نقشی از سراب خیال فرج سرکوهی | عطاءالله مهاجرانی
به گزارش انصاف نیوز، سیدعطاءالله مهاجرانی، معاون پارلمانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دوره ی ریاست جمهوری، در یادداشتی در وبلاگ خود نوشت:
وقتی صحبت های مکرر و عصبی این ایّام، فرج سرکوهی در باره شخصیت آیت الله هاشمی را می شنیدم ویا می خواندم، با خود گفتم، پیش از داوری و سنجش عیار سخنان او در باره آیت الله هاشمی خوب است مروری بر نوشته هایش داشته باشم. کتاب یاس و داس را که توسط نشر باران منتشر شده است، خواندم. دیدم مکرر از من نام برده است. و از بسیاری دیگر با داوری هایی غریب، مثلا در باره بیژن جزنی و یا مسعود بهنود. دو مطلب قابل تامل در باره اینجانب در این نوشته آمده است. دیدم اگر توضیح ندهم ممکن است، دیر شود، آش سرد و سار از درخت بپرد و برای آیندگان نوشته بی اعتبار او اعتباری داشته باشد.
یکم: در شرح و بسط ماجرای اتوبوس ارمنستان نوشته اند:
«آقای مسعود بهنود زنگ زد و گفت که در اداره ی گذرنامه به او گفته اند که ممنوع الخروج است و او نباید به سفر برود. اعتراض کرده بود و گفته بود که تازه از سفر خارج آمده است و ممنوع الخروج نیست. اداره ی گذرنامه در اختیار وزارت اطلاعات بود. آقای بهنود به من گفت که با آقای مهاجرانی مشاور رییس جمهور که با او در ارتباط بود تماس گرفته است و او گفته مانعی نیست و کار گذرنامه را درست می کند و تمام راه آقای بهنود در انتظار راننده اش بود تا پاسپورت او را بیاورد.» ( ص، ۱۴۸)
الف: آقای بهنود مطلقا به من تلفن نکردند و سخنی در باره گذرنامه ایشان، هیچ گاه نه در ایران و نه لندن! بین ما پیش نیامده است. خوشبختانه فعلا هر سه نفر ما زنده هستیم و آقای بهنود می تواند این موضوع را روشن کند آیا واقعا ادعای سرکوهی درست است؟
ب: معاون رئیس جمهور بودم و نه مشاور
ج: اداره گذرنامه همیشه بخشی از وزارت کشور بوده است. بدیهی است که در هماهنگی با وزارت اطلاعات و دادستانی است.
دوم: در شرح دوره بازداشت و زندانی شدن خود، سرکوهی نوشته است:
«خانم دانشور زنگ زده بود به مشاور رئیس جمهور وقت آقای عطاالله مهاجرانی که بعدها وزیر شد. خانم دانشور به اصرار از اعتبار خود مایه گذاشته بود و قول آزادی مرا از آقای مهاجرانی گرفته بود. به او گفته بودند که پنج شنبه آزادش می کنیم. ۳ بعد از ظهر ۵ شنبه آزاد شدم.» (ص، ۱۶۵)
این مورد دوم هم مثل داستان نخست، خیالی و دروغ است. نه خانم دانشور با من صحبت کردند و نه من چنان قولی دادم! کسانی که با شیوه کار و نظام حکومت در ایران آشنا هستند، می دانند که معاون رئیس جمهور نمی تواند چنین قولی بدهد و آن هم به سرعت انجام شود! این ها داستان های تخیلی است. در این مورد خانم دانشور درگذشته اند تا توضیحی بدهند و این سخن ناراست را تکذیب کنند، اما در مورد اول مسعود بهنود می تواند قولی را که به او نسبت داده شده است، تکذیب یا تفسیر کند!
عجیب است که دوست دانشمند اقای دکتر جان گرنی استاد ایرانشناسی دانشگاه آکسفورد چند سال پیش به من زنگ زد و گفت: خانم هما ناطق نقل کرده اند که برای دکتر فریدون آدمیت در فرودگاه هیترو لندن مشکل گذرنامه پیش آمده بود. شما با یک تلفن هواپیما را متوقف و مشکل ایشان را حل، و دکتر آدمیت را روانه ایران کرده اید! به جان گرنی گفتم اولین بار است که چنین تصویر قدرقدرتی از خودم را می شنوم، آن هم از قول هما ناطق.
در باره داوری و نقد سرکوهی از هاشمی، بعدا خواهم نوشت.
انتهای پیام
فرج سرکوهی این تصور را دارد که حقش را خورده اند ، در عالم روشنفکری و نویسندگی . به همین جهت نیز دنیایی برای خود ساخته است و در آن سیر میکند ، جدی نگیرید .
بنده به شخصه بسیاری از هموطنان از جریان های چپ سابق میشناسم که علی رغم سختی های مالی وکهولت سن نزدیک به هفتاد وحتی بالاتر از هفتاد چند روزی در ماه مشغول به کارهای سخت از جمله رانندگی می شوند تا کمکی به بودجه خود وهمسر پیرشان باشد ولی کماکان دارای زندگی شرافتمندانه وبا شنیدن نام ایران چشمشان تر میشود.واز آن طرف عده ای دیگر از چپ های سابق در قالب فعال مدنی وحقوق بشری در خدمت ارباب مشغول تیشه به ریشه فرهنگ وسنت های ایرانی ایرانی میباشند. آقای سرکوهی از این دسته دوم میباشد که بخاطر نداشتن تخصصی چشمشان به دست ارباب میباشد که مزدشان هر چند وقت در پوشش جایزه فعال مدنی وحقوق بشری داده میشود تا امورات خانواده بگذرد. ایشان حتی نتوانستند بعد از یک دهه به زبان آلمانی مسلط شوند ،ماموریت ایشان فقط تحریک افکار عمومی وارضای خشم به حق یا به ناحق مخالفین ایران است.لباس چرکین این اشخاص در آینده برای مردم ایران به نمایش گذاشته خواهد شد،هیچ چیزی را نمیشود برای همیشه پنهان نگه داشت.