شما کدام را انتخاب میکنید؟ کارگر یا سرمایهدار؟
امیر حسین ناظری کنزق، انصاف نیوز: «خرسی که میخواست خرس بماند» نه تنها یک نمایش که جهانی مثالی بود از دنیای امروز ما، که کارگردان به زیبایی آن را به تصویر کشیده بود. داستان هر روزهی سلطه نظام سرمایهداری و به بند کشیده شدن تک تک افراد آزاده. نظامی که قصد دارد همه را کارگر خود کند و تنها نگاهی بر اساس سود و زیان به افراد دارد نه کرامات انسانی آنها. نگاهی جهان شمول به این نظام که آن را متعلق به جایی خاص نمیداند اما با زیرکی آن را مسبب بخشی از اتفاقات دهه هفتاد ایران نشان میدهد. و مخاطب را وارد اجرای نمایش میکند. در ابتدای نمایش به او برچسب کارگر میزند و منتظر میماند تا مخاطب خود را از این اسارت رهایی بخشد.
حال ایدههای فنی قوی در طراحی صحنه، نور و موسیقی، این اثر را به اثری برجسته تبدیل میکند. اما متاسفانه شاید به دلیل چهره نبودن بازیگران، سالن نمایش نیمهپر است و در انتهای اجرا گروه از مردم میخواهد تا دوستان خود را به دیدن این نمایش دعوت کنند. این نمایش تا 30 آذر در مجموعه کنش معاصر هر شب ساعت 20:30 اجرا خواهد شد.
به بهانه خلق این اثر هنری گفتگویی داشتیم با کارگردان کار، آقای «حمید رضا عسکری»
انصاف نیوز: راجع به زبان متن برای ما کمی توضیح دهید. زبانی که گاهی به زبان معیار نزدیک میشد و گاهی به زبان شعر و تلقی متن این بود که زبان شعر همان زبان طبیعت است.
حمیدرضا عسکری: ببینید خصلتهایی در دنیا از ابتدا وجود داشتهاند، حالا خوب یا بد. مثل دروغ، خیانت یا مسالهای که متن ما به آن پرداخته. از خود بیگانگی، این مساله از گذشته وجود داشته و در آینده هم وجود خواهد داشت. متن ما را آقای «حکیم رابط» در سال 1360 نوشتهاند. ایشان قبل از اینکه یک نمایشنامهنویس باشند یک شاعر هستند. و تمام متن با سبکی شعرگونه ادامه پیدا کرده. ما برای اینکه متن را به فضای امروز نزدیک کنیم و بگوییم که از خود بیگانگی برای گذشته نبوده از فاصله گذاری استفاده کردیم. همچنین برای آنکه بگوییم برای آیندگان هم هست باغ وحش و حیوانات را به آن اضافه کردیم. و برای اینکه نشان دهیم این خصلت ادامه دارد و تنها شکل آن تغییر پیدا کرده مجبور شدیم چند زبان متفاوت را استفاده کنیم.
و در واقع با پادکست صوتی که استفاده کردید این قضیه را به ماجراهای دهه هفتاد ارتباط دادید؟
بله، تا حدودی آن دلتنگی و آن اتفاقها را در نمایش گنجاندم.
با توجه به اینکه شما سعی در برقراری ارتباط با مخاطب داشتید، حالا به شیوههای متفاوت. گمان میکنید چقدر توانستید ارتباط مؤثر و تأثیر گذاری با مخاطب داشته باشید؟
اتفاقی که افتاد این بود که در ابتدای کار به گردن بعضی از دوستان شمارهای انداخته شد. یعنی مخاطب را شریک کردم در آن کارگر بودن. من با این کار به مخاطب گفتم شماره را نگاه کند. این شماره چیست؟ نام شما. محل کار شما. حالا مخاطب باید تا آخر نمایش خوب به نمایش گوش کند تا تصمیم بگیرد که آیا این شماره را از گردن خود جدا کند یا خیر. تماشاگر میتواند انتخاب کند که میخواهد کارگر بماند یا خیر؟
شما یک دکور خشن و سرد از جنس آهن داشتید که در عین خشن و سرد بودن حرکت هم میکرد. چرا این دکور را انتخاب کردید؟
یک نکته را شما فراموش کردید اینکه دکور پر سر وصدا بود. من با طراح صحنه خود صحبت کردم و خصلتهای یک کارخانه را در نظر گرفتم. اینکه سرد بود. خشن بود و پر سر و صدا. شما اگر توجه میکردید دست تمام بازیگرهای من سیاه بود و این نشان میداد اینجا یک کارخانه است. حالا این کارخانه خشن دارد زمانهای مختلف و مکانهای مختلفی را نشان میدهد و با هر جابجایی یک مکان دیگر و یک زمان دیگر را میدیدید. و اینکه این کارخانه خود به خود سبز نشده و از یک جابجایی زمان و مکان به وجود آمده.
این فضای وهم آلودی که به وسیله نور و ویدئو آرت به وجود آوردید رو هم برای ما توضیح دهید.
من یک تجربهای در اروپا داشتم که کاملاً با ویدئو آرت بود و این کار هم قرار بود همینگونه باشد. اصلاً قرار نبود طراحی صحنهای اتفاق بیفتد. اما متاسفانه به دلیل نبودن امکانات مجبور شدم چند قسمت از چیزهایی که در ذهن داشتم را در پرده ایجاد کنم. تا نشان بدهم که کار من بخشی ویدئو مپ دارد. انشاالله در کار بعدی بیشتر بتوانم نور را به رخ بکشم.
موسیقی کار شما یک کار تلفیقی بود و متفاوت از تمام کار. موسیقی امید بخشی بود در تمام این فضای خشمگین. در این باره توضیح بدید.
ما دو موسیقی داشتیم یک موسیقی خشن کارخانه و یک موسیقی دیگر که برای آدمهایی بود که میخواستند فضای سبز، آزادی و جنگل را انتخاب کنند. این موسیقی برای آنها بود. درسته که متن در رابطه با از خود بیگانگی بود اما اصل مطلب انتخاب بود. آنهایی که انتخاب کردند که در سیرک باشند یا باغ وحش یا آنهایی که انتخاب کردند سرکارگر باشند و آن خرسی که انتخاب کرد در جنگل بماند. این موسیقی متعلق به آدمهایی است که میخواهند به تلقی خودشان انتخاب درستی کنند و کارگر نباشند.
اگر نکتهای دیگر هست بفرمایید.
اول اینکه تشکر میکنم از شما. دوم اینکه شعار ما «من ماشین نیستم» است. در این دنیای تکنولوژی و این دنیای عجیب و غریبی که کسی هستیم غیر از خودمان. ما همه فریاد میزنیم من ماشین نیستم. و از تمام کسانی که این مصاحبه را میخوانند میخواهم که به دیدن تئاترهایی که چهره سینمایی هم در آنها نقش بازی نمیکنند بیایند و حمایت خودشان را از اینگونه تئاترها نشان بدهند.
انتهای پیام