تکثیر «منِ هیئتی» در شهر؛ دوگانهی پارک ـ مسجد | محسنحسام مظاهری
محسنحسام مظاهری، جامعهشناس و پژوهشگر، در یادداشتی تلگرامی نوشت:
«برود هرکه دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من هیئتی عادت بکند
دیروز ظهر که از کنار کوه صفه میگذشتم، چشمم به ماشینهای پلیس افتاد که راه فرعی پارک کوه را مسدود کرده بودند. مشابه همین اقدام در ورودیهای پارک جنگلی ناژوان هم رخ داده بود. دو فضای تفریحی پرطرفدار که در این دو روز پایانی تعطیلات نوروز هرسال مملو از جمعیت اهالی شهر و گردشگران میشد. بهویژه که امسال نوروز هم مصادف شده با روزهای پرآبی زایندهرود. بااین اوصاف قابل تصور است که مسدودکردن این فضاها چه حجمی از نارضایتی در بین مردم و گردشگران پدید آورده است.
برخلاف اعلام وزارت کشور، اخبار رسانهها و گزارشهای کاربران شبکههای اجتماعی نشان میدهد لااقل در برخی از دیگر شهرها (مانند آمل، نجفآباد، ساوه، گرگان، کرمان و…) هم مشابه این محدودسازیها اعمال شده است.
دوگانهی پارک/مسجد را ظاهراً باید جدیدترین محصول دستگاه دوقطبیساز سیستم دانست. سیستمی که به جامعه به چشم طفل صغیر و محجوری نگاه میکند که فاقد قدرت تشخیص است و توانایی و صلاحیت تنظیم امور خود را ندارد و باید از جانب ولی خود (حاکمیت) کنترل و هدایت شود.
همان استعارهی دولتِ پدر که تماموقت فرزندش را تحت نظر و کنترل دارد. اینکه چه میپوشد، با چه کسانی رفاقت میکند، چه میخورد، کجا میرود، تفریحش چیست و…
حالا هم این پدر نگران آن است که طفل نابالغش خدای نکرده نتواند بین دو سنت آیینی، یکی ملی (سیزدهبدر) و دیگری مذهبی (شب قدر و عزای حضرت علی) رفتار متعادلی نشان دهد و جوری مدیریت کند که هتک حرمت مقدسات نشود. از چه راهی؟ همان راه همیشگی: محدودکردن گزینههای پیش روی طفل تا مبادا گزینهی نامطلوب را انتخاب کند.
این رفتارها در امتداد و مکمل دیگر تلاشهای جریان حاکم برای بسط کنترل و سلطه بر عرصهی عمومی در راستای یکسانسازی و مهندسی جامعه است. رفتارهایی که بهویژه در سالهای اخیر و خصوصاً پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» شدت گرفته است.
تصرف عرصهی عمومی و تجاوز به مشاعات شهر به نام دین سیاستی است که در همین راستا دنبال میشود. در همین اصفهان، نمونههای فراوانی میتوان برای این سیاست ذکر کرد. از برگزاری برنامهی جزءخوانی قرآن در ماه رمضان در محور پیادهراه خیابان چهارباغ عباسی که از مهمترین محورهای گردشگردی شهر است (درحالیکه مسجد و مدرسهی چهارباغ در مجاورت همان است)، تا برگزاری نمازهای جماعت و مجالس سخنرانی در پارکها (درحالیکه مساجد خالیاند) و نیز برگزاری تجمعات خیابانی مکرر مذهبی با عناوین مختلف و تبلیغات وسیع شهری بهمناسبتهای گوناگون در فضاهای عمومی (میدان نقش جهان، چهارباغ و…).
نمونههای این سیاست در دیگر شهرها و بهویژه پایتخت هم که مشهود است. نمونهی آخرش برگزاری اجتماع مذهبی با تبلیغات و هزینههای گسترده و حضور آزاد خانوادهها (مختلط) بود در استادیومی که همچنان زنان و دختران بسیاری حسرت نشستن بر سکوهایش و تماشای مسابقات را دارند.
این مانورهای خیابانی مذهبی مکرر گویا قرار است به بدنهی وفاداران اطمینان خاطر بدهد که نگران نباشید. شهر در تصرف “ما”ست. و به دیگران هم بگوید که فکر نکنید با موج کشف حجاب، خواهید توانست خیابان را از سیطرهی من خارج سازید. شهر همچنان تحت سیطرهی من است.
واقعیت آن است که اعمال این سیاستها بدون همراهی بخش عمدهای از بدنهی مذهبی میسر نبوده است. سیاست مهندسیِ عرصهی عمومی با مناسک مذهبی خوشایند بسیاری از بدنهی مذهبی از گرایشهای مختلف (چه همسو و چه غیرهمسو با نظام) نیز بوده است. بهویژه در این دو سال و پس از موج کشف حجاب.
در نتیجه، یک مرحله بالاتر از «شهر باید به من هیئتی عادت بکند» را شاهدیم: «شهر باید خود را با من هیئتی تطبیق دهد».
آنچه باید به بدنهی مذهبی فهماند این است که برخلاف تصور آنها و ارادهی حاکمیت، شهر فقط برای هیئتیها و مذهبیها نیست. همچنانکه مخاطبان مجالس شب قدر و عزاداری امام علی حق دارند از فضاهای عمومی و تأسیسات شهری بهره بگیرند، دیگرانی که به هردلیل تمایلی ندارند، هم حق دارند.
حاکمیت نمیتواند شهر و امکانات شهری را مختص یک گروه همسلیقهی خود کند و فضا را برای دیگران محدود سازد. این تبعیضها که مصداق نوعی «آپارتاید مذهبی» است، با مرزگذاری بین شهروندان و قطبیسازی، از قضا بیش از هرکس فضا را بر همان مذهبیها تنگتر خواهد کرد و سهم آنها را از خیابان در خارج از زمانهای مناسکی محدودتر خواهد کرد.
دود سیاست استیلاطلبی بیش از همه به چشم بدنهی مذهبی خواهد رفت. با بستن پارک، مسجد شلوغ نمیشود؛ بلکه خلوتتر میشود.»
انتهای پیام