گشت ارشاد برگشت، جامعه برنگشت
آسیه توحیدنژاد، انصاف نیوز: گشت ارشاد برای اولین بار بعد از اعتراضات 6 ماههی 1401، 25 تیرماه با اعلام سخنگوی فراجا رسما به خیابانها برگشت. سه ماه پیش از این حضور، یعنی فروردین ماه بود که سردار رادان از شنبهای گفت که در آن خاطیان قانون حجاب تصویرشان توسط دوربینها ثبت و مجازات قانونی میشوند.
چند و چون اثرگذاری طرح آقای رادان در مبارزه با بدحجابی یا بی حجابی را نمیدانیم اما برای سنجش اثرگذاری حضور دوباره گشت ارشاد با نام و روش جدید، انصاف نیوز گزارشی میدانی همراه با مصاحبههای کوتاهی با مردم عادی تهیه کرده است.
در این گزارش عکسهایی از وضعیت پوشش مردم در خیابانها گرفته شده و دلیل کیفیت پایین عکسها این است که بدون هماهنگی گرفته شدهاند ولی قابل تشخیص نیستند.
25 تیر، اولین روز بازگشت گشت ارشاد، ساعت 5 عصر
تهران، ضلع جنوبغربی میدان ولیعصر، روبروی سینما قدس
وقتی رسیدم جلوی ورودی مترو ملتهب بود و مواج؛ ثانیهای آرام و ثانیهی بعد بحثی دیگر گوشهای دیگر شکل میگرفت. معلوم نبود نقطهی آغاز ماجرا کجا بوده ولی تعدادی زن میانسال روبروی سینما قدس که روسری نداشتند چهرههایشان شاکی بود؛ پلیسها بیشتر با آنها حرف میزدند و سعی در آرام کردنشان داشتند.
ماموران زن گوشهای ایستاده بودند و با حیرتی که از پشت ماسک هم مشخص بود به معرکهای که پیش آمده بود نگاه میکردند. ماموران مرد تلاش میکردند جمعیتی که عصبانی و منتظر بودند را متفرق کنند؛ تعدادی خواهش میکردند؛ تعدادی تندی میکردند؛ تعدادی دیگر همکاران تندخوترشان را آرام میکردند که مبادا اتفاقی بیافتد و یکیشان هم در آن میانه با صدای بلند سوت میزد.
تعداد پلیسها در همان محدودهی چندمتری به 20 نفر رسید. به یکی، دو پسر جوان هجوم بردند تا کارساز شود و جمعیت متفرق شود. متفرق شد ولی پسر جوانی کتک خورد و گونی پر از ضایعات یک افغانی و خودش که در حال عبور بود به زمین افتادند. چند زن و مرد سعی کردند جلوی پسر جوان را بگیرند. زنی جوان جیغ زد که: نزنید بچهی مردم رو! فکر کردین ازتون میترسیم؟! چند نفر پسر جوان را به سمت خود کشیدند.
ظاهرا جمعیت قدری متفرق شده بود. جلوتر شنیدم که ونها هم بعد از آن برخورد رفتند.
27 تیر، 6:30 تا 8 بعدازظهر
میدان و خیابان ولیعصر و مقابل مسجد سیدالشهدا خیابان آزادی
به نظر میآمد تعداد زنانی که شال بر سر ندارند نسبت به قبل از 25 تیرماه و اعلام رسمی نیروی انتظامی لااقل در محدودهی گشت ارشاد بیشتر شده است. دو خانم همراه یکی-دو مامور روبروی سینما قدس ایستاده بودند و انگار قصدی در کار بود که کسی را نبینند.
از خط بیآرتی که گذر میکردید آن سمت خیابان پشت مترو هم دو خانم همراه چند مامور ایستاده بودند. زنانی که از دور آنها را میدیدند راهشان را طولانیتر میکردند تا با آنها رو در رو نشوند.
در گذر دوباره از خیابان آن سمت دو سرباز با لباسهای شبرنگ ایستاده بودند.
بعد از خیابان ولیعصر به سمت شمال روبروی ورودی مترو، دو مامور خانم جوان همراه چند مامور ایستاده بودند که میانشان مرد مسنتر هم بود و به نظر میآمد از درجات نظامی بالاتری باشد. خانمها به دختری که از مترو بیرون میآمد با صدای بلند تذکر دادند: خااانممم خااانممم با تواَم! دختر خودش را به نشنیدن زد و عبور کرد. پیرمردی که چند قدم آنطرفتر نظارهگر این صحنه بود غرولند میکرد: جرئت نداره صورتشو نشون بده! منظور پیرمرد ماسکی بود که روی صورت تمام این ماموران زن دیده میشود.
خیابان ولیعصر را به سمت شمال رفتم و از وضعیت حجاب زنان کنار دستفروشهای ولیعصر عکس گرفتم. چند قدمی که جلوتر رفتم، جوانی 30 تا 35ساله روی پلهی مغازهای بسته نشسته و عرق کرده بود. یکی، دو نفر اطرافش بودند که به دو کودک کار تماشاچی گفتند آنجا نایستند و نگاه نکنند. در بیتفاوتی مردمی که عبور میکردند و پلیس که در فاصلهی چند قدمی بود، جوان حالی نزدیک به اوردوز داشت.
کاری ندارن؛ فقط نمایشه!
در برگشت ساعت هشت بود و اثری هم از ماموران روبروی مترو در شمال غربی میدان نبود. با یکی از دستفروشهای نزدیک حرف زدم و پرسیدم که آیا همین ساعتها میروند؟ پاسخ داد: وقتی شلوغ میشود میروند خانم! گمان میکرد ترسیدهام و اینطور ادامه داد: کاری با شما ندارن خانم! این فقظ نمایشه! یه تذکری میدن گاهی وقتها؛ شاید با دست هم سعی کنن نگهتون دارن ولی کاری نمیکنن. دوستش به قضیهی دوربین اشاره کرد باعث شد اینطور حرفش را کامل کند: دوربین حرفهای دارن گاهی اوقات عکس میگیرند. راجع به تاثیر نزدیکی محل مامورها بر کاسبیاش پرسیدم اینطور پاسخ داد: کاسبی من که خیلی وقته کساده… از بعد ماجرای پارسال کساده…
کنار کیوسک پلیس روبروی بلوار کشاورز و میدان ولیعصر بیشتر از ده نفر نیروی انتظامی رو به میدان ایستاده بودند.
برخلاف گفتهی دستفروش شمال غربی دو مامور جنوب غربی میدان هنوز حضور داشتند ولی انگار رفتنی بودند. مینیبوسی با شیشههای خیلی دودی و پر از نیروی انتظامی که بنظر درجهدار هم بودند رد شد. برچسب نیروی انتظامی از روی ماشین کنده شده بود ولی تفاوت رنگ جای برچسب کنده شده واضح بود.
من که دیگه …!
جلوتر از تقاطع کارگر شمالی و میدان انقلاب، مقابل مسجد سیدالشهدا هم یک ون با دو مامور زن و بیشتر از ده نفر نیروی انتظامی اطرافشان از روزهای آغازین شروع به کار مجدد گشت ارشاد حضور داشتند. ماموران نیروی انتظامی با فاصله از ون ایستاده بودند و به زنانی که حجاب سر نداشتند تذکر میدادند و بعد تهدید میکردند: خانم سرت کن؛ سر نکنی جلوتر ون هست! جلوتر ون بدون هیچ علامتی حضور داشت و ماموران زن با لبخند در حال بحث و گفتوگو با یک زن بودند. سربازی در حال فیلمبرداری یا عکس گرفتن بود.
بعد از ون زنی مسن همراه دختر جوانش با خنده به من میگفت: جلوی اینها سر کردم بعد درآوردم. کاری ندارن. من که دیگه سر نمیکنم. زن با خنده حرف میزد اما دختر جوان دیگری را دیدم که عصبانی بود و میگفت دوباره آمدن گشت به خیابان بی اعتنایی به احساسات جریحهدار شدهی مردم است.
این روز در محدودهی گزارش میدانی ما پوشش خیلی متفاوتی دیده نشد.
28 تیر، 5 بعدازظهر
پارک لاله
گروه گروه جوانان و نوجوانان دختر و پسر به راحتی کنار یکدیگر روی چمنها نشسته بودند و وقت می گذراندند. جوانان و نوجوانان عاشق با هر پوششی (از چادر گرفته تا بی روسری) با بی احتیاطی و جلوی دیدگان همه یا بااحتیاط و پشت شمشادهای بلند پارک به یکدیگر ابراز عشق میکردند. به نظر خبری از گشت انتظامی گذشته نبود.
چند کارگر یا باغبان میانهی بوتهی وسیعی که وسط آن خالی بود نشسته بودند و وسایل مختصر زندگی مثل گاز پیک نیکی هم آنجا داشتند. لباسها و کفشهایشان هم با فاصله روی چمن گذاشته بودند تا خشک شود.
در پارک بازی كودكان همراه مربیشان در حال ورزش کردن بودند و مادران هم اطراف پارک بازی، تماشاگر ورزش آنها. تعداد مادرهایی که روسری به سر نداشتند کم بود ولی مابقی هم چندان مقید به باقی ماندنش روی سر نبودند. چند نفر هم پوششی آزادانه تر از معمول مادرها داشتند. دختران نوجوان ورزشکار هم اینجا با تیشرت گشاد و شلوار مشغول ورزش بودند.
کمی آنطرفتر چند دختر نوجوان با پوششی آزادتر از معمول با شادی و خنده در حال تهیهی دابسمش یا تیک تاک روی آهنگ بهزاد لیتو بودند: «تو رولز رویس یا بنتلی/ با دوتا داف قرتی/ ما موزیکامون ترندی/ مثه گوچی، پرادا، فندی»! انگار متوجه متن نبودند و صرفِ ریتم شادشان میکرد.
مسجد میانه ی پارک با پرچمهای محرم تزئین شده بود. پشت مسجد رختخواب مختصر یا محل زندگی شخصی با ملحفه از چشمها پوشیده شده بود.
از چند نفر راجع به حضور گشت ارشاد در پارک پرسیدم که گفتند چیزی ندیدهاند و پیش از این هم در این پارک حضور نداشتهاند.
بیرون از پارک به سمت بازارچهی آن، پوشش زنان مانند داخل پارک و احتمالا به دلیل حدود سنی پایینتر آن اطراف، متنوع و آزادانه بود. ایستگاه صلواتی مفصلی کنار ورودی بازارچه بود.
«جوونا اینقدر عصبانیاند که نمیشه چیزی گفت»
ساعت هشت شب در مسیر برگشت با زن چادری 60 سالهای در اتوبوس همکلام شدم. لباس فرم سرمهای و کهنهای به تن داشت، دستهایش کار کرده و خسته بودند و از درد پاهایش نالان بود. (نام مستعار زن در گزارش کوکب است)
کوکب میگفت با حضور دوبارهی گشت ارشاد در خیابان «فعلا» موافق نیست اما با روش فعلی گشت ارشاد یعنی صرف تذکر دادن موافق بود. او معتقد بود امر به معروف یک وظیفه است ولی جوانها به قدری عصبانی هستند که جرئت نمیکند تذکر بدهد.
کوکب به پوشش سر حساسیتی نداشت ولی آزادی بیشتر پوشش را که این روزها بر تن جوانان میدید آزرده خاطرش میکرد. یک پسر و دو دختر داشت که تنها دختر بزرگترش مانند خودش چادر سر میکرد. دختر کوچکتر مانتویی و کمحجاب بود. میگفت اوایل تلاش میکرده دختر را به حجاب تشویق کند اما کارساز نشده و چون نصیحت و تذکر بی فایده بوده دیگر دختر را به حال خودش رها کرده است.
اتفاقات سال گذشته را حاصل جوسازی رسانههای آن طرف آبی میدانست و بر این باور بود که منظور اعتراضات اصلا حجاب نبوده است. کوکب ادعا میکرد اگر اعتراضات علیه وضعیت اقتصادی بود خودش هم شرکت میکرد؛ از او پرسیدم که آیا آبان 98 در اعتراضات شرکت کرده است یا خیر؟! در پاسخ گفت که آن اعتراضات مربوط به گرانی بنزین بوده و ارتباط گرانی بنزین و معیشت را نمیدانست.
کوکب دلیل مجموعهی اتفاقات و آشوبهایی که در کشور رخ میدهد را نزدیکی به ظهور امام زمان میدانست و می گفت گذر کردن کشور از این اتفاقات دلیلش همین است که مملکت ما مملکت امام زمان است. خوانش دختر بزرگتر کوکب هم مانند او بود اما پسر بزرگتر علاوه بر اینکه دید سیاسیاش متفاوت بود چند سالی بود که واجبات دینی را هم ترک کرده بود.
