همآغوشی بهار قرآن و بهار طبیعت در شعر حافظ
احمد مسجدجامعی در روزنامه اعتماد نوشت: «از نگاه حافظ ماه رمضان و نوروز هر دو غنیمتهایی هستند که باید در ایام زندگی قدرشان را دانست و گرامیشان داشت. عمر هر دو کوتاه است و هم زمانی آنها در عمر یک نفر، کمتر بیش از دو بار اتفاق میافتد؛ همچون عمر گل که کوتاه است و باید آن را عزیز شمرد.
روزه یکسو شد و عید آمد و دل ها برخاست
از نگاه حافظ، ماه رمضان و نوروز هر دو غنیمتهایی هستند که باید در ایام زندگی قدرشان را دانست و گرامیشان داشت. عمر هر دو کوتاه است و هم زمانی آنها در عمر یک نفر، کمتر بیش از دو بار اتفاق میافتد؛ همچون عمر گل که کوتاه است و باید آن را عزیز شمرد.
زندهیاد شجریان در تنها برنامه تلویزیونی که پس از انقلاب در آن حضور یافت، غزلی از حافظ با این آغاز خواند: «ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی/ از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی» و در پایان این نوروزیه، این مضمون را به دست داد که: «جدا شد یار دیرینت کنون تنها نشین ای شمع/ که حکم آسمان است این اگر سازی اگر سوزی». او از شعر حافظ چنین برداشت میکند که زندگانی همچنان در گذر است و منظور از یار دیرین، عمر آدمی است که خواسته و ناخواسته میگذرد؛ «که حکم آسمان است این اگر سازی اگر سوزی».
یک بحث رایج درباره ماه رمضان، بهار دلها است. بین اطبا و حکمای پیشین، نوروز برای «فارغ شدن یا به تعبیر خودشان استفراغ از سموم و هموم» و پس از آن تقویت و نشاط و سلامتی است. نه تنها حفظ الصحه در روزهداری مهم است؛ بلکه صفای باطن نیز بدینگونه آغاز میشود و به اوج میرسد. برای روشن شدن دل اول باید تن سالم و طبع معتدل باشد.
در عمر حافظ شیرازی، نوروز و ماه رمضان دوبار همزمان شده بود. برخی سرودههای او حاکی از چنین وضعی است. براساس محاسبات، اگر تولد حافظ را در ۷۲۷ قمری – ۷۰۵ شمسی با اندکی بیش و کم بدانیم و درگذشت او را ۷۹۲ قمری – ۷۶۸ شمسی در نظر بگیریم، حافظ دو بار در زندگی شاهد هم زمانی بهار و نوروز با ماه رمضان بوده است؛ یک بار در ماه رمضان ۷۳۹ که اولین روز ماه رمضان برابر است با اول فروردین ۷۱۸ خورشیدی که حافظ در آن ایام نوجوان بوده است. نوبت بعدی ۳۳ سال بعد، در رمضان ۷۷۲ است که اول رمضان مطابق بوده است با هفتم فروردین ۷۵۰ خورشیدی یعنی ۲۰ سال پیش از آنکه حافظ چشم از جهان فرو بندد. سالهای بعد، یعنی ۷۷۳ و ۷۷۴ قمری نیز با نوروز و بهار همزمان بوده که دوره میانسالی حافظ است.
طبیعی است که حافظ اشعاری به این مناسبتها گفته باشد. با رجوع به دیوان حافظ از ماه شعبان که مقدمه ماه رمضان است و همزمان با نوروز، ردپایی مییابیم با این آغاز: «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/ عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد» تا آنجا که میگوید: «ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید/ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد» مشابه تعبیر گذر عمر در نوروز را حافظ درباره ماه رمضان هم به کار برده است؛ در غزلی با این آغاز: «عید است و آخر گل و یاران در انتظار/ ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار» که میتواند این عید رمضان در اواخر بهار باشد. او سپس به طعنه از عاقبت زهدفروشان و ریاکاران و اهل سالوس چنین میگوید: «ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود/ تسبیح شیخ و خرقه رند شراب خوار» و در پایان باز هم اظهار تاسف میکند از رفتن ماه روزه و ایام گل و زیرکانه گل و ماه رمضان را با هم آورده است: «حافظ چو رفت روزه و گل نیز میرود/ ناچار باده نوش که از دست رفت کار».
از نظر حافظ ماه رمضان، میهمان عزیز است که باید همراهی و صحبتش را موهبت دانست: «روزه هرچند که مهمان عزیز است ای دل/ صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی» در ماه رمضان، مجالس وعظ برقرار بوده، اما حافظ هشدار میدهد: «که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی» و فراموش نمیکند که از زاهد بدخو گله نکند؛ زیرا رسم روزگار این است که در پی صبح، شام خواهد بود و گل بی خار نیست: «گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است/ که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی» و سخن را چنین پی میگیرد: «یار من چون بخرامد به تماشای چمن/ برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی/ آن حریفی که شب و روز می صاف کشد/ بود آیا که کند یاد ز دردآشامی؟» که این هم احتمالا حاکی از فصل بهار است.
حافظ بارها در سرودههایش به بیان احوالات شب و به ویژه شب قدر میپردازد از جمله در غزلی با این آغاز: «پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود/ مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود» تا آنجا که میگوید: «در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن/ سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود» او در غزلهایش به شب قدر نیز اشاره دارد؛ در شعری با این مطلع: «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند» و در ادامه میگوید: «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی/ آن شب قدر که این تازه براتم دادند» و شاید بتوان گفت که این تازه برات در سحر و در شب قدر اشاره دارد به سخن مولا امیرالمؤمنین(ع) هنگام ضربت خوردن که فرمود: «فزت و رب الکعبه.»
حافظ جایی دیگر درباره پایان روزهداری با تعبیر غارت خوان روزه احساس تأسف خود را از پایان ماه رمضان بیان میکند؛ همچنانکه گفته شد، از پایان عید و بهار و در نهایت، گذر عمر: «بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد/ هلال عید به دور قدح اشارت کرد/ ثواب روزه و حج قبول آن کس برد/ که خاک میکده عشق را زیارت کرد» و در جایی دیگر پایان روزهداری را انگار که عمری دوباره میداند و میسراید: «روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست/ می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست».
ماه رمضان را بهار قرآن نیز گفتهاند. اگر وارد این وادی شویم، از حافظ و پیوند او با دانشهای قرآنی بسیار سخن رفته است و او را از «عمده افاضل و علما» در این باره شمردهاند. اصلا نام حافظ و لسان الغیب اشارتی است به این مصرع خود او «به قرآنی که اندر سینه داری». حافظ ازجمله در قصیدهای سروده: «ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد/ لطایف حکمی با کتاب قرآنی» یا در جایی دیگر حافظ خود را زیر سایه قرآن دانسته و گفته: «صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم».
در پایان نیز اشاره میکنم به این بیت: «عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ/ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» چهارده روایت از هفت قرائت است که هر قرائتی به دو راوی میرسد. گفتهاند در زمان حافظ جز تنی چند با این همه روایت قرآن را از بر نداشتهاند؛ هرچند همین لسان الغیب از منتقدان جدی کسانی بود که در قالب رحمانی، رفتار و کرداری غیرانسانی داشتند؛ تنگ نظری و خودبینی و تزویر را مانع رستگاری میدانست؛ از این روست که به صراحت میگوید: «آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت/ یا دام تزویر مکن چون دگران قرآن را».
انتهای پیام