خرید تور تابستان

قضیه تبعیض مثبت

سایت صدانت به نقل از کانال تلگرامی کاتالاکسی نوشت: «تبعیض مثبت یا Affirmative Action سیاستی است برای مقابله با تبعیض تاریخی و سیستماتیک با فراهم کردن فرصت برای گروه‌های تحت تبعیض، مانند اقلیت‌ها و زنان، در زمینه‌هایی مانند آموزش و اشتغال. پایه تاریخی این سیاست بر اساس فرمان اجرایی 8802 فرانکلین روزولت در سال 1941 مبنی بر ممنوعیت تبعیض در حوزه دفاعی شکل گرفت.

در گام بعدی فرمان اجرایی 10925 جان اف کندی در سال 1961 در خصوص الزام پیمانکاران دولتی به پرهیز از تبعیض نژادی صادر شد و با تصویب قانون حقوق مدنی که به تبعیض براساس نژاد، رنگ، مذهب، پایان می‌داد زمینه اجرای سیاست تبعیض مثبت فراهم شد. در سال 1965 لیندون جانسون با دستور اجرایی 11264 اولین فرمان تبعیض مثبت به نفع آمریکایی‌های آفریقایی تبار را در شرکت‌های پیمانکاری دولتی را صادر کرد.

در دهه ۱۹۷۰سیاست‌های تبعیض مثبت برای زنان و سایر گروه‌های اقلیت گسترش یافت. با این حال، این سیاست‌ها با چالش‌های قانونی مواجه شدند، به ویژه پرونده هیئت رئیسه دانشگاه کالیفرنیا در برابر باک در سال ۱۹۷۸، که در آن دیوان عالی ایالات متحده حکم داد سهمیه‌های نژادی خلاف قانون اساسی هستند، اما اجازه داده شد که نژاد به عنوان یکی از عوامل پذیرش در نظر گرفته شود.

اما مبانی فلسفی و حقوقی تبعیض مثبت را باید در آراء و افکار رونالد دورکین (1931-2013) فیلسوف و حقوق‌دان آمریکایی جستجو کرد. توجیهات دورکین از تبعیض مثبت با مقاله « Why Bakke Has No Case» آغاز شد. در جریان پرونده دانشگاه کالیفرنیا-باک آلن باک، یک متقاضی سفیدپوست، از دانشگاه کالیفرنیا، دیویس شکایت کرد، با این استدلال که برنامه تبعیض مثبت این دانشگاه، که 16 کرسی از 100 کرسی را برای دانشجویان اقلیت اختصاص داده بود، حقوق قانونی او را نقض می کند.

دورکین در مقاله خود ادعای باک را فاقد ارزش دانست و ادعا کرد برنامه‌های تبعیض مثبت حقوق متقاضیان سفیدپوست را نقض نمی‌کند. او معتقد است که چنین برنامه‌هایی با هدف اصلاح بی‌عدالتی‌های تاریخی و ترویج تنوع نژادی، که اهداف مشروع و مهمی هستند، انجام می‌شود. به گفته دورکین، حقوق یک فرد تنها زمانی نقض می شود که طرد شدن بر اساس تعصب یا تحقیر یک گروه باشد، که در اینجا چنین نبود.

بدین ترتیب دورکین از تبعیض مثبت در پذیرش‌های دانشگاهی در رشته‌هایی مانند پزشکی و حقوق دفاع کرده و آن را ابزاری بالقوه مؤثر برای دستیابی به هدف اجتماعی مطلوب افزایش نمایندگان سیاه‌پوستان و سایر اقلیت‌ها در این حرفه‌ها می‌دانست. نکته حائز اهمیت این است که دفاع او بر مبنای سودمندی اجتماعی بود نه جبران تبعیض‌های گذشته و بیان می‌کند که کمک به اقلیت‌ها از طریق تبعیض مثبت به‌طور مؤثری به یک مشکل ملی می‌پردازد.

مبنای توجیهات فلسفی دورکین همانند جان رالز بر مبنای رد ایده ارزش ذاتی و استحقاق شکل گرفته است. هم دورکین و هم رالز تأکید می‌کنند که نژاد همانند سایر ویژگی‌های فردی همانند هوش انتخاب افراد نبوده است بلکه به صورت خودکامانه ویژگی‌هایی اعم از رنگ پوست، هوش، خانواده‌ای که فرد در آن تولد یافته است و… شکل گرفته از این رو به هر میزان که هوش مبنای شایستگی است سایر موارد نیز مبنایی برای شایستگی می‌توانند باشد از این رو این نهادها هستند که باید به طور عادلانه شایستگی را تعریف کنند و مزایا را به‌طور متناسب توزیع کنند.

با این وجود دورکین، مشابه رالز، معتقد است که هیچ سیاستی نمی‌تواند توجیه شود اگر حقوق فردی را نقض کند. او به بررسی این موضوع می‌پردازد که آیا تبعیض مثبت، حقوق سفیدپوستان محروم را نقض می‌کند؟ و نتیجه می‌گیرد که این‌گونه نیست. او می‌گوید باور به تضاد بین اهداف اجتماعی و حقوق فردی یک اشتباه روشنفکری است و استفاده از معیار نژاد ناعادلانه نیست زیرا نژاد مانند هوش خارج از کنترل فرد است. همان‌طور که افراد نژاد خود را انتخاب نمی‌کنند، هوش یا سایر ویژگی‌های خود را که معمولاً در پذیرش مورد توجه قرار می‌گیرند نیز انتخاب نمی‌کنند.

دورکین به استدلال‌هایی که تبعیض مثبت را نقض حق قضاوت بر اساس شایستگی می‌دانند اینگونه پاسخ می‌دهد و بیان می‌کند که شایستگی امری از پیش تعیین شده نیست بلکه بستگی به زمینه دارد. برای حرفه‌هایی مانند حقوق و پزشکی، ویژگی‌هایی مانند هوش ممکن است معیاری از شایستگی باشند، اما سایر ویژگی‌ها از جمله نژاد نیز وقتی که به اهداف اجتماعی خدمت می‌کنند، نیز می‌تواند معیار شایستگی باشد. بنابراین، در برخی زمینه‌ها، سیاه‌پوست بودن می‌تواند به عنوان شایستگی محسوب شود.

همان‌طور که بیان شد، دورکین پیشنهاد می‌دهد که هیچ‌کس، چه سیاه و چه سفید، چه باهوش چه غیرباهوش و… به‌طور پیش‌فرض مستحق رفتن به مدرسه پزشکی یا حقوق نیست. پذیرش باید بر اساس معیارهای نهادی باشد که برای جذبِ ویژگی‌های نافع به امر اجتماعی تعیین شده‌اند، نه برای پاداش دادن به شایستگی. این دیدگاه با دیدگاه رالز همخوانی دارد که می‌گوید مزیت‌های فردی به ‌صورت خودکامانه توزیع شده‌اند و به صورت پیشا نهادی (یعنی قبل از اینکه نهادها معیارها را تعیین کنند) افراد فاقد شایستگی ذاتی‌اند.

نکته قابل تأمل این است که چرا دورکین از تبعیض مثبت به عنوان یک اقدام جبرانی در مقابل تبعیض‌های گذشته یاد نکرده و ایده‌اش را با فایده‌گرایی توجیه می‌کند؟

اینکه چرا تبعیض مثبت نمی‌تواند نوعی جبران تبعیض گذشته باشد نیازمند بحثی فلسفی است. دورکین و رالز هر دو تأکید می‌کنند که شایستگی، ذاتی نیست به عبارتی قابلیت‌های فردی جدا از خود فرد هستند چرا که تصادفی توزیع شده‌اند.

در کتاب Liberalism and the Limits of Justice مایکل سندل این تفسیر از شخص را با عبارت Disembodied subject نقد می‌کند؛ یعنی در نظر گرفتن فرد به عنوان موجودی انتزاعی، مستقل و جدا از زمینه‌های اجتماعی، تاریخی و جمعی. به عبارتی سوژه در نگاه رالز و دورکین دارای قابلیت‌هایی است که از آنِ او نیست و توزیع آن نه عادلانه است نه ناعادلانه بنابراین اگر قابلیت‌ها و استعدادها به صورت تصادفی توزیع شده و به خود فرد تعلق نداشته باشند، تخصیص منابع بر اساس تبعیض مثبت نمی‌تواند به معنای واقعی جبران بی‌عدالتی‌های گذشته باشد، زیرا این تخصیص‌ها بر مبنای ویژگی‌هایی است که خود سوژه هیچ کنترلی بر آنها نداشته است. این تخصیص‌ها به جای جبران بی‌عدالتی‌های گذشته، صرفاً نوعی توزیع مجدد منابع براساس معیارهایی هستند که از تصادف ناشی شده‌اند و به عبارتی تبعیض مثبت امروز روی دیگر سکه تبعیض منفی دیروز است.

از سوی دیگر Jonathan Haidt، روانشناس اجتماعی، در کتاب خود، The Righteous Mind: Why Good People Are Divided by Politics and Religion، به این نکته اشاره می‌کند که تبعیض مثبت، با ارجحیت دادن به گروه‌های خاص، اصل انصاف را نقض می‌کند. چرا که تبعیض مثبت به نفع کسی ممکن است رقم بخورد که اصولا هیچگاه در گذشته مورد تبعیض واقع نشده و یا به ضرر کسی تمام شود که در گذشته نقشی در تبعیض علیه گروه‌های تحت تبعیض نداشته است. رالز در عدالت به مثابه انصاف حق را بر خیر مقدم می‌داند پس نمی‌توان ولو به واسطه خیری، حقی را نادیده گرفت چرا که این از حقوق فرد است که پاسخگوی موضوعی نباشد که فاعلیتی در آن نداشته است.

بر این اساس می‌توان گفت که تبعیض مثبت به مثابه اقدامی برای جبران حقی ضایع شده، قابل توجیه نیست بنابراین دورکین به درستی مبنای تبعیض مثبت را بر جبران، بنا نمی‌کند بلکه آن را بر اساس منفعتی اجتماعی توجیه می‌کند. اگر چه خود این توجیه نیز خالی از اشکال نیست.

بنابراین دورکین مبنای تبعیض مثبت را بر منفعت اجتماعی بنا می‌کند اما آنچه باعث می‌شود دیدگاه دورکین با تأکیدش بر حقوق فردی در تناقض باشد این موضوع است که او مبنایش را بر فایده‌گرایی قرار داده است اصلی که مورد نقد رالز می‌باشد و با حقوق فردی در تناقض است. دورکین می‌گوید تبعیض مثبت نه بر اساس تحقیر ترحم‌آمیز گروه‌های تحت تبعیض که گویی مثلا چون تو سیاه پوستی پس به دلیل سیاه پوست بودن مورد پذیرش قرار گرفته‌ای بلکه بر اساس محاسبه منطقی منافع اجتماعی است. بدین ترتیب، تکیه دورکین بر فایده‌گرایی سؤالاتی درباره فرضیات اساسی مالکیت اجتماعی و استفاده از افراد برای اهداف اجتماعی ایجاد می‌کند.

بار دیگر سندل در کتاب پیش گفته به این موضوع می‌پردازد و مثال‌هایی فرضی را بر اساس مبانی در نظر گرفته شده توسط دروکین و رالز را ذکر می‌کند. سندل دو فرد را در نظر می‌گیرد که یکی بر اساس تبعیض مثبت رد شده و دیگری پذیرش شده و سپس دو نامه برای هریک به شرح زیر ارسال شده است.

1)پذیرفته نشده گرامی:
با عرض پوزش به شما اطلاع می دهیم که درخواست پذیرش شما رد شده است. لطفا درک کنید که تصمیم ما هیچ گونه توهینی به شما وارد نمی‌کند. رد شدن شما نه نشان دهنده تحقیر شماست و نه اینکه شما را از نظر معیارهای پذیرش نسبت به پذیرفته شدگان کمتر بدانیم.

این تقصیر شما نیست که جامعه در زمان درخواست شما به ویژگی‌های شما نیاز نداشت. پذیرفته‌شدگان به جای شما، خودشان مستحق جایگاهی نبوده و بخاطر عواملی که منجر به پذیرش آنها شده است، شایسته تقدیر نیستند. در هر صورت، ما فقط از آنها – و شما – به عنوان ابزارهایی برای یک هدف اجتماعی گسترده تر استفاده می‌کنیم.

احتمالاً این خبر شما را ناامید می‌کند، به این معنا که امیدهای شما برای بهره مندی از مزایایی که به کسانی داده می شود که ویژگی‌هایشان با نیازهای جامعه منطبق است، از بین رفته است. اما این نوع ناامیدی هر زمان که ترجیحات فرد باید جای خود را به ترجیحات جامعه بدهد، رخ می دهد و نباید با این فکر که رد شدن شما به هر نحوی بر ارزش اخلاقی ذاتی شما تأثیر می گذارد، ناامید باشید. مطمئن باشید که پذیرفته‌شدگان نیز از نظر ذاتی به اندازه شما بی ارزش هستند.

ما با شما همدردی می کنیم، به این معنا که حیف شد که در زمان درخواست، ویژگی‌هایی را که جامعه به آنها نیاز داشت، نداشتید. برای دفعات بعد، آرزوی موفقیت داریم.با احترام،…

2)پذیرفته شده گرامی

با کمال خوشحالی به اطلاع شما می‌رسانیم که درخواست پذیرش شما در رشته پزشکی/حقوق مورد قبول قرار گرفته است. این اتفاق صرفا به دلیل داشتن ویژگی‌هایی است که جامعه در حال حاضر به آنها نیاز دارد و پذیرش شما به منظور بهره‌مندی از استعدادهایتان به نفع جامعه صورت می گیرد.

لازم به ذکر است که این تصمیم هیچ گونه بار تمجید و تحسینی را به همراه ندارد، چرا که داشتن ویژگی های مرتبط از نظر اخلاقی امری تصادفی است. شما خوش شانس هستید که در زمان مناسب با ویژگی‌های مناسب درخواست داده‌اید، در نهایت از مزایای ناشی از به کار گرفته شدن به این شکل بهره‌مند خواهید شد.

ممکن است شما یا به احتمال زیاد والدینتان تمایل داشته باشید این پذیرش را نشانه ای مثبت در نظر بگیرید، نه فقط بر اساس استعدادهای ذاتی، بلکه حداقل بر اساس تلاش و جدیتتان برای پرورش مهارت‌ها و غلبه بر موانع موفقیتتان. اما این فرض که حتی برای تلاش خود نیز سزاوار تقدیر باشید، به همان اندازه اشتباه است، زیرا شخصیت شما نیز به شرایط مساعد مختلفی بستگی دارد که نمی‌توانید بابت آنها ادعایی داشته باشید. لذا گمان نکنید که شما شایسته این جایگاه بوده‌اید. با احترام،…

سندل با این دو مثال اغراق آمیز در واقع منطق و فلسفه‌ای که دورکین، تبعیض مثبت را بر آن بنا کرده به نقد می‌کشد و نشان می‌دهد دفاع از حقوق فردی و یا آنگونه که رالز فایده‌گرایی را به نقد می‌کشد با آنچه که تبعیض مثبت بر آن استوار شده در تناقض است.

بنابراین به طور خلاصه، استدلال دورکین مبنی بر استوار کردن تبعیض مثبت بر منفعت اجتماعی این اشکال را به همراه دارد که فرد را به مثابه ابزاری برای منافع اجتماعی در نظر می‌گیرد و این برخلاف ادعای اولیه مبنی بر مقدم بودن حقوق فردی از منظر لیبرالیسم است.

این تنها یک وجه موضوع است، سوالات بسیاری را از این قبیل می توان طرح کرد:

– آیا استفاده از ویژگی‌های ذاتی افراد، مانند نژاد، برای دستیابی به اهداف اجتماعی گسترده‌تر اخلاقاً قابل قبول است؟
– در چه مواردی می‌توان افراد را وسیله‌ای برای اهداف اجتماعی قرار داد، و چه محدودیت‌هایی باید در این زمینه وجود داشته باشد؟
– چگونه باید پیوندهای اجتماعی و مسئولیت‌های افراد در جامعه تعریف شود تا تبعیض مثبت توجیه‌پذیر باشد؟
– چگونه می‌توان تبعیض مثبت را از تبعیض منفی متمایز کرد و توجیه کرد که تبعیض مثبت به نفع عدالت اجتماعی است؟ و چه تضمینی وجود دارد تبعیض مثبت امروز به تبعیض منفی فردا تبدیل نشود؟
– آیا توجیه تبعیض مثبت بر اساس فایده‌گرایی کافی است یا نیاز به توجیهات دیگری نیز دارد؟
– چگونه می‌توان تعادلی بین حقوق فردی و منافع اجتماعی برقرار کرد تا حقوق فردی نادیده گرفته نشود؟
– آیا حقوق فردی در همه شرایط باید مقدم بر منافع اجتماعی باشد، یا مواردی وجود دارد که منافع اجتماعی می‌تواند اولویت داشته باشد؟
– چگونه باید شایستگی و استحقاق در زمینه‌های مختلف تعریف شود تا عادلانه باشد؟ به عبارتی چه کسی تعیین می‌کند برای منفعت اجتماعی کدام شایستگی به کار می‌آید؟
– آیا شایستگی باید تنها بر اساس معیارهای سنتی مانند هوش و توانمندی‌های فردی سنجیده شود یا معیارهای دیگری نیز باید در نظر گرفته شود؟

تمامی این سوالات باعث می‌شود تبعیض مثبت نتواند آن طور که باید، مبانی فکری و منطقی لازم را فراهم آورد. امروز به وضوح نتایج منفی تبعیض مثبت در جامعه آمریکا قابل مشاهده است حتی می‌توان ظهور افرادی مانند ترامپ را یکی از نتایج تبعیض مثبت در جامعه آمریکا به حساب آورد و یا مصادیق بسیاری که امروز در هالیوود نیز به چشم می‌خورد به نحوی که تبعیض مثبت تبدیل به نوعی ایدئولوژی غیرقابل چشم پوشی در فیلم‌های هالیوودی شده گویی که اصل، همان فرو کردن تبعیض مثبت در چشم مخاطب است و نه عوامل زیبایی شناسانه و هنری و یا حتی سرگرمی.

با این توضیحات به نظر می‌رسد تفکری که در پس مقوله تبعیض مثبت قرار دارد مسیری جز بیراهه پیش پای جوامع قرار نداده است. تلاش در جهت مبارزه با تبعیض‌های رایج در جوامع امری ستودنی است اما هدف این تلاش‌ها اگر معطوف باشد به ایجاد بسترهای نهادی که بتواند جامعه را نسبت به تفاوت‌های جنسیتی، نژادی، مذهبی و… کور کرده و ملاک را تنها بر شایستگی‌های ذاتی افراد قراردهد، نتایج بهتری به همراه خواهد داشت.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا