به بهانهی 45 سالگی انقلاب | محسن صالحیخواه
محسن صالحیخواه، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
چهل و پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نزدیک شده است. انقلابی که دوست و دشمن، موافق و مخالف در بزرگ و مهم بودن آن اشتراک نظر دارند. شاید بد نباشد حالا که در آستانه چهل و پنج سالگی این رویداد بزرگ هستیم، نگاهی تاریخی نسبت به آن داشته باشیم.
۱. انقلاب نیز مانند هر رویداد سیاسی دیگر، یک امر قدسی نیست. قدسیانگاری این پدیده مانع از آسیبشناسی و نگاه انتقادی به ارکان و نتایج آن میشود. زمانی که این امر را قدسی بدانیم و کسانی که نه به اصل آن بلکه به برداشتهای گوناگون از آن انتقاد دارند را با برچسب ضدانقلاب از خود برانیم، شاهد انحراف و نوعی تصلّب در اندیشه خواهیم بود؛ به رغم این که انقلاب حاصل یک خواست جمعی برای برهم زدن معادلات مسلط بر جامعه و ذات آن با محافظهکاری در تضاد است. بنابراین، باید بپذیریم که این انقلاب نتیجه فعل و انفعالاتی در جامعه بوده که روندی را رقم زده و در نهایت به رویدادی که پایان حکومت پهلوی و پیروزی انقلاب بوده، منجر شده است.
۲. نویسنده پیش از این در یادداشتهایی دیگر به این موضوع پرداخته است که که پدیده انقلاب پس از پیروزی و دگرگون کردن یک جامعه، نمیتواند ادامه پیدا کند. حتی اگر یک جناح سیاسی برای ادامه حیات خود و برخوردار شدن از مواهب ساختاری، خود را انقلابی تعریف کند. این نویسنده همچنین در برخوردهای حقیقی و مجازی با کسانی که خود را یک نیروی انقلابی تعریف میکنند، همواره این سوال را میپرسد که شما علیه چه چیزی یا چه کسی در حال انقلاب هستید. انقلاب، پدیدهای است علیه یک وضع حاکم. در ایران ما که انقلاب به پیروزی رسیده و جمهوری اسلامی در آن مستقر شده، انقلابی بودن به چه معناست؟ چه وضعیتی باید به طور بنیادین دگرگون شود که نیازمند یک انقلاب است؟
در آستانه ۴۵ سالگی انقلاب خوب است این سوال را از خودمان بپرسیم که در این سالها، ایران و جمهوری اسلامی در اولویت بوده یا انقلاب اسلامی. انقلاب اسلامی از ابتدا محدود به مرزهای ایران نبوده، اما در این جغرافیا به وقوع پیوسته و ایران باید اولویت داشته باشد. نه تنها ایران بلکه انقلاب در هر کشور دیگری، ثروت و امکاناتی از خود ندارد و نعمتهای موجود در آن سرزمین را در اختیار میگیرد. بنابراین، اولویت دادن به ایران و منافع ملی آن و حل تضاد میان منافع ملی و ایدئولوژیک امری بسیار مهم است.
۳. وقتی انقلاب را امری قدسی بدانیم، پیشفرض ذهنی ما بر مصونیت امر از اشتباه استوار است. در حالی که آموزههای ما به صراحت به ما آموخته است که پروردگار عالم و معصومین از خطا و اشتباه مصون بوده و دیگران در این دستهبندی قرار نمیگیرند. پس زمانی که انقلاب را پدیدهای زمینی در نظر بگیریم و آن را در معرض پرسش و انتقاد قرار بدهیم، سوالهای زیادی برای پرسیدن وجود دارد. در این میان، برخی جریانها که حیاتشان به انقلابی ماندن وابسته است اما نه از لحاظ سنی و نه از لحاظ تشکیلاتی ارتباطی با انقلاب اسلامی ندارند، قائل به وجود «شبهه» در خصوص مسائل مورد انتقاد هستند. زمانی که یک طرف، انتقادها را در حد شبهه پایین میآورد، قدم بعدی او «توجیه» است و نه پاسخ یا پذیرش اشتباهات.
برای مثال، زمانی که از «برخی اعدامهای بیضابطه» ابتدای انقلاب صحبت میشود، طرف توجیهگر به این حقیقت تاریخی استناد میکند که در انقلاب فرانسه هم بسیاری اعدام شدند. یا این مساله را مطرح میکنند که خلخالی به عنوان قاضی اعدامهای ابتدای انقلاب، در اواخر عمر به جریان اصلاحات پیوسته بود. هیچ وقت پاسخی در کار نیست یا پذیرش اشتباه صورت نمیگیرد. اصل بر توجیه است. شایسته است که در آستانه ۴۵ سالگی پیروزی انقلاب، نگاهی تاریخی و واقعگرایانه و نه قدسی و آرمانگرایانه به این پدیده داشته باشیم.
۴. یکی از اشتباهات بزرگ در زمینه توجیه انقلاب، قیاسهای نادرست وضع موجود با پیش از انقلاب است. نه آنهایی که دوران پیش از انقلاب را بهشت میدانند تمام حقیقت را میگویند و نه آنهایی که این دوره را جهنم توصیف میکنند، بازگوکننده تمام حقیقت هستند. برای مقایسه، ابتدا باید در نظر بگیریم که وضعیت دیگر کشورهای جهان در دوران پهلوی به چه صورت بوده است. در مرحله بعد باید ببینیم که وضعیت امروز در نتیجه انقلاب به وجود آمده است یا اگر همان روند دوران حکومت شاه طی میشد، وضعیت زیرساختی مثل راهها، دانشگاهها، مدارس و مانند آن که مورد قیاس قرار میگیرد به این نقطه میرسید. نویسنده یک بار در جمع دوستان از دیکتاتوری رضاخان صحبت کرد و با واکنش جالبی مواجه شد: «چند درصد کشورها به خصوص در اطراف ما، در آن دوران که رضاخان دیکتاتور بود، دموکراسی داشتند؟» این گزاره به معنی تطهیر دوران پهلوی نیست، بلکه قصد انتقال این پیام را دارد که هر پدیدهای را باید در ظرف زمانی خود تحلیل کرد.
۵. چهل و پنج سال از وقوع انقلاب در ایران میگذرد. در چند سال اخیر نیز شاهد پروژه خالصسازی نیروهای سیاسی و حذف بیتعارف دیگر جریانها به نام انقلاب بودهایم. این خالصسازی نه تنها گریبان اصلاحطلبان را گرفت، بلکه بر اساس اصل و مثل قدیمی «آسیاب به نوبت»، چهرهها و جریانهای راست که قرائت متفاوتی از تندروها و نوانقلابیون داشتند را نیز تا حد زیادی گرفتار کرده است.
به نظرم در آستانه ۴۵ سالگی خوب است که سوالهای سختی از خودمان بپرسیم. سوالهایی راجع به این که چه دادهایم، چه گرفتهایم و به کدام سمت حرکت میکنیم. تکلیف ستیز با اروپا و آمریکا چیست؟ تکلیف مساله فلسطین چیست؟ تکلیف جبهه منطقهای که ایجاد کردیم چیست؟ سرزمین و ملتی به نام ایران کجای محاسبات قرار دارند؟
انتهای پیام
آقا خدا پدرت بیامرزه من همیشه مطالب شما رو میخونم کاش گوش شنوایی بود
آقا خوب نوشتی ولی فکر میکنم فهمت راجب انقلاب بیشتر سیاسی هست و این نوشتار شمارو ناقص نشون میده
شاید بد نباشد شاید
حرف حق
هر دو جبهه رو خاموش میکنه
چه انقلابی و چه برانداز
از یه طرف انقلابی بودن باید درست باشه
از یه طرف براندازی بی هدف هم به درد نمیخوره