29 تیر، 5 بعدازظهر
میدان فلسطین، خیابان انقلاب، مترو تئاتر شهر
29ام روز دوم محرم بود و عزای شهر رسما شروع شده بود. مسجد امام صادق پرچمپوش عزای حسینی بود. کنار ورودی بانوان این مسجد تذکری برای حجاب روی کاغذ نوشته شده بود.وجود این تذکر با این دانسته که این مسجد معمولا محل رفت و آمد قشر مذهبیتر جامعه است عجیب به نظر میآمد. حصار فلزی مسجد که برای جلوگیری از نشستن دانشجوها بر راه پلهی مسجد نصب شده بود را هم باز کرده بودند.
شمایل آرمیتا عباسی (یکی از معترضین نوجوان 1401 که اخبار و شایعات متنوعی پیرامون بازداشت او شکل گرفت) در بساط یکی از دستفروشهای خیابان انقلاب صحنهی عجیبی بود. البته چند روز بعد خبری از آن صورت و تصویر نبود.
نزدیک دیوارنگارهی میدان انقلاب، ضلع شمال شرقی، ضلع جنوب شرقی روبروی کتابفروشی ها و غرب میدان، ماموران نیروی انتظامی حضور داشتند. تعداد ماموران نیروی انتظامی و ماشینهایشان برای آن محدوده غیرعادی بود. ماموران زن فقط سمت دیوارنگارهی میدان انقلاب و مقابل کتابفروشیها حضور داشتند. مقابل کتابفروشی دو مامور زن همراه یک مرد ایستاده بودند. سمت دیوارنگاره ماموران زن که مانند همکارانشان آرم گشت امنیت اخلاقی روی لباس هایشان بود همراه یک فیلمبردار یا عکسبردار بودند. پشت جلیقهی کرم رنگ مرد عکسبردار چیزی شبیه به این نوشته شده بود: معاونت فرهنگی و رسانهای نیروی انتظامی.
زنها معمولا قبل از رسیدن به ماموران زن حجاب سر میکردند یا اگر تذکری میشنیدند سر میکردند و وارد بحث نمیشدند.
از پله برقی خروجی مترو به سمت ساختمان تئاتر شهر که بالا میآمدید مامور زن کنار مامور نیروی انتظامی با لباس مشکی ایستاده بود. تعداد ماموران نیروی انتظامی اطراف خروجی مترو تئاتر شهر هم بسیار زیاد بود. ماموران انضباط شهری شهرداری با لباسهای کرم و قهوهای به جمعیت نیروی انتظامی اضافه شده بود. ظاهرا حضورشان به دلیل مراسمی بود که شهرداری در این محل به مناسبت محرم برگزار میکرد.
مراسم نقالی و دمامزنی شهرداری در میدان اصلی اجرا در جریان بود که در پیادهرو بین مردم و پلیس درگیری ایجاد شد؛ مشخص بود که دعوا بر سر حجاب یک زن بوده. این بار هم ماموران سعی کردند مردم را پراکنده کنند؛ چند نفری که سماجت بیشتری داشتند را هل دادند و با صدای بلند تهدید کردند: یه بار بهت میگم برو! مردم سعی کردند سمج ترها را از درگیر شدن با پلیس دور کنند. زن باز هم با صدای بلند گلایه می کرد.
در متروهای آمریکا برای جلوگیری از تجاوز لباس کرایه میدهند
در مسیر برگشت با زنی چادری در مترو گفتوگو کردم. سی ساله بود و خودش گفت نامش را در گزارش ساغر بگذارم. ساغر بر این باور بود که غریزهی مردان قابل کتمان نیست و اگر حجاب نباشد حتما خانوادهها از هم میپاشد: من به فکر خانوادهی اون بی حجاب هم هستم. در پاسخ به این سوال من هم که «آیا فکر نمیکنی این تصویر از مردها قدری غیرانسانی است؟» کماکان بر طبیعت ناگزیر مردان اشاره میکرد.
ساغر میگفت دانشگاهی است و از من میخواست در مورد جوامعی که حجاب در آن جا اجباری نیست مطالعه کنم. او مثال جالبی راجع به آمریکا میزد: «مثلا شما میدانستید در ورودی متروهای آمریکا به زنان لباس کرایه میدهند؟! چون اگر با همان لباس خودشان وارد مترو شوند به آنها تجاوز میشود! مترو که محیط بسته است آنها هم که با آن پوشش… آمار تجاوز و تعرض آنجا خیلی بالاست».
زنان چادریای که در خانه نشستهاند و نمیخواهند امروز خیابانها را ببینند
بحث به اینجا رسید که نسبت جمعیتی معترضین قانون حجاب اجباری و معتقدین به حجاب چگونه است. ساغر فکر میکرد تعداد معترضین کمتر است و در توضیحش نکات جالبی میگفت: مشکل اینجاست که خیلی از خانمهای محجبه به دلیل این شرایط حجاب از خانه بیرون نمیآیند چون اذیت میشوند و الا شما مثلا جشن عید غدیر را دیدید که چه جمعیتی به خیابان آمد. تعجب کرده بودم و با تاکید از او پرسیدم که یعنی بین اطرافیان شما کسی هست که به دلیل شرایط امروز حجاب در خانه میماند؟! در پاسخ حرف مرا تایید کرد.
از او پرسیدم که به نظر او چرا در جامعه ی ما بعضی از بیحجابان حضور محجبهها را تحمل نمیکنند و در مقابل محجبههایی هم هستند که تحمل بیحجابان را در خیابان ندارند. در پاسخ حرف من میگفت «آنها به ما ضرر میرسانند ولی ما که ضرری برای آنها نداریم. درکشان نمیکنم.»
ساغر میگفت خانوادهاش یکدست مذهبی نیستند و حتی زنان بیحجاب هم در جمع خانوادگی آنها حاضر میشوند. پرسیدم پس چرا نمیتواند پذیرای بیحجابی در خیابان باشد؟ اینطور پاسخ داد که محیط خانواده برایش با خیابان متفاوت است.
ساغر پاسخ دادن به من و روشنگری در این موضوع را وظیفهی خود میدانست ولی در عین حال از ضبط صدایش و یا عکس گرفتن میترسید.
پوشش عجیب تعدادی از دختران نوجوان در مترو که شبیه به پوشش خوانندگان راک و هوی متال بود و نیز ناخنهای کاشته شدهی سفید پررنگ مامور زن گشت ارشاد مقابل مترو تئاتر شهر تصاویر متفاوت پوشش میدانی این روز بود.
بعد از گذشت چند روز از حضور این ماموران در شهر به نظر میآمد نقاط جوش در محل حضورشان کمتر از روزهای اول شکل می گرفت.
با دیدن گشت ارشاد پنیک کردم
با دختر و پسر جوانی که روی سکوهای نمای دانشگاه تهران نشسته بودند گفتوگو کردم. هر دو در مقطع کارشناسی و هر دو دانشجوی دانشگاه تهران بودند. دختر سال گذشته سابقهی دستگیری توسط گشت ارشاد و دیدن ساختمان وزرا را داشت. از احساسش راجع به آن تجربه پرسیدم اینطور پاسخ داد: خیلی حس بدی داشتم با من مثل مجرم برخورد شد درحالیکه من خودم میدانستم مجرم نبودم.
پسر و دختر میگفتند روز اول حضور گشت آنها را در خیابان دیدهاند و دیدنشان آنها را بسیار آزرده است حتی دختر میگفت از ترس حالت پنیک به او دست داده است.
از آنها پرسیدم که نظرشان در مورد این استدلال بعضی مذهبیها یا منطق وجود گشت ارشاد مبنی بر اینکه بیحجابی مخل امنیت روانی جامعه است چیست؟! پسر کوتاه پاسخ داد: همین دخالتشان مخل امنیت باقی مردم نیست؟
دختر دخالت دیگری در مورد انتخاب لباسش را خیلی غیرقابل قبول و عجیب و به نوعی تجاوز به حریم شخصی میدانست. او همچنین در مورد ارتباط حجاب زنان و متزلزل شدن خانوادهها که استدلال بعضی از افراد مذهبی است اضافه کرد که: من فکر نمیکنم در دوران ما دیگر این چیزها وجود داشته باشد؛ پسرها اینقدر چشمهایشان اشباع است که با این چیزها دیگر متزلزل نمیشوند. در ثانی خانوادهای که بخواهد با این چیزها از هم بپاشد که دیگر …(نیشخندی زد)
انتهای پیام