خرید تور نوروزی

تحلیل | ریشه‌های بحران در منطقه عربی خلیج فارس

محمد علی مهتدی دیپلمات بازنشسته و کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه، ریشه‌های بحران در کشورهای عربی خلیج فارس و سیاستهای ایران در مقابل این بحران را مورد بررسی قرار داده است.

محمد اکبری در مقدمه‌ی گفتگوی خبرآنلاین با وی نوشت: زلزله ای سیاسی در کشورهای منطقه خلیج فارس رخ داده است. چهار کشور عربی خلیج فارس و برخی کشورهای آفریقایی بعد از جنگی رسانه ای، روابط خود را با قطر قطع کرده اند. سرعت این تحولات در منطقه به قدری بالاست که پیش بینی آن برای یک ساعت آینده هم موضوعی سخت و غیر قطعی است. عربستان که مدیریت این تنش با قطر را بر عهده دارد سیاست مشخص و منسجمی در پیش ندارد و متغیرهای تاثیرگذار بر این مسائل بر پیچیدگی ابعاد مختلف آن افزوده است. ریشه های این بحران پدید آمده چه می تواند باشد؟ حضور ترامپ در منطقه چه تاثیری بر شکل گیری این بحران داشته است؟ ایران چه رویکردی باید در پیش گیرد؟ در این باره با محمد علی مهتدی دیپلمات بازنشسته و کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه گفت و گو کرده ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

به نظرتان چه زمینه هایی باعث شکل گیری این روند در کشورهای عربی خلیج فارس شده است؟

 

اگر بخواهیم ریشه ای به این مسئله نگاه کنیم باید به ساختار سیاسی اجتماعی این کشورها نگاه کنیم که یک ساختار قبیله ای است و مردم این کشورها در تصمیم گیری ها نقشی ندارند و کشورهایی رانتیر هستند. رئیس قبیله یا پادشاه مالک ثروت است و اگر هم از این ثروت برای مردم خرج کند در واقع عطیه یا به قول خودشان مکرومه است نه اینکه مردم حقی در آن داشته باشند، از این رو در این رژیم ها حکام آنها خود را مالک ثروت می دانند و به خود حق می دهند که هر طور مصلحت شخصی و خانوادگی و قبیله ای شان اقتضا کرد این ثروت را خرج کنند. این یک نکته است که در مورد ولخرجی آنها شاهد هستیم و این کشورها انجام می دهند و زمینه فکری و فرهنگی این مسئله است.

نکته دوم؛ تشکیل شورای همکاری خلیج فارس است که بعد از پیروزی انقلاب در ایران این اتحاد زیر فشار امریکا انجام گرفت. اصولا وقتی چند کشور تشکیل یک فدارسیون یا کنفدراسیون می دهند بایستی یک شرایطی داشته باشند که بتوانند چنین چارچوبی را بپذیرند و در آن چارچوب عمل کنند. مهمترین مسئله موضوع دموکراسی و مشارکت مردم است. معمولا رژیم‌های دیکتاتوری نمی توانند با هم اتحادی داشته باشند. چون در یک اتحاد هر کشور باید یک قسمت از حاکمیت خود را درون آن اتحاد بگذرد و در واقع از بخشی از حاکمیت خود کوتاه بیاید. معمولا کشورهای دیکتاتوری که در راس آن رژیم پادشاه یا حاکم مستبد وجود دارد به هیچ عنوان حاضر نیست از هیچ بخشی از حاکمیت و قدرت خود به نفع اتحاد کوتاه بیاید. از این رو اتحادی که صورت می گیرد صرفا جنبه شکلی دارد و عملا راه به جایی نمی برد.

دقیقا به همین دلایل است که از زمان تشکیل شورای همکاری خلیج فارس می بینیم که این اتحاد بین کشورها وجود نداشته است. نه در زمینه سیاسی توانسته اند به تصمیمات واحدی برسند نه در زمینه اقتصادی توانسته اند روی یک پول واحد توافق کنند و نه در زمینه های دیگر. حتی در زمینه نظامی نتوانسته اند یک وحدتی ایجاد کنند.

مسئله سوم؛ نقشی است که عربستان سعودی بازی می کند و سعی کرده خود را به عنوان یک برادر بزرگتر به دیگران تحمیل کند و دیگران را وادار کند که از او پیروی کنند. بعضی از این کشورها مانند بحرین آن را پذیرفته اند ولی بعضی مانند عمان و قطر نخواسته اند تابع آن باشند. و بعضی هم یک روش میانه ای را داشته است مانند کویت و امارات. اینها زمینه هایی است که در تحلیل آنچه که الان رخ می دهد بسیار مهم است و اگر بخواهیم ریشه ای به آن بپردازیم این زمینه ها را باید در نظر بگیریم. اما اختلاف بین قطر و عربستان سعودی اختلافی است که پیشینه ای طولانی دارد و با در نظر گرفتن این زمینه ها باید گفت قطر حاضر نیست زیر پرچم عربستان حرکت کند و از آنجایی که کشور کوچکی است و جمعیت کمی دارد و درآمد بسیاری از فروش گاز دارد، در دهه اخیر سعی کرد نقش منطقه ای خود را افزایش دهد و در بعضی مناسبات حضور پیدا کند.آیا قطر با توجه به ظرفیت و کوچکی آن می تواند در مقابل بحرانهای اینچنینی دوام بیاورد؟

زمانی که قطر برنامه های توسعه ای خود را شروع کرد و نقش منطقه ای آن افزایش یافت، بحث هایی در مراکز مطالعاتی شروع شد که آیا کشورهای ذره بینی می توانند نقشهای بیشتری نسبت به حجم و ظرفیت خود داشته باشند و عواملی که به آنها اجازه می دهد در سطوح منطقه ای و بین المللی ظاهر شوند، چیست؟ در مورد قطر مشخص است که در مقابل کوچکی دولت و کمی تعداد شهروندان، درآمد بالا چنین اجازه ای را به قطر می دهد. همین موضوع باعث شده است که قطر در مسائل منطقه ای با عربستان برخورد داشته باشد و این برخورد ابعاد مختلفی داشته و درتحلیل این تحولات فقط پرداخت به زمینه های گفته شده کافی نیست و مسائل دیگری هم مطرح است.

تشدید بحران های خاورمیانه در سالهای گذشته بر مسائل پیش رو تاثیرگذار بوده است؟

مسئله نظم منطقه ای و معادلات جهانی و سیال بودن این معادلات و نظام ها و رقابت های منطقه ای و بین المللی وجود دارد که بحث های مفصلی را می طلبد. حضور گروههای مختلف تکفیری در سوریه، عراق، یمن و لیبی که منتسب به عربستان، قطر و کشورهای منطقه بودند بر اختلافات دو کشور دامن زده بودند که بر بحران پیش آمده تاثیر گذار بودند.

به نظرتان آمدن ترامپ به منطقه جرقه ای بود برای چاشنی اختلافات این دو کشور و اکنون این اختلافات شعله ور شده است؟

به هر حال سفر ترامپ به منطقه عاملی بود که بحران را دامن زد و به نوعی باعث شکل گیری این بحران شود. عوامل جدیدی هم البته وارد شده اند. چون آقای ترامپ به عنوان یک تاجر و بیزنسمن وارد صحنه شد، قبل از انتخابات هم در تبلیغات انتخاباتی و بعد از آن هم گفته بود که کشورهای عربی را به شکل گاو شیرده می بیند و مهمترین نکته ای که تاکید کرده بود این بود که این کشورها برای تامین امنیت خود از طرف امریکا بدهکار هستند و باید بهای آنرا بپردازند. این یک تحول مهم و جدیدی است.

در دوره های قبل اگر امریکا از این کشورها حمایت می کرد به خاطر منافع استراتژیک خود و برنامه هایی که در سطح جهانی یا منطقه ای در خاورمیانه داشت. مسئله نفت و حفظ امنیت نفت و رژیم صهیونیستی و مسائل دیگر. اما آقای ترامپ با این شعار آمده است: «اول امریکا». او کار زیادی به پیمانهای خارجی ندارد. ما می بینیم که به ناتو بی توجهی می کند یا از موافقانامه پاریس خارج می شود. در مقابل به عربستان به و قطر و دیگران می گوید که اگر می خواهید امریکا امنیت شما را حفظ کند بایستی بهای آن را بپردازید. این یعنی که ترامپ به منافع استراتژیکی که در سطح جهانی داشته، توجهی ندارد و می خواهد مشکلات داخلی را حل کند.

حل مشکلات داخلی هم چه در زمینه بیکاری و چه در زمینه بهداشت نیاز به پول و سرمایه دارد و بخصوص که امریکا هم در سالهای اخیر با بحران اقتصای مواجه بوده و کسری موازنه پرداخت های امریکا رقم بالایی است. بنابراین وقتی ترامپ به منطقه می آید از این کشورها پول می خواهد و عربستان هر چه دارد در طبق اخلاص می گذارد و گفته می شود که امارات و قطر هم باید این کار را بکنند.

ظاهرا قطر تعهداتی کرده و اکنون به اصطلاح دبه در آورده و نخواسته و یا نتوانسته که به موقع به آن عمل کند و این بحران می تواند ناشی از این مسئله باشد. مسائل دیگر در رابطه با حمایت قطر از اخوان یا رابطه با ایران صرفا بهانه است. قطر سالهاست که از اخوان حمایت می کند و چیز تازه ای نیست. همچنین قطر اصولا سعی می کند با همه کشورها رابطه خوبی داشته باشد، به طوری که توازنی را در روابط بین خود و کشورهای منطقه ای حفظ کند. اینها چیز تازه ای نیست که به تازگی کشف شده باشد که بخاطر آنها بخواهند قطر را در فشار بگذارند. باید پرسید چرا در گذشته این مسائل را بزرگ نکردند و روی آن انگشت نگذاشتند و حالا روی آن حساس شده اند. اینها سوالاتی است که پدید می آید و نشان می دهد که بهانه هایی که عربستان و دیگران برای فشار روی قطر ذکر کرده اند ظاهر قضیه است و آنچه که در پشت پرده وجود دارد چیز دیگری است.

پولی که به تازگی با عناوین مختلف از قطر طلب می شود به نوعی باج گیری و در راستای فشار بیشتر به این کشور است؟

در واقع این پول به نوعی باج گیری است، ولی آنها یک ظاهر معقول برای آن ترسیم می کنند. در مورد عربستان سعودی 110 میلیارد دلاری که نقدا پرداخت شده است با عنوان قرارداد نظامی است و پول اسلحه ای است که عربستان از امریکا می خرد. یعنی معامله اسلحه و پرداخت دلارهای نفتی در مقابل دلارهای اسلحه است. اما بقیه مبالغ تا 460 میلیارد دلار تحت عنوان سرمایه گذاری های عربستان در امریکا است. یعنی در بخش های مختلف عربستان این پولها را سرمایه گذاری می کند. معمولا کشورهای بزرگتر در کشورهای کوچکتر سرمایه گذاری می کنند، چون مسئله اقتصاد و گرفتن بازارهای مصرف مطرح است. اما می بینیم که در حال حاضر عربستان در امریکا سرمایه گذاری می کند، در حالی که در آنجا نه موضوع تصرف بازار مصرف مطرح است و نه بالا بردن سود ناشی از این سرمایه گذاری. چون عربستان درآمد هنگفتی دارد و گفته می شود ذخیره صندوق سپرده عربستان بین 700 تا 800 میلیارد دلار است. مشخص است که این پولها در مقابل حفظ امنیت این حکام پرداخت می شود. در اواخر دهه 60 میلادی که دولت بریتانیا از منطقه خلیج فارس و شرق سوئز عقب نشینی کرد، برای این رژیم ها مسئله امنیت مطرح شد و آنها زیر چتر امنتی امریکا رفتند.

در طول این سه دهه گذشته یا چهار دهه اخیر امریکا این امنیت را برای آنها حفظ کرده و در یکی دو دهه اخیر هم شاهد حضور مستقیم نظامی امریکا در منطقه بودیم. خود قطر پایگاه العدید را به امریکایی ها داده است که بزرگترین پایگاه لجستیکی ارتش امریکا در خاورمیانه است. بحرین پایگاه اصلی ناوگان پنجم دریایی امریکا را ایجاد کرده و بقیه کشورها هم پایگاه نظامی در اختیار امریکا قرار داده اند که صرفا جهت امنیت تاج و تخت خودشان است. اما اکنون در امریکا رئیس جمهوری سرکار آمده است که می گوید شما برای این امنیت باید هزینه بدهید و پول آنرا می خواهد. حتی گفته می شود که دولت جدید امریکا این موضوع را عطف به ماسبق می کند و حمایتی که در گذشته از کویت یا از بقیه کشورها کرده است، الان فشار می آورد که این هزینه ها را پرداخت کنند. این یعنی اینکه این کشورها برای حفظ خود و قبیله خود مجبور هستند کل درامد نفتی و گازی خود را تقدیم امریکا کنند تا به حکومت خودشان ادامه دهند.

با این شرایط احتمال تشنج بین روابط امریکا و قطر وجود دارد؟

در تحولات اخیر وقتی عربستان این بحران را شروع کرد و قطر را مورد فشار قرار داد، دیدیم که مواضع امریکا و رژیم صهیونیستی هم مواضع بسیار کم رنگی است. با اینکه قطر با رژیم صهیونیستی رابطه دارد و امریکا و رژیم صهیونیستی هم از عربستان حمایت می کنند. مشخص است که موضوع پول مطر ح است و متغیرهای دیگر تاثیر گذاری خیلی زیادی ندارند. البته منکر اهمیت مسئله حماس از نظر رژیم صهیونیسیتی نیستیم. چون حماس به نوعی محور مقاومت است و در نوار غزه توانسته به نوعی بازدارندگی در مقابل حملات اسرائیل ایجاد کند و موشکها و تونلهایی که در نوار غزه وجود دارد مانع از این است که اسرائیل مانند گذشته نوار غزه را بمباران کند. قطر هم از حماس حمایت می کند.

اگر صرفا مسئله حماس و روابط با ایران مطرح بود می شد که با مذاکره حل شود. از این رو به نظر می رسد که وضعیت مهمتر از این بهانه های ظاهری است. یک سناریویی برای قطر ریخته شده است که به شکل مرحله ای اجرا می شود و هر روز که می گذرد فشار روی قطر بیشتر می شود. باید منتظر بود تا ببینیم در آینده چه پیش می آید، آنچه مسلم است این است که پایگاه العدید که قطر به امریکا داده و روابطی که با اسرائیل برقرار کرده و شبکه الجزیره که برای اولین بار کارشناسانی را از اسرائیل به برنامه دعوت کرد هیچ کدام نتوانست برای قطر تضمین کاملی را بوجود بیاورد و الان قطر وضعیت بسیار وخیمی را دارد و سناریو ها و احتمالات مختلفی را می توان برای روزها و هفته های آینده مد نظر قرار داد.

به نظرتان ایران چه روشی را باید در این شرایط پی بگیرد؟ سیاستهای کوتاه مدت ایران برای این شرایط می تواند پاسخگو باشد؟

سیاستهای ایران سیاستهای اصولی است. امنیت ملی ایران اقتضا می کند که در کشورهای پیرامونی و همسایه آن بحران و ناآرامی شکل نگیرد. بالاخره ایران نمی تواند مانند یک جزیره در دریایی از نا آرامی ها امنیت خود را حفظ کند. از این رو باید کمک کند در کشورهای همسایه نا امنی و هرج و مرج و بحران بوجود نیاید. این به مصلحت استراتژیک ایران در چارچوب امنیت ملی است.

اما از طرف دیگر ایران می تواند نقش مثبتی را بازی کند. البته ایران سعی زیادی کرد با عربستان وارد گفت و گو برای حل بحرانهای منطقه ای شود، ولی عربستان روی خوش نشان نداده است. ولی قطر در حال حاضر در محاصره است و ارتباط آن با دنیای خارج قطع شده و ایران تنها کشوری است که می تواند در زمینه های اجتماعی و اقتصادی به کمک قطر بشتابد. صرفنظر از اختلافاتی که بین ایران و قطر وجود دارد در مسائل منطقه ای بخصوص در سوریه و حمایتی که قطر از جریانهای تکفیری به عمل می آورده و نقشی که قطر در ایجاد این جریانها و مسلح کردن این جریانها داشته، در حال حاضر شرکت هواپیمایی قطر تنها می تواند با استفاده از حریم هوایی ایران پروازهای خود را انجام دهد و ممکن است در آینده مسئله کمبود مواد غذایی بوجود بیاید که ایران می تواند کمک کند.

به هر صورت به نظر می رسد که ایران می تواند در این زمینه فعالیت مثبتی داشته باشد بدون اینکه وارد دعواهای این کشورها شود که طبیعتا هیچ نفع و مصلحتی برای ورود به این دعواها وجود ندارد. از این رو ضمن کمک به قطر که نیازمند آن است نیاز است طرفین را به حل بحران و خروج از این بحران تشویق کرد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا