خرید تور تابستان

گزارش «مطالبات دانشگاه از دولت دوازهم» [+پرسش و پاسخ]

میزگرد «مطالبات دانشگاه از دولت دوازهم» روز چهارشنبه 10 خرداد ماه سال 1396 با حضور دکتر علی شکوری‌راد (دبیرکل حزب اتحاد ملت ایران اسلامی) و دکتر محمدصادق خرازی (رییس شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان) در تالار شهید عزلت دانشکده‌ی پزشکی برگزار شد.

متن این جلسه که از سوی انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، میزبان این برنامه، در اختیار انصاف نیوز قرار گرفته است، در پی می‌آید:

دکتر خرازی: ماه رمضان ماه تقرب و ماه خودسازی است. از همه‌ی شما حضار محترم خانم‌ها و آقایان استدعا دارم که در دعاهای خیر خودتان ملت شریف ایران را فراموش نکنید و هم این بنده‌ی کمترین را.

تبریک عرض می‌کنم پیروزی شگفت‌انگیز، شگرف و تاریخی ملت ایران را که پیروزی رأی، پیروزی مردم، پیروزی مردم سالاری، پیروزی اندیشه‌ی آزادی و پیروزی فرزندان امام و رهبری و پیروزی همه‌ی آحاد ملت بود و تداوم روند عقلانیت و اعتدال در کشور ما.

نگاه ما به دانشگاه اول باید معین و مشخص شود و بعد انتظارات دانشگاه را از حاکمیت و از دولت بیان کنیم. من دانشگاه را مظهر آزادگی و فرزانگی و حریت و هویت سیاسی کشور می دانم و از این منظر رعایت حرمت دانشگاه، محیط دانشگاه، حرمت استاد، حرمت دانشجو یکی از مهمترین و اساسی‌ترین موضوعات اجتماعی و مطالبات کنشگران سیاسی کشور می دانم، اگر چه در چند دهه‌ی اخیر به ویژه در یک دهه‌ی اخیر در دوران دولت جهل و جنون هویت دانشگاه، ماهیت دانشجو، ماهیت استاد دستمایه‌ی بازی‌های سیاسی شد اما همین دانشگاه که نماد آزادی و حریت است توانست پیش قراول شکننده‌ی بت‌های کاذبی بشود که در کشور ما به دروغ و تباهی و به سیاهی می‌خواستند جلوه گری کنند و اکنون توانستند این هویت دانشگاه را که پیش قراول شکوفایی و نماد آزادی و مردم سالاری است که مورد تاکید همه‌ی نحله‌های فکری سیاسی کشور هم هست به دست بیاورند.

در پرتو آزادی است که دانشگاه می‌تواند سرشار از خلاقیت و ابتکاراتی بشود که کشور را متأثر از خود بکند. آثار و مآثر یک کشور متأثر از ابتکارعمل، خلاقیت و نوآوری است و اگر کشور قائل به این است که در پیوند خودش با دانشگاه در پروژه‌های مختلف می‌تواند گام‌های بلندی بردارد مهمترین گام این موضوع به نقش خود دانشگاهیان و شرایطی برمی‌گردد که بتوانند در این قلمرو گام‌های مهمی را بردارند. دانشگاه، باشگاه سیاسی احزاب نباید باشد. بلکه دانشگاه بستری است که احزاب می‌توانند ایده‌های خودشان را در پیشگاه استاد و دانشجو و در محیط دانشگاه بیان کنند.

اگر دانشگاه بخواهد میدان دار رقابت احزاب باشد صدمات زیادی را هم احزاب و هم دانشگاه می‌بیند و هم هویت سیاسی کنش گران سیاسی دستمایه نقد جدی می‌تواند باشد.

دانشگاه مهم‌ترین نقش خودش را در تعامل با حاکمیت و دولت می‌تواند تعیین و تبیین کند یعنی نسبت به حاکمیت و دولت باید حساس باشد و بر دو محور اساسی فعالیت کند: یکی مطالبه‌ی محوری و دوم ارائه راه حل برای مشکلات کشور.

ایران متعلق به همه آحاد مردم است ایران متعلق به همه‌ی کنش گران سیاسی است ایران متعلق به یک جریان سیاسی نیست و نخواهد بود و نمی‌تواند باشد. حل مشکلات کشور حل مشکلات همه است و ایجاد مشکل برای کشور ایجاد مشکل برای همگان است، لذا رسیدن به چنین باوری رسیدن به چنین نقطه‌ی مطلوبی از دید یک کنشگر سیاسی می‌تواند یک گام مثبت در جهت تحقق جامعه مدنی باشد که در این جامعه مدنی همه مکلف و موظف‌اند که نسبت به وجوه مختلف کشور احساس مسئولیت کنند.

نکته‌ی دیگری که می‌خواستم عرض کنم نقش دانشگاه در توسعه‌ی ملی کشور است، ما در جهانی زندگی می‌کنیم که الکترونیک و انفورماتیک تمام مرزهای ارتباط جهانی را در هم کوبیده و همه‌ی دیوارهای ارتباطی را به هم ریخته. در جهان الکترونیک و دنیای انفورماتیک نقش علم در توسعه‌ی کشورها، نقش علم در قوام یافتن تولیدات ملی، تولید ناخالص ملی و تولید خالص ملی یک نقش بسیار مهمی است. در کشورهای پیشرفته نمی‌توان صاحب صنعتی را یافت و صاحب تکنولوژی‌ای را پیدا کرد که با محیط دانشگاه ارتباط نداشته باشد. فارغ از اینکه بسیاری از استراتژی‌های سیاسی و بین المللی در محیط‌های علمی و آکادمیک مورد ارزیابی و نقد و بررسی قرار می‌گیرند.

هویت پیشرفت توسعه صنعتی و اقتصادی در محیط علمی و دانشگاهی است که شکل می‌گیرد و به زعم من یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌ها و رسالت‌هایی که ما باید شجاعانه از آن استقبال کنیم پیوند دانشگاه با بخش خصوصی، پیوند دانشگاه با رابطه‌ی صنعت و تکنولوژی است. اگر قائل به این باشیم که اقتصاد صنعتی و اقتصاد تولید تنها نکته مهم تضمین گر آینده این سرزمین است چاره‌ای و گزینه‌ای نداریم که به این نکته عنایت و توجه ویژه داشته باشیم.

دانشگاه با حوزه دین عطف تاریخی 60 ساله و 70 ساله پیدا کرده از همان روزی که بزرگان سیاست و اندیشه در سرزمین ما، مثل مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی و شخصیت‌های سیاسی آن روزگار، دانشگاه را محیط و قلمرو ارائه اندیشه‌های خود دانستند. از همان روزی که شریعتی و مطهری دو منادی اساسی در محیط دانشگاه برای تبیین اندیشه‌های ملی و دینی شدند. از آن زمان که دانشگاه و حوزه توانستند فهمی مشترک و ادراکی مشترک نسبت به دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی پیدا کنند. دانشگاه نقش اسطوره‌ای در ارائه فکری و اندیشه‌ای و نظریه‌ای داشت که دین را به مثابه‌ی یک حقیقت عینی و حقیقت نظری توانست در جامعه و در بخش مدرن جامعه توسعه بدهد و اگر کسی چنین حقیقتی و باوری را بخواهد کتمان کند کتمان تاریخ کرده و کتمان تاریخ شایسته هیچ کنشگر و هیچ سیاستمدار و هیچ کسی نیست.

زندگی و پویایی دانشگاه به آزادی بیان است. اگر در محیط دانشگاه نتوانیم دغدغه‌ها و نگرانی‌های سیاسی خودمان را عنوان کنیم مطمئن باشید در مسجد و محراب و حوزه هم نمی‌توان آزادانه سخن گفت. این‌ها منابر ملی هستند و در این منبرهای ملی و در این منبرهای مهمی، که راه آگاهی و راه برنایی و بینایی جامعه را دربرمی‌گیرد و در نظر می‌گیرد، تنها راهی که می‌تواند استقلال جامعه را، آزادی جامعه را مستحکم کند آزادی محیط دانشگاه است. دانشگاه و دانشجو و استاد باید فریادگر دغدغه‌های مردم خودشان باشند. در محیط دانشگاه است که می‌شود موضوعات مختلف را بیان کرد و بحث کرد و نباید ترسید بلکه باید با قدرت و با روحیه‌ی بسیار تعامل پذیر از مشکلات جامعه، از حصر آزادی، از دغدغه‌ها و نگرانی‌ها و از نکاتی که می‌تواند مردم را بی اعتماد نسبت به حقیقت انقلاب کند گفت و ایستاد و مقاومت کرد تا جامعه را پالایش نمود.*

 

دکتر شکوری راد: برای من حضور در این سالن بسیار خاطره‌انگیز است، نام این مکان که قبل از آن در زمان پیروزی انقلاب به اسم تالار فرهاد شناخته می‌شد، الان شده تالار “شهید عزلت”، ایشان از دوستان من بود که شهید شد. و اولین جلسه‌ای که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دانشجوهای دانشکده پزشکی دور هم جمع شدند تا ببینند در دانشکده چه کار بکنند در این سالن بود. انقلاب پیروز شده بود و دانشجویان اختیار دانشکده را دست گرفته بودند. آن موقع بحث بر سر این بود که قبل از انقلاب‌ترم های دانشکده پزشکی هر سال 3 ترم بود یعنی پاییز و زمستان و بهار هر کدام یک‌ترم و تابستان هم تعطیل بود. بحث جدی که بعد از انقلاب اینجا شکل گرفت این بود که این سه ترمه بودن دانشگاه سیاست‌های رژیم شاه بود که دانشجوها همیشه درگیر امتحان و درس باشند و از مبارزه دور نگه داشته شوند و در همین سالن بحث شد و جمع بندی شد که از این به بعد دانشکده باید دو ترمه بشود و خود دانشجوها تصمیم گرفتند و سال تحصیلی دو ترمه شد به همین سادگی! و تا زمان انقلاب فرهنگی عملاً اداره دانشکده عمدتاً دست دانشجوها بود، یعنی دانشجوها تصمیم می‌گرفتند که چه کار صورت بگیرد و هیئت علمی و کارکنان و رئیس دانشکده و اینها همه منفعل بودند نسبت به فضای دانشجوها که در فضای انقلابی بود.

اینجا که شما نشستید یادم می‌آید و می‌توانم تصور بکنم دانشجوهای طرفدار چریک‌های فدایی، دانشجوهای طرفدار مجاهدین خلق (منافقین) و گروه‌های مختلفی اینجا نشسته بودند و بحث می‌کردند و هر کدام از زاویه‌ای نظر خودشان را بیان می‌کردند. در آن جلسه خاطرم هست بحث داغی که وجود داشت این بود که دانشکده پزشکی 300 دانشجو می‌گرفت که 200 تا آزاد و 100 تا بورسیه‌ی ارتش بود و تو همین سالن همان روز بحث خیلی شدیدی در گرفته بود که این بورسیه‌های ارتش باهاشون چه رفتاری باید صورت بگیرد و آنها از خودشان دفاع می‌کردند که ما لزوماً اگر ارتشی هستیم وابسته به رژیم شاه نیسیتیم ولی دیگران با دید منفی بهشان نگاه می‌کردند، البته بعداً معلوم شد همینطور بود و بعضی از آن‌ها در زمره شهدایی هستند که بعداً در دفاع از انقلاب اسلامی شهید شدند. چیزی که خیلی تکانم داد این بود که آقای مجری گفتند: “آقای دکتر شکوری‌راد استاد دانشگاه” به یک‌باره یادم آمد آن زمان دانشجوی سال یک بودم این جا نشسته بودم و حالا چقدر زمان گذشته. 39 38 سال گذشته و اینجا ما دوباره نشستیم و هنوز دارد روزگار می‌گذرد و هنوز ما مسائلی داریم که باید بهشان بپردازیم و امروز شاید حس ما خیلی نزدیک هست به حس پیرزوی‌ای که بعد از انقلاب داشتیم (و امروز پیروزی که بعد از انتخابات اخیر داریم). من خیلی غافلگیر شدم از اینکه در این جلسه مجوز دادند سخنرانی کنم، چون بعد از سخنرانی 16 آذر سال 92 تقریباً از سخنرانی من در دانشگاه‌ها ممانعت می‌شد و هرجا مجوز می‌گرفتند لغو می‌شد. در این هفته 2 اتفاق عجیب افتاد یکی دانشگاه امیرکبیر که به نحو معجزه آسایی مجوز گرفتند و کسی هم لغو نکرد و دوشنبه آنجا سخنرانی کردم و این جلسه هم دومی است. در دوره‌ی انتخابات دانشگاه سهند تبریز مناظره گذاشته بودند بین من با کسی که از جناح راست بود (آقای قدیری ابیانه) ما هم از تهران با آقای قدیری ابیانه رفته بودیم دانشگاه سهند، دانشگاه که رسیدیم گفتند دادستانی نامه زده فلانی حق ندارد شرکت کند و چون مناظره 2 طرفه بود دانشجویان گفتند پس برگزار نمی‌شود و ما فقط مجال پیدا کردیم در دفتر رییس دانشگاه مقداری با هم کل کل کنیم!

در این انتخابات اخیر بارها در سخنرانی‌هایی که گاهی مجال پیدا می‌کردیم، می‌گفتیم که این انتخابات انتخابات برای 4 سال نیست برای 40 سال است و نتیجه‌اش هرچه باشد سرنوشت کشور برای 40 سال آینده رقم می‌خورد. الان هم از انقلاب تقریباً 40 سال گذشته و ما نشستیم اینجا با همان امیدواری که بعد از انقلاب داشتیم البته امیدواری بعد از انقلاب خیلی زیاد بود. من یک داستانی را هم لازم می‌دانم تعریف کنم: بعد از انقلاب همان جلسه‌ای که ما اینجا آمدیم شرکت کردیم، من یک دوچرخه کورسی به خاطر قبولی کنکور پدرم برایم خریده بود که با آن دوچرخه کورسی آمدم دانشگاه کنار سلف سرویس، دوچرخه را گذاشتم، قفل زنجیر را باز کردم که ببندم به ستون که ناگهان با خودم گفتم “انقلاب شده! دیگه بنا نیست دزدی باشد چرا داری قفلش می‌کنی؟!” آمدم جلسه که 5 دقیقه ببینم دانشکده کی باز می‌شود که دیدم بحث داغی شده و بحث بین 3 ترمه و 2 ترمه و بورسیه ارتش ست، 1 ساعتی طول کشید بعد رفتیم دیدیم دوچرخه نیست. دوچرخه را برده بودند و اولین شوکی که در ذهن ما وارد شد نسبت به انقلاب این بود. بعد که دیدم آن‌قدرهم که فکر می‌کردم انقلاب همه چیز را به یک‌باره درست نمی‌کند. بعدها دیدم خیلی مشکلات بزرگتری هم پیش پای ما هست که حالا که این ارقام فسادهای 12 هزار و 8 هزار و 3 هزار و… که پیش آمده است می‌بینم خیلی خوش خیال بودیم. البته باورهای خیلی خالصانه و لذت بخشی بود ولی دیگر باورهای خام دوران جوانی بود.

