تهران و واشنگتن باز هم فرصت مذاکره را می سوزانند؟
افسانه احدی، کارشناس مسائل آمریکا – دیپلماسی ایرانی
از زمان انتخاب دکتر روحانی به ریاست جمهوری ایران واکنشهای محافل سیاسی و خبری آمریکا متفاوت و حتی ضد و نقیض بود. هر چند که این تفاوت نظر در گذشته نیز وجود داشت. دیدگاههای نظری مختلفی در مورد نحوه برخورد با ایران وجود دارند اما به صورت مشخص می توان به دو طیف موافقان و مخالفان مذاکره و تعامل با ایران اشاره کرد. قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران موضع طرفداران مذاکره و تعامل تضعیف شده بود و بحث افزایش فشارها و تشدید تحریمها به صورتی غالب به چشم می خورد به خصوص که تبلیغات منفی علیه ایران بر این امر تاکید داشت که در ایران انتخابات واقعی انجام نمی شود و چهره های تندرو دوباره به قدرت می رسند. چنین فضایی با انتخاب دکتر روحانی شکسته شد. انتخاب او در بین ٨ کاندیدا و جشن پیروزی مردم ایران این پیام را برای دنیا فرستاد که رئیس جمهور ایران به خواست واقعی مردم انتخاب شده است و تبلیغات گذشته غیر واقعی است. چنین رویدادی موجب ایجاد نوعی خوشبینی در محافل سیاسی آمریکا نیز شد و باعث شد اجماع نسبی در بین آنها برای تشدید فشار بر ایران دچار تردید شود. در اولین روزهای اعلام پیروزی دکتر روحانی موج عظیمی از تحلیلها منتشر شد که به خوبی قابل دسته بندی به خوشبینان و بدبینان بود. طرفهای اروپایی، برخی کشورهای منطقه و برخی از تحلیلگران و سیاستمدارن برجسته آمریکایی از انتخاب او استقبال کردند و آن را نشانه ای برای تلاش ایران در تغییر فضای گذشته دانستند. در مقابل تندروها در آمریکا، اسرائیل و برخی دیگر از کشورها نظیر کانادا بر این امر تاکید کردند که انتخاب دکتر روحانی به معنای هیچ نوع تغییری در ایران نیست و فشارها بر ایران باید تشدید شود. دکتر روحانی در شرایطی انتخاب شد که ایران در شرایط حساسی به سر می برد. هر چند که هم او و هم تیمی که انتخاب کرده از بهترین ذخایر ملی کشور هستند و همگی تجارب گرانبهایی در زمینه های مختلف دارند اما نیازمند یافتن راهی برای تعدیل فضای کنونی و رسیدن به گشایشی در پرونده هسته ای ایران هستند. در این رابطه برخی بر ضرورت مذاکره ایران و آمریکا سخن می گویند. در حالی که می توان موضوع قطع مناسبات ایران و آمریکا را حتی پیچیده تر از پرونده هسته ای دانست و از طرف دیگر این مسئله جزء لاینحل این پرونده نیز هست.
در این رابطه باید نگاهی به سالهای بعد از قطع مناسبات ایران و آمریکا داشت. استمرار یک زخم و کدروت کهنه معمولا به ضرر هر دو طرف تمام خواهد شد. در این باره گذشت زمان شرایط بحرانی را تشدید می کند و بنابراین بازگشت به گذشته و آغاز گفتگوهای دوجانبه مشکل تر خواهد شد. درسی که قطع ارتباط ایران و آمریکا به طرفهای اروپایی می دهد این است که قطع مناسبات تنبیهی نیست که فقط ایران از آن متضرر شود بلکه ضررهای آنها متوجه طرف دیگر هم می شود. ایران دارای جایگاه و ویژگیهایی است که هیچ کشوری حتی دشمنان ایران نمی توانند آن را انکار کنند. در جهانی که همه چیز بر مبنای ارتباطات و تعاملات دو جانبه و چندجانبه است، قطع ارتباط، سیاست عاقلانه ای نیست. طرفهای اروپایی ایران به خوبی این امر را درک کردند و اولین واکنشهای آنها به تغییر فضای ایران بسیار مثبت بود. حتی انگلستان که عملا روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کرده است نیز واکنش مثبتی نشان داد؛ بعد از اظهارات محافل غیر رسمی و استقبال شخصیتهایی نظیر جک استروا از انتخاب دکتر روحانی، نامه نخست وزیر انگلستان باید مورد توجه قرار گیرد. با وجودی که این نامه دیر فرستاده شد اما گواه علاقمندی انگلستان به بازگشایی مجدد روابط است. در طول تاریخ ایران سیاست انگلستان همواره با منطق و دوراندیشی بر مبنای منافع ملی این کشور همراه بوده است. ایران و انگلستان فراز و نشیبهای سختی را تجربه کردند. در دوران جنگهای جهانی، ایران به اشغال نیروهای انگلیسی و دیگر کشورهای متحدش درآمد. در زمان ملی شدن صنعت نفت و بعد از آن کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ روابط دو طرف به شدت تیره شد و حتی تنفر نسبت به انگلستان در بین مردم ایران تشدید شد. با این حال روابط دو کشور هرگز قطع نشد. حتی در مورد اخیر که با قطع مناسبات سیاسی دو کشور همراه شد، روابط دو کشور کاملا قطع نشده است و همچنان کانالهای برای ارتباط وجود دارد. این امر باعث شد تا در هر موردی دو کشور بتوانند باب گفتگو با یکدیگر را باز نگاه دارند تا سو تفاهمهای بیشتر موجب صدمه بیشتر به منافعشان نشود. در این باره نامه نخست وزیر انگلستان حتی فاقد لحن توصیه گرانه و منتقدانه بود و بهبود روابط دو کشور به حل بحران هسته ای ایران مشروط نشده است. این امر واکنشی مناسب به تحولی است که در ایران رخ داده است.
در حالی که در مورد روابط ایران و آمریکا بیش از ٣ دهه قطع ارتباط کوهی از سو تفاهم را در پی داشته که موجب تشدید دشمنی ها در هر دو کشور شده است. شاید قطع مناسبات در قرون گذشته تا این اندازه به ضرر کشورهایی که منافع و مشکلات مشترک دارند، تمام نمی شد اما در جهان امروز کشورهایی که مجبورند در حوزه های مختلف از نزدیک با یکدیگر کار کنند باید بتوانند با هم حرف بزنند و زمانی که خود را از مهمترین ابزارشان برای پیشبرد منافعشان محروم می کنند، نباید انتظار دستاوردی را داشته باشند. در برقراری هر نوع رابطه مجددی هر دو طرف باید با در نظر گرفتن منافع خود علاقمند به برداشتن موانع و ترغیب طرف مقابل باشند. این امر نیازمند ایجاد تغییرات مثبت در هر کشور نیز هست تا امکان نزدیکی دو کشور فراهم شود. در ایران چنین تغییر مثبتی اتفاق افتاد. مردم ایران با انتخاب دکتر روحانی نشان دادند که علاقمند به تقابل افراطی با جهان نیستند و می خواهند با تمامی کشورهای جهان بر اساس احترام متقابل صحبت کنند. چنین تغییری با پاسخ هم سطح خود در داخل آمریکا مواجهه نشده است. علی رغم اظهارات مثبت تحلیلگران و برخی سیاستمداران آمریکایی، گامهای شتابانی که کنگره آمریکا برای تحریم ایران بر می دارد نمی تواند پیامی باشد که مردم ایران انتظارش را داشتند.
مسلما تشدید وضعیت کنونی در مورد پرونده هسته ای ایران دورنمای یک جنگ تمام عیار را نشان می دهد. ایران با کشورهایی که آمریکا تجربه جنگ با آنها را در خاورمیانه دارد، قابل مقایسه نیست. هر نوع جنگی با ایران، حتی حملات هوایی محدود، آمریکا را وارد بحرانی بی پایان خواهد کرد که از توان این کشور خارج است. چنین جنگی تنها منافع اسرائیل را تامین می کند
شاید علت تفاوت دیدگاههای اروپایی ها با آمریکایی ها در ساختار سیاسی آنها باشد. طرفهای اروپایی کمتر تحت فشارهای خارجی قرار می گیرد و بر مبنای منافع ملی خود عمل می کنند. بر این مبنا واکنشها و اظهارات متناسبی را نسبت به پیروزی دکتر روحانی نشان داد. هر چند که برخی از واکنشها محتاطانه بود اما تقریبا در یک جهت بود. اما در آمریکا شرایط به گونه دیگری است. تقریبا هیچ کشوری در جهان از اینکه روابط ایران و آمریکا مجددا برقرار شود، استقبال نمی کند. قطع این مناسبات برای اکثر کشورهای منطقه ای و فرا منطقه ای یک مزیت است. در این رابطه اسرائیل بیش از سایر کشورها از قطع ارتباط ایران و آمریکا سود می برد. تشدید دشمنی های میان دو کشور به اسرائیل امکان می دهد تا دشمن قدیمی خود را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد. نارضایتی مقامهای اسرائیلی از انتخاب دکتر روحانی و امکان گشایش در روابط ایران و آمریکا در سخنان آنها کاملا مشهود است. بنیامین نتانیاهو در اظهارات متعدد خود تاکید دارد که هر نوع توافقی بین ایران و آمریکا به معنای قربانی شدن منافع اسرائیل است. در واقع به محض مشاهده کوچکترین نقطه مثبت در محافل رسمی آمریکا، مانند نامه ١٣١ نماینده مجلس نمایندگان مبنی بر استفاده از فرصت پیروزی دکتر روحانی، لابی های طرفدار اسرائیل بر فشارهای خود به کنگره می افزایند و به فضاسازی علیه ایران می پردازند. تندروهای آمریکایی نیز با استناد به کوچکترین مسائلی تلاش می کنند نشان دهند که انتخاب دکتر روحانی یک فرصت نیست بلکه نوعی وقت کشی از طرف ایران است. از جمله بر این موارد تاکید می شود: تصمیم گیرنده نهایی در ایران مقام رهبری است و تغییر رئیس جمهور تاثیری ندارد؛ دکتر روحانی از نزدیکان رهبری است؛ او یک چهره اصلاح طلب یا میانه رو نیست؛ روحانی قصد دارد با سرگرم کردن دنیا برنامه ساخت سلاح هسته ای را ادامه دهد؛ اگر تحریمها باعث انتخاب و تغییر فضای ایران شده، باید تشدید شود. چنین فضاسازی در عمل باعث می شود نیروهای میانه رو و طرفدار مذاکره با ایران در آمریکا به حاشیه رانده شوند.
در این رابطه این سوال مطرح می شود که استمرار فضای تنش آلود و بحرانی تر شدن پرونده هسته ای ایران که تا حد یک جنگ به پیش خواهد رفت، منافع آمریکا را تامین می کند؟ آمریکا هنوز کاملا از لطمات جنگهای گذشته اش در منطقه خاورمیانه خارج نشده است و هنوز این مسئله در محافل داخلی این کشور مطرح است که دستاوردهای آمریکا از این جنگها با هزینه های مالی و سیاسی آن مطابقت ندارد. مسلما تشدید وضعیت کنونی در مورد پرونده هسته ای ایران دورنمای یک جنگ تمام عیار را نشان می دهد. ایران با کشورهایی که آمریکا تجربه جنگ با آنها را در خاورمیانه دارد، قابل مقایسه نیست. هر نوع جنگی با ایران، حتی حملات هوایی محدود، آمریکا را وارد بحرانی بی پایان خواهد کرد که از توان این کشور خارج است. چنین جنگی تنها منافع اسرائیل را تامین می کند. رهبران آمریکا نیز به این امر اذعان دارند. در گذشته برخی مقامهای آمریکایی از جمله باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا از اسرائیل انتقاد کرده و هزینه هایی که آمریکا باید به خاطر اسرائیل بپردازد را قابل قبول ندانستند. در واقع این کشور نمی تواند منافع حیاتی خود را فدای اسرائیل کند. اما به نظر می رسد جسارت سیاسی لازم در فضای داخلی آمریکا وجود ندارد. نامه های ضد و نقیض اعضای کنگره که یک روز از ضرورت تعامل با ایران سخن می گویند و حتی خبرهایی مبنی بر تعلیق برخی تحریمها منتشر می شود و روز بعد نامه دیگری مبنی بر ضرورت افزایش فشارها بر ایران منتشر می شود، گویای همین مسئله است. در ایران رئیس جمهور جدید تازه سوگند خورده است و در حال چینش کابینه خود است و در عمل ماهها وقت می برد تا طرفهای آمریکایی بتوانند عملکرد وی را مشاهده کنند. سیاستمداران آمریکایی حتی منتظر نمی شوند تا هر نوع واکنشی را به بعد از آن زمان موکل کنند. چنین رویکردی کار برای دولت جدید را مشکلتر خواهد کرد و موضع نیروهای جدید در عرصه داخلی ایران را تضعیف می کند. چرا که انتظارات مردم از آنها بسیار بالاست و در صورتی که به ویژه در زمینه اقتصادی نتوانند پیشرفتی داشته باشند ادامه کار برای آنها بسیار دشوار خواهد شد. اگر خواست طرفهای غربی حل بحران هسته ای ایران از طریق دیپلماتیک باشد اکنون فرصتی ایجاد شده است. اما به قول استفان والت که از طرفدارن مذاکره با ایران است، ایران و آمریکا این بار هم این فرصت را از بین می برند. البته این نقل قول را باید با این نکته اصلاح کرد که این بار طرفهای آمریکایی فرصت پیش آمده را نابود خواهند کرد. هم در ایران و هم در آمریکا باید این ذهنیت وجود داشته باشد که استمرار شرایط بحرانی کنونی به نفع هیچکدام نیست و تنها راهی که وجود دارد گفتگو بدون شرط، بدون تهدید و ارعاب و بدون تکبر است.
انتهای پیام