خوابهای نگرانکننده قالیباف برای ایران
روزنامه تماشاگران امروز نوشت: محمدباقر قالیباف پس از ناکامی در انتخابات سال 84 به سمت شهرداری تهران منصوب شد. البته او هشت سال بعد هم برای رئیسجمهور شدن خیز برداشت که باز هم ناکام ماند و امسال برای سومینبار در رقابت با حسن روحانی، رئیسجمهور فعلی و ابراهیم رئیسی به عرصه انتخابات ریاستجمهوری بازگشته است.
بازخواني برنامهها و وعدههاي كانديداها از بهترين راههاي شناخت آنان است. با يك بررسي كوتاه ميتوان فهمید مهمترين وعدهها و برنامههاي شهردار در حوزه اقتصاد است و او هیچ وقت برنامه مشخص و درخشانی براي فرهنگ نداشته است.
بسياري از كارشناسان معتقدند عملكرد قاليباف در شهرداري تهران در اغلب ایام تحتالشعاع اشتیاق پایانناپذیر او برای رسیدن به منصب رياست جمهوري بوده است. از منظر بسياري از همين كارشناسان، تبديل شدن شهرداري تهران به سكويي براي پرش يك نفر از خيابان بهشت به خيابان پاستور همواره محل نقد بوده است؛ زيرا شهرداري كه ميخواهد رئيسجمهور شود همواره متهم است به اينكه اولويت او نمايشهاي انتخاباتي و كمپينهاي سياسي است و بنابراين تمام فعاليتهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و عمراني شهرداري تهران تحت تأثير نامزدي شهردار قرار ميگيرد. در همين راستا در سالهاي اخير شاهد بنرهاي شهرداري در انتقاد به سياستهاي خارجي دولت و نمایش منویات شهردار به عنوان آلترناتیو و رقیبی برای رییس دولت در سطح شهر بودهايم.
آقاي قاليباف در اولين مناظره اين دور از انتخابات كه جمعه گذشته، هشتم ارديبهشتماه با موضوع اجتماعي و فرهنگي بهصورت زنده از رسانه ملي پخش شد تنها در مورد برنامههاي اقتصادي خود صحبت كرد و حتي اشارهاش به موضوعات اجتماعي مانند جمله «امروز افسردگى در جامعه بالا رفته و نياز به نشاط مردم با يك زندگى خوش احساس ميشود» يا «امروز بحرانهاي اقتصادي تأثير جدي در حوزه مسائل اجتماعي گذاشته است» هم مرتبط با مسائل اقتصادي بود. این بیعلاقگی و بیتفاوتی شهردار و شهرداری به مقولههای فرهنگی را در سالهای گذشته به عینه دیده ایم. شاید بتوان برای نشان دادن رویکرد غیرفعال شهرداری در حوزه فرهنگ مثالهای بسیاری زد.
برای نمونه در حیطه پرمخاطب سينما، مؤسسه تصوير شهر (متعلق به سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران) در تمام سالهاي مديريت آقاي قاليباف، در توليد كمتر از ۲۰ فيلم سهم داشته كه از مطرحترين آنها ميتوان به ميم مثل مادر (۱۳۸۵)، دعوت (۱۳۸۶)، آواز گنجشكها (۱۳۸۶)، طلا و مس (۱۳۸۸)، نارنجيپوش (۱۳۹۰)، بوسيدن روي ماه (۱۳۹۰) و ماجان (۱۳۹۵) اشاره كرد. انتقادی که همیشه به شهرداری وارد بوده این بوده که تمایل داشته فعالیتهایش در حوزه فرهنگی به محملی برای تبلیغ شهرداری و کارها و تصمیمات آن بدل شود. موضوعی که در نارنجیپوش مهرجویی به شدت اغراقشده به نظر میرسید و انتقادات بسیاری به همراه داشت.
از ديگر فعالیتهای فرهنگی شهرداري كه در اين سالها انتقادات زيادي را نصيب خود كرده، امپراتوري رسانهاي اين نهاد بوده است. گروه نشريات همشهري علاوه بر روزنامه شناخته شدهاش، چندين و چند و عنوان مجله ديگر را هر هفته يا هر ماه روي كيوسك ميبرد. نشرياتي در موضوعات مختلف كه بسیاری از آنها در هر شماره خود موظف به تبليغات برای کارهای شهرداری در شهر تهران هستند و در عوض اجازه کمترین انتقادي به مديريت شهر را نداشته و تبديل با صرف هزینههای میلیاردی پايگاه انحصاري تحت اختیار شهردار محسوب میشوند. سيامك رحماني كه مدتي سردبير ماهنامه دانستنيهاي همشهري بوده است، در اینباره ميدهد: «نمونه از رفتارهای انحصارطلبانه شهردار تهران در مدیریت و ادراه رسانههایش کم نیستند. شخصا با این تجربه مواجه بودم؛ پس از یکسال انتشار دوهفتهنامه دانستنيها و در حالی که این نشریه يكي از موفقترين و سودآورترين نشريات گروه شده بود و به دلیل سیر صعودیاش با تمجید و جایزه مواجه بود، يك روز آمدند و از من پرسيدند كه در اردوگاه سیاسی چه كسي هستي؟ منظور هم این بود كه آيا در زمره حامیان شهردار هستی یا نه؟ پاسخ دادم كه در اردوگاه هيچ كس نيستم. نتيجه ساده و قاطعاش این بود كه بلافاصله عذرم را خواستند و مجبور به خداحافظی با دانستنیها و همشهری شدم!»
محمدمهدي تندگويان، از اعضاي فعلي شوراي شهر تهران در مورد مديريت فرهنگي شهرداري طي اين سالها معتقد است كه برنامههاي فرهنگي شهرداري اغلب تبديل به منبع درآمد پايدار نشدهاند و باعث از دست رفتن هزينه شدهاند كه اين واقعيت فقط با درنظر گرفتن دو احتمال قابل پذيرش است؛ يا اينكه مديريت شهري ضعيف بوده است و يا اينكه درآمدي ايجاد شده كه صرف مسائل غير از شهر شده است. او در همين مورد به تماشاگران امروز گفت: «مشكل اصلي مسائل فرهنگي در شهرداري وجود دارد، عدم هماهنگي سازمانهاي داخلي شهرداري با يكديگر است. در تمام اين سالهايي كه آقاي قاليباف رياست شهرداري تهران را برعهده داشتند، نتوانسته است سازمانهاي زيرمجموعه خود را با يكديگر هماهنگ كند. سازمان فرهنگي هنري شهرداري، سازمان بسيج شهرداري، سازمان ورزش، معاونت فرهنگي اجتماعي، معاونت امور بانوان و نهادهاي ديگري كه همه باهم دارند كار فرهنگي ميكنند. به طور مثال در زمانهايي ديدهايم كه اين سازمانها براي يك مسئله فرهنگي در بخشي از شهر ورود پيدا ميكنند و آن با كاري كه بخش ديگري از شهرداري انجام ميدهد، كاملاً مغايرت دارد. ما (اعضاي شوراي شهر) چندين بار اين مسئله را در شوراي شهر هم مطرح كردهايم؛ به طور مثال مؤسسه همشهري كه خودشان ادعا دارند يكي از موسسات فرهنگي و شهريشان است، براي خود يكسازي ميزند و هيچ هماهنگي با معاونت فرهنگي و اجتماعي ندارد. از سويي ديگر سازمان بسيج در حوزه مأموريتهايش براي خودش يك رديف بودجه اختصاصي دارد كه نتيجه كارهايش را مردم ديدهاند. سازمان فرهنگي و هنري در فرهنگسراها براي خود رويكرد ديگري را در پيش گرفته است. سازمان ورزش شهرداري نيز در برنامههاي فرهنگي كه ميخواهد شركت ميكند. در كنار اين سازمانها، مدل برنامههاي فرهنگي امور مساجد، شوراهاي محله، شوراياريها هم به همين منوال است.»
تندگويان اضافه میکند: «به نظر من اگر كسي ادعا دارد كه براي كشور برنامههاي فرهنگي دارد بايد حداقل در طول اين ۱۲ سال، برنامههايش در شهرداري با يك وحدت رويهاي پيش رفته باشد. در همين موضوع حتي گاهي به آدم به اين نتيجه ميرسد در بحثهاي فرهنگي در شهرداري يك مسابقهاي در جريان است و در مناطق و سازمانها براي انجام كاري رقابت ميشود كه نتایج متفاوتي در شهر خواهد داشت و هيچ نوع تصميمگيري واحدي در شهر وجود ندارد. اين مسائل تبعات ديگري هم دارد و باعث پرت هزينه ميشود. زماني كه از تصميمگيريها از يكجا صورت نگيرد و هزينهها از يكجا پرداخت نشود اين موضوعات پيش ميآيد. تمام اين سازمانهاي شهرداري هركدام رديف بودجه اختصاصي خود را دارند و به نظر من هزينه انجام فرهنگي در شهر را چندين برابر ميكنند.» او در ادامه تصريح كرد: «همچنين آقاي قاليباف طي اين ۱۲ سال ميتوانست موضوعات فرهنگي را تبديل به يكي از درآمدهاي پايدار شهر كند.
يعني فرهنگسراها، نهادهاي فرهنگي كه مردم از آنها بهرهبرداري ميكنند، ميتوانست تبديل به محل درآمدي رسمي شوند. ولي همانطور كه پيشتر هم گفتهام بهطور مثال در مورد برج ميلاد، كه فضايي توريستي و فرهنگي است تعدادي سالن همايش، مجموعه دلفيناريوم، فضاهاي نمايشگاهي، رستوران و… وجود دارد که همه فكر ميكنند بايد درآمد خوبي داشته باشد ولي در عمل نهتنها تبديل به درآمد پايدار شهرمان نشد، بلكه هنوز هم بابت آن هزينه ميدهيم و جزو رديف بودجههاي ما است. بهطور تقريبي ميتوان گفت درآمد آنها حتي يكسوم هزينههايشان هم نيست. اين اتفاق فقط ميتواند دو معني داشته باشد: يا در اين موضوع توانايي مديريت وجود ندارد كه درآمدزايي انجام نميشود يا درآمدی که حاصل ميشود، صرف شهر نميشود و به بخشهاي ديگر ميرود و ايجاد رانت ميكند. در مثالي ديگر ميتوان به مؤسسه همشهري اشاره كرد كه با اين همه امكانات كه تقريباً بزرگترين مصرفكننده كاغذ در ايران است و قيمتگذار كاغذ است، چه سودي عايد شهرمان كرده است؟ از آن چه درآمد پايداري حاصل شده است؟ قابل باور نيست كه مجموعه نشريات همشهري سودآور نباشند و اين باز هم به همان معني است كه يا مديريتمان مشكل دارد يا درآمدش صرف مسائل ديگر ميشود و از اين دو حالت خارج نيست و آقاي قاليباف بايد يكي از اين دو فرض را بپذيرد.»
مدیریت شکستخورده شهردار تهران در حوزه فرهنگ امروز با سوالات بسیاری مواجه است و بزرگترین پرسش این است که او بدون کارنامهای روشن و موفق چگونه میخواهد مدیریت فرهنگی کشور را به دست بگیرد. آقای قالیباف در صحبتهایشان از نظارت دائمی مردم بر کار دولت و از شفافیت میگویند اما در عمل نشان دادهاند که حاضر به پذیرش چنین نظارتی نیستند و همیشه مجموعههای زیردستشان باید در تایید کامل افکار و نیات ایشان و با محدودیتهایی که به آن معتقدند عمل کند. مشکلی که اگر به ابعاد ملی برسد میتواند فاجعهای دیگر را رقم بزند. این بار نه در سیاست و اقتصاد، که در فرهنگ!