خداوندِ مشتاق
صدیق قطبی، نویسنده، در کانال تلگرامیاش (عقل آبی) نوشت: «خداوند در ساحتی از وجودِ مطلق و غیب خویش با آدمیان رابطهای شخصوار دارد. دامهای دوستی پهن میکند و مشتاقانه چشم به راه آدمی میمانَد. او برای جذب آدمی از راههای گوناگونی عمل میکند، چیزهایی به آدمی میچشاند و به شیوههایی او را به سوی خویش میکشاند. چَشِش و کَشِش، دو عمل عاشقانه است که از خداوند سر میزند. چشاندن مزهها و کشاندن به بالاها. مولانا میگفت:
«زان سوی او چندان کَشِش چندان چَشِش چندان عَطا»(غزل ۱۴)
خداوند در نگاه عارفان عاشق ما، از روی آوردن بندگان به سوی خویش دلشاد میشود. او اگر چه غنی و مستغنی است، اما در عینِ غنا و استغنا، عاشق و مشتاق است. و این عشق و اشتیاق، ناشی از پُرمایگی اوست و نه کاستی؛ برآمده از قوّت و قدرت است و نه ضعف. پیوند دوستی میان خدا و آدمی، یکجانبه نیست. اشارات عشقانگیزی در منابع عرفانی آمده که ناظر به این معنا است:
در خبر است که مَلَکالمَوت چون جان خلیل(ع) برمیگرفت [ابراهیم خلیل] گفت: «هرگز دیدی که خلیل جان خلیل را بستاند؟» وحی آمد به او که «هرگز دیدی که خلیل دیدار خلیل را کارِه[=ناخوشدارنده] بوَد؟» گفت: «اکنون جان برگیر که رضا دادم.»(کیمیای سعادت، جلد دوم، ص۵۷۰)
خدای_تعالی_ میگوید: طالَ شوقُ الاَبرارِ إلی لِقائی و إنّی إلی لِقائِهِم لَأشَدُ شوقاً، دراز شد آرزوی نیکمردان به من و من به ایشان آرزومندترم از ایشان به من.(همان، ص۶۰۴)
ابودردا، کعب اَحبار را گفت که از خاصترین آیت مرا خبر کن_یعنی در تورات_ گفت: «شوق نیکمردان به لقای من بسیار است، و شوق من به لقای ایشان قویتر.»(إحیاء علوم دین، جلد چهارم، ص۵۶۱)
خدای_عزوجل_ به داود وحی فرستاد: «ای داود، اگر رویگردانندگان از من بدانند که انتظار من ایشان را و رِفق[مهر و نرمی] من بر ایشان و شوق من به ترک معاصی ایشان را چگونه است، هر آینه از اشتیاق من بمیرند و مفاصل ایشان از هم جدا شود از دوستی من. ای داود، این ارادت من است در حقّ رویگردانندگان از من، پس ارادت من در حق رویآرندگان به من چگونه باشد.»(همان، جلد چهارم، ص۵۶۵؛)
حق _عَزَّ اسْمُهُ_ وحی فرستاد به داود_علیهالسلام_ که: «یا داود اگر بدانند آن گروه که از من برگشتهاند چگونه منتظر ایشانم و رِفق[مهر و نرمی] من با ایشان و شوق من به ترک معصیت ایشان همه از شوق بمیرندی و اندامهای ایشان از دوستیِ من پارهپاره گرددی، یا داود این ارادت من است اندر آن کس که از من برگشته باشد، اندر آن کس که مرا جوید و مرا خواهد ارادت من چون بوَد.»(رسالهٔ قشیریه، ص۵۸۱)
از مالک دینار روایت کنند که گفت اندر تورات خواندهام که: «به شوق آوردم شما را مشتاق نگشتید و سماع کردم شما را رقص نکردید.»(همان، ص۵۸۲_۵۸۳)
در منابع حدیثی، سخنانی از پیامبر و ائمه دین آمده است در بیان شدّت شادمانی خداوند از بازگشتِ آدمی به سوی او. خداوند در این روایات همچون کسی تصویر شده که عزیز خود را گم کرده و بیتابِ یافتنِ اوست:
پیغامبر_علیه السلام_ گفت: «هر آينه بارى تعالى به توبهٔ بندهٔ مؤمن خود خشنودتر است از مردى كه در زمين بيابان مهلک نزول كرد و راحلهٔ[=مَرکب] او با او بود و طعام و شراب او بر آن، پس سر خود بنهاد و يک خواب بخفت، و چون بيدار شد راحلهٔ او برفته بود، او آن را بطلبيد، تا چون گرما و تشنگى يا آن چه حق تعالى خواست بر وى سخت شد گفت به جايى كه بودم بازگردم و بخسبم تا آنگاه كه بميرم، پس سر خود بر ساعد نهاد تا بميرد، پس بيدار شد راحلهٔ خود را با زاد و شراب نزديک خود ديد؛ پس خداى _عزّ و جل_ به توبهٔ بندهٔ مؤمن خود خشنودتر از اين كس باشد به راحلهٔ خود.»(مسلم: ۲۷۴۴؛ ترجمه به نقل از: إحیاء علوم دین، جلد چهارم، ص۸)
«شاد شدن خداوند از توبهٔ بندهاش بيشتر است تا شاد شدن مردى كه در شبى تار شتر و رهتوشهٔ خود را گم كند و سپس آن را بيابد. خداوند از توبهٔ بندهٔ خود شادتر مىشود تا آن مرد كه از پيدا كردن شتر خود شادمان مىگردد.»(الکافی: ۲/۴۳۵/۸)
«هر آينه شادى خداوند از توبهٔ بندهٔ خود بيشتر است تا شادى نازايى كه بچّه مىآورد و گمكردهاى كه گمشدهٔ خود را مىيابد و تشنهاى كه به آب مىرسد.»(كنز العمّال: ۱۰۱۶۵)
برخی احادیث قدسی نیز اشتیاق خداوند را به بازگشت آدمی چنین تصویر کردهاند:
«اگر بنده يک وَجَب به من نزديک شود، من يک گَز (فاصلهٔ ساعد تا آرنج) به او نزديک میشوم و اگر يک گَز به من نزديک گردد، من بهاندازهٔ يک رَش (فاصلهٔ دو دست وقتی که از هم بازشوند) به او نزديک میشوم؛ اگر قدمزنان به سوی من بيايد، من دواندوان به سويش میآیم»(بخاری: ۷۴۰۵، مسلم: ۲۶۷۵، کنزالعمّال: ۱۱۳۳)
«اى فرزند آدم! براى آمدن نزد من از جا برخيز، سوى تو مىآيم. بهسوى من قدمزنان بيا، من دواندوان سويت مىآيم.»(الجامعالصغیر: ۶۰۳۲؛ کنزالعمّال: ۱۱۳۸)
قدمزنان که به سوی او بروی، دواندوان به سوی تو میآید.»
انتهای پیام