آیا پیامبر در آغاز به وحیانیت وحی شک داشت؟
حجت الاسلام احمد حیدری، نویسنده و پژوهشگر دینی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
پیامبران به وحيانيت وحى يقين دارند و مىدانند كه با عالم غيب ارتباط يافته و از جانب خداوند به آنان وحى شده و مأموريت يافتهاند. آنان براى يقين يافتن به وحى و حقانيت آن احتياج ندارند به جاى ديگرى مراجعه كنند و تأييد بگيرند. وحى چنان واضح، روشن و آشكار است كه براى صاحبش يقين قطعى و زوالناپذير مىآورد و همه دنيا اگر دست به دست هم بدهند، نمىتوانند ذرهاى در يقين او خلل ايجاد كنند.
از امام صادق عيه السلام سؤال شد: «نبى و پيامبر از كجا علم پيدا مىكند كه آنچه در خواب ديده، حق بوده و از جانب ملك به او القا شده است؟» امام فرمود: «خداوند او را موفق مىگرداند تا به اين علم و معرفت نايل گردد».(کافی، ج1، ص177)
«وحى در خواب» غير مستقيمترين و فراگیرترین نوع وحى است(در قبال وحی از پَس حجاب مثل سخن گفن خدا از طریق درخت در طور با موسی یا وحی از جانب فرشته یا وحی مستقیم از جانب خدا)[شوری/51] لذا سؤال کننده از آن سؤال كرده است و الا در ديگر انواع وحى نيز پيامبر به توفيق و اراده و خواست خدا، وحيانيت وحى را به طور قطع و يقين و واضح و آشكار درك مىكند. وقتى پیامبر ملك را به صورت مجسّم مىبيند يا سخن خدا را از ورای حجاب مىشنود يا كلام بدون واسطه حق تعالى را مىشنود، در همان آن يقين دارد و شاهد است كه اين كلام وحى و سخن حق تعالى است كه بدون واسطه يا به واسطه ملك به او القا مىشود و اين يقينش زايل شدنى نيست.
به آيات و روايات زير توجه کنيد:
«پس چون به آن(آتش) رسيد، از جانب راست وادى، در آن جايگاه مبارك، از آن درخت ندا آمد كه: «اى موسى، منم، من، خداوند، پروردگار جهانيان…»(قصص/30-32)
«پس چون بدان(آتش) رسيد ـ ندا داده شده كه: «اى موسى، اين منم پروردگار تو، پاى پوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس «طوى» هستى و من تو را برگزيدهام پس بدان چه وحى مىشود، گوش فرا ده».(طه/1-14)
«وقتى(ابراهیم) با او(اسماعیل) به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: اى پسرك من! من در خواب مىبينم كه تو را سر
مىبُرَم».(صافات/102) بنا بر این آیات ابراهیم(ع) در حقانیت و وحیانیت خوابی که دیده، هیچ شکی ندارد همچنان که فرزندنش اسماعیل بر وحیانیت آن یقین دارد و خود را به چاقوی پدر میسپارد.
از امام صادق(ع) درباره محدَّث[کسی مانند امامان که مَلَک با او سخن میگوید] سؤال شد که چگونه مىداند آن، كلام ملك است؟ امام فرمود: «چنان وقار و سکينه و اطمينانى به او داده مىشود كه يقين مىيابد آن كلام ملك است».(کافی1/271)
در آيات قرآن كه سخن از وحى به پيامبر است، هيچ نقل نشده كه پيامبرى وقتى براى اولين بار مخاطب وحى شده، در وحى بودن و از جانب خدا بودن آن شك و تردید داشته است و مثلاً سؤال كرده باشد كه تو كيستى كه مرا مخاطب قرار دادهاى؟ از كجا بدانم كه واقعا اين وحى است؟ و …؟
آقاى سروش مىگويد: «تجربه وحيانى كوبنده ابراهيم كه در خواب اتفاق مىافتد، چنان براى او اطمينان خاطر ايجاد مىكند كه بدون هيچ پروايى كمر همت مىبندد و دست به قتل فرزند خود مىبرد.(صراطهای مستقیم/4)
پيامبر چندان به آن فرمان و آن سخن يقين مىآورد و چنان در خود احساس اطمينان و دليرى مىكند كه آماده مىشود در مقابل همه تلخىها و تنگىها و حملهها و دشمنىها، يك تنه بايستد و وظيفه خود را بگذارد.(همان/3)
به جهت همین اطمینان و یقین قلبی بود که پيامبران هيچ گاه در وحيانيت وحى، شك و شبهه نداشتند تا براى رفع شك خود حتی از خدا دليل و بيّنه بخواهند. در قرآن نقل نشده كه پيامبرى براى اثبات وحيانيت وحى براى خودش دليل طلبيده باشد یا خداوند هم براى اثبات وحيانيتش براى رسول، در جنب وحی دليل و بينهاى قرار داده باشد.
آری؛ پيامبران وقتى با گرفتن وحى، مأموريت ابلاغ مىيافتند، براى آن كه عموم مردم به راحتى بتوانند به وحيانيت آن يقين پيدا كنند، از خداوند طلب آيت و معجزه مىكردند و خداوند هم آيت را براى ارائه به مردم در اختيار آنان مىنهاد. البته خود وحى، آيت و بيّنه و دليل قطعى بر وحيانيت خودش هست ولى چون وحی دليل معقول است و عموم نمىتوانند به راحتى بر دلالت آن راه يابند، پيامبران از خداوند آيت، بيّنه و دليل محسوس براى ارائه تقاضا مىكردند.
«و به سوى ثمود، صالح، برادرشان را (فرستاديم)، گفت: اى قوم من، خدا را بپرستيد، براى شما معبودى جز او نيست در حقيقت براى شما از جانب پروردگار دليل آشكار آمده است؛ اين ماده شترِ خدا، براى شما آيتى است».(اعراف/37)
«موسى گفت: اى فرعون، بى ترديد، من پيامبرى از سوى پروردگار جهانيانم… من دليلى روشن از سوى پروردگارتان براى شما آوردهام».(ااعراف/104-105)
«من[عیسی] از جانب پروردگارتان برايتان معجزهاى آوردهام، من از گل براى شما شكل پرنده مىسازم…»(آل عمران/49)
در تمام موارد فوق به صراحت اعلام شده كه بيّنه براى مخاطبان است و اگر در آيه 10 سوره مريم از قول زكرياى پيامبر نقل مىكند كه وقتى به وحى شنيد كه فرزنددار خواهد شد، عرض داشت: «رَبِّ اجْعِلْ لى آيَةً»؛ اينجا حضرت آيتى بر وحيانيت آنچه بر او القا شده بود، نخواست زيرا به وحيانيت آن يقين داشت؛ بلكه همان طور که حضرت ابراهیم با وجود یقین به زنده شدن مردگان در قیامت، از خدا آیتی خواست تا دلش بدان آرام گیرد(بقره/260)؛ زکریا هم آيتى خواست تا دلش به وعدهاى كه خداوند داده بود، مطمئن شود و آرام و قرار گيرد زيرا با پير بودن خود و نازا بودن همسرش، باور فرزنددار شدن برايش سنگين بود و در ضمن با وجود اين آيت، ديگران هم نمىتوانستند او را در نقل اين وعده تكذيب كنند و به مسخره بگيرند.
با توجه به آنچه گذشت به سخنان زير توجه كنيد:
«پيامبر اسلام در بدايت امر و پس از نزول اولين آيات سوره علق چنان كه طبرى مىآورد، هراسناك مىشود و به درستى، ماهيت اتفاقى را كه برايش افتاده بود، نمىشناسد؛ لكن به سرعت با آن خو میگیرد!!».(سروش، بسط تجربه نبوی/3)
اين گونه سخن گفتن و پیامبر را نسبت به وحیانیت وحی مردّد جلوه دادن، نتيجه تنزّل دادن وحى به حد تجربه دينى و شهود عارفان است که بسيارى اوقات بخصوص در ابتدا، براى عارف سالك يقين آور نيست.
مطلب ديگر آن كه پيامبر ملك را مىديد و سخنش را مىشنيد ولى اين ديدن و شنيدنى عادى نبود و ديگران با اين كه چشم و گوششان سالم بود و در كنار پيامبر بودند، نه ملك را مىديدند و نه صدايش را مىشنيدند. بارها و بارها پيامبر (ص) در جمع مردم بود و در آن حال جبرئيل بر ايشان نازل مىشد و آياتى را به ايشان ابلاغ مىكرد و ديگران فقط مىديدند كه پيامبر از حالت عادى خارج شد و كانِّه در فشار سنگينى قرار دارد و شاهد دانههاى درشت عرق بر سرو صورت ايشان بودند و چيز ديگرى نمىديدند و نمىشيندند ولى على بن ابى طالب مىفرمايد:
من نور وحى و رسالت را مىديدم و نسيم نبوت را استشمام مىكردم من در حرا صداى ناله شيطان را شيندم و وقتى به رسول خدا عرض داشتم، فرمود: تو مىبينى آنچه را من مىبينم و مىشنوى آنچه را من مىشنوم و تو پيامبر نيستى ولى وصىّ و وزير هستى.» (نهج البلااغه، خطبه192)
انتهای پیام