تکامل به مثابه واقعیت
هادی صمدی، مدرس فلسفه، در کانال تلگرامی خود (تکامل و فلسفه) نوشت: «نظریهی تکامل (evolutionary theory = theory of evolution) نظریهای واحد نیست؛ بلکه مجموعهای از چندین نظریه است که به مرور بر تعداد آنها افزوده شده است. حتی در آراء خود داروین نیز نظریهی تکامل شامل چندین زیرنظریه است.
در خوانش داروین از نظریهی تکامل، ارنست مایر پنج زیرنظریه را از هم متمایز میکند و میافزاید که این نظریهها همپوشیهایی دارند و کاملاً از هم مستقل نیستند. به همین دلیل مایر تذکر میدهد که چنین تقسیمبندیهایی تا حد زیادی برای جمعبندی بحث و مشخص کردن محلهای اختلاف در منازعات بوده و ثابت نیستند. از این پست به بعد به تدریج این نظریهها معرفی میشوند.
تکامل به مثابه واقعیت
نخستین نظریه، که البته بسیار قبل از داروین نیز طرفدارانی داشته، این است که گونهها ثابت نیستند و تغییر شکل میدهند. در انگلیسی چندین اصطلاح برای این نظریه داریم:
الف. اصطلاحات transmutation و transmutationism قدیمیتراند. برخی آن را به «تراجهش» یا «تراجهشباوری» ترجمه کرده است. برابرنهادهای دیگری نیز پیشنهاد شدهاند: «جهش گونهای به گونهای دیگر»، «تبدیل گونهها».
ب. خود داروین اصطلاح دیگری را در بیان این ایده دارد: Descent with Modification
استاد بهزاد برابرنهاد «اشتقاق همراه با تغییر» و استاد وهابزاده با توجه به اینکه Descent در بخشهای دیگر نظریه تکامل معمولاً معنای «نَسب» میدهد «نسب همراه با تغییر» را پیشنهاد دادهاند.
ج. داروین در چاپ ششم منشاء انواع، ۱۸۷۲، کلمهی Evolution را معادل “نسب همراه تغییر” به کار برد. اما از آنجاکه امروزه اسم کل نظریه نیز Evolution است ارنست مایر برای جدا کردن این بخش از نظریه، از کل نظریه، نام آن را Evolution as such نامیده که شاید برابرنهاد «خودِ تکامل» مناسبِ آن باشد.
د. استفن جی گولد، و به تبع او مایکل روس، برای جدا کردن این ایده از کلیت نظریه تکامل آن را Evolution as a fact نامیدند که معادل «تکامل به مثابه یک واقعیت» است. ایدهی اصلی پشت این نامگذاری این است که همانطور که چرخش زمین به دور خورشید یک واقعیت (فکت) مستقل از نحوهی تبیین ما از آن است، رخ دادن تغییر در گونهها نیز یک فکت است هرچند بر سر مکانیسمهای حاکم بر تغییرات اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد. گولد بهعنوان یک دیرینهشناس شهیر منظور خود از فکت نامیدن تکامل را اینگونه بیان میکند: وقتی میگوییم تکامل یک فکت است به این معنی نیست که به آن یقین کامل داریم، بلکه به سادگی به این معناست که آنقدر شواهدِ مؤیدِ آن موجود است که اجتناب از پذیرشِ موقت آن نادرست (نامعقول) است.
ثبات انواع
مخالفت با این بخش از نظریهی تکامل ذیل نامهایی مانند فیکسیسم (fixism) (که استاد بهزاد آن را به “ثبوت [ثبات] انواع” و دیگران به «پایداریباوری» ترجمه کردهاند)، و “تفکر سنخشناختی” (typological thinking) بیان شده است. مطابق این نظریه، که امروزه از منظر زیستشناسان مطرود است گونهها طی زمان تغییر نمیکنند و گذر از یک گونه به گونهای دیگر ناممکن است. خلقتگرایان (creationists) معتقدند که خداوند سنخهای مختلف موجودات را به شکلی مجزا آفریده است. هرچند امروزه این نظریه ابطالشده اما به این معنا نیست که این نظریه «غیرعلمی» است. قبل از گسترش نظرات داروین، به رغم وجود دیگر نظریههای تکاملی از جمله نظریهی لامارک، نظریهی ثبات انواع طرفداران بیشتری داشته است.
نظریههای زمینمرکزی بطلمیوس، فلوژیستون، و اتر و بسیاری از دیگر نظریههای مندرج در کتابهای تارخ علم، “علمیاند” هرچند ابطال شدهاند. به نحو مشابه نظریهی ثبات انواع نیز علمی، اما ابطالشده است.
اینکه امروزه برخی واقعیت تکامل در گونهها را رد میکنند به معنای آن است که باوری «نامعقول» دارند؛ و نه اینکه باوری «غیرعلمی» دارند.
ریشههای تاریخی
هرچند این نظریه که گونهها تغییر میکنند با داروین به شهرت رسید اما لامارک قبل از داروین مروج همین نظریه بوده است.
حتی لامارک نیز مبدع این نظریه نبوده و قبل از او در فرانسه این نظریه توسط موپرتیوس و بوفون بیان شده بود. قبل از آنها، در یونان باستان نیز این نظریه، که گونهها تغییر میکنند، طرفدارانی داشته است تا جاییکه حتی فرازهایی از ارسطو نیز گواهی میدهند، که بهخلاف افلاطون، او ثباتگرای محض نبوده است. هرچند باید آغازگر این نظریه در زیستشناسی را لامارک دانست.
چهار نظریهی دیگر تکامل داروینی را که مایر به آنها اشاره دارد عبارتند از:
نسب مشترک
تدریجیگرایی
گونهزایی
انتخاب طبیعی
بهعلاوه میتوان نظریههای دیگری مانند “انتخاب جنسی” را به تقسیمبندی مایر افزود. همچنین پس از داروین دهها زیرنظریهی دیگر نیز به نظریههای او افزوده شده، که به نحوی اجمالی در پستهای بعدی معرفی میشوند.»
انتهای پیام