خرید تور تابستان

تقابل‌های علمی خود علم است | حسین سخنور

حسین سخنور، عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز، یادداشتی درباره‌ی اندیشه، اندیشه‌ورزی، پروژه‌های فکری جهان و ایران نوشته‌است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

«برای پاسخ به سوال چیستی «اندیشه» و کیستی «اندیشه‌ورز» هم می‌توان سخت گرفت و ملاحظاتی دقیق را پیش آورد که بر این اساس نه خیلی اندیشه‌ای تولید می‌شود و نه اندیشه‌ورزی باقی می‌ماند. در مقابل می‌توان ساده گرفت و هر نوع توجهات غیرروزمره را اندیشه فرض کرد و هر کس را به هر میزانی که چنین توجهاتی دارد، اندیشه‌ورز تلقی کرد. با این معیار آن وقت کمتر کسی هست که تجربه‌ی اندیشیدن نداشته باشد و برای لحظاتی اندیشه‌ورز نبوده باشد. چون به محض آنکه فکر کردن درباره‌ی کار تخصصی خود را کنار گذاشتیم و به مباحث دیگری از جمله مشکلات سیاسی، مسائل اجتماعی، باورهای دینی و… پرداختیم، همان زمان داریم می‌اندیشیم.

در این میان فرقی نمی‌کند که پزشک باشیم یا راننده تاکسی، آن زمان که پزشک از ویزیت بیمار و راننده تاکسی از فرسودگی لنت‌ها،‌ خلاص شد و فرصتی یافت تا به آنچه دوست دارد توجه کند، فرآیند اندیشیدن را آغاز کرده است. در مقابل و با معیارهای سخت‌گیرانه، به تعبیر دکتر کاشی (در یادداشتی که درباره مهندس بازرگان نوشته بودند) متفکر در رویارویی با پرسش‌های بزرگ خلق می‌شود. پرسش‌ها هم از معضلات عینی برخاسته‌اند. متفکر خلق می‌شود تا با پاسخ‌گویی به آنها مشکلی را در عمل حل کند. یکی با مساله امنیت مواجه است، دیگری با تبعیض، یکی با فقر مواجه است، دیگری با تحقیر.

هر متفکر سعی می‌کند این معضلات را به پرسش‌های سترگ تبدیل کند، نسبت‌ آنها را با سایر جوانب زندگی بسنجد و به آنها پاسخی دهد که زندگی در جهان جدید را ممکن کند. بر این اساس و با این معیار،‌ به اعتراف دکتر کاشی، شاید کسی چون مهندس بازرگان هم بیشتر از آنکه متفکر باشد، مبلغ قلمداد شود. اما روشن است همه این تعاریف، چون «تعریف» هستند، می‌توانند تغییر کنند و با هر تعریف حدود و ثغور جدیدی روشن می‌شود. به عنوان مثال، با تعریف دکتر کاشی از متفکر، مهندس بازرگان که یکی از چهره‌های شاخص فکری معاصر ایران است در خارج از دایره متفکران قرار می‌گیرد و با تعریفی دیگر، نه تنها ایشان، که بسیاری از شاگردان ایشان نیز در زمره متفکران قرار می‌گیرند. 

حال وقتی تعریف تفکر و متفکر این‌چنین نادقیق و وابسته به رای و نظر تعریف‌کننده است، چگونه می‌توان از پروژه‌ی متفکران ایران و جهان نظر دقیقی ارائه داد؟ همه این مقدمات آمد تا بیان شود سوالات دوم و سوم مطرح شده (موضوعات پروژه‌های فکری و چهره‌های شاخص ملی و بین‌المللی آن‌ها) جواب روشنی ندارند و هرکس بنا به ذوق و سلیقه خود و متناسب با علایق و دغدغه‌های خود این پروژه‌ها را تعریف می‌کند و متفکری را برمی‌کشد و روشنفکری را منکوب می‌کند. آنچه در عمل و در بازار اندیشه ایران اتفاق می‌افتد نیز موید همین ابهام در تعریف اولیه تفکر و متفکر است.

سری به فضای مجازی بزنید. آنکه خود را چپ جهانی می‌داند از بی‌سوادی لیبرال‌ها و خیانت‌های نئولیبرال‌ها می‌گوید و آنکه خود را در جبهه لیبرال‌ها می‌بیند، از بی‌خردی چپ‌ها سخن می‌راند و جزم‌اندیشی‌شان. آنکه خود را مذهبی می‌داند، لامذهب‌ها را مشتی لاابالی معرفی می‌کند و آنکه خود را آتئیست می‌نامد، از سبک‌مغزی مذهبی‌ها می‌نالد و پای هر پست و کامنتش «التماس تفکر» دارد. شاید بگویید این‌ها مربوط به فضای مجازی است و اقتضای آن فضا همین است. اما وضعیت در جاهای دیگر نیز از این حیث خیلی بهتر از فضای مجازی نیست. به میان کانون علم و اندیشه، دانشگاه‌ها برویم؟ فکر می‌کنید آنجا چه خبر است؟

از «ویتگنشتاین و پوپر و ماجرای سیخ بخاری»1 در غرب که بگذریم، در ایران نیز هراز چندگاهی شاهد این نوع مواجهه‌ها هستیم. به عنوان نمونه، فیلسوفی در نشست بزرگداشت فیلسوفی دیگر، درباره‌ی فیلسوفان مخالف خود گفته بود: «معتقد به ارسطویی بودن ابن‌سینا، «خر» است.» بی‌سواد هم نه، خر. این نوع برخوردها چیز جدیدی نیست و در گذشته هم سابقه داشت. خود ابن‌سینا هم رازی را بی‌سواد خوانده و گفته بود: «رازی می‌بایست خود را به دمل و ادرار و مدفوع محدود می‌کرد و از بازی با مقولات خارج از صلاحیتش می‌پرهیخت.» طرفه آنکه در دیگر نهاد علم، حوزه نیز چنین است و آنجا اخباریون، اصولیون را متوهم می‌دانستند، اصولیون هم اخباریون را ناقص‌العقل می‌خواندند. نمونه‌ای از این برخوردها را می‌توان در رساله سهو النبی شیخ مفید دید که با تندی و همان تعابیر یاد‌شده پاسخ شیخ صدوق را داده است. 

اما و هزار اما که کل علم همین است. این رویارویی‌ها در فضای علمی، نه تنها عجیب نیست، بلکه جریان علم چیزی جز این تقابل‌ها و نقدها و پاسخ‌ها نیست. تا اینجا نگاه بی‌طرفانه از بالا به جغرافیای علم بود، اما در عمل و در زمین علم، متفکر بالاخره یک جریان را انتخاب می‌کند و در میانه تنازعات فکری آن علم، بنا به احساسات و باورهای خود به سویی می‌رود و با پروژه‌های فکری یک گروه، همراهی می‌کند. به عنوان مثال متفکری در فلسفه، اگر سراغ فلسفه اسلامی بیاید، یا راه صدرا را می‌رود یا فلسفه مشاء را انتخاب می‌کند و اگر فلسفه غرب را برگزیند یا بیشتر به سمت فیلسوفان تحلیلی گرایش پیدا می‌کند یا به قاره‌ای‌ها. پس از این انتخاب‌ها است که مسائل برای او مشخص می‌شوند و متناسب با هر مسئله‌ای، تالیفی و مقاله‌ای و سخنرانی و… انجام می‌شوند.

نهایتا اینکه پاسخ سوالات دوم و سوم، دامنه‌ای دارد به وسعت کل جریان‌های علمی و فکری و نمی‌توان به صورت بی‌طرفانه‌ای آن‌ را نقض کرد. گرچه می‌توان و می‌بایست بر اساس اولویت‌ها، محدودیت‌هایی برای آن وضع کرد. به عنوان نمونه اگر مسائل خاص ایران در میان است، آن هم ایران امروز، روشن است می‌توان به طور مشخص‌تر سراغ موضوعاتی چون رواداری دینی، اقتصاد دولتی، شکاف نسلی، حقوق بشر و… رفت و از متفکران و صاحب‌نظران این حوزه‌ها برای برون‌رفت از وضعیت امروز ایران، نسخه‌هایی گرفت، به امید آنکه گوش شنوایی برای این تجویزها باشد.»

پی‌نوشت:

 1. عنوان کتابی از دیوید ادموندز که به جدال سخت میان این دو فیلسوف بزرگ پرداخته است.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا