پژمان و فمنیسم ایدئولوژیک

محمدرضا بیاتی، کارشناس ارشد روانشناسی در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز با عنوان «پژمان و فمنیسم ایدئولوژیک: دادخواهی یا اخاذی» نوشت:
اصل بر برائت است، تا پیش از اثبات جرم باید فرض را بر بیگناهی گذاشت، قضاوت بیدلیل و بدون شواهد معتیر، اِفتراء است و پیشداوری بدون دادههای کافی، ناعادلانه و بیانصافی است. در غائلهی پژمان جمشیدی این گزارهها و جملات، وجه غالب بر افکار عمومی است که حکایت از یک تغییر بزرگ و قابل تأمل در هنجارهای اجتماعی و فرهنگی دارد.
شاید تا ده سال پیش، اگر کسی متهم به تعرض جنسی میشد شنوندگان اغلب احتمال میدادند که حق با شاکی است، بیست یا سی سال پیش و در گذشتههای دورتر، مردم با قاطعیت و نفرت، متهم را محکوم میکردند و خواستار مجازات سخت میشدند، اما حالا با متهم همدلی میکنند. چه اتفاقی افتاده؟! آیا چنانکه فمنیستها یا برخی فعالان حرفهای حقوق زنان میگویند هنوز جامعه عمیقاً مردسالار یا زنستیز است و بهجای دادخواهی و حمایت از قربانی، او را سرزنش و نکوهش میکند؟ بهنظر میآید که چنین نیست.
در واقع، تمام مسئله این است که گویی افکار عمومی دیگر برخی از کسانی که ادعای قربانیبودن دارند را قربانی نمیدانند و دادخواهی آنها را فریبکاری یا نوعی اخاذی جنسیتی تلقی میکنند. (نه فقط مردان که اکثریت زنان در شبکههای مجازی چنین واکنشی داشتند)
از این دیدگاه، افکار عمومی باور دارد که دیگر دختران و زنان، آن ستمدیدههای ناآگاهِ محبوس در کنج خانه نیستند که متجاوزان مذکر جامعه بتوانند مانند گذشته آنها را اِغفال کنند.
بهبیان روشنتر، با تغییر هنجارها و ممنوعههای اخلاقی و اجتماعی و حذف محدودیتهای سنتی بازدارنده، جامعه به برخی از قربانیان به چشم کسانی نگاه میکند که با استفادهی آگاهانه از جذابیتهای جنسی و روابط احساسی، سعی کردهاند به اهداف مالی و اجتماعی، و منابع قدرت و ثروت و شهرت برسند، اما در این معامله ناکام شدهاند.
پدیدهای که در علوم اجتماعی به آن استفادهی ابزاری از جنسیت یا سودجویی جنسی گفته میشود، یا به تعبیر جامعهشناسانه کسانی که از سرمایه جنسی sextual capital برای پیشرفت بهره بگیرند. در واقع، پیشفرضی که مبنای این نگاه تازه به زنان است، باور به عاملیت و مسئولیت انسانی آنهاست که در تضاد با قربانیپنداریِ همیشگی آنان قرار میگیرد.
دربارهی عاملیت و مسئولیت زنان دست کم میتوان به چهار رویکرد فمنیستی اشاره کرد: فمنیسم ساختاری، فمنیسم مارکسیستی، فمنیسم لیبرال و فمنیسم اگزیستانسیالیستی.
فمنیسم ساختاری معتقد است چون ساختار جامعه مردسالار است و قدرت، ثروت و فرصتها در دست مردان است، زنان برای دستیابی به منابع بهناچار از زنانگی خود استفاده ابزاری میکنند و تحت هیچ شرایطی زنان، مقصر یا مسئول نیستند.
فمنیسم مارکسیستی نیز میگوید زنانگی ابزاری برآمده از انتخاب آزاد زنان نیست و ریشه در ساختار طبقاتی و جنسیتی در نظام ناعادلانهی سرمایهداری دارد و روابط جنسی و احساسی مانند کالاست. در واقع، فمنیسم مارکسیستی نوع دیگری از فمنیسم ساختاری است و هر دوی آنها برای زنان عاملیت و مسئولیت قائل نمیشوند.
اما فمنیسم لیبرال و فمنیسم اگزیستانسیالیستی به عاملیت و مسئولیت زنان باور دارند؛ فمنیسم لیبرال بر اختیار و قدرت انتخاب زنان تأکید میکند و برای زنان این حق را قائل است که برای رسیدن به منافع شخصی از زنانگی استفادهی ابزاری کنند مشروط بر اینکه در برابر پیامدهای اخلاقی این تصمیم، مسئول و پاسخگو باشد.
فمنیسم اگزیستانسیالیستی فراتر میرود و میگوید زنان وظیفه دارند آگاه شوند که جامعه چگونه آنها را ابزار کرده است و این آگاهی را برای انتخابی اصیل و اخلاقی بکار بگیرند، به این معنی که اگر زنی با وجود شناخت از ساختار همچنان تصمیم بگیرد با استفاده از زنانگی پیشرفت کند، او دیگر نمیتواند بگوید من قربانیام.
به باور نگارنده این چهار رویکرد و نظریههای دیگر را میتوان به دو دستهی کلی و سادهتر تقسیم کرد و آنها را فمنیسم انسانی و فمنیسم ابزاری نامید؛ اما آنچه در دو دههی اخیر اتفاق افتاده دیگر حتی فمنیسم ابزاری نیست و به فمنیسم ایدئولوژیک تبدیل شده است.
به بیان دیگر، فمنیسم درست مثل ایدئولوژیها که همهی معضلات خود را به دشمنان خارجی نسبت میدهند، عامل اصلی مسائل زنان را فقط مردان میدانند (دشمنان خارج از وجود خود)، فمنیسم درست مثل ایدئولوژیها اصل را بر اتهام میگذارد نه برائت، و درست مثل ایدئولوژیها برای فمنیسم هدف وسیله را توجیه میکند، و یا درست مثل ایدئولوژیها فمنیسم با انگ مردسالاری و زنستیزی سعی در سرکوب حقیقت و ارعاب منتقدان خود دارد. فمنیسم ایدئولوژیک در یک کلام دیگر عدالتطلب جنسیتی نیست و کاسب تبعیض شده است.
در پژوهشهای آزار جنسی در یک دستهبندی خاص، آزار را به دو نوع تهدید جنسی و تطمیع جنسی تقسیم میکنند؛ در واقع، تنها وقتی که تهدید وجود دارد، چه تهدید بدنی چه هر تهدید دیگری مانند از دستدادن شغل، میتوان قاطعانه مسئولیت را به مردان نسبت داد و زنان را قربانی دانست، اما وقتی پای تطمیع به میان میآید و زنان به طمع خواستهای وارد رابطهای میشوند دیگر نمیتوانند از مسئولیت خود شانه خالی کنند درحالیکه فمنیسم ایدئولوژیک با مغالطه یا استدلالهای سفسطهآمیز به زنان میآموزد که میتوانند بدون نگرانی از مسئولیتهای انسانی، یا بی احساس گناه، شرم و شکست، از زنانگی استفادهی ابزاری کنند و با رفتاری دَمدمیمزاج هر زمان که خواستند مفروضات اصلی در روابط انسانی -که قراردادی اجتماعی است- را نقض کنند و اگر مایل بودند حق دارند به هر دلیل یک روز خود را در خارج از آن قرارداد ببینند و روز دیگر در داخل قرارداد و بعد با خود-قربانینمایی، تمام مسئولیت را به دوش دشمن خارجی(مردان) بیندازند و ادعای آزار کنند! (جای پای این دیدگاه غیرمسئولانه در پروندهای جنجالی که چندین سال پیش منجر به مرگ شد کاملاً قابل مشاهده بود)
فروغ فرخزاد، شاعر برجسته و نامدارترین فمنیست ایرانی، که به گمانم میتوان او را فمنیست لیبرال یا اگزیستانسیالیست دانست، در سال 1342 در نامهای به ابراهیم گلستان دربارهی زنان بحثی را پیش میکشد که برای جامعهای سنتی، ساختارشکنانه است. فروغ در بخشی از آن نامه مینویسد مادهبودن ابتداییترین نوع زندگی و برای یک زن آسانترین راهِ گذران زندگی است.
در واقع در این نامه اشارهی او به ویژگی زنانگی ابزاری و استفاده از سرمایهی جنسی برای زندگی است؛ این ژرفاندیشی شاید در نگاه اول اشاره به گذران اقتصادی و مادی زنان به کمک مردان باشد، اما بنظر میآید که مقصود فروغِ متأخر -با نگاهی اگزیستانسیالیستی- اضطراب وجودی زنان مستقل است و دشواری پذیرش مسئولیت انسانی؛ او در زمانهای به این مسئلهی مهم میپردازد که دیدگاه فمنیسم ساختاری دربارهی زنان درستتر بود.
اما در روزگار ما دیدگاه فروغ، فمنیسم ساختاری را با چالشی اساسی مواجه میکند و میپرسد در این دوران که تبعیضها بسیار کمتر شده است اگر راه پیشرفت برای زنان باز باشد آیا آنان راه سادهتر- که استفاده از سرمایهی جنسی است- را انتخاب میکنند یا راه دشوارتر را که مستلزم پذیرش رنج و مسئولیت انسانی برای رشد و پیشرفت است؟ به نظر میرسد زنانی که برای دستیابی به منابع قدرت، ثروت و شهرت از زنانگی ابزاری استفاده میکنند، معیار آنها سادهتربودنِ راه است نه بستهبودنِ راه پیشرفت و سلطهی مردسالاری.
در نهایت، این یادداشت به سویههای ناگفتهی روابط زنان و مردان پرداخته است و دربارهی تمایز قربانی واقعی از قربانینمایی است و می کوشید بین دادخواهی حقیقی از اخاذی برای کسب منابع و منافع تفاوت بگذارد. بنابراین، روشن است که از مردان، در هر نوع رابطهای رفع مسئولیت نمیکند. نقش مردان از پیش مسلم فرض شده است. بحث بر سر سهم مسئولیت است.
انتهای پیام




