خرید تور تابستان

آیا کتابخوانی آدم را بهتر می‌کند؟

محسن آزموده، روزنامه‌نگار در سایت مرکز فرهنگی و بین‌المللی شهر کتاب نوشت: «من خوره کتابم. خیلی‌ها این طورند. افتخاری نیست، اتفاقاً هر چه سن و سالم بالاتر می‌رود، بیشتر به این فکر می‌کنم که این ویژگی نه فقط همیشه خوب نیست و یک فضیلت محسوب نمی‌شود، بلکه بسیاری اوقات یک خصلت بد یا به اصطلاح رذیلت است. عرض می‌کنم. وقتی آدم کتاب‌ها را با دقت و تمرکز نخواند و سرسری از آنها عبور کند، وقتی آدم به حوزه‌های مختلف و پراکنده‌ای سرک بکشد، وقتی آدم نظم و نسق و برنامه دقیقی نداشته باشد و هر چه به دستش برسد بخواند و مهم‌تر از همه وقتی آدم به آنچه می‌خواند عمل نکند و آنچه خوانده، در زندگی عملی او تاثیر عینی نداشته باشد. روشن است که در این گونه موارد، خوره کتاب بودن و مطالعه زیاد، بیشتر یک صفت ناپسند است. کمثل الحمار یحمل اسفارا، یا علم چندان که بیشتر دانی، چون عمل درتو نیست، نادانی.

جلوی شما ممکن است خجالت بکشم و راستش را نگویم، اما با خودم که تعارف ندارم. من زیاد می‌خوانم، خیلی هم پراکنده، گاهی سرسری و ازهر دری. به واسطه‌ی شغلم، مدام کتاب‌های جدید به دستم می‌رسد و این اجازه نمی‌دهد که نظم و برنامه‌ی دقیقی داشته باشم. مثلاً در حال خواندن زندگی‌نامه‌ی تقی ارانی نوشته یونس جلالی هستم که چاپ جدید کمدی الهی دانته منتشر می‌شود. یا وسط کتابی درباره‌‌ی جامعه‌شناسی ادبیات ایران هستم (از نابهنگامی حیات تا سترونی خیال نوشته محمد حسین دلال رحمانی) که مرض تا به موت از کی‌یرکگور با ترجمه صالح نجفی چاپ می‌شود. شما بگویید، چه کنم که هم فلسفه را دوست دارم، هم ادبیات را، هم تاریخ را و هم علوم سیاسی را. بگذریم از سینما و مطالعات ادیان و روان‌کاوی و…

اما لابه‌لای همه‌ی این کتاب‌ها، قطعاً آثاری هم هست که با طمأنینه‌ی بیشتری آن‌ها را می‌خوانم، برای‌شان وقت زیادی می‌گذارم، به شرح‌ها و تفسیرهای‌شان مراجعه می‌کنم و کنار صفحه‌های‌شان حاشیه‌نویسی می‌کنم، مثل مثنوی معنوی که بالاخره بعد از سال‌ها پراکنده خوانی و سرسری خوانی، از تیرماه از روی تصحیح دکتر محمدعلی موحد و با شرح فروزانفر و کریم زمانی شروع کردم و الان که این‌ها را می‌نویسم، بیت سه هزار و دویست دفتر سوم هستم. یا تاریخ بیهقی که آن را هم به همراه درس‌گفتارهای آقای مهدی سیدی شروع کرده‌ام و الان ابتدای جلد هشتم هستم.

در سالی که گذشت، یک اتفاق خیلی مهم در روندهای مطالعاتی‌ام رخ داد. خرداد ماه بعد از سه یا چهار سال بالاخره خوانش شاهنامه فردوسی از تصحیح استاد جلال خالقی‌مطلق تمام شد. خوانش کتاب را با جمعی از دوستان شروع کردیم، اوایل کلی هم در اطرافش مطالعات جنبی داشتیم و کتاب‌ها و مقالاتی راجع به فردوسی و شاهنامه می‌خواندیم، مثل کتاب استاد محمد امین ریاحی، یا کتاب مشهور نولدکه با عنوان حماسه‌ی ملی ایرانیان با ترجمه‌ی بزرگ علوی یا زندگینامه تحلیلی فردوسی نوشته زنده یاد علیرضا شاپور شهبازی یا کتاب حماسه و نافرمانی نوشته دیک دیویس یا کتاب‌ها و مقالات استادانی چون تقی‌زاده و اسلامی‌ندوشن و شاهرخ مسکوب و مصطفی رحیمی. اما از یک‌جا به بعد دوستان رها کردند و دیگر به مطالب حاشیه‌ای علاقه نشان ندادند. به همین خاطر تصمیم گرفتم خودم جلو جلو بخوانم، با استفاده از یادداشت‌های مفصل استاد خالقی‌مطلق. بالاخره وقتی خردادماه یک بار خوانش شاهنامه تمام شد، خیلی خوشحال و راضی بودم. انگار بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد. بعد از آن بود که تصمیم گرفتم مثنوی را هم تک و تنها با استفاده از شرح‌های موجود بخوانم و فعلاً تا نیمه پیش رفته.

آیا کتابخوانی آدم را بهتر می‌کند؟
آیا کتابخوانی آدم را بهتر می‌کند؟

از کلاسیک‌خوانی هیچ وقت نباید غافل شد. اما غیر از کلاسیک‌ها، کتاب‌های ریز و درشت زیادی خواندم. مثل «زندگینامه‌ی هانا آرنت» نوشته‌ی سامانتا رزهیل با ترجمه‌ی علی معظمی، مجموعه جستار ـ سفرهای مهزاد الیاسی بختیاری با عنوان «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد»، گفت‌وگوهای سیروس علی‌نژاد با نجف دریابندی با عنوان «حلوای انگشت پیچ». «اندرز به سلطان» نوشته نگین یاوری، «ایران در دوره ناصرالدین شاه» نوشته میشل روستم، «مسئله مدرسه» نوشته نعمت الله فاضلی، «۱۳۴۸» نوشته سیامک مهاجری، «موزائیک استعاره‌ها: گفتگو با بهرام بیضایی» نوشته‌ی بهمن مقصودلو، «اخلاق نوشتن» نوشته حسین معصومی همدانی و …

می‌توانم درباره خوب و بد هر کدام از این کتاب‌ها، تا جایی که به عقل ناقص و فهم ناکاملم می‌رسد، چند خطی بنویسم. اما فکر می‌کنم بهتر است این یادداشت را با طرح پرسشی که چند ماه اخیر ذهنم را مشغول کرده به پایان برسانم. این سوال درباره‌ی همین کتاب خواندن‌های پیگیرانه و پشت سر هم است. راستی من چرا کتاب می‌خوانم؟ این کتاب خواندن‌ها چه تاثیری در زندگی‌ام دارد؟ قطعاً بعضی از کتاب‌ها دانایی و معرفتم را -در حوزه‌های مختلف- زیادتر می‌کند. اما بعضی از آنها هم قرار نیست چنین باشند، اگرچه ممکن است در حاشیه بر دانشم هم بیافزایند. این‌ها کتاب‌هایی هستند که نفس خواندنشان لذت بخش است. مثل غزلیات سعدی که صبح به صبح می‌خوانم و برای چند تا از دوستانم می‌فرستم.

دانش و دانایی بعضی کتاب‌ها هم منسوخ شده، اما لابه‌لای آن‌ها بصیرت‌هایی هست، مثل قابوس‌نامه که هر هفته جمعه یک فصل یا بخش آن را در گروهی از فارغ‌التحصیلان به اشتراک می‌گذارم، از روی تصحیح مرحوم غلامحسین یوسفی. اما فراتر از اینها، کدام کتاب است که باعث می‌شود، من آدم بهتری شوم؟ آدمی که خوشایندتر باشد. جذاب‌تر باشد. قابل تحمل‌تر باشد. در دیگران تاثیر مثبت بگذارد و درد و رنج‌های آنها را بکاهد. آیا چنین کتابی هست؟ شاید هم لازم است جور خاصی کتاب بخوانم؟! نمی‌دانم. خلاصه این سوالی است که در چند ماه اخیر گریبانم را گرفته و هنوز پاسخی برای آن نیافته‌ام. شاید هم انتظارم از کتاب خواندن و کتاب خوانی غلط است. شما چه‌طور فکر می‌کنید؟»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. حتی در آسیا در کشور هایی مثل هند، ژاپن، چین،
    کره جنوبی و تایلند مردم ۵ برابر ایرانی ها کتاب
    می خوانند.
    نوعا کتاب خواندن باعث فرهیختگی می شود.
    تلفات جاده ای ما برابر مجموع تلفات ۲۷ کشور
    اروپایی است. که بخشی از آن مسئله فرهنگی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا