سراسرِ زندگانی عید است | رسم فرزانگی
مسعود زنجانی، دانشآموختهی فلسفه در کانال تلگرامی زندهباد فلسفه نوشت:
«آنان که فرزانگی میورزند، کسانی که زندگانی را نکوهشناپذیرانه و بیکاستی به پیش میبَرند، به خواستِ خود، از دستبُردن به بیدادگری یا تلافیکردنِ بیدادگریِ دیگران خودداری میکنند، از آمیزش با مردمانِ هرجایی میپرهیزند و مکانهایی را که چنین کسانی در آنها رفت و آمد میکنند، همچون دادگاهها، انجمنها، میدانهای عمومی، محافل و [خلاصه] هر گردهمایی و اجتماعی از مردمان بیاندیشه را خوار میشمارند. از آن رو که زندگانیِ همراه با آرامش و آسودگی را آرزو دارند، طبیعت و هر آنچه را در آن یافت میشود به نظاره مینشینند، زمین، دریا، هوا، آسمان و همهٔ ذواتی را که در آنها یافت میشود به دقت میکاوند، و در اندیشهٔ خود با ماه، خورشید و گردشهایِ دیگر ستارگانِ سرگردان و ثابت همراه میشوند. تنِ آنان بر روی زمین میماند، ولی به جانهایِ خود بال و پَر میدهند تا در فضایِ اثیری بالا روند و تماشاگرِ نیروهایی باشند که آن بالا یافت میشود.
این کار درخور کسانی است که به راستی شهروندِ جهان شده، جهان را شهر خود میانگارند، شهری که شهروندانِ آن همنشینِ فرزانگی هستند و حقوقِ مدنیِ خود را از فضیلت، که به فرمانروایی بر حکومتِ کیهان گماشته شده است، دریافت میکنند. بدینسان از فضل و کمالِ تام برخوردارند و خویِ ایشان چنین است که رنجهای جسمانی و شُرور بیرونی را به هیچ انگارند، میکوشند به چیزهایی که دخلی [به ایشان] ندارد، بیتوجّه باشند و برای رویارویی با کامها و خواستهها آماده باشند و در یک سخن، همواره میکوشند که خود را بالاتر از انفعالات نگه دارند…. در برابر کوبههایِ سرنوشت سَر خَم نمیکنند، چون پیشاپیش حسابِ یورشهای آن را نزدِ خود دارند (زیرا پیشنگری، تاب آوردنِ آنچه را خلاف خواستِ ما سَرمیرسد آسان میکند، هرچند دردناکترینِ چیزها باشد. پس آنگاه که ذهن هیچ کدام از این رویدادها را نامنتظره و غریب نیابد، شدّتِ اثرپذیری از آنها کاسته میشود، تو گویی چیزهایی کهنه و نخنما هستند). آشکار است که برای چنین مردمانی که شادمانی را در فضیلت میجویند، سراسرِ زندگانی عید است.
اینان به راستی در شمارِ اندک، و اخگرهایِ فرزانگی هستند که در شهرها افروخته شده تا فضیلت یکسره به خاموشی نگراید و ریشهٔ آن از نژاد ما آدمیان برکنده نشود.
باری، اگر در هر جا مردمان، باورهایی همانندِ این گروهِ اندک داشتند و به راستی آنگونه میشدند که طبیعت از ایشان میخواهد، یعنی نکوهشناپذیر و بیکاستی، و دوستدارانِ فرزانگی میبودند، از نیکی از آن رو که نیکی است، شادمان و خرسند میبودند و خیرِ اخلاقی را یگانه خیرِ موجود میانگاشتند… باری، شهرها از خوشی سرشار میشدند، از هر آنچه مایهٔ رنجِش و هراس است، رهایی مییافتند و از هر آنچه شادمانی و لذّتِ معنوی پدید میآورد، آکنده میشدند، چنانکه یک دَم از زندگانیِ شادمانه محروم نمیبودند و روزهایِ سال سراسر عید میبُود.»
فیلون اسکندرانی (~ ۲۰ ق. م. – ~ ۴۵ میلادی)
انتهای پیام