در باب فضیلت «کسب جمعیت از پریشانی» | عارف مسعودی
عارف مسعودی، مدیر گروه سیاست و تمدن ایرانی در مرکز مطالعات خاورمیانه، در یادداشتی به بهانهی سخنان محمدرضا عارف، معاون اول ریاست جمهور دربارهی اختیارات استانداران و ایدهی فدرالیسم، در گاهنامهی مانتره زیر نظر کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران نوشت:
«با ورود ایران به دوران جدید تاریخ خود، گسستی میان وجوه متنوع حیات اجتماعی و فرهنگی آن ایجاد شد که سبب تخالفی میان میراث قدمایی و الزامات دوران جدید می شد. روان ایرانی پیش از هر چیز، لایه لایه شد و گرچه این مربوط به اصل او بود و ایرانیان همواره در مقام ملتی که از عظیمترین آمیزشها و برخوردها پدید آمده بودند و در مقام «ملت میانه»، بدل به ملتی شدند درنیافتنیتر و دربرگیرندهتر و پرتضادتر و ناشناستر، شگفتآورتر که تن به هیچ تعریفی نمیدادند.
از جمله ویژگیهای آنها این شد که این پرسش هرگز در میان اهل نظر آن تمامی نداشت که «چگونه میتوان ایرانی بود؟» در پاسخ به چنین پرسشی بود که روشنفکران عصر بیداری ایران با نظری به میراث وطنداری و جهانداری نیاکان خود، آموزه و فضیلتی را سرلوحهی کار خود قرار دادند که میتوان از آن با عنوان فضیلت «کسب جمعیت از پریشانی» یاد کرد.
آری، این همان فضیلت و آموزهای بود که از حکیم توس تا ابوالحسن اسفراینی و از جلالالدین میرزا قاجار تا ذکاءالملک فروغی در پاسخ به پرسش اساسی «چگونه میتوان ایرانی بود؟»، حماسهها بهنظم درآوردند، تاریخها نگاشتند و در رخدادهایی که میرفت تا توش و توان وطن یکسره بر باد رود، آن را اساس عمل و نظر خود قرار دادند.
این همان فضیلتی بود که رجال وطنخواهی همچون سعید نفیسی، محمدعلی فروغی و حسن تقیزاده را بر آن داشت تا با ترغیب پادشاه به تغییر نام وطن از «پرشیا» به «ایران» در اسناد و مکاتبات رسمی و بینالمللی، وطن را که چندی بود دچار رجّالهی هزار شاخهی هرج و مرج گشته بود، بار دیگر بدل به ایرانشهری کنند كه در آن تضادها رابطهی زنده و اثر متقابلی در جهت وحدتبخشی داشتند.
اما بار دیگر با وزیدن باد بینیازی خداوند، این بار از جانب سرزمین سرخ شوراها، به سرکردگی کاروانسالاران رهنشناسی همچون روشنفکران تودهایمآب و اهل پیکار، و با بدل شدن «پریشان کردن جمعیت» به فضیلتی برای اهل ایدئولوژی، خیال برپا داشتن ایرانستانی در محدودهی تنگ اتحاد سرخ شوراها در دماغها پخته میشد که در بهترین حالت ایرانشهر را بدل به انبار نفت و گاز رفقای شمالیاش میکرد.
اما هر چه بود بهمدد آگاهی تاریخی ایرانیان به امر ملی، بار دیگر «قراری از بیقراری» برای ایران فراهم آمد که گرچه هنوز کسانی از اهل نظر و عمل ایدئولوژی، بهعمد یا از سر جهل، تلاشها برای آشفته کردن آن مینمودند اما همچنان از آن باد سرخ بینیازی در امان ماند و همچون سروی بلندقامت بهمدد ریشههایی که در عمق جان فرزندان خود دوانیده بود پابرجا ماند.
ایرانِ امروز ما با همه زخمهایش، حاصل کوشش رجال و وزیران وطنخواهی بود که همواره در کسب جمعیت از پریشانی و ساختن قرار از بیقراریها کوشیدند. بیگمان آنها چنین کردند چون برخلاف اهل سیاست روزگار ما، تاریخ وطنداری و رسم ایرانمداری میدانستند و بهسیاق قائم مقام بزرگ، جامع قلم و شمشیر بودند. حال که مزاج دهر چنان تبه شده که ایراننشناسی و تاریخندانی عیار رجال سیاسی است تنها با توسل به این قطعه از م.امید میتوان هشداری صادر نمود:
سالها زین پیشتر من نیز/ خواستم کاین پوستینم را نو کنم بنیاد/ با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم از جگر فریاد «این مباد! آن باد»/ ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست/ پوستینی کهنه دارم من/ یادگار از روزگارانی غبارآلود/ مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود/ های، فرزندم/ بشنو و هشدار/ بعد من این سالخورد جاودان مانند/ با بر و دوش تو دارد کار/ لیک هیچت غم مباد از این/ کو،کدامین جبهی زربفت رنگین میشناسی تو/ کز مرقع پوستین کهنهی من پاکتر باشد؟/ با کدامین خلعتش آیا بدل سازم/ که من نه در سودا ضرر باشد؟/ ای دختر جان!/ همچنانش پاک و دور از رقعهی آلودگان میدار»
شمارهی هشتم گاهنامهی علمی-فرهنگی مانتره به صاحبامتیازی کانون ایرانشناسی دانشگاه تهران با محوریت واکنش به سخنان معاون اول رئیسجمهور منتشر شد، با این عنوان: «به نام تمرکززدایی، به کام نابودی ایران»؛ یادداشت ۱۵ استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در واکنش به سخنان آقای محمدرضا عارف، معاون اول ریاست جمهوری دربارهی اختیارات استانداران و ایدهی فدرالیسم.
انتهای پیام