خرید تور نوروزی

چه کسانی از خودشان بدشان می‌آید؟ | مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان، فیلسوف اخلاق مطلبی با عنوان «کسی که اصیل زندگی نکند، به‌تدریج از خودش بدش می‌آید» در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

«زندگی عاریتی هیچ‌وقت رضایت همه‌ی مردم را برای شما تحصیل نمی‌کند. اما چیزی که در آن شکی وجود ندارد، آن است که رضایت شما را از خودتان می‌گیرد!

شما از خودتان بدتان می‌آید: می‌گویید آخه من که در هیچ موردی طبق مرام و مسلک خود عمل نمی‌کنم آدم هستم؟ یک چیز را برای اینکه زنم خوشش می‌آید می‌گویم، یکی را برای اینکه بچه‌هایم خوششان می‌آید، یک چیز را برای همکارانم، یک چیز را برای رئیسم، یک چیز را برای رژیم سیاسی حاکم بر جامعه‌ام و… هیچ چیز از زندگی من مال خودم نیست.

به تعبیر یاکوب بومه، عارف معروف آلمانی، خدایا مرا از من می‌ربایند، جامعه مرا از من می‌رباید. برای اینکه از من خوشتان آید دو عقیده از عقایدم را سرکوب می‌کنم، برای اینکه کس دیگری از من خوشش آید، دو فقره از احساسات و عواطفم را سرکوب می‌کنم و برای اینکه دیگری خوشش آید، دو فقره از اراده‌ها و خواسته‌هایم را از بین می‌برم. تکه‌ای را به خاطر رضایت شما از خود می‌کَنم و تکه‌ای را به خاطر رضایت ایشان.

در این حال، موجود مُثله‌شده و تکه‌تکه‌ی از خود کنده شده‌ای درست مثل ماهی پیرمرد و دریای ارنست همینگوی می‌شوم. در آن رمان، پیرمردی ماهی بسیار بزرگی صید می‌کند که چون بزرگتر از قایق او بود و نمی‌توانست آن را از آب بیرون بکشد و در قایقش قرار دهد، آن را با طنابی با خود به طرف ساحل کشاند.

غافل از اینکه کوسه‌ها در طول راه به ماهی حمله خواهند کرد و شروع به خوردن آن خواهند کرد. وقتی پیرمرد بعد از سه روز تلاش بی‌وقفه ماهی را به ساحل آورد و از آب بیرون کشید، دید فقط اسکلتش باقی مانده است و گوشتی بر تن آن نیست!

انصافاً وقتی عزرائیل به سراغ من و شما می‌آید و به ساحل زندگی‌مان می‌رسیم، عیناً مانند آن پیرمرد هستیم؛ دیگر چیزی برای ما باقی نمانده است. یک کار را برای اینکه زن خانواده خوشش آید انجام می‌دهم، یک کار را برای اینکه بچه‌ها خوششان آید و یک کار را برای اینکه رئیس نظام سیاسی حاکم بر جامعه و… خوششان آید. می‌گویم به خاطر تو از این تکه از وجودم صرف نظر کردم به خاطر دیگری از تکه‌ی دیگر وجودم و… و دیگر چیزی از من باقی نمی‌ماند.

این زندگی برای ما رضایت باطن به بار نمی‌آورد. وقتی خودمان با خودمان خلوت می‌کنیم، می‌بینیم از خودمان بدمان می‌آید. این چه زندگی‌ای است که هیچ چیزمان طبق مرام و مسلک خودمان نیست. اوّل علامت آدم معنوی آن است که زندگی‌اش اصیل است.

در اینجا البته هدف من نوعی مخالف‌خوانی و تک‌روی کاملاً بی‌منطق نیست. ممکن است کسی بگوید همرنگی با جماعت نه، و بعد روی یک نوع مخالف‌خوانی و تک‌روی کاملاً بی‌منطق برود! این کار هم به همان اندازه‌ی همرنگی با جماعت بی‌منطق است.

اگر فهمیدم «الف، ب است دیگر هرکس می‌خواهد بگوید «الف» ب نیست! تا وقتی بر این فهمم باقی هستم باید بگویم الف، ب است». اما گاه فرد بعد از تأمل فراوان بر روی باورهایش به باوری می‌رسد که باور جمعی است.»

منبع: کتاب در رهگذار باد و نگهبان لاله، ج ۱، ص۹۸

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا