خرید تور تابستان

غروب یک انقلابی سابق؛ حذف به دلیل مشی اعتدالی!

رضا مختاری اصفهانی

رضا مختاری‌اصفهانی، سندپژوه و نویسنده کتاب‌های تاریخی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، به مناسبت درگذشت سیدرضا میرمحمدصادقی، عضو دیگری از خانواده با نفوذ سادات اصفهان، کارنامه این چهره انقلابی اما نه چندان مقبول تندروها را مرور کرده است:

در آخرین روزهای ماه دی، یکی از انقلابیون سابق اصفهان در بی‌خبری چشم بر جهان فروبست؛ سخن از مهندس سیدرضا میرمحمدصادقی است که اگر چه در دهۀ شصت با نیروهای چپ اختلافاتی داشت، اما هیچ‌گاه مانند برادرانش، سیدبهاءالدین و سیدعلاءالدین، در طیف راست به معنای مصطلح سیاسی آن شناخته نمی‌شد.

سیدرضا میرمحمدصادقی انسانی خودساخته بود که فضای کارگری اصفهان را از کارگری تا مهندسی و مدیریت تجربه کرده بود. انتساب او به یکی از خاندان‌های فقهی اصفهان موجب معاشرتش با فقیهان بزرگ شهر شد. او از نزدیکان آیت‌الله سیدحسین خادمی، رئیس حوزۀ علمیۀ اصفهان، بود و پسر آیت‌الله سیدجلال‌الدین طاهری اصفهانی، دخترش را به همسری داشت. مرحوم میرمحمدصادقی با وجود تحصیلات دانشگاهی، فردی متشرّع بود و با مراجع تقلید قم ارتباطی وثیق داشت. این ارتباط موجب شد با استفتاء از آیت‌الله بروجردی دربارۀ مجاز بودن استخدام در آموزش و پروش، به شرط تبلیغ دینی مُجاز به کار شود. پس از درگذشت بروجردی، تبلیغ دینی در کلاس‌های درس با انتقاد سیاسی همراه گردید. او در حوادث سیاسی اصفهان شخصیتی فعال و مؤثر بود. چاپ و توزیع کشوری اعلامیه‌های ضد سلطنت پهلوی از سال 1341 در اصفهان از اقدامات او بود که برایش دستگیری در پی داشت. اکثر این اعلامیه‌ها به قلم خودش و یا از سروده‌هایش بود. میرمحمدصادقی به جز چاپ اعلامیه، در ساماندهی اعتراضات معلمان و دانش‌آموزان اصفهان نقش مهمی داشت. همچنین از طریق دایی‌اش، تیمسار فخر مدرس (رئیس ادارۀ دادرسی ارتش) در نجات انقلابیون می‌کوشید. اکبر هاشمی‌رفسنجانی به وساطت میرمحمدصادقی و تلاش فخر مدرس از مجازات اعدام گریخت. فخر مدرس اما با وجود توصیۀ مرتضی مطهری، تیرباران شد. محوریت میرمحمدصادقی در حوادث اصفهان چندان بود که خبرنگاران بی‌بی‌سی و لوموند با او مصاحبه می‌کردند. بخش‌هایی از مصاحبۀ لوموند با او در کتاب «ایران بین دو انقلاب» نوشتۀ یرواند آبراهامیان آمده است.

مرحوم میرمحمدصادقی پس از انقلاب با برخی از انقلابیون دچار اختلاف شد؛ او با مهندس امیرعباس بحرینیان، کمیتۀ انقلاب اصفهان را ایجاد کرد. کمیته با دیگر نهاد انقلابی، کمیتۀ دفاع شهری، که بعدها نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرفت، اختلاف داشت؛ اختلافی که به درگیری و ترور انجامید. بحرینیان ترور شد و میرمحمدصادقی اصفهان را ترک کرد.

اختلافات میرمحمدصادقی تنها محدود به اقدامات کمیتۀ دفاع شهری نبود. او به احکام عجولانۀ دادگاه انقلاب در مصادرۀ اموال و اعدام افراد نیز معترض بود. اعدام افرادی مانند مهدی میراشرافی، سناتور، و منصور قدوشیم، کارخانه‌دار یهودی، از جمله موارد اختلافش با انقلابیون بود. جالب این‎که رأی دادگاه انقلاب اصفهان دربارۀ قدوشیم توسط دادگاه عالی انقلاب اسلامی در قم با عضویت محمد مؤمن و محمدعلی شرعی نقض شد؛ نقضی که دیرهنگام و پس از اعدام قدوشیم بود.

مرحوم میرمحمدصادقی اگرچه مدتی در بعضی از سازمان‌های دولتی مانند صنایع نظامی فعالیت کرد، اما بیشتر به کارهای مرتبط با تحصیلات و تجربیاتش پرداخت. او در اوایل دهۀ هشتاد خاطرات خود را در مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیان کرد که پس از تدوین توسط نگارنده با عنوان «دُرد و دَرد» منتشر شد. متأسفانه بخش‌هایی از خاطرات پس از انقلاب مرحوم میرمحمدصادقی توسط مدیریت مرکز، روح‌الله حسینیان، حذف شد. با این همه، روزنامۀ کیهان در یادداشتی به انتشار این خاطرات توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی اعتراض کرد. کیهان همان اتهاماتی را تکرار کرد که در اوایل انقلاب مخالفان مهندس به او وارد کرده بودند. حال آن‌که سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، فضل‌الله صلواتی و سیدعلی‌اکبر پرورش، نمایندگان اصفهان از سه طیف متفاوت در مجلس اول، در یک گواهی شرعی دربارۀ مبارزه و فعالیت‌های انقلابی او چنین شهادت دادند: «طرز رفتار ایشان در مدتی باعث شده بود که ساواک منحلّه تصور کند ایشان همکارش هستند و برای ایشان کُد تعیین کرده بود. این برنامه باعث شد که بعد از پیروزی انقلاب بعضی افراد که از سوابق ایشان مطلع نبودند، نسبت‌های ناروایی به ایشان بدهند. ولی مبارزین اصفهان از نقش ایشان در فریب ساواک مطلع بودند و خدمات ایشان را نسبت به آزادی ده‌ها نفر از مبارزین مسلمان از چنگال ساواک خبر دارند…» جالب این‌که بعضی از خبرگزاری‌ها مانند فارس برای کوبیدن اصلاح‌طلبان با او دربارۀ ترور بحرینیان یا سیدمهدی هاشمی، برادر داماد آیت‌الله منتظری، مصاحبه می‌کردند و از انتقاداتش به احکام دادگاه‌های انقلاب هیچ نمی‌پرسیدند.

آن‌چه مهندس سیدرضا میرمحمدصادقی را در زندگی سیاسی‌اش تنها ساخته بود، مشی اعتدالی و انتقادی‌اش بود. او به مهندس بازرگان ارادت داشت و به مشی آیت‌الله شریعتمداری احترام می‌گذاشت. او همین مشی را در بیان خاطراتش حفظ کرد. از همین رو در یادداشتی بر خاطرات خود نوشت: «این بار [پس از انقلاب] تلاطم روحی‌مان آن بود که از شعارها و اهداف انقلابی جدا نیفتیم و آن نشود که انقلابیون شرمنده نام بگیریم.» اتفاقی که برخلاف آن‌چه امثال او می‌خواستند، افتاد و مرحوم میرمحمدصادقی همواره از آن‌چه شده بود، ابراز تأسف می‌کرد. در این باره حتی گاه مورد شماتت فرزندان و نوه‌هایش قرار می‌گرفت.

غروب او در بی‌خبری نشان از جامعه‌ای دارد که به فراموشی غریبی دچار شده است. معروفیت آدم‌ها، تابع هیاهوهای خبری است نه خدماتشان. رحمت خداوند بر او باد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. خیلی خلاصه پرداخته شد حیف. بهتر بود مفصلتر و عمیق تر شرح میدادید.بسیاری بودند که خدماتشان نادیده گرفته شد و فدا شدند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا