بیشتر فعال مدنی میدانم. البته کنشگر سیاسی هستم و در جامعه ما نمیتوان این دو را از هم جدا کرد. با یکدیگر کاملا تلفیق شده است، هر چند که سیاست با امور فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و حتی ورزش هم گره خورده است.از این رو طبیعتا زندگی آرامی نیست زندگی یک زوجی که یا سیاستورز هستند و یا سیاست با آنها کار دارد به خصوص اگر فرزند داشته باشند، چون فرزندان این حق را دارند که نوع و سبک زندگیشان را خودشان انتخاب کنند. اما وقتی در خانواده سیاسی متولد میشوند و پرورش پیدا میکنند، دچار مشکلاتی خواهند شد که قابل بررسی است به خصوص اگر این زوج درگیر هزینههایی که به طور طبیعی وجود دارد، شوند. وقتی به عرصه سیاسی ورود میکنید این هزینهها زیاد میشود، فرزندان را بیشتر درگیر میکند و طبیعتا آن زوج سیاسی هم متاثر از فضای متلاطم میشوند. فرزندان تان هم فعالیت سیاسی دارند؟خیر، فرزندان من به شدت سیاستگریز هستند، ضمن این که هر دو از هوش سیاسی بالایی برخوردارند اما میخواهند این موضوع را انکار کنند. به دلیل اختلاف سلیقهای که در خانواده خودم وجود داشت، بچهها از یک مقطعی به این سو در فشار و نوعی از عدم امنیت خاطر و فشار بودند، وابستگی خانوادگی ما زیاد است و بچهها با خاله و دختر خالهها، زندگیشان عجین شده بود، از طرفی از همان زمان شاهد تنشها به دلیل اختلاف سلیقهها بودند به خصوص در ایام انتخابات. به این معنا که از قبل شروع هر انتخابات تن ما میلرزید که نکند فضای ناسالمی ایجاد شود و بیشتر به خاطر بچهها نگران بودیم.
تصویری از قبل انقلاب و زندگی خودتان و ارتباطی که با این خانوادهها داشتید را میتوانید بیان کنید؟من قبل از انقلاب نوجوان بودم چرا که من متولد اردیبهشت ۱۳۴۲ هستم و سال ۵۷، ۱۵ ساله بودم. قبل از انقلاب ما محصل بودیم و دوران تحصیلمان در مدارس اسلامی سپری شد. آن دوران اختلاف نظر و دیدگاه در خانواده وجود نداشت، پدرم مذهبی و سنتی بود و مقلد امام. به شدت پیگیر دستورات بود و خود را یک سرباز میدید، اما پسر عموی من (علی اکبر محتشمیپور) خیلی در فضای سیاسی بود و با گروه فداییان اسلام فعالیت میکرد، او خیلی به پدرم نزدیک بود و رابطه عاطفی نزدیکی با یکدیگر داشتند و از ۱۵ سالگی به همراه امام (ره) تبعید شد و به عنوان طلبه به نجف رفت و نتوانست به ایران بازگردد، چرا که ممنوع الخروج بود، به گونهای که با خانوادهاش در سوریه ملاقات میکرد.خاله بزرگم که خیلی برای او احترام قائلم، همسر آقای صفار هرندی مقلد امام بود. او وجوهات را به عنوان نماینده امام میگرفت و شخصیت قابل احترامی داشت. در دروازه غار هم امام جماعت و هم پارچه فروش بود.قبل از انقلاب ما مشکلی در خانواده نداشتیم و تقریبا یکدستگی وجود داشت و همه خانواده برای پدر احترام قائل بودند و برای حاج آقا هرندی هم به همین شکل. پسر عمویم را همه به عنوان شاگرد امام میشناختند و احترام ویژه برای او قائل بودند. مشکلات قبل از انقلاب شروع شد. ما در خانواده کسی را نداشتیم که عضو مجاهدین خلق یا گروههای چپ باشد. اما اوج دعواهای خانوادگی زمانی شروع شد که برخی از اعضای خانواده در گروههایی چون فدائیان دست به مبارزه مسلحانه میزدند و در خیابانها بحث ترورهای کور را انجام دادند. از طرف دیگر اختلاف نظرهایی که بین موتلفه و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وجود داشت، چون آقای تاجزاده عضو رسمی این سازمان و خیلی هم در این حوزه فعال بود. به تدریج اختلاف سلیقهها خود را نشان داد و در مورد خانواده صفار هرندی خیلی به یاد ندارم که قبل از انقلاب فعالیت سیاسی داشته باشند، ولی بعد از انقلاب فعالیتهای سیاسی او هم شروع شد. اما آن چیزی که به یاد دارم بعد از اتمام نمازهای جمعه آقای صفارهرندی [پسر خاله خانم محتشمیپور] ساعتهای متوالی با آقای تاجزاده بحث و گفتوگو داشتند، چون مصطفی از ابتدا اهل گفتوگو بود و همین گفتوگوها در خانواده مشکلات جدی ایجاد میکرد، چون همه به این فرهنگ عادت نداشتند و گاهی اوقات از این شرایط خسته میشدند و اعتراض میکردند.
عکس های شما را در اینترنت با چادر دیدم، الان بدون چادر هستید، دلیل خاصی دارد؟
من به پوشش و حجاب اختیاری اعتقاد دارم، اما خودم را مقید میدانم که به عنوان یک زن مسلمان هویت اسلامیام را در پیوند با این پوشش ببینم، اما هیچ قید و بندی در رابطه با نوع پوشش ندارم، یعنی ممکن است شما امروز من را با این پوشش ببینید، اما فردا با چادر ببینید و حساسیتی بر این موضوع ندارم. از زمانی که فعالیتهای اجتماعی من مقداری گستردهتر شد و نیاز به آزادی عمل بیشتری داشتم (آزادی از جهت ظاهری) من با چادر مقداری فاصله گرفتم، مثلا وقتی کوه یا خرید میرفتم احساس میکردم ممکن است مخاطراتی برای من پیش بیاید چرا که من انسان عجولی هستم و خیلی با آرامش و تأنی کار انجام نمیدهم، ولی به دلیل عجول بودن گاهی اوقات دردسرهایی را برای من به وجود آورد. از این رو چادر ممکن است زیر پا برود یا حین رانندگی زیر پدال گیر کند یا لای درب بماند.ممکن است خواهر من بتواند با چادر کوه برود یا حتی خرید هم انجام دهد و من نتوانم، اما کلا روی چادر حساسیت ندارم. حساسیت من از زمانی شروع شد که از چادر به عنوان حجاب برتر نام بردند. این موضوع را قبول ندارم و حجاب برتری وجود ندارم. من دوست دارم از رنگهای روشن استفاده کنم، اما در دورهای اجبار و فشار بود که باید از رنگ تیره استفاده شود، شاید برخی بخواهند با رنگ تیره در محل کار حاضر شوند، اما من هیچ وقت این الزامات را برای خود قرار ندادم.همیشه این مثال را میزنم و به بازجوها هم زمانی که در زندان بودم و میخواستند بحث پوشش بچهها را به میان بکشند گفتم به هیچ وجه زندگی و سبک زندگی بچههای من به شما ارتباطی ندارد و نمیخواهم در این زمینهها مداخله کنید، سوالات مربوط به خودم را بپرسید.
ما در سال ۷۶ فرانسه بودیم و چند ماه در آن جا به همراه بچهها زندگی کردیم، چون آقای تاج زاده مسئولیت خانه ایران را در شانزلیزه داشتند و در حالی که بهترین زندگی را به لحاظ رفاهی و امکانات را داشتیم، من نخواستم زندگی در آن جا را ادامه بدهم در حالی که فکر میکردم میتوانم بچههایم را در ایران عزیز بهتر تربیت کنم.
از سفره انقلاب چه چیزی به شما رسید؟ انتظار ما از سفره انقلاب برداشتهای معنوی بود [با بغض]. معتقد بودیم که این مردمیترین انقلابها و بی نظیر در تاریخ است و تمام هم و غممان این بود که کمک کنیم اهداف و آرمانهای اولیه انقلاب محقق شود. آقای تاجزاده بیشتر در این مورد کمک میکرد و من همیشه خودم را شاگرد او میدانستم، چون من ۱۷ ساله بودم که به عقد ایشان درآمدم و در ۱۸ سالگی زندگی مشترک مان را آغاز کردیم. آدم مطالعه نبودم. اما چون در خانواده سیاسی و مذهبی بزرگ شده بودم و بعد از انقلاب حضور سیاسی و اجتماعی را شروع کردم، به نسبت به آقای تاجزاده معلوماتم کم بود. مصطفی تجربه فعالیتهای سیاسی داشت و در همان سن پائین نماینده سازمان مجاهدین انقلاب در ستاد نماز جمعه بود.در سالهای ابتدایی انقلاب، گروههای سیاسی نمایندهای در ستاد نماز جمعه داشتند و همه اینها کمک میکردند که تحلیلهای درست و به جا به امام جمعه بدهند که در خطبهها قرائت شود. مصطفی از ابتدا، چون اهل تحلیل بود و همه او را به عنوان جوانی خوشفکر و تیزهوش و با ذهنیت خیلی باز و روشنبین قبول داشتند، خیلی در تهیه این مطالب نقش داشت و خیلی کمک کرد. من از ایشان خیلی چیزها میآموختم، نمیخواهم بگویم فاصله زیادی بین ما وجود دارد، اما تحلیلهای آقای تاجزاده تحلیلهای ناب و درجه یکی بود و شاید خیلی از آقایان و دوستانش اذعان کنند که از نقطه نظرات مصطفی استفاده میکردند.
انتهای پیام