دانشگاه در حقیقت در انقلاب اسلامی سهم به سزایی داشت. اول انقلاب ما 180 هزار دانشجو داشتیم با حدود 25 میلیون جمعیت، الان 3.5 میلیون دانشجو داریم و 80 میلیون جمعیت که نشان می‌دهد نسبت خیلی متفاوت است. اوایل انقلاب دانشجو شأن و منزلتی که داشت این بود که هر جایی می‌رفت و می‌گفت دانشجو هستم درها به رویش گشوده می‌شد یعنی منزلت بسیار بالایی داشت.

مطالبات در حقیقت جمع مطلوب است اگر مطلوب را در جامعه انسانی به صورت دسته بندی 3 بخش ببینیم:” قدرت، ثروت و منزلت” در حقیقت مطلوب دانشگاه و مطالبه دانشگاه همان منزلت بود یعنی دانشگاه بنا بود مسیری باشد برای کسب منزلت. البته مسیر برای کسب قدرت و ثروت هم بود ولی خود دانشگاه نماد منزلت بود.

دانشجو پیام آور انقلاب و ارزش‌ها بود. پیام آور مبارزه بود. هم هیئت علمی و هم دانشجویان دارای منزلت بودند و چیزی که در طی این فرآیند 37 و 38 ساله از دانشگاه گرفته شده به نظر من همان منزلت است. یعنی دانشگاه آن منزلتی که در گذشته داشت را ندارد. دانشگاه بود که تبیین می‌کرد ارزش‌گذاری می‌کرد، جهت را مشخص می‌کرد ولی اکنون دانشگاه در موقعیتی است که دیگران برایش تصمیم می‌گیرند. اگر من گفتم دانشجوها آن زمان برای خودشان تصمیم می‌گرفتند نمی‌گویم آن مطلوب بود. آن هم شاید زیاده روی بود ولی دانشگاه یک این‌چنین شأن و منزلتی داشت که دیگران در جامعه وقتی می‌خواستند حرفی بزنند، کاری بکنند، حرکتی انجام بدهند نگاهشان به دانشگاه بود. ولی امروز متاسفانه آن چیزی که از دانشگاه گرفته شده است منزلت است. الان خیلی‌ها هستند که برای دانشجو تصمیم می‌گیرند برای هیئت علمی تصمیم می‌گیرند برای دانشگاه تصمیم می‌گیرند درحالی که دانشگاه باید این کارها را خودش انجام بدهد. وزارت علوم و وزارت بهداشت در شورای عالی انقلاب فرهنگی عضو هستند و در این شورا افراد متنوع و مختلفی هستند که می‌آیند درباره دانشگاه تصمیم می‌گیرند، برای هیئت علمی، برای گزینش دانشجو و گزینش هیئت علمی تصمیم می‌گیرند و دانشگاه خودش برای خودش نمی‌تواند تصمیم بگیرد. هر وزارت خانه‌ای وزیرش مختار است ولی وزارت علوم و بهداشت نه تنها تحت نظر مجلس هستند، که تحت نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی و نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها هستند و دائماً همه دارند از هر طرفی بر سر دانشجو و هیئت علمی و دانشگاهی می‌زنند. برای هر کاری مثل ارتقا هیأت علمی باید امتیاز فرهنگی از نمایندگی رهبری در دانشگاه داشته باشند تا بتونه ارتقا بگیرند. بسیاری از اساتید ارزشمند و دارای فکر و دارای تألیف در دانشگاه‌ها هستند که به خاطر اینکه امتیاز فرهنگی‌شان را نگرفتند از امکان ارتقا باز ماندند. زمانی دانشجو آزاد بود و اگر تصمیم به برگزاری سخنرانی می‌گرفت خودش می‌گرفت و خودش برگزار می‌کرد و کسی مانع نبود.

امروز اما باید از هفت خان گذشت و مجوز گرفت و بعد حساب پس داد و بعد شاید کار به کمیته‌ی انضباطی برسد. کمیته انضباطی که روزی تأسیس شده بود که پای دانشجو به دادگاه کشیده نشود و اگر تخلفی می‌کند در دانشگاه حل و فصل شود. ولی حالا حراست و کمیته‌ی انضباطی و همه باید دخالت بکنند تا بنده که استاد همین دانشگاه هستم بتوانم اینجا درجمع شما سخنرانی بکنم آن هم بعد از 4 سال که ممانعت می‌کردند و حالا من خوشحالم که بعد از 4 سال چنین موقعیتی را پیدا کردم که در جمع دانشجویان دانشکده پزشکی که برخی‌شان دانشجوهای خودم هستند بتوانم سخنرانی کنم.

این نشان می‌دهد که مطالبه‌ی اصلی دانشگاه از حاکمیت که دولت نماد آن است همان منزلتش است و چیزی که از دانشگاه گرفته شده منزلت است. دانشگاه می‌خواهد که منزلتش را به او پس بدهند.*

 

سؤال: همان طور که همه می دانیم توقع جامعه و قشر دانشجو این است که امن‌ترین و غیرامنیتی‌ترین فضا، فضای دانشگاه باشد. نه اینکه با دخالت نهادهای خارج دانشگاه روزی دانشجو را توقیف کنند، روزی مجوز صادر شده باطل می‌شود مثل همین 16 آذر گذشته که که مجوز صادر شده برای آقای دکتر شکوری‌راد را باطل کرند، سوالی که مطرح می‌شود این است که برای جلوگیری از این اتفاقات ما باید چه کنیم؟

 

دکتر خرازی: سؤالات سخت را از من نپرسید، من معروف به محافظه کاری هستم (با خنده!) و آقای دکتر شکوری صراحت و شجاعت دارند. مقاومت و ایستادگی مهم‌ترین رمز موفقیت فردی و جمعی ما در جامعه است و فقط دانشگاه نیست که منزلتش پایمال شده است و اگر به وضعیت نهادهای مدنی و سیاسی بنگریم ره صد ساله داریم تا به واقعیت‌ها برسیم.

اکنون واقعاً ما احزابی که در تراز نظام اسلامی‌مان باشد نداریم، به دلیل این‌که نه کنش‌گران احزاب توانستند چنین موقعیتی را با مقاومت و ایستادگی‌شان در جامعه ایجاد کنند و نه شاید دولت‌ها خوشایندشان بود که احزاب به عنوان نماد تفکر و اندیشه‌های مختلف در جامعه و انواع الوان دیدگاه‌های گوناگون در جامعه بخواهند دارای نقش فعالی باشند به همین دلیل ما در آغاز راه تحقق گام‌های دموکراتیک خود هستیم. با این که در ایران انقلاب شد و با این که پیروزی انقلاب بیش از توقع کنشگران سیاسی آن روزگار بود بارها و بارها شهید مطهری و بزرگان کشور از این که ما برنامه‌ای برای کشور نداریم در همان روزهای نخستین گلایه می‌کردند. انقلاب ما خیلی زودتر از معمول با انگیزه‌ای که مردم از خود نشان دادند پیروز شد. گام‌های استوار سازماندهی انقلاب و جامعه خیلی سریع برداشته شد. به همین دلیل روزهایی چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق (منافقین) و خیلی‌ها از فضای دانشگاه استفاده‌ی نامطلوب کردند و بعضی‌ها با تفکرات لاییک می‌خواستند محیط دانشگاه را آلوده کنند. مرحوم شادروان آیت الله العظمی آقای منتظری به نهاد فرهنگی و علمی در دانشگاه‌ها و نهاد مذهبی در دانشگاه‌ها مبادرت ورزیدند و نهادهای مختلف را پایه گذاری کردند یا شورای عالی انقلاب فرهنگی که برای یک مقطع خاصی تصور می‌شد که در نظر گرفته شده ولی حرکتش حرکتی مستمر و طولانی شد و امروز جزء نهادهای رسمی کشور شده. من فکر می‌کنم که مهمترین گامی که دانشگاه می‌تواند برای تحقق آرمان‌های خودش بردارد مقاومت و ایستادگی است. اگر این مقاومت طی این سال‌های ماضی نبود، امروز این جلسه تشکیل نمی‌شد. اگر مقاومت قبل از سال 76 برای ورود آقای خاتمی و آقای موسوی به صحنه‌ی سیاسی نبود و دانشگاه آماده نمی‌شد برای تحولات سیاسی مطمئن باشید دوم خردادی پدید نمی‌آمد و شاید خیلی از مشکلات جدی به وجود می‌آمد و کشور و انقلاب دارای یک زخم درونی می‌شد که بعداً درمان آن زخم خیلی مشکل‌تر از آنی بود که آقایان تصور می‌کردند. ولی مقاومت آن روز دانشگاه و حرکت سیاسی آن روزش خرده خرده توانست آن موقعیت و ویژگی‌های محیط دانشگاه را در جامعه تبیین کند و در یک کلام عرض می‌کنم تنها راه ماندگاری اندیشه‌ی دانشگاهِ با منزلت، ایستادگی و مقاومت قانونی و مدنی است و مطمئن باشید سرشت و سرنوشت این مقاومت قانونی منجر به همان آرمانی می‌شود که همه‌ی شما به آن فکر می‌کنید.*

 

دکتر شکوری راد: بدیهی است که دانشگاه باید از سوی حاکمیت و کسانی که متولی امور هستند به عنوان یک فرصت شناخته شود. جوانان و دانشجویان یک فرصت هستند برای جامعه و کشور. وقتی کسانی این‌ها را تهدید تلقی کنند خب فضای دانشگاه را مسدود و محدود می‌کنند و یک فرصت را از جامعه و کشور می‌گیرند و آن را به یک تهدید تبدیل می‌کنند. و این تلقی خود نوعی از بین بردن سرمایه‌ها و منابع کشور است.

طبیعی است که دانشگاه باید محیطی امن و آزاد باشد و دانشجو در آن رشد کند و ببالد. دانشجو فردی جوان، آرمان‌خواه و بالنده است و این افراد در دانشگاه مجتمع می‌شوند و مجتمع شدن می‌تواند موجب هم‌افزایی شود.

اگر نگاه مثبت به دانشگاه به همراه مقداری سعه‌ی صدر وجود داشته باشد به هر حال هر جوانی در مسیر تجربه اندوزی خود دچار خطا می‌شود. همانطور که پدر و مادر نسبت به خطای فرزندان خود سعه‌ی صدر نشان می‌دهند، نظام و حاکمیت هم نسبت به خطای فرزندان خود در دانشگاه باید سعه‌ی صدر نشان دهد.

نمی‌خواهم بگویم که دانشجویان مطلقاً درست فکر می‌کنند و درست عمل می‌کنند، ممکن است آن‌ها هم در برخی زمینه‌ها دچار تندروی و خطا شوند، ولی نظامی که توانمند است و اعتماد به نفس دارد می‌تواند خیلی راحت این‌ها تحمل کند و به جوان دانشجو فرصت دهد. تشکیل کمیته انضباطی برای این بود که اگر دانشجو خطایی کرد پایش به دادگاه نرسد و ثبت نشود و به خطایش در خود دانشگاه رسیدگی شود و برایش سابقه نشود. البته در دوره‌های مختلف خطاهای های فکری، رفتاری و عملکردی بروز می‌کرد، ولی برآیند حرکت دانشجویان همواره در جهت منافع ملی بوده است و در خدمت توسعه و نشاط سیاسی جامعه بوده است. دانشگاه‌ها در زمان فقدان احزاب بار سیاسی تحولات جامعه را به عهده گرفته‌اند.

دانشگاه‌ها نباید بار سیاسی را به عهده بگیرند، ولی وقتی خلأ احزاب وجود دارد و بارِ جهت گیری و نشاط سیاسی در جامعه بر زمین مانده، این دانشجویان بودند که این کار را کرده‌اند. طبیعتاً وقتی این کارِ بزرگ‌تر از حد و اندازه‌ی خود را انجام داده‌اند، حتماً دچار خطا هم شده‌اند، ولی نظام باید اینها را تحمل می‌کرد و قدر می‌شناخت.

همین الان هم به دلیل اینکه هنوز اجازه داده نشده احزاب به درستی در جامعه‌ی ما پا بگیرند، هنوز بزرگترین ظرفیت سیاسی درون دانشگاه‌هاست.

البته در این انتخابات اخیر فضای دانشگاه‌ها را به شدت بستند و عملاً دانشگاه‌ها را از گردونه‌ی انتخابات بیرون نگه داشتند و نگذاشتند دانشگاه‌ها که همیشه محل تحولات و حرکت‌های سیاسی بودند در این انتخابات نقش ایفا کنند. البته الان نمی‌خواهم تحلیل کنم که چرا علی‌رغم اینکه دانشگاه‌ها را این مقدار بستند باز جامعه‌ی ما دچار خمودگی و کرختی نشد و توانست حرکت خود را ادامه دهد و اگر بخواهم تحلیل آن را به طور خلاصه بگویم به علت گسترش فضای مجازی بوده است که مقداری خلأ نقش افرینی دانشگاه‌ها را جبران کرد. وگرنه آقای خاتمی وقتی می‌خواستند در سال 76 نامزد ریاست جمهوری شوند در همین دانشگاه تهران اعلام نامزدی کرد و تا چند تجمع بعدی که در جریان انتخابات برگزار می‌شد همه در دانشگاهها بود و دانشگاه محل تجمع نیروهای پرانرژی بود که می‌شد در آنجا سخنرانی برگزار کرد وگرنه در سطح جامعه ظرفیتی برای این منظور وجود نداشت. همان موقع در تحلیل‌ها این بود که چون آقای خاتمی از دانشگاه حرکت خود را آغاز کرد و به ریاست جمهوری رسید از آن دانشگاه‌ها انتقام گرفتند در 18 تیر سال 78 و بعدها با اعمال فشار زیاد روی دانشجو و دانشگاه سعی کردند نقش آفرینی آنها را به حداقل برسانند و موفق هم شدند. تا در انتخابات اخیر نقش آفرینی دانشگاه‌ها به حداقل خود در طول تاریخ دانشگاه در ایران رسید. یعنی اگر تعداد سخنرانی‌ها و میتینگ‌ها و بیانیه‌های تشکل‌های دانشجویی را با سال 76 مقایسه کنید می‌بینید که دانشگاه را کاملاً به انفعال کشانده‌اند و نگذاشتند دانشگاه آن نقش تاریخی خود را ایفا کند. ولی خوشبختانه گسترش فضای مجازی و فعالیت دانشجویان در فضای مجازی و هجرت آنها به فضای مجازی فعالیت آن‌ها را همپای سایر اقشار مردم ادامه داد. ولی دانشگاه از نقش آفرینی به‌ماهو دانشگاه باز ماند. چه هیئت علمی چه دانشجویان کمتر در محیط دانشگاه نقش آفرینی کردند. دانشگاه باید محل امنی برای فعالیت باشد. دانشگاه‌ها تا زمانی که حضرت امام در قید حیات بودند از نظر ایشان بسیار محیط‌های پرنشاطی بودند. دانشجویان ما در سال 62 اولین حرکت سیاسی‌شان را آغاز کردند و فضای یک دست سیاسی جامعه را که حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز نقش آفرینان اصلی آن بودند تغییر دادند. دانشجویان، معلمان و کارگران یک جبهه‌ای را تشکیل دادند و در انتخاب مجلس دوم در سال 62 در مقابل جامعه‌ی روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی لیست ارائه کردند. یعنی مثلاً از لیست 30 نفره 16 نفر مشترک بود و 14 نفر متفاوت بودند و یعنی برای خودشان نقشی ایجاد کردند و فضای سیاسی جامعه را که بعد از حوادث سال 60 ایجاد شده بود از حالت یک دستی در آوردند و انتخابات مجلس دوم را رقابتی کردند و در انتخابات مجلس سوم نیز همین دانشجویان بودند که این فضا را ایجاد کردند. بعد با تأسیس مجمع روحانیون مبارز فضای دو قطبی شکل گرفت که نقش آفرین اصلی برای ایجاد این دوقطبی و رقابت باز همین دانشجویان بودند و لیست را همان‌ها بستند و مجمع روحانیون مبارز از همان لیست استفاده کرد در انتخابات مجلس چهارم نیز دانشجویان در اعتراض به نظارت استصوابی تجمع بزرگی را برگزار کردند که اولین حمله‌ی خشونت آمیز به دانشجویان در همان تجمع صورت گرفت و این‌ها همه یعنی دانشجوها نقش آفرینی خود را داشتند. بعد از رحلت امام، این نقش آفرینی‌ها ادامه داشت تا این که با افزایش نیروهای فشار، دانشجوها به محاق رفتند. در سال 73 مقام معظم رهبری یک سخنرانی کردند و فرمودند: “خدا لعنت کند آن‌هایی را که دانشگاه‌های ما را غیرسیاسی کردند”. این خمودگی که در جامعه ایجاد شده بود، رهبری را بر این داشت که از دانشگاه استمداد بطلبند برای این که فضای جامعه را از خمودگی در بیاورند. و این گونه شد که دانشجویان نقش آفرینی کردند و بستر را برای حضور آقای خاتمی فراهم کردند در سال 76 که آن انتخابات پرشور و حماسی رقم خورد و فصل نوینی در جامعه‌ی ما به وجود آمد. اما این نقش آفرینی دانشجوها را گروه‌های فشار نتوانستند تحمل کنند و در 18 تیر 78 از دانشجوها انتقام گرفتند. بعد از آن هم مرتب آن‌ها را تحت فشار قرار دادند که در اواخر دولت اصلاحات کم کم به این فکر بیفتند که چکار بکنند و فکر کردند که دم دست‌ترین مجموعه‌ای که می‌توانند به آن انتقاد کنند همان دولت است. در آخر دوره‌ی اصلاحات ما مواجه می‌شویم با سرخوردگی دانشجویان و جهت گیری آن‌ها در مقابل دولت اصلاحات و قهرشان با دولت اصلاحات که نتیجه‌اش را بعدها دیدید. بنابرین من معتقدم که دانشجویان دانشگاه ما و فضای دانشگاهی ما باید فضای پرنشاطی باشد. امروز این فضا وجود ندارد یا این فضا را امروز به خمودی بردند و دانشجو را ناگزیر کردند که برای فعالیت سیاسی‌شان هجرت بکنند به فضای مجازی. این را باید برگردانند به دانشگاه، باید به دانشگاه اجازه داده شود که محیط آزاد باشد. رهبری بعد از پیام سال 73 درباره فرآیندهای بعدی که احساس کردند دانشگاه سرخورده شده گفتند کرسی‌های آزاد اندیشی در دانشگاه‌ها باید به وجود بیاید منتها چون این کرسی‌های آزاداندیشی پروژه‌اش سپرده شد به کسانی که اساساً با این تفکر نسبتی نداشتند، کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها هم عملاً به جایی نرسید. امروز شاید مطالبه‌ی ما از دانشگاه‌ها، نشاط بیشتر و نقش آفرینی بیشتر باشد ولی فضای امنیتی که بر دانشگاه‌ها حاکم است اجازه نمی‌دهد که این دانشجوها که جمعیتشان به 3.5 میلیون نفر رسیده، به اندازه‌ی نیمی از آن 180 هزار نفری که در ابتدای انقلاب نقش آفرینی می‌کردند نقش آفرینی کنند. دانشگاه‌ها نباید باشگاه سیاسی احزاب بشوند. به همین دلیل هم هست که ما چه در دورانی که در جبهه‌ی مشارکت بودیم و چه حالا که در حزب اتحاد فعالیت داریم به دانشگاه‌ها به عنوان بستر فعالیت حزبی نگاه نمی‌کنیم و فکر می‌کنیم که دانشجوها باید دوره‌ی آزمون و خطای خودشان را طی کنند. فعالیت آزاد داشته باشند، آزمون و خطا بکنند و به پختگی برسند. بعد از فارغ التحصیلی بتوانند فعالیت جدی حزبی و سیاسی خود را در احزاب دنبال کنند. ما هم معتقدیم که این فضا باید به دانشگاه‌ها بازگردد و فکر می‌کنم که نهاد حراست، نهاد نمایندگی رهبری، نهاد کمیته‌ی انضباطی و هیئت نظارت فعالیت دانشجویی باید فضا را برای فعالیت دانشجویی باز بکنند و دانشجوها بدون ترس حرف دلشان را بزنند و نظرشان را بگویند و خودسانسوری نکنند و در این شرایط خواهیم توانست نسل آینده‌ای داشته باشیم که در دانشگاه سیاست ورزی خودش را تجربه کرده باشد و وقتی وارد جامعه می‌شود کار سیاسی خودش را دنبال کند.*

 

سؤال: ما بعد از دولت اصلاحات با پدیده‌ای به نام آقای احمدی نژاد روبروییم. بیم این می‌رود که بعد از 4 سال دوم آقای روحانی دوباره چنین اتفاقی بیفتد و دوباره امید، مشارکت و اعتماد مردم شکسته شود، به عنوان مثال عدم شفافیت در سازوکار تهیه‌ی لیست امید شورای شهر تهران می‌تواند این خطر را افزایش دهد. به نظر شما برای حفظ انسجام پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات چه کاری باید انجام داد؟ این عدم شفافطت از لیست بندی شاید شبهه‌هایی به وجود بیاورد که باندبازی‌هایی و سوءاستفاده‌هایی دارد اتفاق می افتد و ما این وسط بازیچه می‌شویم. این چه راهکاری دارد از نظر شما؟

 

دکتر خرازی: یکی از سؤال‌های مهمی که نبض سیاسی جامعه‌ی ما را به خودش متأثر کرده، چنین سؤال مهم و اساسی است که هم عطف تاریخی دارد و هم با فهم امروز عینیت پیدا کرده. ببینید! چی شد که سال 84، ما شکست خوردیم؟ بپذیریم که در سال 84 آنقدر در میان‌مان دودستگی و اختلاف و چندگانگی بود و این اختلاف از آن روز پیروزی که در 2 خرداد ایجاد شد به معنای واقعی جامعه‌ی ما را آلوده کرد. مثلاً تحولاتی که در شورای شهر صورت گرفت و در شورای شهر اول اصلاً دغدغه‌ای برای رفع مشکل مردم نداشتند و در ذهن جامعه چنین نکته‌ای نبود که این شورای شهر اول دغدغه‌ی حل معضلات داشته باشد. بعد از آن تحولاتی در انتخابات رخ داد و درواقع به نام اصلاحات به نام آزادی به نام روشنگری آقای هاشمی را له کردند. آقای هاشمی بارها و بارها حتی در کتاب اخیر نقل کردند که “حرمت شکنی‌ها شد” تا این که این حرمت شکنی انقدر ادامه پیدا کرد که متاسفانه به خود آقای خاتمی رسید و آن حادثه‌ی تلخ دانشگاه همیشه در ذهن ایشان و کنشگران سیاسی بود. اما درس بزرگی را ما در سال 84 گرفتیم و از سال 84 به بعد اصلاحات و کنشگران اصلاح طلب و مجموع دوستانی که همراه اصلاحات بودند متوجه شدند که اون کشتی که همه سوارش هستند اگر قرار باشد غرق شود آنها در امان نخواهند بود. نتیجه‌ی عملکرد مرحوم آیت الله هاشمی، حضرت آقای خاتمی شدند. این شخصیت عزیز و دوست داشتنی که سرمایه‌ی ملت ایران است، نتیجه‌ی عملکرد اصلاحات شد آقای احمدی نژاد. هر جامعه شناسی می‌تواند راجع به این قضیه علت‌ها و شاخص‌هایی را بیان کند دوباره این اتفاق دارد می‌افتد، برای نخستین بار شورای شهر در اکثریت نقاط کشور، اکثریت بخش قدرتمند مجلس در اختیار اصلاح طلبان است و دولت در اختیار نیروهای اعتدالی و اصلاحات است. مردم ما عهد اخوت با کسی نبستند. اگر خوب عمل نکنیم مطمئن باشید فرجام 1400 فرجام خوبی برای ما نخواهد بود. من در تجمعی در مشهد گفتم اگر دغدغه‌ی شورای شهر و کسانی که برای شورای شهر انتخاب شدند زندگی مردم نباشد و تراز زندگی آن‌ها و تراز عملکرد آن‌ها در حد انتظارات و توقعات مردم نباشد مطمئن باشید ما شکست بزرگی خواهیم خورد و نمی‌شود گفتگو درمانی کرد. این‌ها جواب نمی‌دهد. مردم از ما انتظارات جدی دارند و باید کار جدی صورت بگیرد. معتقدم از حالا دانشجوها، احزاب، همه‌ی کنشگران سیاسی و کسانی که فعال جامعه‌ی مدنی هستند باید زبان گویای نقد جدی عملکرد دولت و نهادهایی باشند که در اختیار دارند. اما در رابطه با سازوکار جریان که آقای خاتمی هم ناچارأ مجبور به دفاع شدند، من به عنوان کسی که فعال سیاسی هستم، صادقانه با شما صحبت می‌کنم، من چنین چارچوب‌هایی را قبول ندارم. حزبی که 4 نفر در آن هستند یا انجمنی که ده نفر در آن هستند در همان شورا دو نماینده دارد، ولی حزبی که دارای چند هزار آدم است یک نماینده به زور دارد. این را نمی‌شود بهش گفت سیکل آزاد دموکراسی و تصمیم سازی، چاره‌ای ندارند. شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات نمی‌تواند بیشتر از این از وجود آقای خاتمی و چهره‌های محترم اصلاحات مایه بگذارد. یک بار برای مصلحت می‌شود این کار را کرد. دو بار برای مبارزه با خطر می‌شود این کار را کرد، اما بار سوم نمی‌شود. به رغم احترامی که برای برگزیدگان مردم در شورای شهر در سراسر کشور دارم و خود من به همه لیست رأی دادم علی رغم این که خودم معترض بودم و حرف داشتم و دغدغه‌هایم را داشتم، معتقد هستم که سازوکار مشخص و معینی که مؤلفه‌ها و مشخصه‌های یک فرد را معین بکند در این تصمیم سازی رعایت نشد. ما فردی را داریم که متعلق به محیط گرم اصلاحات است و در مجلس ششم از آزاداندیشان آن دوره بود و همه می‌شناسیدش، بی دلیل حذف می‌شود و در مقابلش کسانی که آنها هم محترمند قرار می‌گیرد ولی در تصمیم سازی کسی که بهتر از ایشان می‌توانست باشد انتخاب نشد. در چنین مقاطعی انتخاب اصلح بسیار سخت است. هرکسی یک توقعی دارد. اما وقتی اصول نباشد یا شاخصه‌ای نباشد، از معیارها غفلت شود، این می‌شود که مردم هم ناچارند و هم ناراضی‌اند و این را ما باید جدی بگیریم. دغدغه‌ی مهمی که اگر ما جدی نگیریم، پدیده‌ای بدتر از احمدی نژادیسم کشور را می‌گیرد. امروز روحانیت پس از اشتباهات تاریخی خودش هوشمند عمل کرد و احمدی نژاد را حذف کرد. احمدی نژادیسم یک جریان انحرافی است که می‌توانست چند قرن کشور را متأثر دیدگاه انحرافی خودش کند. شما ببینید ریشه و انگیزه‌ی پایان عصر صفویه چیست؟ ماجرای اخباری گری، بابی گری و بهایی گری چه بود؟ این بابی‌ها و بهایی‌ها که بعدها مدعی خودشان شدند، مدعی امام زمان و پیامبری شدند و بعد مدعی خدایی شدند. این‌ها روزی برای شمشیر زدن و برای امام زمان خون می‌دادند، در صفحاتی از ایران، این‌ها برای امام زمان شمشیر می‌کشیدند. به عنوان نواب امام زمان، غایت و نهایت آن انحراف فکری که برخورداری از اندیشه‌های صبح ازل، از اندیشه‌های اخباری گری بود نتیجه‌اش یک درد بی درمان تاریخی شد که انحراف اجتماعی و انحراف دینی را طی چند قرن به خود گرفته. الان چند میلیون‌اند این آدم‌ها. همین انحراف داشت در ایران تکرار می‌شد و روحانیت هوشمند عمل کرد. من بارها گفتم احمدی نژاد تمام شد، بنده خدا خدماتی کرد، زحماتی کشید، بدبختی‌هایی هم برای کشور درست کرد و سال‌های متمادی کشور را با شعارهایش عقب انداخت. احمدی نژادیسم خطر است. آن خطری که دامن اندیشه‌ی ما را در برگرفته، آن خطری که تمام ساختار هویت ما را گرفته، این تفکر و ایدئولوژی است. این تفکر سلول‌هایش در جامعه زنده‌اند و این سلول‌ها دوباره می‌توانند متاستاز بدهند و اگر متاستاز دهند معلوم نیست سرنوشت جامعه به کجا می‌کشد. یک راه داریم و آن این است که شفاف باشیم. هم شفاف با عملکردمان در شورای شهر هم شفاف با عملکردمان در دولت، دولت در خیلی جاها دچار مشکلات جدی است، جوانان، این سرمایه‌های بنیادین در این دولت حضور نداشتند. وقتی هم که صحبت می‌کردیم با نگاه تمسخر به ما نگاه می‌کردند. حالا انتخابات شد و بین آقای روحانی و این آقایون هزار بار ایشان را انتخاب می‌کنیم. اما دلیل نمی‌شود که نقدمان را بیان نکنیم. دلیل نمی‌شود که نسبت به آینده حساس نباشیم، دلیل نمی‌شود که دغدغه‌های خودمان را نداشته باشیم. جامعه پرسش‌های خودش را دارد و باید چنین نقادانه به واقعیت‌ها نگریست.*

 

دکتر شکوری راد: ببینید دو موضوع را باید در کنش سیاسی در نظر گرفت. یکی آرمان گرایی است و دیگری واقع گرایی. این دو را باید توامان داشت. اگر به سمت آرمان گرایی صرف حرکت کنیم زود سرخورده خواهیم شد. اگر صرفاً آرمان گرایانه حرکت کنیم شاید در ابتدا بانشاط باشیم اما به زودی سرخورده خواهیم شد. از طرف دیگر اگر صرفاً واقع بینانه حرکت کنیم هویت خود را از دست می‌دهیم. یعنی آن قدر پذیرفته‌هایمان از واقعیات زیاد شود که آرمان‌هایمان از دست برود. آرمان همه‌ی ما هم آزادی و عدالت هست، هرکس با درجه‌ای. وجه تمایز نگرش افراد در عرصه‌ی سیاست به این دلیل است که چقدر به عدالت و چقدر به آزادی اعتقاد دارند. ما کدام یک می‌خواهیم باشیم؟ بر اساس آن باید خود را تعریف کنیم و بدانیم چه کار کنیم. اگر بخواهیم آرمان گرایانه حرکت کنیم نواقص بسیار زیاد است. اوج آرمان گرایی را ما در انقلاب داشتیم. ما در زمان انقلاب و مبارزه برای آن، اگر کسی 100 پتانسیل برای هر نوع اقدامی داشت و از آن 99 تا را خرج انقلاب می‌کرد خرده می‌گرفتیم که چرا آن یکی را نیاوردی، چون انقلاب در حقیقت مفهوم خود را از شهادت می‌گرفت که شهادت هم یعنی 100% موجودیت. فرد با میزان آمادگی خود برای شهادت محک می‌خورد. به همین علت پس از انقلاب بسیار زود دسته بندی‌ها شروع می‌شد که هر کس چقدر عیار انقلابی‌اش کامل است و آدم‌ها بسیار زود کنار گذاشته می‌شدند. سپس کم کم این تجربه به دست آمد که ما که در کشور خود پذیرفته‌ایم که کشور باید بر اساس رأی مردم اداره شود و رأی مردم زمانی می‌تواند تاثیرگذار باشد که اکثریت باشند. کم کم به جایی رسید که اگر کسی یکی از 100 ظرفیت خود را هم می‌آورد می‌گفتند خوب است چون به این نحو کم کم می‌توانستیم انبوه و بزرگ شویم و تأثیر گذار باشیم. اگر شما هر مقدار آرمان‌گرایی داشته باشید، کوچک (کم تعداد) می‌شوید و هرقدر بخواهید به اکثریت تبدیل شوید باید واقع گرا باشید که در هویت هر چه بزرگ‌تر (بیشتر) شوید رقیق‌تر می‌شود. سیاست ورز مؤثر کسی است که بتواند نه به دام آرمان گرایی بیفتد، که از خاصیت بیفتد. و نه به دام واقع گرایی بیفتد که از هویت بیفتد و تعادل میان این دو را حفظ کند. این‌ها را برای این گفتم که ما در جامعه‌ی خود همان قدر که با آرمان‌گرایی سروکار داریم با واقع‌گرایی هم سروکار داریم. از جمله واقعیات بسیار سنگین این است که در انتخابات باید اکثریت را به دست آورد، تا بتوان بخشی از قدرت را به دست آورد، تا بتوان تاثیرگذار بود. هنر افراد این جاست که این تعادل را حفظ کنند. این‌ها را برای این می‌گویم که تجربه‌ی سال 84 به ما آموخت که هر گروهی بگویند ما اصالت داریم و بقیه اصیل نیستند، می‌بازند. تجربه‌ی 84 این بود که گروه‌های مختلف اصلاح طلب هرکدام فکر کردند آرمان‌ها را خودشان بهتر به انجام می‌رسانند. هر ائتلافی به این معناست که من از بخشی از خواسته‌های خودم دست بکشم تا با دیگری به توافق برسم. اگر نتوانم، کنش گری سیاسی من تضعیف می‌شود. اتفاقی که در شورای عالی سیاست گذاری افتاد آن بود که همه یک‌دیگر را تحمل کردند تا درون یک مجموعه بتوانند کار مشترک انجام بدهند. ایرادها وارد است و همه قبول داریم که کار پر از ایراد است اما حفظ انسجام و اتحاد مهم بود تا یک کنش واحد داشته باشیم که از دل آن یک پیروزی به دست بیاید. طبیعی است که احزابی که خیلی بزرگ هستند و تعداد زیادی دارند و می‌توانند اثرگذار باشند و تشکیلات گسترده‌تر دارند در کنار تشکیلات کوچک‌تر بنشینند، اما این کار را کردند تا نتیجه‌ای را به دست بیاورند که خوش بختانه به دست آمد. اما این نتیجه صد در صدی نیست و با کیفیت 100% به نتیجه نرسیده‌ایم. اما به هر حال نتیجه‌ی پیروزی را به دست آورده‌ایم و نباید این را نادیده گرفت. ما این پیروزی را از قِبَل همین گذشت‌ها به دست آورده‌ایم. ما نباید فراموش کنیم که مسیری که طی کرده‌ایم را نباید دوباره ابتر کرد. نباید بر طبل تفرقه کوبید. دستاورد ما شاید 60 یا 70% ایده‌آل ما باشد اما این سرمایه‌ی ماست که باید با آن کار بکنیم. هم اکنون نیز از نظر من فعالیت شورای عالی سیاست گذاری که به پیشنهاد آقای خاتمی شکل گرفت و حتماً نواقص زیادی هم دارد اما یک فرایند منتج به نتیجه بوده است. نباید این را نادیده انگاشت و بی نتیجه دانست. ما سال 92 همین کار را کردیم و از کاندید اصلاح طلب خود به یک کاندید اعتدال گرا عدول کردیم و این باعث شد فضای کشور تلطیف شود که از قِبَل آن توانستیم در سال 94 مجلسی را به دست آوریم که از مجلس نهم خیلی بهتر است اما از مجلس مطلوب فاصله‌ی زیادی دارد. نباید بر سر این مجلس زد، این مجلس دستاورد بزرگ ماست و باید با مجلس نهم مقایسه کرد. و توجه داشت که شاید تفاوت با مجلس ششم زیاد باشد اما نباید فراموش کرد که تفاوت با مجلس نهم نیز زیاد است. ما باید شفافیت را ملاک کار خود قرار دهیم.

ما باید بدانیم جایی که طیف اصول‌گرا ضربه خورد، آن جا بود که نهادهای نظارتی آن‌ها چشم خود را بر واقعیات بستند و نادیده و نظارت ناکرده از احمدی نژاد حمایت کردند. از دل دولتی که بنا بود به تعبیر کیهان دولت پاکدست ها باشد، بزرگ‌ترین فسادهای تاریخ و بزرگ‌ترین مفسدین بیرون آمد. ما باید نظارت و شفافیت را ملاک کار خود قرار دهیم. اگر ما بر نیروی نسبی 60% ی هم نظارت مؤثر داشته باشیم می‌توان از آن کارکرد 100% ی استخراج کرد. اما اگر بر یک نیروی 100% ی نظارت نداشته باشیم چه بسا به فساد بیفتد. در دوران اصلاحات دائماً بر اصلاح طلبان نظارت وجود داشت و کمترین فساد را داشتیم. در حالی که شعار آن‌ها توسعه‌ی سیاسی بود و شعار دولت احمدی نژاد پاک دستی بود. بهترین و موثرترین نظارت هم نظارت نهادهای مدنی و جامعه است نه نظارت نهادهای ناظر. مگر [فلان قوه] خودش نهاد ناظر نیست؟ با این حال بزرگ‌ترین فسادها در آن اتفاق می افتد. اگر می‌خواهیم تجربیاتی که دیگران داشته‌اند و بلایی که بر سر اصول‌گرایان آمد بر سر اصلاح‌طلبان نیاید، باید نظارت نهادهای مدنی از قبیل احزاب و مطبوعات را بر آن‌ها داشته باشیم تا دچار لغزش و خطا نشود.*

 

سؤال و جمع بندی: برای جلوگیری از مصادره‌ی آرمان‌های والایی چون توجه به محرومان، عدالت‌خواهی، شهدا و دفاع مقدس توسط جریان‌هایی که با شعار و عمل متناقضشان به تضعیف این آرمان‌ها پرداخته‌اند چه باید کرد؟

 

دکتر خرازی: ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که این موارد را فضیلت می‌داند. باید بپذیریم که در مقطعی دچار کمبود و کسری شدیم و برخی از کنش گران سیاسی ما فضیلت‌ها و ارزش‌های انقلابی ما را نادیده گرفتند. بیشترین تلاش را در دوران انقلاب یاران امام داشتند. بیشترین تلاش را در دوران دفاع مقدس خانواده‌ی بزرگ اصلاح طلبان داشتند. بیشترین شهید را اصلاح طلبان دادند. بیشترین مراقبت‌ها از انقلاب و اصالت انقلاب را اصلاح طلبان کردند. حتی برای ماندگاری انقلاب اصلاح طلبان به زندان افتادند و به دادگاه‌ها رفتند. خیلی از حوادث را قورت دادند تا مدینه‌ی فاضله شکل بگیرد. ما مدعی انقلاب و فضیلت‌ها و ارزش‌های آن هستیم. ما مدعی احترام و منزلت جایگاه شهیدان هستیم. ما شهیدان و جانبازان و همه‌ی نقش آفرینان دفاع مقدس را ولی نعمت جامعه‌ی خود می دانیم. باید با صدای بلند حرف‌های خودمان را بزنیم. فکر نکنیم اگر یک جا از اصول خود دفاع می‌کنیم دیگران بگویند این چه حرف‌هاییست. اصلاح‌طلبی منافاتی با حفظ ارزش‌ها و اصول ندارد. اصلاح‌طلب واقعی باید در همه‌ی موارد پایِ انقلاب و مبارزات و مجاهدت‌های مردمش بایستد. مگر بزرگان دوران اصلاحات همین کار را نکردند؟ مگر فحش‌ها و تهمت‌ها و اهانت‌ها را تحمل نکردند؟ روزنامه‌ها و سایت‌های آن‌ها، بی‌شرمانه بر قلمرو ساحت مقدس بهترین‌هایی که پاسدار ارزش‌های انقلاب و پیشتاز جریان نوآوری در انقلاب بودند تاختند.

اگر در انقلاب بمانیم و نوآوری نداشته باشیم مرداب می‌شویم. انقلابی واقعی هم پیشتاز نوآوری و تحولات فکری است و هم پاسدار فضایل و ارزش‌ها و واقعیاتی که مردم برایش خون دادند و امنیت ما را ایجاد کردند. ما باید ایستادگی کنیم. ما بر تیغ دو لبه هستیم، یک لبه به اسم ارزش‌گرایی و لبه‌ی دیگر به اسم سکولاریسم می‌خواهد گردن ما را بزند. ما باید مقاومت کنیم تا سرحدی که دولت فاضله‌ای که مد نظر داریم مستقر شود. این مسائل جزؤ هویت‌های ملت است. کار را به جایی رسانده‌اند که نام بردن از اسم شهید مذموم شده بود. این صحیح نیست و باید با آن مقابله کرد. ما باید با باور به اصول و فضیلت‌هایمان همه جانبه از آن‌ها دفاع کنیم. هنگامی که صیاد شیرازی شهید شده بود، برخی اکراه داشتند به تشییع وی بروند. صیادی که نماد مقاومت این ملت بود. اشتباهات بزرگی صورت گرفته که نباید آن‌ها را نادیده گرفت. همان طور که از فضیلت‌هایمان دفاع می‌کنیم، باید شجاع باشیم و اشتباهات خود را بپذیرند. مردم در این صورت اعتماد می‌کنند. مثل همین انتخابات. این نتیجه‌گیری، نتیجه‌ی تلاش و شناخت آگاهانه‌ی ملت هوشیار، مردم بینا و برنای جامعه‌ی ماست که نمی‌توان سر آن‌ها را به راحتی کلاه گذاشت.*

 

دکتر شکوری راد: من فقط رسم وفا می‌دانم که (بغض)*

 

دکتر خرازی: بگذارید من رسم وفای آقای شکوری‌راد را به گم. رسم وفای آقای دکتر شکوری اینه که ان‌شاالله حصر پایان پیدا کنه و سال دیگه آقای خاتمی را در این جمع داشته باشیم.*

 

دکتر شکوری راد: آقای دکتر خرازی درست گفتن، رسم وفا اون هست. اما در این سالن من می‌خواستم از شهید عزلت براتون مقداری صحبت کنم (بغض) نمی‌توانم متاسفانه…*

698798679847

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا