گفتگوی تفصیلی پزشكيان با روزنامه اعتماد: براي اصلاحات بايد شاخص تعيين شود
“اصلاحات را من بارها معني كردهام. به اين ترتيب كه در دنيا يك چارچوبي براي اصلاحات وجود دارد و اين چارچوب عبارت است از اينكه هر حركتي بايد به خط عدالت برگردد وكارايي، هزينه و اثربخشي آن محاسبه شود. هركدام از اين فاكتورها هم تعريف علمي و مشخصي دارد. اين شاخصها در همه مسائل بايد در نظر گرفته شود.”
“نظر مردم و رضايت مردم شرط اصلي است. يعني اگر ما كاري انجام ميدهيم و مردم به كار ما شك دارند، بايد شك مردم را برطرف كنيم. نه اينكه بگوييم اكثر مردم اشتباه ميكنند و كاري كه ما انجام داديم درست است. اگر كسي در جايگاهي قرار گرفته بايد اشتباهات را شفاف بيان كند نه اينكه اشتباه را پنهان كند و بگويد مردم بيخود كردهاند.”
به گزارش انصاف نیوز (رسانه ی کمپین انتخاباتی دکتر مسعود پزشکیان)، روزنامه ی اعتماد امروز مصاحبه ای تفصیلی با دکتر پزشکیان منتشر کرده است که متن کامل به همراه مقدمه ی آن به قلم «مهدي قديمي» در پی می آید:
وزير بهداشت دولت اصلاحات و عضو فراكسيون اقليت مجلس هشتم، همواره تاكيد دارد كه هم اصلاحطلب است و هم اصولگرا اما در دستهبنديهاي سياسي نه خود را عضوي از اصلاحطلبان ميداند و نه عضوي از اصولگرايان. مسعود پزشكيان، اصلاحطلبي را با تعريف خود قبول دارد و پي ميگيرد و ميگويد دليل عضويتش در فراكسيون اقليت مجلس هشتم اين بوده كه انتقادات و سخنانش در بين جمعيت اصلاحطلب بر خلاف طرف مقابل، مقبول بوده است. پزشكيان علاقهيي به بيان صريح مصاديق گفتههايش ندارد و سعي ميكند با وام گرفتن از مثالها منظور خود را برساند. اما در بيان انتقاد از شخص احمدينژاد و برشمردن ويژگيهاي مثبت هاشمي، ابايي از بردن نام اين دو ندارد.
شما عضو فراكسيون اقليت مجلس هشتم بوديد كه فراكسيون اصلاحطلبان بود. پيش از آن هم وزير دولت اصلاحات بوديد. اما همواره خود را خارج از دايره اصلاحطلبان ميدانيد. نسبت شما با جريان اصلاحات چيست؟
من بارها هم در سخنرانيهاي خود در مجلس و هم در خارج از مجلس فردي بودهام كه مستقل زندگي و مستقل فكر كردهام و فكر ميكنم گفتهام به شاخصهاي روشني پايبندم. شاخصهاي مورد نظر من هم در زمينه عدالت، انقلاب و اسلام معلوم هستند و از دوراني كه خودم را شناختم همين راه را رفتهام. در اين راه، از هر شخص يا گروه يا جناحي كه حرف حق را زده و به آن عمل كرده دفاع كردهام. اگر هم شخص يا گروهي از آن شاخصهاي حق عدول كردهاند، من نقد كردم، بحث كردم و عدول از آن شاخصها را قبول نكردهام. مسائلي هم كه در فراكسيون اقليت مجلس شكل ميگرفت، بحث جناحي نبود بلكه حرف گروههايي بود كه جدا از بقيه مجلس بودند. ما چون در بين آنهايي كه فكرم كردند اكثريت سازمانيافته مجلس هستند، جا نميگرفتيم، در اين اقليت به ما جا ميدادند. اما اين طور نبود كه در كلان قضيه، ما با آن اكثريت مشكل داشته باشيم يا در همه مواضع با اقليت همراه باشيم بلكه يك طيفي از سليقهها و نظرها و ايدههاي مختلف بود كه از اصلاحطلبهاي كاملا تشكيلاتي تا گروههاي مختلف ديگري كه در فراكسيون بودند، تشكيل شده بود و بحث و تبادل نظر انجام ميشد. در نتيجه اين فراكسيون يك جريان فكري سازمانيافته و مانيفستدار نبود كه ما الان بخواهيم درباره آن به عنوان يك تشكل صحبت كنيم.
با توجه به مباني و اصولي كه در نظر داريد، اصلاحطلبي را چطور تعريف ميكنيد؟
اصلاحات را من بارها معني كردهام. به اين ترتيب كه در دنيا يك چارچوبي براي اصلاحات وجود دارد و اين چارچوب عبارت است از اينكه هر حركتي بايد به خط عدالت برگردد وكارايي، هزينه و اثربخشي آن محاسبه شود. هركدام از اين فاكتورها هم تعريف علمي و مشخصي دارد. اين شاخصها در همه مسائل بايد در نظر گرفته شود. مثلا در مسائل اجتماعي ما بايد بر اساس عدالت، كارايي، هزينه و اثربخشي و كيفيت عمل كنيم. در كشاورزي، صنعت، روابط خارجي و هر مقولهيي كه بخواهيم دربارهاش بحث كنيم بايد اين فاكتورها را بررسي كنيم. يعني وضعيت موجود را مشخص كنيم و بر مبناي عدالت، كارايي، هزينه و اثربخشي و كيفيت، اين وضعيت را بسنجيم و مناسبترين روشي كه ميتواند اين فاكتورها را تامين كند، به وضعيت موجود ديكته كنيم. اگر توانستيم چنين نسخهيي بنويسيم، ميتوانيم بگوييم كه در حال انجام اصلاحات هستيم. يعني هر جايي كه ما قرار بگيريم قابل اصلاح هست. چون ما هميشه ميتوانيم كارآمدتر از وضع موجود باشيم، ميتوانيم اثربخشتر كار كنيم، ميتوانيم با كيفيت بهتر كار كنيم و خدمات ارائه دهيم.
پس به معناي خاص و گرايش سياسي مشخصي كه اصلاحات و اصلاحطلبي در فضاي سياسي ايران تداعيكننده آن است، خيلي مقيد نيستيد و اصلاحات به معناي عام و علمي آن را مد نظر داريد.
كيفيت در معناي نهايي يعني رضايت مردم. رضايت كساني كه شما ميخواهيد به آنها خدمتي را ارائه دهيد. تفاوتي ندارد كه در حوزه صنعت باشد يا كشاورزي يا تجارت يا هر حوزه ديگري. به بيان سادهتر ما بايد مردم را راضي كنيم. اگر خدمت را طوري ارائه كنيم كه مردم ناراضي باشند، يعني كار ما كيفيت ندارد و يك جاي آن ميلنگد. پس بايد كارمان را اصلاح كنيم. من با تمام وجود به اين اصلاحات معتقدم و ميگويم ما در هر جايگاهي كه هستيم بايد يك گام به جلو برويم و خودمان را اصلاح كنيم. به نظر من هيچ آدم عاقلي نميتواند با اصلاحات مخالفت كند. براي اينكه اصلاحات در ذات زندگي و در ذات همه انسانهايي كه خواهان رشد و ترقي هستند وجود دارد. اينكه بگوييم ما فقط راه خودمان را ميرويم و به هيچوجه هم نميخواهيم از اين راهي كه ميرويم عدول كنيم، ديوانگي است. چون همان راه را ميشود، بهتر، كيفيتر و با هزينه كمتري رفت. اين اصلاحاتي است كه من از آن حمايت ميكنم.
مفاهيمي مانند عدالت و كيفيت و اثربخشي و… نسبي، قابل تفسير و تا حدودي انتزاعي هستند و مثلا هر كس ميتواند از زاويه ديد خود يك فرآيند را عادلانه يا ناعادلانه ببيند. مهم اين است كه وقتي وارد مصاديق ميشويم ،در عالم واقعيت مشخصا بگوييم ايراد كجاست و راهحل آن چيست. وگرنه در بيان اين مفاهيم و دفاع از آنها شايد فرقي بين آقاي احمدينژاد و منتقدان ايشان وجود نداشته باشد. اما مصاديق عدالت و بيعدالتي چيست؟ مصداق كار بيكيفيت و راه با كيفيت كردن آن چيست؟ اينكه هر كس به صورت فردي قرائت خود را از اين مفاهيم بيان كند بهتر است يا اينكه در قالب يك كار سازمانيافته، نيروها به يك جمعبندي و مانيفست براي حصول اين مفاهيم برسند؟
يعني شما ميگوييد هزينه و اثربخشي، فرمول علمي و قابليت اندازهگيري ندارد و انتزاعي است؟ اين مفاهيم فرمول دارد و آقاي احمدينژاد و هر شخص ديگري نميتواند بگويد به نظر من كارهايم اثربخشي داشته يا مثلا نداشته است بلكه بايد به صورت علمي محاسبه شود. كيفيت هم تعريفهاي روشني دارد و من هم گفتم كيفيت يعني رضايت مردم. ما ادعا داريم فكر و انديشه ما اوضاع را بهتر ميكند و معنايش اين است كه تفكر ما مردم را بيشتر راضي ميكند. اين رضايتمندي هم قابل اندازهگيري است. ابزار اين اندازهگيري هم معلوم است، به شرط آنكه ما ابزار را بپذيريم. اگر ما اولا بپذيريم كه رضايت مردم شاخص كيفيت كار ماست و دوما ابزار استاندارد و علمي اندازهگيري اين رضايتمندي را هم بپذيريم، مساله حل ميشود. چون رضايتمندي مردم را با ابزار استاندارد اندازه ميگيريم و اگر مردم راضي بودند، آن كسي كه ادعا كرده كارش با كيفيت بوده راست گفته. حالا فرقي ندارد احمدينژاد باشد يا هر كس ديگر. اما اگر مردم راضي نبودند معلوم است كه اشتباه ميكند. اينها انتزاعي نيست. رضايت مردم از گرفتن يك خدمت، ذهني نيست و عيني و واقعي است.
خب با اين حساب، آقاي احمدينژاد ميتواند بگويد چون طبق آمار وزارت كشور 24 ميليون نفر به من راي دادهاند، پس مردم از عملكرد من راضي هستند و من كار باكيفيت ارائه كردهام.
ببينيد من گفتم ابزار علمي اندازهگيري رضايت. من درباره رايگيري بحث دارم. ابزار علمي ابزاري است كه استاندارد باشد. يعني اگر شما با يك متر، چيزي را اندازهگيري كرديد و اندازه آن را به دست آورديد و ده نفر ديگر هم با متر استاندارد همان اندازه شما را به دست آوردند، متر شما استاندارد است. اما اگر شما با متر خودتان اندازهگيري كرديد و مثلا يك مسافت را 10 متر تشخيص داديد، نفر بعدي با متر خود اندازه گرفت و 5 متر تشخيص داد و نفر سوم اندازه گرفت و 15 متر تشخيص داد، يعني اين مترها اشكال دارد. ابزار اندازهگيري رضايت هم در دنياي امروز مشخص است. كارشناسان هم ميدانند كه چگونه بايد اين شاخصها را اندازهگيري كرد كه كمترين انحراف را از حقيقت داشته باشد. الان هم براي اندازهگيري كيفيت كار احمدينژاد و ميزان رضايت مردم از عملكرد او راههاي سادهيي وجود دارد. مثلا احمدينژاد ميگفت من شغل ايجاد ميكنم و به اين اسم از مردم راي گرفت، از عدالت حرف ميزد و ميگفت من رانتخوارها را به مردم معرفي ميكنم، ميگفت تورم را درست ميكنم. خوب همه اينها اندازه دارند. عقلا جمع شوند، شما رسانهها هم بياييد، مترها را بياوريم و اندازه بگيريم و ببينيد اين حرفهايي كه زد، انجام شد يا نه. اگر انجام شده كه او خوب كار كرده و اگر هم انجام نشده پس به مردم آمارها و وعدههاي غيرواقعي و نادرست داده است. اينها قابل اندازهگيري است. اگر براساس برنامه پيش ميرفتيم، اينها را از همان روز اول ميشد اندازهگيري كرد.
پس چرا امروز در نقطه فعلي قرار داريم. اگر اين مفاهيم كلي اينقدر ساده قابل پايش و اندازهگيري بود كه نميشد هشت سال با اين كلمات بازي كرد.
رسانههاي ما اگر آگاه بودند و جسارت داشتند، همان روز اولي كه احمدينژاد رييسجمهور شد و گفت من قانون برنامه را قبول ندارم، بايد ميگفتند اولا مگر تو ميتواني بگويي قانون برنامه را قبول ندارم، در ثاني پس كدام برنامه را ميخواهي اجرا كني؟ قانون برنامه يك هدفگذاري و يك جهت است كه عقل جمعي و مجموعه كارشناسي و نظام قانونگذاري و شوراي نگهبان آن را تهيه و تاييد كردهاند. يك رييسجمهور حق ندارد بگويد من اين را قبول ندارم ولي ايشان گفت و همه ساكت نشستند. ايشان گفت و مجلس ما ساكت نشست و يك عده هم برايش كف زدند. بلايي كه امروز به سر ما آمده به خاطر اين است كه ما از آن مترها استفاده نكرديم. اينكه ميگوييد همه ميتوانند اين حرفها را بزنند، به دليل اين است كه هيچ كس نيست كه عملكردها را متر كند. اگر نظارت دقيق وجود داشت و اين شاخصها اندازهگيري ميشد، هركسي به خود اجازه نميداد كه اين حرفها را بزند.
خيليها اندازهگيري كردند و هشدار دادند و كسي به اين هشدارها اهميت نداد. چه كسي بايد نظارت ميكرد؟
بله اين حرفها گفته شد و اگر ميخواستند گوش كنند كه بايد در همان چهار سال اول،مسايل ايشان را در مجلس بررسي ميكردند.
خوب وقتي وضعيت اينچنين است و واقعيت موجود به ما ميگويد كه صداي اصلاحاتي كه شما قبول داريد، شنيده نميشود، بايد چه كار كرد؟
ببينيد اصلاحات با براندازي فرق دارد. اصلاحات يعني ما ميخواهيم بدترين مسائل را هم با روند موجود اصلاح كنيم، پس اصلاحطلب با كسي دعوا نميكند. اصلاحطلب كاري نميكند كه همهچيز بر هم بخورد. اگر بخواهيد با اين ابزار نقد كنيد، خود كساني كه مدعي اصلاحات بودند هم قابل نقد هستند. چون اگر قرار بود اصلاحات شود، يك سري كارها نبايد انجام ميشد. يعني شما اگر تصميمات و سياستها و بحثها را با اين ابزار اندازهگيري كنيد، ميتوانيد محاسبه كنيد كه چقدر در ادعاهايمان موفق بوديم. اين بحث فقط مربوط به احمدينژاد نيست چون همه افراد ممكن است حرفهايي مثل او بزنند. حضرت علي(ع) در اين باره ميفرمايد «انما يستدل علي الصالحين بما يجريالله لهم علي السن عباده»، يعني به واسطه سخناني كه خداوند بر زبان بندگانش جاري ميسازد ميتوان به نيكوكاران پي برده و آنان را شناخت. يعني اگر ميخواهيد ببينيد اين آدم صالح است يا نه، ببينيد مردم درباره او چه ميگويند.
پس نظر مردم و رضايت مردم شرط اصلي است. يعني اگر ما كاري انجام ميدهيم و مردم به كار ما شك دارند، بايد شك مردم را برطرف كنيم. نه اينكه بگوييم اكثر مردم اشتباه ميكنند و كاري كه ما انجام داديم درست است. اگر كسي در جايگاهي قرار گرفته بايد اشتباهات را شفاف بيان كند نه اينكه اشتباه را پنهان كند و بگويد مردم بيخود كردهاند. الان هم اگر در جامعه مشكل وجود دارد و مردم ناراضي هستند، حتي اگر من نوعي بگويم خيلي خوب هستم، كار من مشكل دارد. پي بردن به اين مشكلات هم سخت نيست. اينكه امروز كسي بگويد من خوب كار كردم چون مثلا راه ساختم، مورد قبول نيست. او بايد توضيح دهد كه اولا آيا ساختن اين راه كار درستي بود؟، آيا اين راه را به همان ميزاني كه بايد ميساخت ساخته است؟، آيا با همان كيفيتي كه قرار بود بسازد ساخته است؟، آيا نيازهايي را كه قرار بود اين راه برطرف كند، برطرف شده است؟، آيا در ساخت راه عادلانه رفتار كرده يا در يك منطقه كه نيازي به راه جديد نداشته، راه ساخته و مناطق ديگر هنوز راههاي شوسه و آسفالت نشده دارند؟
همه اين مطالبي كه گفتيد، شرح وضع موجود است. ولي راهكار اصلاحطلبانه براي حل اين مشكلات چيست؟ فقط توصيه و تذكر يا بايد كاري كرد؟
قبل از هرچيز براي اصلاحات بايد شاخص معرفي شود. چون اگر شاخص معرفي نكنيم ممكن است يك سيستمي را به هم بزنيم و از بين ببريم و بعد بگوييم آن را اصلاح كردهايم و خيلي وقتها اين اتفاق افتاده است. اما اگر ادبيات گفتوگوهاي ما به جاي تهمت و افترا و انگزني، ادبيات كارشناسي و علمي باشد، آن وقت اصلاح روشها انجام ميشود و پاسخگويي در مقابل وعدهها به درستي انجام ميشود.
الان با همه اين مقدمات، شما به عنوان يك چهره مستقل، فكر ميكنيد جريان سياسي اصلاحات براي انتخابات رياستجمهوري، چه راهكارهايي دارد و چگونه ميتواند عمل كند؟
من در همين جناح سياسي وزير بودهام و كار كردهام و به اصلاحات معتقدم و تا پايان زندگي هم به اصلاحاتي كه گفتم معتقد خواهم بود. اما من به صورت تشكيلاتي وارد اين جناح نشدم و الان هم كساني كه به صورت تشكيلاتي در اين جناح كار ميكردند بايد بگويند چه برنامههايي دارند. آنها اول بايد پاسخ نقدها را بدهند و بگويند بر اساس چه شاخصهايي كار كردند و چرا امروز به اينجا رسيدهاند. اگر گيري در كار بوده حل نشده و آيا الان به تفاهم رسيدهاند يا نه. اگر بناي حركت بر اصلاحات باشد، بايد همواره حركت رو به جلو باشد. اصلاحات برگشت به عقب ندارد پس بايد بررسي كنند و ببينند ايراد كار كجا بود كه به وضعيت امروز رسيديم.
فارغ از اينكه در انتخابات چه تاكتيكهايي ميتوان به كار برد، در اين فضاي بسته استراتژي اثر بخش را حضور ميدانيد يا سكوت؟
من كه معتقدم در اصلاحات سكوت جايي ندارد. البته شايد در اين مورد هم آنها اطلاعاتي داشته باشند كه بر اساس آن تصميم بگيرند سكوت كنند و من چون اين اطلاعات را ندارم نميتوانم باز هم نظر قطعي بدهم. چنانكه حضرت علي هم بيست و پنج سال سكوت كرد. چون يكسري دادهها و اطلاعات داشت و براساس آن تصميم گرفت و تاريخ ثابت كرد كه تصميم درستي هم گرفته است. من خودم بر اساس دادههايي كه درباره خودم دارم معتقدم كه نبايد سكوت كنم و كنار بنشينم. اما اينكه چه زماني و به چه شكلي عمل كنم، اين هم باز بستگي به دادهها دارد. در بين اصلاحطلبان هم قطعا نظرات مختلفي وجود دارد و ممكن است برخيها بگويند شركت نكنيم و برخي ديگر بخواهند شركت كنند. بنابراين اگر كسي بخواهد در اين باره اظهارنظر كند بايد از دادههايي كه آنها در اختيار دارند باخبر باشد.
خب اگر يكي از راههاي مورد بحث، انتخاب يك گزينه از ردههاي مياني اصلاحطلبان براي حفظ موجوديت سياسي در نظام باشد، شما با اين راهكار موافقيد؟
خب من كه گفتم نظر شخصيام اين است كه سكوت نكنيم. اما وقتي قرار است ساكت نباشيم بايد بالاخره يكسري خط قرمزهاي نظام را هم رعايت كنيم. ما نميتوانيم نظام را زير سوال ببريم و بعد بگوييم آمدهايم نظام را درست كنيم. ما ميتوانيم اشكالاتي كه در نظام وجود دارد را مطرح كنيم و براي رفع اين اشكالات راهحل ارائه دهيم و تلاش كنيم نظام را به مسير علمي و كارشناسي كه رضايتمندي مردم را به همراه دارد بياوريم. ما بايد با كمترين هزينه بيشترين بهرهوري را در جامعه به وجود بياوريم.
برداشت من از حرف شما اين است كه شركت در انتخابات ولو با گزينه حداقلي و احتمال شكست را مفيد ميدانيد. آيا فكر ميكنيد جايي براي بازگشت اصلاحطلبان به ساختار قدرت وجود دارد يا با همه اين ملاحظات، نظام از اصلاحطلبان عبور كرده است؟
بر اساس آن چيزهايي كه مقام معظم رهبري فرمودند، اصلاحطلبان بايد برگردند. چون فرمودند كه نبايد يك سليقه باشد و مقام معظم رهبري اين را روشن و شفاف بيان كردند. حالا اينكه افرادي كه قدرت را در اختيار دارند چگونه سياستگذاري ميكنند امر ديگري است. البته رقيب هميشه سعي ميكند شرايط را براي حضور رقيب خود در عرصه سخت كند. اما اعتقاد شخصي من و نگاهي كه من با برداشت از اسلام دارم، اين است كه به مقايسه اعتقاد دارم نه به رقابت. من اين روش را كه رقابت كنيم و در راه رقابت به دنبال حذف رقيب باشيم قبول ندارم. ولي اين را كه در راه خدمت به مردم و افزايش بهرهوري با هم رقابت كنيم، ميپذيرم. حتي اگر كسي كه بهترين است، سليقهاش با من متفاوت باشد. اما اگر بخواهيم حماسهيي كه مقام معظم رهبري فرمودند به وجود بيايد، اين حماسه با حضور همه به وجود ميآيد. حماسه با حذف آدمها به وجود نميآيد. حماسه اين نيست كه من بقيه را حذف كنم و خودم بمانم.
برخيها معتقدند غيبت اصلاحطلبان در انتخابات باعث جديتر شدن شكاف در بدنه جناح راست ميشود. برخيها هم با همين تحليل معتقدند اصلاحطلبان بايد با حضور نيافتن در انتخابات اجازه دهند تا اين اتفاق بيفتد. اين نگاه را قبول داريد؟
شما بايد از حرفهايي كه تا الان زدم به اين برداشت رسيده باشيد كه اين كار را غلط ميدانم. من معتقدم اين روشها و پرده دريها غلط است و اصلا نبايد باشد نه اينكه در مقابل ما استفاده نشود ولي در بين خودشان اگر باشد من راضي باشم. ما فقط بايد مقايسه كنيم. مثلا اگر من با 10 تومان پول 10 عدد سيب خريدم و ديگري با صد تومان پول بيست عدد سيب خريده، اين را بيان كنيم و با هم مقايسه كنيم و ببينيم چه كسي بهتر عمل كرده است. شايد او بگويد دوبرابر من سيب خريده است اما ببينيد با چقدر پول اين كار را كرده است.
منظورتان نوع نگاه اصولگرايان به دستاوردهاي اين دولت و دولتهاي قبلي است؟
من كلي ميگويم. اما اينكه بيايند و بگويند مثلا آقاي هاشمي با 120 ميليارد دلار در هشت سال چه كارهايي كرد و ما در اين هشت سال با چقدر دلار چه كارهايي كرديم، اين ميشود يك مقايسه درست. آن وقت جامعه ميتواند به درستي قضاوت كند.
پس ادامه اين روند تخريبي را حتي اگر در بين خود اصولگرايان باشد نميپسنديد؟
اگر اين جو ادامه پيدا كند، آن چيزي كه مقام معظم رهبري به عنوان حماسه فرمودند، ديگر حماسه نخواهد بود. اگر اصولگرايان معتقدند كه بايد حماسه خلق شود، بايد خودشان مقدمات خلق اين حماسه را فراهم كنند. براي خلق حماسه بايد طرحي نو در اندازند و روشي ديگر را در پيش گيرند. بايد كاري كنند كه همه حضور داشته باشند، مثل اول انقلاب. ما اول انقلاب 98 درصد راي آري داشتيم. امروز اگر نگوييم همان 98درصد اما بايد بتوانيم اين راي را به هشتاد درصد برسانيم. نه اينكه مرتب عقب برويم و بازهم بگوييم حماسه است.
انتهای پیام