لغتنامهای از فحشهای رکیک به چه دردی میخورد؟
زبان عامیانه دریای بیکرانی است از کلمات مندرآوردی، ناسزاها و تعبیرات و اصطلاحاتِ عجیب و غریب. آدمهای اتوکشیده معمولاً استفاده از این زبان را سطحی و مبتذل میدانند، اما این واژهها میتوانند موضوعِ تحقیقاتی بسیار مهم دربارۀ جوامع و فرهنگهای انسانی باشند. مردم احساسات واقعیشان را با این واژهها به زبان میآورند و با استفاده از آنها دنیایشان را میسازند. لغتنامههای تاریخیِ زبان عامیانه چنین وظیفهای را به عهده گرفتهاند. «دمشون گرم خداوکیلی».
سایت ترجمان به مقاله ترجمه شده مایک پیترز که در بوستون گلوب نوشته را منتشر کرد. متن کامل این مقاله در پی میآید:
اولین فرهنگهای اصطلاحات عامیانه در قرن شانزدهم منتشر شد؛ اما زبان عامیانه۱حدوداً بهاندازۀ زبان انسان قدمت دارد. بااینحال هیچچیزی بهاندازۀ عصر دیجیتال برای فرهنگنویسیِ زبان عامیانه مفید نبوده است؛ چراکه قابلیت جستوجوی پایگاههای دادۀ روزنامهها فرصت بیسابقهای برای کاوش در گذشتهها به ما میدهد.
برای علاقهمندانِ بکرترین نسخههای زبان انگلیسی، اینکه نسخۀ آنلاین فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین۲ بهتازگی روانۀ بازار شده است اتفاق مهمی است. این مطلب همچنین یادآورِ این نکته است که زبان عامیانه، علیرغم همۀ ابتذال و هیجاناتش، بهاندازۀ هر چیز دیگری، مستعد تحقیقی دقیق است.
فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین، نوشتۀ جاناتان گرین۳، نویسنده و فرهنگنویس انگلیسی، بزرگترین فرهنگ اصطلاحات عامیانه در جهان است که اصطلاحاتی را، از آمریکا، انگلستان، استرالیا و هرجای دیگری که انگلیسیْ زبانِ غالب است، جمع آوری میکند. فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین، مانند لغتنامۀ انگلیسی آکسفورد، لغتنامهایتاریخی است. این گونه از لغتنامهها محتوایی بسیار بیشتر از تعاریف، ریشهشناسی و تلفظِ واژگان را در اختیار ما میگذارند. لغتنامههای تاریخیْ تکامل اصطلاحات را در طول زمان ردیابی میکنند. ازآنجاکه بهترین شاهد دیرینه برای تغییر واژهها نقل قولها هستند، لغتنامههای تاریخی مملو از آنها هستند که به خوانندگانْ این امکان را میدهد که ببینند چگونه واژهها در دنیای واقعی عمل میکنند. یک لغتنامۀ معمولی کمی به عکسهایی از حیوانات باغوحش شباهت دارد؛ اما لغتنامۀ تاریخیْ بیشتر شبیه قطعهای فیلم است که دوربینمخفیای در جنگل یا اقیانوس آن را گرفته است.
این رویکردِ مبتنی بر مثال، در برابر «لغتنامههای کاربرساخت»۴ مانند لغتنامۀ «شهری»۵ است. همۀ لغتنامههای اصلی بهطور جمعی نوشته شدهاند. اما، زمانی که هیچ ویرایش یا سنجشِ صحتی در کار نباشد، محصولی سرگرمکننده پیش روی شما خواهد بود که چندان منبع موثقی دربارۀ نحوۀ استفادۀ واقعی از واژهها نیست. لغتنامههایی چون لغتنامۀ «شهری» منبع خوبی برای واژههای مندرآوردی۶ است، یعنی واژههایی که برای موقعیتهای خاصی ساخته شدهاند و فراگیر نیستند. ولی مواردِ استثنا از نوع واژگانی نیستند که فرهنگنویسها میخواهند ضبط کنند.
جالب است بدانید که بزرگترین فرصت برای آخرین تحقیقات واژگانیْ وجود رسانهای قدیمیتر یعنی روزنامه است. گرین، که کتابهای متعددی دربارۀ زبان نوشته است و از سال ۱۹۹۳ روی فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین کار میکند، به قابلیت استفادۀ گستردۀ مربوط به پایگاهِ دادۀ روزنامهها بهمثابۀ بزرگترین دگرگونی تحقیقش در پنج سال گذشته اشاره میکند: «چیزی که به آن برمیخورید این است که… این چیزها مسنتر از آن هستند که فکرش را میکنید.» درست همانطورکه فسیلِ کشفشدۀ ماه آگوست در گرینلند سابقۀ قدیمیترین نشانۀ حیات بر روی زمین را به ۳.۷میلیارد سال پیش رساند، فرهنگنویسها نیز پیدرپی درمییابند که واژگانْ بسیار مسنتر از چیزیاند که آنها گمان میکردهاند. در این فضا، به پیداکردن نمونهای قدیمیتر میگویند: «عقب کشیدن.»۷
یکی از موارد فوقالعادهْ کلمۀ «dis» بهمعنای توهینکردن، [در عبارتِ] «او به من توهین کرد» (he dissed me) است. گرین فکر میکرد این واژه از زبانِ سیاهپوستان آمریکا در دهۀ ۱۹۸۰ نشئت میگیرد. اما این عقیده با نمونهای، آن هم از استرالیا، در سال ۱۹۰۵ باطل شد. گرین این کاربرد عجیب را در مجلۀ پرث سان تایمز۸ پیدا کرد: «زمانی که رقیبی روزنامهنگار تلاش میکند به تو اهانت کند و در چشم مردم لطمه بزند… .»۹ بهجای اینکه این یافتهْ تأثیر پنهان استرالیا بر زبان محلی سیاهپوستان را مطرح کند، بیشتر، گواه بر امکان بالقوۀ [مشتقسازی] «dis» است تا آن را از کلماتی چون «disrespect» و «disparage» جدا کنیم. عجیب است که استرالیا موطن متقدمترین کاربرد کلمۀ جالب دیگری هم هست: «سِلفی»۱۰روی بیلبوردی در استرالیا و در سال ۲۰۰۲۲ پدید آمد، دقیقاً قبل از اینکه بخشی فراگیر از ادبیات خودشیفتگی بشود.
برخی از یافتهها عجیبترند. این یافتهها شامل گروههای پُروپیمانی از واژهها میشوند که اگر اتفاقی استثنایی در کار نبود، به دست فراموشی سپرده میشدند. گرین توضیح میدهد که «بهعنوان نمونه، در انگلستان، مثلاً در سال ۱۸۱۵، به فردی ناشناس (یا بهگمان من ناشناس) برمیخورید که ولگردهایی را پیدا کرده بود که در محلهاش پرسه میزدند. وی سرِخود تصمیم گرفت نهتنها آنها را در حوزۀ واژگانشان محک بزند -که البته آن واژگان عمدتاً از زبان عامیانه بودند- بلکه ویراستار نشریۀ محلی را متقاعد کرد تا یک یا حتی مجموعهای از مطالب دربارۀ آن موضوع منتشر کند. او هیچگاه لغتنامهای منتشر نکرد و دیگر دوباره ننوشت، اما این یک کار را کرد. [جالب اینکه] نیمی از آن محتوا پیشازآن هرگز چاپ نشده بود. برخوردن به چنین موردهایی لذتبخش است.»
این لذت برای استاد دانشگاه ایندیانا، مایکل آدامز۱۱، نویسندۀ کتابهای زبان عامیانه؛ اشعار مردم۱۲ و جدیداً در ستایش ناسزاگویی۱۳، فراوان رخ میدهد. بهنظر او اثری چون فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین، از رهگذر بسیاری از یافتههایش، معنای کاملتری از تاریخِ جمعیِ ما را ارائه میدهد: «من دوست دارم انگلیسیای را بشنوم که صداهای مختلفیْ آن را به زبان آوردهاند… فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین ما را با صداهایی آشنا میکند که در موارد بسیاری از دیگر لغتنامهها جا افتادهاند.»
آن صداها عمدتاً چالشی در برابر ارزشهای رایج یا حتی قوانیناند. اولین فرهنگ اصطلاحات عامیانه مجموعهای از زبان مجرمان بود که میخواست افراد ناآگاه را هشیار سازد. هنوز هم مباحث زبان عامیانه تابو، یا دستِکم سطح پایین، تلقی میشوند. حُسن سلیقه، رعایت آداب، و ایدههای غیرعلمیِ دیگر، اغلب، ابزار سانسور لغتنامهها شدهاند، تاآنجاکه فرهنگنامۀ انگلیسی آکسفورد مدخل F-word را تا ۱۹۷۲۲ منتشر نکرد. اما فرهنگ اصطلاحات عامیانه حق دارد که زننده باشد: خوانندگان انتظار دارند آن دسته از مطالبِ بیپرده و زنندهای را بخوانند که اتوکشیدههایِ زبانیْ آنها را لاپوشانی میکنند و بهکنایه دربارهشان حرف میزنند. گرین، در همراهی با جریان ضدفرهنگ، زبان عامیانه را هم نوعی «ضدزبانِ»۱۴ ناگزیر میداند و میگوید که «این ویرانگری [زبان عامیانه] را با تکانهای میتوان به دست آورد؛ کسی نمیتواند نشانۀ وقاحت را بهخاطر وقیحبودنش نفی کند. اما این امر را میتوان با ظرافت و ابتکار هم انجام داد.»
اگر از زبانی ناخالص و مندرآوردی صحبت کنیم، سخت است این را نادیده بگیریم که فرهنگهای عامیانه، ازجمله فرهنگ اصطلاحات عامیانۀ گرین، مملو از توهین و ناسزا و مانوردادن بر روی ناسزاها (همچون «مادربهخطا»۱۵ یا «مادرفلان»۱۶) هستند. آدامز، که در زمینۀ ناسزا و زبان عامیانه صاحبتألیف است، در حوزۀ تمایز حساس میان ناسزا و زبان عامیانه بسیار مهارت دارد. در نگاه او، ناسزا «خطرناکترین زبان عامیانه» است و فائدهای مشخص دارد: «مثلاً اگر همزمان هوا ناگهان توفانی شود، با دوچرخهای تصادف کنید، کولهپشتی شما داخل چالۀ آب بیفتد و در همین حال پرندهای هم روی لباس شما مدفوع کند، فقط ناسزا و شبهناسزا حق مطلبِ سرخوردگی اگزیستانسیالیستی شما را میتواند ادا کند». لعنتی! حق با اوست.
زبان عامیانهای که به گروههای اجتماعی گره خورده اما از قید قواعد آزاد است، حقیقتاً بکرترین و واقعیترین حالت زبان است. این واقعیبودنِ مملو از خلاقیتِ گستاخانهْ دلیل آن است که چرا بسیاری افراد از یادگیری زبان عامیانه لذت میبرند. زبانی که گرین میگوید «خالصترین وضع انسانیِ» ما را برملا میکند. در زمانی که میتوانیم اینقدر زبان واقعی را بروز دهیم، مطرح کنیم و از آن لذت ببریم، شانس آوردیم «غذای سگ» یا «نانِ برشته» نشدیم: این دوْ اصطلاحی قدیمیتر برای «جنازه»اند.
انتهای پیام