ثبت نام در انتخابات ریاستجمهوری از نگاه یک جامعه شناس
محمدامین قانعیراد؛ جامعهشناس در یادداشتی با عنوان ثبت نام در انتخابات ریاستجمهوری و ۴ گروه در روزنامه اعتماد نوشت،
افرادی که برای ثبت نام انتخابات ریاستجمهوری راهی وزارت کشور میشوند را شاید بشود در ۴ گروه مورد بررسی قرار داد؛ افرادی که هر کدام با انگیزه خاصی در این ثبتنام شرکت میکنند. یک طبقه کسانیاند که نوعی خودابرازی میخواهند بکنند و حضورشان نوعی نمایش شخصی به حساب میآید. این افراد هدفشان این است که به شکل فردی و شخصی دیده شوند، گاهی اوقات هم آمیخته با پرکردن اوقات فراغت و خاطره آفرینی همراه است. خود فرد میداند که حضوری که دارد صرفا در حد این است که خودش را نشان دهد، دوربینها عکسی از او بگیرند و در شبکههای اجتماعی خبری از او پخش شود. این هم ناشی از این است که در جامعه این خودابرازی را کم داریم که افراد بتوانند خودشان را نشان دهند.
گروه دیگری که شرکت میکنند، کسانیاند که پیام دارند. دامداری کمسواد از کرمانشاه میآید، خودش هم میگوید تا چهارم ابتدایی بیشتر سواد ندارم و صلاحیت رییسجمهور شدن هم ندارم، اما میخواهم بگویم چرا محیط زیست دارد از بین میرود، دامداری دارد از بین میرود، چرا کسی کاری نمیکند. میخواهم پیامم را به مسوولان بدهم. او انگیزه سیاسی و برنامهای دارد، پیامهایی دارد که اجتماعی است و میخواهد منتقل کند. خانم طالقانی ثبتنام میکند چون میخواهد مفهوم رجل سیاسی را مطرح کند و در مورد نقش زنان حرف بزند.
گروه سوم هم کسانیاند که یکسری شایستگیها در خود میبینند. جدی هم آمدهاند کاندیدا شوند. اما این شایستگیها، شایستگیهای سیاسی نیست. طرف متخصص رشته خاصی است، هنرمند، ورزشکار یا پزشکی است که برای خودش صلاحیت اجتماعی هم قایل است. این افراد میبینند مشاغل مختلف توسط افرادی اشغال میشود که صلاحیت حرفهای هم ندارند، میگویند ما هم برویم کاندیدا شویم، ما که دانش و تحصیلات داریم، شهرت اجتماعی داریم، ما را در این جامعه میشناسند. چطور یک فرد گمنام در عرض مدتی پیش میرود، مشهور میشود و رییسجمهور میشود، منی که بخشی از صلاحیت حرفهای در حرفه خودم دارم، چرا وارد نشوم. اینها میآیند شانس خود را در مشاغل بالای سیاسی امتحان کنند، اما در این زمینه صلاحیت سیاسی ندارند. از صلاحیت تخصصی و سرمایه اجتماعی برخوردارند، برخیشان در شورای شهر هم آمدند و موفق هم بودند یا کاندیدای مجلس شدند و توانستند انتخاب شوند. حال میخواهند در عرصه ریاستجمهوری هم امتحان کنند.
گروه چهارمی که میآیند علیالظاهر سیاستمداران حرفهایاند و کارشان سیاست است، فعالیت حزبی دارند و میخواهند ثبتنام کنند.
با وجود اینکه نقش احزاب در ایران ضعیف است، اما جریانهای سیاسی در ایران به شکل حزبی هستند. معمولا هم از همین گروهها کسانی به عنوان رییسجمهور انتخاب میشوند. اما میبینیم که از یک حزب ۵٠ نفر ثبت نام کردند. اگر یک انتخابات حسابشده حزبی باشد، از هر جریان حزبی یک نفر باید ثبت نام کند، نه ۵٠ نفر. دلیلش این است که جریانهای سیاسی نمیتوانند در مورد چهرههای مشخص به توافق برسند و آن را برجسته کنند. سازوکارهای گفتوگویی در درونشان نیست که به توافق برسند. لذا هرکسی از این جریان میآید و خودش را کاندیدا میکند تا ببیند
چه میشود. در یک فرآیند عملی بخشیشان حذف میشوند. نامعلوم بودن فرآیند کاندیداهای یک جریان، اینکه همه به خودشان اجازه میدهند که ثبت نام کنند، حتی اگر دیروز گفته باشند ثبتنام نمیکنم، از شکل نگرفتن یک نظام حزبی قدرتمند است. مساله از نگاه دیگر این است که شرکت عموم مردم بیشتر آنهایی که برای نمایش وارد میشوند تا این پست را اشغال کنند، این است که منزلت کاندیدای ریاستجمهوری به عنوان یک پایگاه کاهش پیدا کرده، جایگاه کافی و لازم را ندارد و در دسترس عموم قرار گرفته است. افرادی که فاقد صلاحیت بودند، وارد این عرصه شدند و توانستند این جایگاه را اشغال کنند، لذا این جایگاه را کمبها و کمارزش کردند. افراد معمولی هم در خودشان میبینید که شانسشان را امتحان کنند. صفهایی که در وزارت کشور تشکیل شده، شبیه صف توزیع سکه، ارز و مواد غذایی است. افراد در این صفها میایستادند بلکه چیزی گیرشان بیاید. آنقدر دمدستی میشود که انگار این هم حق ما است از این موقعیت و امکان برخوردار شویم. بیشتر به صورت یک موقعیت امکان برای بهرهبرداری دیده میشود، نه به عنوان پذیرش این مسوولیت خطیر اجتماعی که از انسانهایی که دارای توان و سیاست حرفهایاند و قادر به ازخودگذشتگی و ورورد به کارهای سخت باشند، برمیآید. یکی دو تا از پسربچههای ثبتنامکننده گفته بودند به خاطر پول میخواهیم رییسجمهور شویم، اینکه این ذهنیت در ذهن بچهها ایجاد شود که رییسجمهور شدن به معنای به دست آوردن پول است، تقلیل دادن این جایگاه به جایگاه اقتصادی است که ذهنیت بدی است که در ذهن بچههای ما ایجاد شده.
از نظر روانشناسی در جوامع، گفته میشود بچهها در کودکی رویای سیاسی دارند؛ روزی شاه یا فرمانده شوند، فرد قدرتمندی در کشورشان شوند و خدماتی انجام دهند. این رویای خوبی است اما اینکه من بخواهم رییسجمهور شوم به خاطر پول، نشان از این دارد که از اول مقام ریاستجمهوری را با یک نوع فساد اقتصادی پیوند میزنند، این نشان میدهد عملکرد ما خوب نبوده است.
مقایسه کشوری چون ایران با کشورهای توسعهیافته در این است که آنجا ضوابط و قواعدی برای حضور در صحنه سیاست برای اشغال پستهای بالای سیاسی وجود دارد. باید معرفی حزبی و مردمی به شکل گسترده باشد. فردی که میخواهد کاندیدا شود، باید معلوم باشد از طرف کدام حزب است، شخصیتهای سیاسی و حزبی باید تایید کنند. کسی که میآید باید یک سیاستمدار حرفهای باشد، نه تنها یک فرد متخصص. باید بین این دو تفکیک بگذاریم. ما میبینیم بین افراد فرهیخته جامعه هم این تفکیک نیست. هرکس که تخصص علمی دارد، میتواند وزیر یا رییسجمهور باشد، درحالی که این مقولات را در عرصه و حرفه سیاسی باید تلقی کرد. اگر فردی کاندیدای ریاستجمهوی میشود، باید تجربه کار سیاسی و حزبی در مقاطع مختلف داشته باشد.
صرف داشتن مدرک تحصیلی یا مشهور بودن، نمیتواند کافی باشد. نظام حزبی باید فرآیند کاندیدا شدن را سامان دهد. باید ضوابط مربوط به کاندیدا شدن ریاستجمهوری بدون اینکه نافی حقوق شهروندان باشد، ضوابطش حاکم باشد. طبق تعریف هر شهروندی با داشتن ویژگیهای معمولی باید بتواند کاندیدا شود، در عین حال باید ضابطه هم بگذاریم به نحوی که امکان بیشتری برای نظام حزبی و فعالیتش دیده شود.
انتهای پیام