تریدینگ فایندر

از بال‌زدن در طبیعت تا بازاندیشی در آیین‌های جمعی | افشین امیرشاهی

افشین امیرشاهی، روزنامه‌نگار، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

در این فیلم گروهی از افراد طبیعت‌گرد را می‌بینیم که با حرکات هماهنگ دستانشان – شبیه بال زدن پرنده – با صدای بلند فریاد می‌زنند: «ما با همیم».
البته ما از پیش‌زمینه و انگیزه شکل‌گیری این رفتار اطلاعی نداریم و نمی‌دانیم ایده‌ای آگاهانه پشت آن است یا صرفاً یک حرکت خودانگیخته به شمار می‌رود. اما همین هماهنگی ساده یعنی شعار و حرکت‌های تکراری، انرژی جمعی را فعال کرده و تکرار و  نظمی می‌سازد که به افراد احساس تعلق و همبستگی می‌دهد.

در این صحنه، برخی از افراد چنان در فضای جمع غرق شده‌اند که حالتی شبیه خلسه پیدا می‌کنند. به‌طوری که  کم‌کم فردیتشان کم‌رنگ می‌شود و تجربه‌ای تازه در جمع را از سر می‌گذرانند. تجربه‌ای که تنها در دل جمع معنا پیدا می‌کند و به‌تنهایی دست‌یافتنی نیست.

 نمی‌خواهم درباره این فیلم قضاوت ارزشی داشته باشم. اساساً در مواجهه با چنین تجربه‌های جمعی بهتر است قضاوت‌های شخصی را کنار بگذاریم.
آنچه می‌بینیم، حرکت هماهنگ دست‌ها و تکرار جمله «ما همه با همیم» است که کم‌کم شکل یک مناسک به خود گرفته. این حرکات بر پایه تکرار بنا شده‌اند و همین تکرار، نظمی می‌سازد که افراد را با یکدیگر هماهنگ می‌کند. در نتیجه چیزی فراتر از هیجان لحظه‌ای پدید می‌آید و شاهد نوعی روح جمعی هستیم که افراد را دربر می‌گیرد و می‌بینیم فردیت‌شان در کل بزرگ‌تری حل می‌شود.

این فیلم و هماهنگی حرکات و تکرار شعار «ما همه با همیم» نشان می‌دهد که جامعه به چنین تجربه‌های جمعی نیاز دارد. نیازی که باتوجه به گروه‌ها و موقعیت‌های مختلف به شکل‌های متفاوتی بروز پیدا می‌کند.

برای نمونه، طبیعت‌گردان ممکن است سراغ چنین حرکات نمادینی بروند، درحالی که علاقه‌مندان به سینما یا موسیقی به‌شیوه دیگری گرد هم می‌آیند. حتی در محیط‌های مذهبی نیز شکل دیگری از مناسک و اعمال جمعی را می‌بینیم. با این حال وجه مشترک همه این نمونه‌ها یک نیاز بنیادین به پیوند، جمع و تجربه همبستگی است.

حالا یک پرسش مهم مطرح می‌شود. چنین رفتارها و مناسکی دقیقاً به کدام نیاز پاسخ می‌دهند؟ و چرا در جامعه امروز تا این اندازه اهمیت پیدا کرده‌اند؟
 در جامعه ما فرایندی در جریان است که می‌توان آن را «اتمیزه شدن» یا پراکنده و فردی شدن افراد نامید. هم‌زمان، بخشی از جامعه نیز از برخی آیین‌ها و مناسک مرسوم فاصله می‌گیرد. برای مثال ممکن است گروه‌هایی از جامعه دیگر در برخی مراسم یا مناسک مذهبی شرکت نکنند، چون این آیین‌ها برایشان کارکرد یا پاسخ لازم را ندارد. در نتیجه یا به دنبال شکل‌های تازه‌ای از تجربه‌های جمعی می‌روند، یا اساساً نوع دیگری از پیوند و همبستگی اجتماعی را جست‌وجو می‌کنند.

برخی از رفتارهایی که شکل مناسکی پیدا می‌کنند، مثل همین صحنه‌ای که در این فیلم می‌بینیم، در واقع تلاشی هستند برای ایجاد «حوزه‌های میانی» در جامعه. حوزه‌هایی که نه به اندازه خانواده کوچک‌اند و نه به گستردگی کل جامعه، بلکه جایی میان این دو قرار دارند و به افراد امکان می‌دهند تجربه‌ای از همبستگی و تعلق مشترک داشته باشند.

برای نمونه، گروهی که با هم به طبیعت می‌روند و شعارهای هماهنگ سر می‌دهند، یا جمعی که در یک باشگاه هواداری ورزشی با لباس یک‌شکل و شعارهای تکراری کنار هم قرار می‌گیرند، در واقع دارند یک «روح جمعی» و حس پیوستگی خلق می‌کنند. در چنین فضاهایی است که هنجارهای جمعی شکل می‌گیرد، نوعی نظم غیررسمی پدید می‌آید و افراد ولو برای مدتی کوتاه از پراکندگی و گسیختگی روزمره فاصله می‌گیرند.

به بیان دیگر، این مناسک و رفتارهای نمادین پاسخی هستند به نیاز انسان برای رهایی از فردیت منزوی و تجربه کردن یک کل بزرگ‌تر.

 گاهی این کل در یک گروه طبیعت‌گردی معنا پیدا می‌کند، گاهی در استادیوم فوتبال و گاهی هم در یک آیین مذهبی. آنچه مشترک است، واکنشی است به همان گسیختگی اجتماعی که افراد در زندگی روزمره احساس می‌کنند.

به هر حال ما امروز با تکثر و تنوعی از آیین‌ها و مناسک روبه‌رو هستیم. هر کدام نیز بخشی از یک فرایند اجتماعی به شمار می‌آیند. اما این به آن معنا نیست که همه آنها بتوانند در جامعه ماندگار شوند یا پاسخگوی نیازهای جمعی باشند. برخی از این آیین‌ها در همان آغاز کنار گذاشته می‌شوند، چون نتوانسته‌اند جای خود را باز کنند یا حتی از نگاه عقلانی، چندان پذیرفتنی نیستند.

در مقابل برخی دیگر به‌تدریج ریشه می‌دوانند، تکرار می‌شوند و در گذر زمان به سنتی پذیرفته‌شده تبدیل می‌شوند.

به هرحال جامعه مناسک مختلف را می‌آزماید، برخی را کنار می‌گذارد و برخی دیگر را به بخش از حافظه جمعی خود بدل می‌کند. همان‌طور که بسیاری از آیین‌های مذهبی یا ملی در طول تاریخ توانسته‌اند ماندگار شوند، در حالی که آیین‌های دیگری، هرچند پرشور و کوتاه‌مدت به فراموشی سپرده شده‌اند.

حالا پرسش مهم‌تری مطرح می‌شود. چرا چنین تکاپوهایی شکل می‌گیرند؟ پاسخ در یک نیاز بنیادین نهفته است. نیازی که هر جامعه‌ای در هر زمان و مکانی با آن سر و کار دارد. نیاز به جمع و تجربه‌ زیستن در کنار دیگری.

البته که این مسئله محدود به جامعه ایران امروز نیست. در همه فرهنگ‌ها و دوره‌های تاریخی، انسان‌ها برای کاستن از تنهایی، برای ایجاد پیوند و برای معنا بخشیدن به حضورشان در جهان به آیین‌ها و مناسک روی آورده‌اند. کارکرد اصلی این مناسک، گردآوردن افراد پراکنده و بخشیدن نوعی احساس تعلق و پیوستگی به آنهاست. در بنیان این آیین‌ها، چیزی جز عاطفه جمعی و نیاز به تجربه یک «ما» به جای «من» وجود ندارد.

چنین رفتارها و آیین‌هایی می‌توانند نیرویی مثبت باشند. یعنی عواطف جمعی را بازتولید می‌کنند، همبستگی می‌آفرینند و به افراد حس امنیت و همراهی می‌بخشند. با این حال اگر این آیین‌ها از مسیر اصلی خود خارج شوند و به سوی فرقه‌گرایی و انحصارطلبی بروند، ممکن است درست برعکس عمل کنند. یعنی به جای همبستگی، شکاف و جدایی اجتماعی ایجاد کنند.

به همین‌دلیل ما نباید خط‌کش‌ها دست بگیریم و قضاوت منفی کنیم و با نگاه‌های ارزش‌گذارانه به سراغ این مناسک برویم. همان‌طور که نباید شیفته و مسحور این مناسک شویم. این آیین‌ها را باید همچون نشانه‌های زنده یک نیاز انسانی و اجتماعی دید.  

این پدیده‌ها موضوعاتی جدی برای اندیشیدن درباره جامعه امروز ایران به شمار می‌روند. در واقع ما را وادار می‌کنند که دوباره به نقش آیین‌ها و مناسک در زندگی جمعی بیندیشیم. بسیاری از آیین‌های سنتی و مرسوم، دیگر پاسخگوی همه گروه‌های اجتماعی نیستند. چون جامعه ایران در حال تجربه تحولات گسترده‌ای است و این تحولات، مناسک تازه‌ای را طلب می‌کند که با روح زمانه و نیازهای نسل‌های امروز سازگار باشد.

یک نکته مهم و کمتر دیده‌شده این است که بسیاری از مناسک رایج در ایران کمتر بر شادی و نشاط تمرکز دارند. به عبارتی یکی از نیازهای مهم جامعه ایران که شادی است را نادیده می‌گیرند. درواقع یکی از نیازهای اساسی جامعه ما شکل‌گیری آیین‌ها و مناسکی است که در کنار حفظ همبستگی، بر خلق لحظه‌های شاد جمعی، تقویت امید و بازآفرینی احساس زندگی متمرکز باشند.

این جنبه شادی‌آفرین آیین‌ها تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است، در حالی که می‌تواند نقشی کلیدی در بازسازی اعتماد اجتماعی، ایجاد حس تعلق و کاهش گسست‌های فردی و اجتماعی ایفا کند. به بیان دیگر جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند مناسکی است که افراد را گرد هم آورد و به آنان امکان دهد تا در کنار هم زندگی را جشن بگیرند.

در این میان می‌توان به برخی از آیین‌ها و مناسک کهن ایرانی نیز توجه کرد. آیین‌هایی که در سال‌های اخیر بار دیگر جان گرفته‌اند و جایگاه مهم‌تری در زندگی جمعی پیدا کرده‌اند. نمونه روشن آن شب یلدا است. این جشن دیرینه در گذشته بیشتر در قالب دورهمی‌های خانوادگی برگزار می‌شد، اما امروزه شکل جدی‌تر و گسترده‌تری یافته است. خانواده‌ها و حتی گروه‌های اجتماعی مختلف برای آن سفره می‌چینند، نمادهایی ویژه می‌سازند و برنامه‌های متنوعی را به آن پیوند می‌زنند.

رسانه‌ها نیز در این روند نقش پررنگی دارند. با بازنمایی یلدا به‌عنوان یک سنت ارزشمند، آن را از یک گردهمایی ساده خانوادگی به یک آیین ملی و فرهنگی ارتقا می‌دهند. در کنار آن افسانه‌ها و روایت‌های کهن بازگو می‌شوند، شعرهای کلاسیک از حافظ و فردوسی خوانده می‌شود و داستان‌های اسطوره‌ای به یاد آورده می‌شود. همه این‌ها به یلدا هویتی تازه و ماندگارتر می‌بخشد.

چنین مناسکی نشان می‌دهد که جامعه برای پاسخ دادن به نیازهای عاطفی و اجتماعی خود، هم به بازآفرینی آیین‌های کهن می‌پردازد و هم با افزودن نمادها و روایت‌های جدید، آنها را به بخشی از فرهنگ امروز بدل می‌سازد. در واقع، آیین‌هایی مانند یلدا پلی میان گذشته و حال می‌سازند و همزمان احساس همبستگی، شادی و تداوم فرهنگی را تقویت می‌کنند.


 انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا