«خودکمبینی فروتنی نیست» | خاطرهای دربارهی محمدعلی کشاورز

ساسان حبیبوند، نویسنده حوزهی فلسفه، در کانال تلگرامی خود نوشت: «جشن عروسی یکی از اقوام بود. من و خواهرم که هردو حدودا ۱۳، ۱۴ ساله بودیم مثل بچههای دیگر در سالن میرفتیم و میآمدیم و بازی میکردیم که در پشت میز مهمنان، چشممان به استاد محمدعلی کشاورز افتاد.
در آن زمان تلویزیون سریال هزاردستان را نشان می داد. ما دوتا بعد از کلی پچوپچ در گوش همدیگر، با کنجکاوی کودکانه جلو رفتیم و با خجالت سلام کردیم. آقای کشاورز که مسلما برخوردهایی از این دست برایشان بسیار آشنا بود با لبخندی محبت آمیز جواب ما را دادند.
من کمی به خودم جرأت دادم و گفتم: ببخشید، من میگم توی فیلم شما بهتر بازی میکنید ولی خواهرم میگه آقای مشایخی بهتر بازی میکنند.
آقای کشاورز خندیدند و گفتند: به نظرم تو راست میگی من بهتر بازی میکنم!
عکسالعمل ایشان برای من، هم جالب بود و هم عجیب. ندیده بودم کسی به صراحت، کار خودش را بهتر اعلام کند.
این مطلب من را به فکر فرو برد و از خودم پرسیدم اگر کار کسی به نظر خودش واقعاً بهتر باشد چه؟ آیا باید دروغ بگوید؟ در اینجا هم مثل هر جای دیگر دروغ گفتن، غلط و گمراه کننده نیست؟
در فرهنگ ما، از دیرباز فضایلی چون فروتنی، تواضع و حتی خاکساری مکرراً توصیه شده و خودپسندی و تکبّر نکوهش گشته است. ادبیات ما سرشار است از تعالیم و پندهایی با همین مضمون.
اما در عمل و رفتار ما مفهوم «تواضع» اغلب بهصورت افراطی بروز میکند؛ بسیاری از ما اسم خودکمبینی و خودانکاری را «فروتنی» میگذاریم. البته برعکسِ این نیز وجود دارد: افرادی که گرفتار تکبّر و تورّم شخصیتیاند و آن را بهاسم «اعتمادبهنفس» یا «خودارزشمندی» توجیه میکنند.
واقعیت این است که مرز ظریف و دقیقی میان تواضع و خودکمبینی وجود دارد، همانگونه که میان خودبزرگبینی و خودباوری چنین مرزی برقرار است.
پس چاره چیست؟ چگونه میتوان خط تعادلی میان این دو قطب زیانبار کشید؟
چاره، یک کلمه است: واقعبینی.
انسان باید بتواند هم قوتها و هم ضعفهای خود را ببیند و بشناسد؛ هر دو را همانگونه که هستند، نه بیش و نه کم.
همانقدر که خودبزرگپنداری مانع رشد است، خودانکاری و کوچک شمردن دستاوردها و شایستگیهای خویش به نام «ادب» یا «فروتنی»، میتواند زمینهساز خودکمبینی، افسردگی، خودسرزنشگری و ضعف اعتمادبهنفس شود.
اساساً اشکال بزرگ تکبر آن است که مانع پذیرش انتقاد یا دیدن ضعفها و درنتیجه سد راه رشد و کمال آدمی است. اما اینکه انسان در عین انتقادپذیری، خوبیها و شایستگیهای خود را ببیند و قدر آنها را بشناسد نه تنها خالی از اشکال است بلکه برای سلامت روان و رابطه، ضروری است.
انسان باید بتواند از دیدن موفقیتهای خود شادمان و امیدوار شود، شایستگیهای خود را بشناسد تا به هر رابطه کمارزشی تن ندهد؛ تواناییهای خود را ببیند تا خود را منفعل و قربانی نپندارد؛ مهربانیها خود را ببیند تا گرفتار احساس بیجای گناه و تقصیر نشود؛ و زحمات و تلاشهای خود را ببیند تا از بیگاری دادن و بهرهکشی در امان بماند.
پندهای اخلاقی را نیز باید مثل هر چیز دیگری، با نگاه نقادانه سنجید و از آنها بهره برد؛ نه به آنها بیاعتنا بود و نه عقل و تشخیص خود را یکسره تسلیمشان کرد.»
انتهای پیام




